سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها نگاه روز انفجار تهران - یادداشتی از دکتر نصرالله پورجوادی

نگاه روز

انفجار تهران - یادداشتی از دکتر نصرالله پورجوادی

برگرفته از تارنمای ایرانچهر

وضعیت بحرانی شهری که پایتخت ایران است، اما به اندازه ی یک کشور کوچک جمعیت در خود جای داده است ، روز به روز پیچیده تر می شود . دکتر پورجوادی در یادداشت کوتاه خود ، بحثی را آغاز کرده است که باید به گستردگی ، آن را ادامه داد . این کار ، نه تنها برای نجات تهران و تهرانی ها ، که برای « آینذه ایران » بحثی مهم و اساسی است.

دکتر نصرالله پورجوادی

دیروز تعطیلی بود. رفتم در بند و از آنجا به گلاب دره. رفتم بالای تپه ها، کوچه و پس کوچه ها، و سرازیر شدم به طرف تجریش. هر جا را که می دیدی ساختمان سازی بود. برج برج برج. یکی پس از دیگری. در کوچه های باریک و تنگ و خیابان های فرعی، یا گود برداری کرده اند، یا در حال اسکلت سازی اند، یا نما کاری. برج های بیست – سی طبقه در کوچه های باریک که در قدیم به آنها کوچه های آشتی کنان می گفتند، ولی آنها امروز محل رفت و آمد اتومبیل ها شده اند و چه رفت و آمدنی ! یک اتومبیل هم به زحمت می تواند از آنها عبور کند. در خیابان های اصلی اتومبیل های گران قیمت پارک شده است.

در روزهای غیرتعطیل سر هر چهارراهی که در شمیران بایستی، چند صد میلیارد تومان از مقابل شما عبور می کند، البته نه به صورت اسکناس بلکه به صورت آهن و پلاستیک. آدمی که خودش هفتاد کیلو بیشتر وزن ندارد، پنج شش تن آهن و آلومینیوم و آت و آشغال های دیگر راه انداخته تو خیابان ها و کمترین کاری که می کند،آلوده کردن هواست و بیشترین کار، زیرگرفتن مردم. محله های دیگر هم کم و بیش همینطور است. اتوبان بعد از اتوبان و در کنار اتوبان ها برج هائی است که مثل قارچ از زمین روئیده اند. شمار چراغ هائی که شب ها در خیابانها و اتوبان های تهران روشن می شوند، اگراز چراغ های شهرهای بزرگ آمریکا مثل شیکاگو و لس انجلس بیشتر نباشد، کمتر نیست. و چیزی که در تهران مطمئنا از شهرهای دیگر آمریکا و اروپا بیشتر است تعداد ساختمان ها و برج هائی است که ساخته می شود و اخیرا مد شده که به آنها بگویند سازه. به نظر می رسد بیست در صد تهران در حال ساخت و ساز است. مهمترین و شاید تنها کار سازندگی در ایران امروزه ساختمان سازی است. تهران هر پنج سال دو برابر می شود.

زمانی که من نوجوان بودم سه راه شاه ( که امروز به آن چهار راه جمهوری می گویند) و دور و بر دانشگاه تهران، همه، جزو شمال شهر بود. در بچگی کنار آب کرج (که بعدا شد بلوار الیزابت) وقتی می ایستادم و به طرف شمال نگاه می کردم تا چشم کار می کرد بیابان خدا بود. تهران در پنجاه- شصت سال گذشته، ده برابر، بیست برابر، یا صد برابر شده. و فقط هم از طول و عرض رشد نکرده، ارتفاع آن هم سی چهل برابر شده است. من نمی دانم چند نفر از این کارشناسان شهرداری که تراکم شهر من را فروخته اند و مرا در انبوهی از آهن و پلاستیک و آلومینیوم و خاک و گل محصور کرده اند، خودشان تهرانی اند؟ « فروش تراکم» یکی از پردرآمد ترین کاسبی ها برای شهرداری بعد از انقلاب بوده است؛ کاری که گویا از زمان کرباسچی شروع شد.

شنیدم بیش از هر کس سخنگوی فارسی زبان وزارت امور خارجه آمریکاست که در بارۀ فروش تراکم در تهران تحقیق کرده و مقاله نوشته است. در بارۀ جمع آوری زباله در تهران هم تحقیق کرده و نمی دانم کدام بخش از وزارت امورخ ارجۀ آمریکا مشغول تحقیق در بارۀ آلودگی هواست. برای کسی که یک روز هم در تهران نبوده، چه اهمیتی دارد که بداند شهرداری تهران چقدر در سال تراکم می فروشد یا چقدر زباله دفن می کند و کجا ؟ چقدر بر تعداد اتومبیل ها افزوده می شود ؟ روزی چند نفر بر اثر آلودگی هوا می میرند؟ کی آبی که تهرانی ها با آن خودشان را می شویند، تبدیل به سیلی خواهد شد و جنوب تهران را غرق خواهد کرد؟ کی جمعیت ایران دو برابر خواهد شد؟ بدم نمی آید بدانم پیش بینی وزارت امور خارجۀ آمریکا در مورد انفجار جمعیت در ایران و انفجار تهران، کی است؟

اگر ساخت و سازها به همین منوال پیش رود، تهران در بیست سال آینده دوبرابر خواهد شد و با کنار گذاشتن تنظیم خانواده جمعیت،آن هم دو برابر خواهد شد. دوبرابر زباله، دوبرابر اتو مبیل، دوبرابر آلودگی، دوبرابر دهان های باز که حتی هوا هم ندارند که تنفس کنند چه برسد به آب و نان. من مطمئنم که این رشد تصاعدی بدین وضع نمی تواند تا چند سال دیگر ادامه پیدا کند. فواره تا بی نهایت نمی تواند بالا رود.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه