سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی یادمان این بار هویت تاریخی قبرهای امامزاده عبدالله پاک می شود!

یادمان

این بار هویت تاریخی قبرهای امامزاده عبدالله پاک می شود!

برگرفته از هنرنیوز

 

پس از ابن بابویه و به بهانه ی بهسازی؛
این بار هویت تاریخی قبرهای امامزاده عبدالله پاک می شود!
به گفتۀ یک تهران شناس یکسان بودن قبر اصلاً از مختصات زندگی ما نیست، رفتاری است که وهابیان با قبرهایشان می‌کنند!
 
به گزارش هنرنیوز؛ یک روز جمعه اگر به خیابان فداییان اسلام شهرری، سه راه ورامین سری بزنی، امامزاده عبدالله را می‌بینی. کنار بنای اصلی بقعه که به احتمال قوی مربوط به قرن يازدهم و از آثار دوره صفوی است، اهل قبور در کنار هم آرمیده‌اند. از سر کوچه که به سمت امامزاده حرکت می‌کنی، آرامگاه‌های خانوادگی با معماری قاجاریه، پهلوی اول و دوم به استقبالت نشسته‌اند. آسفالت کوچه رنگ پریدگی‌اش را پشت آبی که بر صورتش زده، پنهان کرده است. زنده‌ها با قدم‌های سبز و شاخه گلی مریم یا نرگس می‌آیند برای خواندن نوشته‌های روی قبرها،تا دلشان سبک شود. زنده‌هایی که امروز می‌آیند تا سنگها را بخوانند و بروند، فردا چون مرده‌ها در اینجا ماندگار می‌شوند. بازی غریبی است بازی زندگی و مرگ.

مجموعه گورستان امامزاده عبدالله چهارده اردیبهشت ۷۸ در فهرست آثار ملی كشور ثبت شده است. در مجموعه این گورستان آرامگاه بزرگان و مشاهیر ایرانی همچون آرامگاه سردار شرفی‌بدر، خاندان مفخم، پورممتاز نخستین سفیر ایران در آمریكا، حسن وحیدی‌دستگردی شاعر، مهدی برکشلی (۱۲۹۱-۱۳۶۶ ش) محقق نامدار در عرصه موسیقی، نیما یوشیج، مقبره عمادالكاتب، یداالله سحابی، تیمورتاش، شیخ خزعل و سه دانشجوی شهید ۱۶ آذر ۱۳۳۲ شهید مهدی شریعت‌رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا و... با معماری بسیار غنی و ارزشمند آرامگاه‌ها وجود دارد. برخی از این بزرگان مانند یوشیج روزگاری به رسم امانت در این گورستان آرام گرفته‌اند و سپس به دیارشان منتقل شده‌اند.
به قول شاعر: هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد / زان که اندر دل خاکند همه پر هنران

اگر از ابن بابویه به عنوان گورستانی ملی یاد می‌شود که همه بزرگان کشور در آن دفن هستند، گورستان امام زاده عبدالله را شاید باید گورستانی بیشتر مخصوص تهرانی‌ها و شهرری‌ها دانست، چرا که بیشتر اهالی تهران مخصوصاً در دوره قاجاریه در این مکان دفن شدند.

به سر در ورودی امامزاده می‌رسم، سردری که با آجر سه سانتی جدید، که هیچ تناسبی با این گورستان ندارد. آرام آرام به امامزاده نزدیک می‌شوم. تزيينات و ايوان شرقی رواق فعلی امامزاده توسط ميرزا کاظم خان نظام الملک در سال ۲۷۴ قمری صورت گرفته و گنبدی بزرگ بر فراز آن وايوانی هم در شمال حرم احداث شده است. در کتيبه کاشی خشتی ايوان بقعه، اشعاری به خط نستعليق موجود است که شامل مدح بانی عمارت و به تاريخ ۱۲۷۴ قمری است. درب خاتم بنا هم توسط ميرزا کاظم خان نظام الملک وقف گرديده و دارای تاريخ ۱۲۷۶ ق است.

آنچه بیش از همه در بدو ورود توجه‌ات را جلب می‌کند، کار گداشتن چند تیر آهن اطراف دیواره‌های امام زاده است. جستجویم خبر از طرح گسترش امامزاده می‌دهد. این در حالی است که یکسری از قبور در دو طرف آن مورد تخریب قرار گرفته و صاحبانش هیچ گونه رضایتی از محو شدن قبر عزیزانشان ندارند.

به گنبد نگاه می‌کنم و با خودم می‌گویم شخص والایی که در اینجا به خاک سپرده شده و تربتش محل زیارت است، غیر ممکن است روحش راضی باشد کسانی که در جوارش خوابیده‌‌اند، روحشان این چنین آزرده شود. و البته این برخورد از ما است نه امامزاده . اینجا یک مکان زیارتی است و احترام آن از هر چیزی واجبتر و حفظ اصالت تاریخی‌اش هم همچنین.
اما داستان به اینجا ختم نمی‌شود، سمت چپ امامزاده از طرف درب ورودی مشمول طرح به سازی شده، ما را چه می‌شود که پس از گم کردن هویت معماری شهری تهران با ساخت خانه‌های به اصطلاح مدرن، دست از سر مردگان خفته در خاک هم برنمی‌داریم، نمی‌دانم ؟! آیا فرجامی مانند ابن بابویه در انتظار گورستان امامزاده عبدالله است؟ باورم نمی‌شود. اما حقیقت دارد.

قبرهای ۱۳۱۶ با طرح دوستان علاقه‌مند به زیبایی و به سازی، با ریختن خاک بر روی سنگ قبرها و بالا آوردن سطح آن‌ها سنگ فرش شده، باز هم از روی حس انسان دوستی چند صندلی در اطراف نصب شده، تا خاطر بازماندگان خفتگان در خاک که حالا بدون برخورد با سنگ قبرها و با شمردن سنگ فرشها باید به دیدن عزیزانشان بیایند، مکدر نشود. به دیواره کناری نگاه می‌کنم که مانند دیواره‌های شهر با نقاشی بی ربطی مزین شده است. باید از این اینجا عکسی گرفت و پس از چاپ زیر آن نوشت : اینجا کجا است الف) پارک ب)حیات مدرسه ج) زمین ورزشی. فکر نمی‌کنم حتی اگر مردگان امامزاده عبدالله هم زنده شوند، بتوانند حدس بزنند این‌جا همان جایی است که روزگاری در آن به خاک سپرده شده‌اند!

احمد محیط طباطبایی یکی از کارشناسان تهران‌شناس در این باره می‌گوید: « یکی از ویژگی‌های قبرستان شیعی و ایرانی این است که شما با گذر از میان قبرها رفتار، طبقه اقتصادی – فرهنگی و نوع افکار را می‌توانید تشخیص دهید. یکسان بودن قبر اصلاً از مختصات زندگی ما نیست، رفتاری است که وهابیان با قبرهایشان می‌کنند! حتی قبرستان مسیحیان هم متنوع است. شاید یک زمانی مانند جنگ یا زلزله به یک باره تعدادی یکجا دفن شوند و همه سنگ قبرها یکسان شود مانند ۲۰۰ قبر لهستانی در گورستان مسیحیان تهران که براثر تیفوس مرده‌اند، که این خود باز یک دوره تاریخی را نشان می‌دهد، اما در هیچ جای ایران شما نمی‌توانید یکسان‌سازی قبرها را ببینید. امروزه با این گونه طرح‌ها کاری کرده‌اند که هویت را از گورستان‌ها گرفته‌اند.هویت یک قبرستان قدیمی، شیعی، ایرانی و در این مورد آخر تهرانی.»

به آرامگاهی مصون مانده از طرح نگاه می‌کنم. می توان حدس زد اینجا قبر یکی از وعاظ است، چون منبرش را روی قبرش گذاشته‌اند. کمی آن طرف‌تر هم جایی برای آب و دانه کبوترها درست کردند. دو کبوتر سیاه و سفید در کنار مقبره دانه برمی‌چینند. راهی درب سمت راست امامزاده می‌شوم تا وارد محوطه قدیمی گورستان شوم. هر چقدر گورهای مشمول نوسازی خاک فراموشی پخش می‌کنند، گورستان قدیمی آرامش و احترام را به یادت می‌آورد. درختان بلند کاج، چهچه پرندگان و سکوتی ژرف. گویی کسی در گوشت زمزمه می‌کند: به سراغ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته قدم بردارید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من!

محیط طباطبایی می‌گوید: « برای چه باید گورستان را به جایی تبدیل کرد که خوب بتوان در آن راه رفت، تا مبادا کف کفش‌هایمان سابیده نشود. اتفاقاً قبرستان باید جوری باشد که نتوان به راحتی راه رفت، باید گاهی کفش‌هایت به یکی از سنگ قبرها بخورد، مکث کنی، ببینی و تأمل کنی. عملکرد غیرمستقیم قبرستان همین است. می‌خواهی راحت راه بروی، برو پارک. اگر قرار به سازی است،باید حاشیه‌های اطراف قبرها را مثل یک باغ شناژ کنند. گل‌های باغ را که نمی‌کنند، به آن‌ها رسیدگی می‌کنند. رسیدگی به گورستان هم یعنی این که یک گورستان سرویس بهداشتی، غسالخانه، نمازخانه ، محلی برای نشستن جهت خواندن قرآن برای قاری و از آن مهمتر بروشورو نقشه‌ای کامل از محل دفن افراد داشته باشد.»

از کنار سنگ قبرها و آرامگاه‌ها عبور می‌کنم آرامگاه عباس مسعودی موسس روزنامه اطلاعات، سنگ قبرهای خاندان ماهرالنقش، قطعه ۳۹، مقبره عمادالکتاب خطاط معروف، محمدعلی باباییان، یدالله سحابی، آرامگاه صادق سرمد شاعر دهه ۳۰، خاندان سالار معتضد، عامری، ناصح، آرامگاه حسن وحید دستگردی و محمد علی عبرت که به ترتیب مجله ارمغان و روزنامه عبرت را در می آوردند و غیره و غیره، شگفت آن که در کنار قبور هیچ کدام از این مشاهیر تابلویی وجود ندارد تا بدانید در کنار قبر چه کسی ایستاده‌اید. و شاید اینجا بی‌اختیار زمزمه کنی: سنگهای روی قبر، با اطمینان آواز مرگ می‌خوانند : چرا کسی نمی‌میرد ؟ چرا دیگر کسی به میهمانی خاموش ما نمی‌آید ؟ آنها از چه می‌ترسند ؟ آسان است که به سنگها گفته شود «آدمیان از مرگ متنفرند، پس تا ابد نمی‌میرند» فکر می‌کنم که سنگها این دروغ را باور کنند .

مریم اطیابی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه