سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی ایران، باز هم ایران - بخش دوم و پایانی

ایران پژوهی

ایران، باز هم ایران - بخش دوم و پایانی

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

2

 

ـ در مورد ایران سوءتفاهم نشود. همان‌گونه که بارها گفته‌ایم، منظور وطن‌پرستی خام و احساساتی نیست. منظور قدرشناسی نسبت به یک دفینۀ تمدن است. محصول کشش و کوشش یک قوم که در درازای سه هزار سال، نام این سرزمین را در جهان بلندآوازه کرده‌اند، به بهای رنجها و مردانگی‌های خود؛ زیرا حفظ کشوری چون ایران ـ در چهارراه معرکۀ جهانی ـ و تا به امروز رساندنش، کار ساده‌ای نبوده است.

امید

ـ علی‌رغم دلسردی‌هایی که زاییدۀ تاریخ ایران است، من همواره نسبت به آیندۀ این کشور خوشبین بوده‌ام. عوامل مثبت زیادی در اوست. تک تک اجزا خوب است، از منابع طبیعی و زیرزمینی و موقعیت مناسب و اقلیم و تاریخ و فرهنگ پربار و جوانان مستعد و مردم نجیب؛ منتها باید ترکیب به کار افتد. برای این منظور لازم است که خصائل بنیادی ایرانی که زمانی ـ چه پیش از اسلام و چه بعد از اسلام ـ منشأ آثار جوشان و ذخّار بوده، از نو کارساز شود. چگونه؟ راهش دراز است؛ ولی بسته نیست.

ـ در هر ملت و از جمله ما، مقداری عادتها و خویهای مانع‌انگیز و قهقهرائی وجود دارد که به هیچ‌وجه با نیازها و مقتضیات دنیای امروز سازگار نیستند. باید آنها را تصفیه و تصحیح کرد، و حتی بعضی را مرخص نمود.

ـ همۀ اینها می‌نماید که ایران هرگز از تحرک باز نایستاده؛ سایه‌اش از صحنۀ حوادث جهان محو نگردیده، چه برنده بوده و چه بازنده، در هر حال تپنده بوده؛ می‌رفته و باز می‌گشته، حرکت مارپیچی می‌کرده، دم فرو می‌بسته و از نو به آوا می‌آمده، صبر بسیار کرده و تب و تاب بسیار.

نیاز

ـ ایران به چه نیاز دارد؟ به پول فراوان؟ به ارز؟ به آب و باران؟ به ذخائر معدنی پایان‌ناپذیر؟ به نیروی نظامی قوی؟ به تکنولوژی پیشرفته؟ به حمایت بین‌المللی؟ به اتم؟ هر یک از اینها می‌توانند از جهتی کارساز باشند؛ ولی هیچ‌یک به تنهایی مشکلِ او را حل نمی‌کنند. او به یک چیز احتیاج دارد و آن «انسان» است، همین و بس. اگر آن را داشت، همه چیز دارد، و اگر نداشت به جایی نخواهد رسید.

ـ عوام با جهل خویش و سرِ انباشته از اوهام، تنها وسیلۀ تسهیل تسلط ظالمان بر خود بوده‌اند.

برای آنکه ایرانی بتواند بر خود قائم گردد، و چشمِ انتظارش را از معجزه، از خارجی، و از گشایش‌های اتفاقی برگیرد، باید نخست اعتماد به نفس خود را بازیابد. قدم اولش آن است که امکان وابستگی تام با حکومت خود بیابد.

شناخت ایرانی

ـ برای شناخت ایرانی منابع متعدد و متنوعی در دست داریم: کتابها، آثار ادبی و هنری، ضرب‌المثل‌ها... مجموع اینها سیْر این قوم را در نقش بازیها، مردانگی‌ها، و در رأس همه، آن استعداد مرموز ادامۀ حیات ملی و تطابق با مقتضیات، جابه‌جا در برابر چشم می‌نهند.

ـ شناخت ایرانی کار آسانی نیست؛ زیرا ناگزیر بوده است که دو چهره حرکت کند. به این سبب گاهی سکوتش بیشتر از فریادش رسا بوده، و «آری» گفتنش از «نه» او منفی‌تر، و فریادش برای پنهان کردن بغضش.

ـ ما ملت «موزائیک» هستیم؛ یعنی از ذره ذره‌های حوادث ماهیت یافته‌ایم. زمانی «ابَرقدرت» بوده‌ایم و زمانی دیگر فرو افتاده و زیردست. ما نه می‌توانیم خود را انسان برتر بدانیم، و نه انسان فروتر، و نه از مردم دیگر دنیا جدا. مردمی هستیم با مقداری خصلت‌های ناصواب، و در مقابل، مقداری امکانات.

آنچه در ما عیب گرفته شده، از نوع تذبذب، تقیه، افراط و تفریط، تک‌روی، بیراهه‌جویی، اکنون‌بینی، کم‌توجهی به اصول و معیار و منطق، نخست بدانیم که اینها کم و بیش زاییده مقتضیات بوده‌اند، پس برای تصحیح یا تعدیل آنها باید مقتضیات تغییرپذیر را تغییر داد.

فرهنگ

ـ وقتی می‌گوییم اختلال فرهنگی، منظور آن است که مردم از هر طبقه تکیه‌گاه فرهنگی خود را از دست داده باشند. فرهنگ یک جامعه، مجموع اعتقادها و دانسته‌هایی است که درون آنها را با اوضاع و احوال بیرون سازگار نگاه می‌دارد. چون مردم هُل داده شوند به جانب یک سلسله القائات تحمیلی ـ فرق نمی‌کند که تجدد باشد یا واپس‌گرایی ـ خود به خود وا می‌زنند، و حتی ناآگاهانه رانده می‌شوند به جانب عکس آنچه به آنان القاء می‌شود.

ـ در ایران قدیم ما کلمۀ «داد» داشتیم که مفهومی بسی وسیع‌تر از معنای امروزش که «عدالت قضائی» باشد، داشت. «داد» زمانی به جا آورده می‌شود که نصفت و رعایت حق در همه زمینه‌ها: اقتصادی، قضایی، اجتماعی مورد‍ِ اعمال قرار گرفته باشد. «دادار» یکی از نامهای خدا بود و این نام از این جهت به او داده شده بود که «داد»، برترین صفت او شناخته می‌شد.

ـ اگر روزی حساب گرفته شود، روشنفکران این کشور گناهکارترین مردم شناخته خواهند شد. واقعیت آن است که در جوّ کشور نوعی «فئودالیسم معلومات جدید» ایجاد شده بود که تفرعن و تعین آن دست کمی از «فئودالیسم زمین‌داری» نبود.

ـ اگر حرف زده شد و به عمل درنیامد، اگر وعده داده شد و وفا نشد، نه یک بار، نه دوبار، بلکه صدبار، کسانی چنین نتیجه می‌گیرند که باید خود گلیم خود را از آب بکشند. زنجیرۀ اجتماع که از حلقه‌های متعدد تشکیل شده، اگر یک حلقه‌اش پوسید، از هم می‌گسلد.

مشکلات

ـ فقدان فکر اصولی، جامعه ما را از انتخاب مشی صریح بازداشته و او را در وادی فکری ناسرانجامی سرگردان کرده است.

ـ ما به یاد خیلی چیزها هستیم، افسوس خیلی چیزها را می‌خوریم، به جز گذشت عمر که این‌گونه بی‌حاصل می‌گذرد و اصرار داریم که از آن بی‌خبر باشیم؛ آن را تباه می‌کنیم، چون متاعی که شخص از دست آن به تنگ آمده باشد.

ـ آیا یقین داریم که همۀ کسانی که در کشور ما نام دانشمند بر خود نهاده‌اند، سزاوار این نامند؟ آیا یقین داریم که در روزگار ما، ارزش مغز و دل آدمی از ارزش بازیگری و سبک‌مایگی کمتر نیست؟

ـ چرا و چگونه در مدتی کوتاه، با سیْری مداوم، به سوی کژذوقی و بی‌سلیقگی لغزیده‌ایم؟ در حالی که ایرانی ملتی بوده است که از دیرباز، به ظرافت و باریک‌اندیشی و زیبایی‌دوستی شهرت داشته. یکی از خطرهای بزرگی که روح و فکر نسل کنونی را تهدید می‌کند، خطر عدم تشخیص زیبایی از زشتی است.

ـ اگر صاحب‌مقامان اندکی حسّ تشخیص زیبایی می‌داشتند، بعضی کارهای ناروا را لااقل برای آنکه زشت بود نمی‌کردند؛ چه، در همۀ امور و شئون درجه‌ای هست که در آن زیبایی با خوبی و زشتی با بدی از هم جدایی‌ناپذیر می‌شوند.

فرنگی‌مآبی

ـ یورش فرنگی‌مآبی در کشور ما به صورت نگران‌کننده‌ای درآمده است، هیچ حدّ و مرزی نمی‌شناسد، با هیچ مقاومتی روبرو نمی‌شود.

ـ کسانی از ما به خیال خود چون متجدد شده‌اند، خود را بی‌نیاز می‌دانند که به هیچ اخلاقی پایبند بمانند: نه اخلاق ایرانی و نه اخلاق فرنگی.

ـ ما اگر در سودای تجددپرستی حد و اندازه نشناسیم، خطر آن است که هرچه خوب و اصیل در زندگی خود داریم، از کف بنهیم؛ به مزایای واقعی تمدّن غرب هم دست نیابیم.

ـ ما تا زمانی که آنچه داریم نتوانیم عرضه کنیم، نمی‌توانیم گفت شایست? آنیم که آنچه را نداریم، کسب کنیم.

ـ ما سالهاست که در مواردی خود را خیلی کوچکتر از آنچه هستیم، می‌بینیم و در مواردی خیلی بزرگتر؛ نفوذ معنوی کشور ما اگر درست به کار برده شود، اگر از درسهای عبرت‌انگیز تاریخ و فرهنگ ایران سرچشمه گیرد، اگر از های و هو و تظاهر و خودبینی بپرهیزد، بی‌شک در کار جهان مؤثر واقع خواهد شد.

ـ این تلفیق خوشایند و متعادل مادّه و معنی، التذاذ و تبرّی، برخورداری و بی‌نیازی، کار و تفکّر، جان‌بینی و جهان‌بینی، یکی از خصوصیّاتی است که فکر ایرانی را در ادب فارسی هم حاصلخیز کرده است و هم‌ دلپذیر.

ـ نزدیک است که ما خود را تا سرحدّ یک کشور بی‌فرهنگ نفت‌فروش تنزّل دهیم. اگر خارجیان محتاج به یادآوری این نکته باشند عجیب نیست، عجیب آن است که ما خود نیز فراموش کرده‌ایم که ایران تنها کشور نفت‌ نیست.

ـ اکنون کار به جایی کشیده است که دیگر نعمت‌های رایگان طبیعت چون آسمان فیروزه‌فام، آفتاب خوش، تازگی بهار و لطف خزان نیز نمی‌تواند چهره‌ها را از هم بگشاید.

ـ آیا درست است که بسیاری از مردم جهان، ایران را یک کشور «نفت‌فروش» بشناسند؟

ـ اگر فکر را درختی تصوّر کنیم، [امروز] هر کس دست به شاخ? شکسته‌ای می‌زند. آنچه یافت‌نشدنی است خود درخت است، تا بتوان در سایه‌اش آرمید و از میوه‌اش خورد.

ـ من نمی‌توانم قبول کنم که ما یک ملّت «بازیگر» شویم؛ آماده برای آنکه از همه چیز تقلید کند؛ یا آنکه رفتاری نظیر رفتار مردم تازه به دوران رسیده داشته باشیم؛ یعنی شکوه و جلال تمدن «پلاستیک» و رادیوی ترانزیستوری و پپسی‌کولا چشم ما را خیره کند.

***

کلمه‌ها

(گزیدۀ نوشته‌ها)

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

انتشارات واژه‌آرا

چاپ اول: 1390

402ص ـ 10 هزار تومان

این کتاب حاوی دو مجلد است که در هشت دفتر تنظیم شده است. جلد اول شامل این مطالب می‌شود:

دفتر اول: ایران و ایرانی (فرهنگ و تمدن)، دفتر دوم: اجتماع (جوانان؛ زن، زیبایی، عشق؛ آزادی، تاریخ، حکومت)، دفتر سوم: حقوق بشر (شهادت، تهران، آمریکا، روسیۀ شوروی، گوناگون، از خود بگویم).

جلد دوم نیز دربرگیرنده این مطالب است: دفتر چهارم: باز هم ایران و ایرانی (انسان، جهان امروز، فرهنگ، تمدن، فکر، آزادی، جامعه، انسانیت، تعادل، زندگی)، دفتر پنجم: اخلاق، عدالت، شاهنامه، دفتر ششم: ایران و زبان‌ فارسی، دفتر هفتم: غرب، دفتر هشتم: از خود.

این کتاب گلچینی است از کتابهای استاد اسلامی ندوشن به انتخاب خودشان که از کتابهای زیر برگرفته شده است: ایران را از یاد نبریم، آواها و ایماها، ذکر مناقب حقوق بشر، نوشته‌های بی‌سرنوشت، ایران و تنهائیش، فرهنگ و شبه فرهنگ، گفته‌ها و ناگفته‌ها، کارنامۀ سفرچین، مرزهای ناپیدا؛ دیروز، امروز، فردا؛ سخن‌ها را بشنویم، به دنبال سایۀ همای، آزادی مجسمه، بهار در پاییز، رودکی تا بهار، راه و بی‌راه، هشدار روزگار، بازتاب‌ها، یگانگی در چندگانگی، ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟ داستان داستان‌ها، ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه