زیست بوم
چگونه سایه انقراض بر سر گونههای نادر ایرانی گستردهتر میشود؟ ۲ - وقتی محافظان محیط زیست، مدافع «شکار» میشوند
- زيست بوم
- نمایش از سه شنبه, 16 مهر 1392 09:20
- بازدید: 4951
ترویج گونهای از شکار در شرایطی که بسیاری از شکارچیان تا آن اندازه ناآگاه هستند که گاه از ده تن ایشان یکی مانع دریده شدن یک پلنگ بسیار ارزشمند نشده و یا گاه آنقدر سبوعیت دارند که شکم تولهخرسها را زنده زنده میدرند، به طنزی تلخ میماند که نه تنها توجیهی نداشته، بلکه با در نظر گرفتن جایگاه گوینده، به اشتباهی فاحش و بزرگ بیشتر شباهت دارد تا رویکردی کارشناسی.
تسوق ماست اند هاربر السعودية أونلاين مع تخفيضات 25 - charles barkley nike shoes for sale cheap jordan , نمشي - 75% | Nina Leonard, Cardigan a manica lunga con fiocco sul retro , Sb-roscoffShops
شکار تروفه (به انگلیسی trophy، به فرانسوی Trophée و به معنای جایزه) به شکاری گفته میشود که انتخابی است و شکارچی پیش از آن که عزم شکار کند، نسبت به آن آگاهی کامل داشته باشد. به این معنا که به صورت کنترل شده تنها حیواناتی هدف قرار میگیرند که به جهاتی ممتاز هستند؛ حیوانات پیری که به لحاظ رشد جسمی در سطح بسیار خوبی قرار گرفته ولی تأثیر زیادی در زادآوری ندارند. این تعریف یعنی حیوانات جوان و ماده از شمول شکار تروفه خارج میشوند تا تنها نرهای مسن اهداف شکارچیان تروفه شوند. در این نوع شکار که به عنوان نوعی رقابت ورزشی در برخی کشورها رایج است، شکارچی بخشی از شکار (مثل شاخ، پوست یا حتی سر حیوان) را به یادگار و تحفه با خود میبرد. این تعریف را در ذهن نگه دارید تا بعد!
به گزارش «تابناک»، در شرایطی که مرحله نخست پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی با محوریت پایش جمعیت این گونه در خطر انقراض، در آخرین روزهای سال گذشته به پایان رسیده و تخمین باقی ماندن چهل تا هفتاد از پستاندار منحصر به فرد در سراسر کشور، نگرانیها نسبت به تداوم نسل یوز را بیش از پیش کرده است، مدیر پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی در همایشی که به این منظور در آغاز هفته جاری برگزار شد، ضمن اعلام اجرای مرحله دوم این طرح، سخنانی بر زبان راند که اگر نگوییم سرشار از ناامیدی است، دست کم پر ابهام و قابل تأمل مینماید.
هومن جوکار اجرای فاز دوم پروژه یوزپلنگ آسیایی را در سه محور «توسعه اکوتوریسم»، «چرای دام پایدار» و «شکار پایدار» خواند و گفت: مردم و عوامل انسانی مشکل اصلی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی هستند که باید برای حل این مشکل، مردم را در سود این پروژه سهیم کنیم؛ روشهایی که به نگهداری از یوزپلنگ آسیایی منجر میشود، بسیار محدود بوده و دشوار است که از جمله آن میتوان به مواجهه با شکارچیان اشاره کرد.
وی افزود: اگر نتوانیم به مردم در راستای حفاظت از این گونه در معرض خطر انقراض نفع برسانیم، آنان نیز کمتر با ما همراه شده و ادامه کار را بسیار سخت خواهند کرد. به همین منظور در فاز دوم این پروژه ـ که در پایان سال ۲۰۱۳ آغاز خواهد شد ـ این مسأله را نیز در نظر گرفتهایم که چگونه میتوانیم زندگی مردم را ارتقا دهیم تا تخریب کمتری صورت بگیرد.
مدیر پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی در ادامه وسعت زیستگاههای یوزپلنگ در کشور را شش میلیون هکتار خواند و با اشاره به سختیهای کنترل مناطقی با این میزان گستردگی گفت: قرار است همه فعالیتهای متمم فاز دوم پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی در بستر زیستگاه انجام شود و چند زیستگاه به عنوان پایلوت انتخاب شده که قصد داریم در هر زیستگاه پایلوت، مدل مشارکتی مردم در حفاظت را به وجود آوریم.
جوکار با بیان این که کارکردهای هر کدام از این زیستگاهها متفاوت خواهد بود، در تشریح محورهای فاز دوم افزود: در یک زیستگاه مدل اکوتوریسم، در زیستگاه دیگر مدل مشارکت مدیریت مرتع با مشارکت دامداران و در مدل سوم قرار است مدیریت شکار پایدار را با مردم محلی انجام دهیم؛ در یک منطقه، زیبایی منطقه و حیات وحش میتواند توریسم را رونق دهد، در جای دیگر تولیدات گیاهی با مدیریت پایدار مشارکت مردم را به همراه خواهد آورد و در منطقه دیگر، «تروفه» میتواند محصول حفاظت برای مردم باشد.
بدین ترتیب آشکار شد که منظور مدیر پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی از بهکارگیری رویکرد «شکار پایدار» برای حفظ یک گونه در خطر انقراض، ترویج شکار تروفه است؛ گزینهای پرابهام که حتی خود این مدیر به خوبی به فروانی ابهامات مطرح در حاشیه آن آگاه است چراکه در ادامه سخنان خود گفته است: اجرای طرح شکار پایدار در بیرون از مناطق حفاظت شده توسط مردم و همکاری سازمان حفاظت محیط زیست از کارهای در دست اجراست که تا کنون با واکنشهای منفی بسیاری روبهرو شده است؛ شکار پایدار، رویکرد جدیدی است که برای حفاظت از گونههای در معرض خطر انقراض در کشورهایی مانند پاکستان و تاجیکستان انجام شده و اتحادیه حفاظت از تنوع طبیعی نیز آن را تأیید کرده است.
هرچه در عجیب بودن ترویج رویکرد شکار، ولو شکار خاص و محدود و به نام شکار پایدار، توسط یکی از مدیران کاربلد سازمان محیط زیست که مأموریتی ویژه و تخصصی عهدهدار است ـ و اگر از حق نگذریم، تلاش چشمگیری در این زمینه بروز داده است ـ بگوییم، به نظر کم است ولی ماجرا زمانی عجیبتر جلوه خواهد کرد که بدانیم «شکار» یکی از عوامل بسیار کارآمد در کاهش جمعیت گونههای مخلف جانوری در کشورمان به شمار میآید که با توجه به شمار زیاد سلاحهای مجوزدار و غیر قانونی در دست مردم و دشواریهای پایش و کنترل مناطق حفاظت شده، تا همین جا هم کنترلناشدنی مینماید؛ چه برسد به روزی که نوعی از آن مجاز شناخته شده و حتی فراتر، تبلیغ و ترویج شود!
تنها کافی است به یاد بیاوریم که گاه پدیده شکار غیر مجاز به تیراندازی شکارچیان متخلف به محیط بانان و یا بالعکس نیز انجامیده و مسائل دردناکی رقم زده است تا به این نتیجه برسیم که محدود کردن پدیده شکار در اوضاع کنونی در کشورمان شبیه سنگ بزرگی است که نزدنی به نظر میرسد.
از این بعد ماجرا که بگذریم، ترویج گونهای از شکار در شرایطی که بسیاری از شکارچیان تا آن اندازه نا آگاه هستند که گاه از ده تن ایشان یکی مانع دریده شدن یک پلنگ بسیار ارزشمند نشده و یا گاه آنقدر سبوعیت دارند که شکم توله خرسها را زنده زنده میدرند، به طنزی تلخ میماند که نه تنها توجیهی نداشته، بلکه با در نظر گرفتن جایگاه گوینده این سخن، به اشتباهی فاحش و بزرگ بیشتر شباهت دارد تا رویکردی کارشناسی و برآمده از تفکر علمی و مبتنی بر حفاظت از محیط زیست!
این در حالی است که ظاهرا این مدیر فراموش کرده که لازمه اصلی مجوز دادن به شکارچیان تروفه (و نه ترویج و تبلیغ این نوع شکار!)، آگاهی دقیق یا برآوردی مبتنی بر روشهای علمی و نزدیک به واقعیت از شمار گونههای حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق حفاظت شده و البته به روز است، حال آنکه خود ایشان به نیکی میداند که به رغم بهرهگیری از تکنولوژی دوربینهای تلهای و پس از گذشت یک بازه زمانی طولانی، آمار اعلام شده از جمعیت یوز ایرانی مبتنی بر تخمین است، چراکه تنها بیست یوز رصد شدهاند و بر این اساس، شمار یوزهای ایرانی بین چهل تا هفتاد قلاده برآورد شده است.
اینجاست که صدور مجوز شکار تروفه برای گونههایی که حتی شمارشان معلوم نشده و چه بسا هرگز مورد پایش علمی قرار نگرفته، هیچ توجیه علمی نداشته و به غایت خطرناک است؛ به ویژه اگر بدانیم بسیاری از هموطنانمانمان که شکارچیان هم زیرمجموعه آنها هستند، حتی تفاوت بین امثال جبیر و غزال حتی در قیاس با مرال و گوزن را نمیدانند، چه برسد به این که بتوانند تشخیص دهند کدامشان نر است و کدامشان ماده و البته کدام نری، اینقدر مسن است که بتواند هدف شکار تروفه باشد! بماند که اگر همه اینها هم حل شود، هنوز نمیتوانیم بپذیریم که چرا گیاهخواران مسن به جای آنکه در چرخه غذایی نصیب گوشتخواران شوند، باید به تیر شکارچیانی کشته شوند که تنها مزیتشان به نسبت سایر شکارچیان، سکونت در نزدیکی مناطق حفاظت شده و قرار گرفتن در جرگه افراد محلی است!
اکنون اگر توجه کنیم که در میان عوامل تهدیدکننده نسل جانوران گوناگون ساکن سرزمینمان، «شکار» مهمترین نباشد، بیگمان تلخترین، عامدانهترین و قابل پیشگیریترین آنهاست، آن زمان گفتن از شکار پایدار به عنوان رویکرد حفاظتی بسیار دردناک جلوه خواهد کرد مگر آن که مدیری که این راهکار را مطرح کرده آنقدر از رویکرد شکار ممنوع به منظور حفاظت از گونههای در خطر انقراض ناامید شده باشد که به دنبال راهی برای ساماندهی وضعیت زهوار در رفته شکار و پاسداشت حداقلی باشد!