ایران پژوهی
ناسیونالیسم و میهن پرستی ایرانی
- ايران پژوهي
- نمایش از چهارشنبه, 13 فروردين 1393 22:06
- بازدید: 9372
برگرفته از تارنمای آذری ها
کاظم آذری
ناسیونالیسم از واژه ی ناسیون(Nation) به معنی ملت مشتق شده است که در قرن هفدهم در اروپا پا گرفت و به معنای ملت گرایی و ملی گرایی. و در نهایت به یک ایدئولوژی سیاسی در جهان تبدیل شده. اروپاییان از همان زمان پیدایش ناسیونالیسم، از این واژه در برترانگاری خود در جهت نژادی و قومی و بیشتر از همه در باب سلطه گری و تحت استعمار قرار دادن کشورهای آسیایی و آفریقایی استفاده کردند تا آنجا که در قرن بیستم به خاطر جنگ های قومی و نژادی و برتری طلبی در اروپا واژه ناسیونالیسم مورد نفرت جهانیان شد و این کلمه مترادف شونیسم و فاشیسم و به ملت گرایی افراطی تعبیر شده است.
از اول قرن بیستم ناسیونالیسم اروپایی در کشورهای خاورمیانه و آسیای میانه روایت دیگری دارد. قرن بیست را می توان قرن بیداری ملت ها و هویت های جدید نامید. استعمارگران اروپایی به خاطر این که جای پای جدیدی در خاورمیانه و آسیا و آفریقا پیدا کنند، سعی داشتند با هویت سازی های کاذب و ملی گرایی های مذهبی قومی، نژادی می خواستند بیشتر کشورهای عربی را از زیر قیمومیت امپراتوری عثمانی و کشورهای آسیای میانه را از زیر سلطه امپراتوری روس دربیاورند. در اوایل قرن بیستم که امپراتوری روس و عثمانی رو به زوال بود و پایان گرفتن دوره مستعمرات قدیمی، اروپایی ها قصد داشتند با حربه ناسیونالیسم و هویت قومی و نژادی سلطه گری خودشان را به طریقه ی (نواستعماری) ادامه دهند.
کشورهای اروپایی، انگلستان، فرانسه، ایتالیا که در قرون گذشته سابقه ی طولانی در استعمارگری و چپاول ملت ها داشتند، در قرن بیستم نسخه هایی به نام ناسیونالیسم عربی، پان عربیسم، پان اسلامیسم و پان ترکیسم پیچیدند و از این طریق بیشتر کشورهای عربی را که از قیومیت امپراتور عثمانی رهیده بودند دوباره با حربه ی ناسیونالیسم به سلطه گری هایشان در این کشورها ادامه دهند. البته لازم به گفتن نیست کشورهای مسلمان و عرب آگاهی چندانی از هویت ملی خود در طول تاریخ نداشته اند.
به علت تضادهای قومی، نژادی، قبیله ای و از این که در طول تاریخ دارای دولت و ملت هر چند عقب مانده نبودند کمترین اطلاعی از هویت ملی خود نداشتند. ناسیونالیسم عرب و پان اسلامیسم از طریق متفکران سکولار، نظیر رفعت الطحطاوی و علمای مسیحی عرب زبان در لبنان و سوریه به شکل مستقیم تحت تعلیمات میسونرهای مذهبی از قبیل ناصف الیازینی (1800-1871) و پطروس البوستانی (1818-1883) قرار داشتند نجیب آزوری متفکر مسیحی بود که برای نخستین بار تعریف استقلال عرب را به عنوان هدفی فی نفسه دست زد، و در سال 1905 در احیای ملت عرب شماری از امپراتوری عربی ترسیم کرد و بیشتر اقلیت های مسیحی بودند که مبانی هویت ملی اعراب را شناسایی می کردند. بیشتر قیام های ناسیونالیستی عربی بر مبنای وعدهی انگلیس ها بود که توسط سرهنری مک ماهون نماینده عالی انگلستان به شریف حسین داده بود: کشورهایی برای اعراب به وجود خواهد آورد که از بخش شرقی تا خلیج فارس و فلسطین امتداد داشته باشد.[1]
ترکان تا قرن نوزدهم هیچ گونه اطلاعی از هویت قومی و ملی خود نداشتند. کلمه ترک بار معنی منفی در بین ترکان داشت و ترکان خودشان را به عنوان گروه قومی ترک نمی شناختند. هر موقع از یک نفر تبعه عثمانی می پرسیدند که کجایی هستی؟ که هستی؟ باافتخار می گفت خدا را شکر «مسلمانام عثمانلیام»[2].
قبل از این که جمهوری ترکیه تشکیل شود، ترکیه امروز را، دار السلام، مملکت عثمانی، بیزانس، مملکت روم می نامیدند و واژه ی ترک را هم در دولت های عثمانی در گذشته به صورت تحقیر آمیز به چوپانان و آنهایی که در ده یا در کوهستانها زندگی می کردند اطلاق می شد[3]. با این که در طول تاریخ، ترکان در آسیا و اروپا پراکنده بودند تا قرن بیستم دولتی به نام ترک یا ترکان تا آن موقع ایجاد نشده بود. اولین دولت و ملتی که با ایدئولوژی ناسیونالیسم ترک پا گرفت جمهوری ترکیه بود. اما زمینه ی پا گرفتن ناسیونالیسم ترک از طریق تحقیقات فرهنگی و زبانی توسط اروپاییان از نیمه ی دوم قرن نوزدهم بوده است. سه نفر از اروپاییان در شکل گرفتن ناسیونالیسم ترک نقش موثری داشتند اولین و مهمترین این پژوهشگران آرتور لاملی دیوید بود که کتاب دستور زبان ترکی او از گذشته ترکان از زمانهای باستان تا قرن نوزدهم را شامل می شد که بیشتر نویسندگان و روشنفکران ترک از آن کتاب الهام گرفتند[4]. دومین نفری که در شکل گیری ناسیونالیسم ترک نقش موثری داشت آرمینوس وابری (1832-1917) مجاری لغتشناس بود که برای پیوند ترکان ترکیه با ترکان آسیای میانه رنج و زحمت فراوان در سفر به آسیای میانه متحمل شد. آرمینوس وامبری در آخر جاسوس انگلستان از آب درآمد و انگلستان را صالح تر از روسیه و ترکیه برای سرپرستی کشورهای آسیای میانه تشخیص داد[5].
سومین روشنفکر اروپایی که گفتار و نوشته هایش موثرتر از دیگران بر ناسیونالیسم ترک داشت لئون کاهون فوانسوی (1841-1900) بود . این پژوهشگر پرکار و ادیبی چیره دست بود مقالات زیادی درباره اصل و نسب ترکان در مطبوعات نوشته است. لئون کاهون سرچشمه تمدن اروپا و تمدن روم باستان را از ترکان می دانست و تمام تمدن و زبان های دنیا را برخاسته از هوش و ذکاوت ترکان می شمرد. لئون کاهون در کتابهایش چنگیزخان و آتیلا را به عنوان ترکان جنگاور می شناسد با مطالب هیستیریک که توام با تعصب نژادی و قومی ترکان را در راستای ناسیونالیسم شونیستی تحریک می کرد. سید حسن تقی زاده که در آن زمانها با روشنفکران عثمانی مراوده داشت نوشته و گفتارهای لئون کاهون را درباره تاریخ ترکان که به زبان ترکی عثمانی در ترکیه و قفقاز انتشار می یافت به هذیان گویی و به مثابه سرایت امراض وبایی تشبیه می کرده[6]. با توجه به مطالب فوق معلوم می شود که ملی گرایی و ناسیونالیسم که در قرون گذشته در خاورمیانه، از هر نوع اش چه پان ترکیسم و چه پان عربیسم و چه پان اسلامیسم ریشه در اروپا داشته است و هیچ کدامشان ملی گرایی بومی و منطقه ای نبودند، به خاطر همین بود که این نوع ناسیونالیسم ها و ملی گرایی ها مورد اقبال مردم این مناطق قرار نگرفت فقط رهبران برای مدت کمی از احساسات مردم به خاطر منافع خود و حزبشان سود جستند.
از مطالب گفته شده چنین استنباط می شود که سابقه ناسیونالیسم های یاد شده به سختی به سه نسل قبل می رسد، اما ناسیونالیسم (میهن پرستی) ایرانی سابقه هزاران سال به قدمت تاریخ ایران و حتی ریشه در اسطوره های ایرانی دارد.
عشق به خانه و کاشانه به سرزمین و زادگاه و در نهایت به وطن در فطرت انسانها سرشته شده است. علاقه داشتن به خانه وکاشانه نه فقط در بین انسانها بلکه در بین موجودات هم یک امر شناخته شده ی فطری است. هر موجود زنده ای تا جان در بدن دارد تا آخرین لحظه زندگی اش از خانه و کاشانه اش دفاع می کند و دفاع از وطن اولین اصل اساس میهن پرستی است. ناسیونالیسم ایرانی بر خلاف ناسیونالیسم های اروپایی از موضع برترانگاری قومی و نژادی از نوع شونیسم نیست بلکه ناسیونالیست ایرانی در مقابل برتری طلبی و تجاوز و هجوم، استبداد، استعمار و بالاخره در مقابل تحقیر شدگی از سوی دشمنان و بیگانگان در طول تاریخ بوده است. میهن پرستی ایرانی پرستش یک مشت خاک و سنگ نیست بلکه میهن پرستی علاقه داشتن به هویت ملی، کیستی و چیستی و علاقه داشتن به فرهنگ ها ، نمادها،سنبل ها و تمثیل های هویت انسانی تاریخی و اسطوره ای بوده است.
میهن پرستی ایرانی مثل ناسیونالیسم اروپایی و یا مثل پان های جدید مقوله ی دیروز و امروز و یا صد سال دویست سال نیست. میهن پرستی ایرانی عمری به درازنای تاریخ ایران دارد. آن چیزی که مسلم است ملی گرایی و هویت ملی هیچ گونه منافاتی با دین مذهب نداشته، بلکه این دو (دین و میهن) در طول تاریخ ایران با هم بالیده اند و در طول تاریخ ایران نهضت های اجتماعی و نهضت های آزادی بخش ریشه در دین و ملت گرایی داشته است.
وقتی به تاریخ گذشته می نگریم متوجه خواهیم شد که تداوم فرهنگ تمدن و موجودیت ایران در طول تاریخ از دو مولفه ی دین و ملی گرایی سرچشمه گرفته است و نبود یکی از این عناصر خود به خود باعث نابودی آن دیگری خواهد شد. این موضوع بیشتر در سلسله ی صفویان مصداق داشته است. شاه اسماعیل صفوی در موقع تشکیل حکومت، خود را فرزند حیدر فرزند جمشید و فرزند فریدون می نامد و به این ترتیب دین و مذهب خود را با گذشته ی اسطوره ای و تاریخی ایران پیوند می زند و تنها حکومت ملی ایران را بعد از نهصد سال از فروپاشی ساسان برقرار می سازد، و درباره افول این سلسله و اضمحلال حکومت ملی گفتنی است که شاه سلطان حسین ها درحرم سراها کارشان شده بود حدیث گوش کردن از ملاباشی ها و دور بودن از مسایل ملی و مملکتی و در نتیجه به فروپاشی سلسله صفویان انجامید. در اینجا بهتر است از یکی از آموزه های وطنی ظریف و پراحساس از یکی از مردان بزرگ ادب ایران علامه دهخدا که در دوران معاصر در بیشتر کتابهای درسی ضبط شده بیاوریم.
هنوز هم ز خردی به خاطر دراست که در لازنه ی ماکیان برده است
به منقارم آن سان به سختی گزید که اشکم که چون از رگ آن دم جهید
پدر خنده بر گریه ام زد که هان وطن داری آموز از ماکیان
حالا به عوامل و عناصری که در طول تاریخ ایران به هویت ایرانی شکل داده و میهن پرستی و میهن دوستی و عشق به مردم ایران از آنها الهام گرفته است اشاره ای می شود.
1- وطن پرستی و اسطوره های حماسی و تاریخی ایران
شکوه و عظمت تاریخ ایران و آگاهی هایی که از اسطوره های حماسی و پهلوانی در بین مردم به جا مانده نقش بزرگی در وطن پرستی ایرانیها داشته است. در فهم عامه و در برخی از فرهنگ ها، اسطوره یعنی «آنچه خیالی و غیرواقعی است و جنبه افسانه محض دارد» آمده است، اما اسطوره را باید داستان و سرگذشتی «مینوی» دانست که معمولا اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد و یا پدیده ی طبیعی است به صورت فراسویی که دست کم بخشی از آن از سنت ها و روایت ها گرفته شده است و با آیین ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. در اسطوره وقایع از دوران اولیه نقل می شود. و به عبارت دیگر، سخن از این است که چگونه هر چیزی پدید می آید و به هستی خود ادامه می دهد. شخصیت های اسطوره را موجودات، فوق طبیعی تشکیل می دهد و همواره هاله ای از تقدس، قهرمان های مثبت آن را فرا گرفته است. حوادثی که در اسطوره ها تعریف می شود هم چون داستان واقعی تلقی می شود. زیرا به واقعیت ها برگشت داده می شود و همیشه منطقی را دنبال می کند اسطوره ها گاهی به ظاهر حوادث تاریخی را روایت می کند. اما آنچه در این روایت ها مهم است صحت تاریخی آنها نیست بلکه مفهومی است که شرح این داستانها برای معتقدان آنها را دربردارد، و همچنین از این جهت که دیدگاههای آدمی را نسبت به خویشتن و جهان و آفریدگار بیان می کند و دارای اهمیت است[7].
داستانها و قصه های ایرانی که بعد از اسلام به رشته تحریر کشیده شده اند از اسطوره های ایرانی الهام گرفته است، حتی عوامانه ترین قصه ها مثل سمک عیار، داراب نامه و ... میهن پرستی و علاقه داشتن به هموطنان و دفاع از زادگاه و سرزمین در برابر متجاوزان ریشه در اسطوره های ایرانی دارد، صفت های قهرمانی، عیاری، جوانمردی و دوست داشتن وطن در این قصه ها موج می زند. اسطوره های حماسی و پهلوانی یک قسمت از اسطوره های قدیم ایرانی است. پهلوانان حماسی ایران از خاندان های مختلف و از مکان های مختلف ایران بودند. اولین صفت مشخصه این قهرمانان حماسی دفاع از ایران و مقابله با تجاوزگری دشمنان بود . برای یادکرد و شرح کامل این قهرمانان اسطوره ای وقت زیادی می طلبد و همین قدر کافی است که به تعدادی از قهرمانان حماسی که در شکل گیری هویت ایرانی در حماسه ها و تاریخ نقش بزرگی داشته اند اشاره ای شود. نام آورترین خاندان پهلوانی در حماسه ملی ایران از سیستان برخواستند و نژاد آنها به جمشید می رسید، از پهلوانان معروف این خاندان می توان به رستم و گرشاسب اشاره کرد. یکی از قهرمانان معروف حماسی و اسطوره ای کاوه آهنگر و پدرانش قباد و قارون می باشد، پیش بند چرمی کاوه آهنگر به نماد و سنبل استقلال ایران به عنوان درفش کاویانی معروف شد.
از دیگر قهرمانان حماسی ایران می توان به آرش، گودرز، گیو، طوس و... که هر کدام نماد و سنبل میهن پرستی ایرانی است . شرح کامل این قهرمانان و سایر پهلوانان اسطوره ای را می توان در شاهنامه دنبال کرد. در دوران تاریخی، سرزمین ایران از وجود سرداران و قهرمانان چه به صورت انفرادی و چه به صورت نهضت های آزادی بخش که جانشان را در راه استقلال ایران فدا کردند خالی نماند.
به عنوان مثال در قبل از اسلام به مانویان و مزدکیان و بعد از اسلام، صفاریان، طاهریان، خرم دینان، سیاه جامگان و سرخ جامگان استاد سیس، اسماعیلیان، سربداران و ... که در برابر بیگانگان قد علم کرده می خواستند ایران را از چنگ بیگانگان نجات دهند. البته ناگفته نماند که این گروه ها اکثرا در پوشش فرقه های مذهبی عمل می کردند. در قرن سوم و چهارم از طرف دانشمندان و متفکران ایرانی نهضتی راه اندازی شد به نام شعوبیه که علیه متجاوزان شرقی و غربی که ایران را میدان تاخت و تاز خود قرار داده بودند.
2- وطن پرستی و ادیان ایرانی
اهورا مزدا گوید ایران ویچ را بهترین سرزمین آفریدم[8]. در اوستا کتاب دینی ایرانیان از کشور خونیرس(ایران) بیشتر از کشورهای دیگر یاد شده است و کشور ایران را شریف ترین سرزمین ها نام می برد[9]. آن چیزی که ما امروز وطن پرستی می گوییم علاقه ای بود که ایرانی ها در دوره باستان به خاک، سرزمین، و در نهایت به زادگاه خود داشتند. در تعلیمات مزدیسنی کشاورزی یک امر مقدس شمرده می شد. ایرانیان قدیم از شکار جانوران و قربانی کردن آنها دوری می جستند، روزی و هستی خود و ادامه زندگی خود را وابسته به زمین و خاک می دانستند و به خاطر همین بود آنها خاک سرزمین خود را مقدس می شمردند. بارها پیغمبر ایرانی از اهورامزدا می پرسید که: ای اهورامزدا بگو ببینم زمین (خاک) کجاست؟ چه کسی زمین را بیشتر شادمان می کند؟ اهورامزدا در جواب می گفت ای زرتشت بهترین زمین آنجاست که مرد پارسا ( مومن) در آنجا بیشترین غله و گیاه و درختان میوه بکارد و زمین باتلاقی را خشک کند و چهارپایان در آنجا پرورش یابند، کسی که بیشتر زمین را سیراب گرداند و درخت بکارد زمین را بیشتر شادمان می کند[10].
در تعلیمات زرتشتی کشت و زرع عبادت به درگاه خدا محسوب میشد، و به خاطر همین بود که در کتیبه ای منصوب به داریوش می گوید خدایا کشور مرا از دروغ و قحطی و خشکسالی در امان بدار، خشکسالی را یکی از دشمنان می دانستند. معلوم می شود که میهن پرستی ایرانی ها وابستگی آنها به خاک و سرزمین و به وطن شان بود نه وابستگی قومی و نژادی. به خاطر همین بود که آنها سرزمین و میهن خود را مقدس می شمردند تداوم و زندگی خود را وابسته به خاک و سرزمین شان می دانستند. شاعران و عارفان و هنرمندان چنان نمادها و سمبل های مذهبی و ملی ایران را با هم تلفیق کرده اند که به سختی آنها را می شود از هم جدا کرد.
زین همره هان سست عناصر دلم گرفت
شیر و خدا و رستم دستانم آرزوست
مولوی
و یا
به تیغ تیز در شبدیز آن کردی کز آن صد یک نه حیدر کرد در صفین نه رستم کرد در توران
مجیر بیلقانی
در گود زورخانه ها حضرت علی (ع) با رستم دستان با هم نماد پهلوانی و قهرمانی و جوانمردی هستند. در پرده های نقاشی قهوه خانه ی سیاوش برای اثبات بی گناهی اش با پرچم سه گوش قرمزی رنگی با شعار « نصر من الله و فتح القریب» از آتش رد می شود و یا در ادبیات ایرانی خون مظلومیت سیاوش را با مظلومیت امام حسین ع گره می زنند.
هنرمندان ایرانی عالیاً و عامداً خواسته اند که نمادهای هویت ملی از مذهب ایرانی جدا نباشد. بعد از اسلام وآن پراکندگی ها که در اساس مملکت داری پدید آمد طولی نکشید که دوباره آتش عشق میهن پرستی ایرانیان زبانه کشید و حدیثی که از زبان حضرت محمد(ص) نقل می شد مزید بر این علت گردید. میهن پرستی و علاقه داشتن به کیان ملی ایرانیان باز در دل ایرانی ها زنده شد. با توجه به جنبش ملی ایرانی که توسط متفکران و نخبگان و اندیشمندان ایرانی از طریق شعوبیان با دست مایه های فرهنگی و هویت ایرانی تجلی یافت و تا آنجا که خلفای عباسی حکومت خودشان را روی اصول ،آداب و فرهنگ ایران قبل اسلام ایران قرار دادند. بیشتر مورخین از جمله این خلدون معتقد بودند که حکومت عباسیان ادامه طبیعی حکومت های قبل از اسلام ایران بوده است.، بدین وسیله فرهنگ و هویت ایرانی و اسلام دوش به دوش همبا هم بالیدند و ایران هویت جدیدی به نام ایرانی اسلامی پیدا کرد.
شاهان و فرمانروایان بعد از اسلام هم مثل حکومت های قبل از اسلام ایرانی با مجتهدان و فقیهان دین و دولت را با هم آمیختند و شاه مشروعیت ( فرمانروایی) را از مردان دین می گرفتند و مردان دین مقام شاهان را به مقام ظل الهی رسانیدند. در رسایل و فتاوای جهادی شان اجازه می دادند به پادشاه زمان و یگانه دوران، ریاست دولت، سلطنت و خلافت را ودیعه ای از جانب خدا به سلطان علی الاطلاق می دانستند و به فخر سلاطین عرب و عجم و مالک و قاب الم به فتح علی شاه عطا می کردند[11].
برای اینکه به وطن پرستی و علاقه داشتن به هویت ملی آیات عظام بیشتر آشنا شویم بی مناسبت نیست که تلگرافی که آیات عظام نجف در زمان مشروطیت به ستارخان ارسال می کنند اشاره ای بشود.
« از جان فشانی هایی که غیور و فداکارانی که از باده ی محبت دین و وطن سرمست و سراز پانشناسند و موجب افتخار و مباهات ایرانیان و باعث اعتبار عالمیان گردیده است؛ لذا در کمال جسارت عرضه می داریم که ای اهالی غیور آذربایجان ای جان نثاران مملکت اسلامی و ای کسانی که ناموس وطن محترم خود را از بی عصمتی اغیار محفوظ داشتید. ا یکسانی که نام رفته ی شش هزار ساله ایران را زنده نموده اید و ای کسانی که در حفظ ملت و شرف و قومیت از خود گذشتید ای یگانه سردار ملت ای فرزانه سالار امت بشارت می دهیم شما را که هر چه در جان فشانی و فداکاری مجدتر باشید بیشتر اساس مشروطیت را شبیه فرمودید و...[12]
3- وطن پرستی و عرفان و عارفان و حکما
در تاریخ گذشته ایران دغدغه ی وطن پرستی ایرانی ها را رها نکرده است،حالا این ایرانی ها از هر طبقه ی اجتماعی که بوده اند برداشت های متفاوتی از وطن پرستی داشتند عارفان و حکمای ایرانی از سایر طبقات اجتماعی جدا نبودند. بعضی از این عارفان میهن پرستی را از نوع مادی و سرزمینی و میهنی آن نمیدانستند آنها وطن خود را عالم قدسی می دانستند اما بیشتر عارفان در نوشته ها آثار وطنی و علاقه داشتن به سرزمین و زادگاه خودشان را کتمان نمی کردند. عطار شاعر و عارف ایرانی از حب الوطن می گوید:
تو فکندی ز وطن دور مرا دستم گیر
کی چنین بی دل بی صبر ز حب الوطنم
و یا مولوی می گوید:
در سفر گر روم بینی یا ختن از دل تو کی رود حب الوطن
شمس تبریزی آن عارف شوریده حال زمانی که شنید شخصی به تبریز و تبریزیان توهین کرده و به زادگاه او بد گفته است با خشم تمام گفت: «آن از خری خود گفته است که تبریزیان را خر گفته است او چه دیده است؟ چیزی که ندیده است و خبر ندارد چگونه این سخن می گوید؟ آنجا کسانی بوده اند که من کمترین ایشانم که بحر مرا برون انداخته است. هم چنانکه خاشاک از دریا به گوشه ای افتد. چنین ام، تا آنها چون باشند!»[13]
محمد جلال الدین مولوی به علت علاقه ای که به شمس تبریزی داشته است تبریز را نمادی از وطن خود می دانسته و از روی اعتقاد می فرمود که هر کس از تبریز آید و به جانب ما میل کند تحفه ی او باید که خاک پاک سرخاب تبریز باشد و چنین حکایت کنند که خاک بسیار از سرخاب تبریز جمع شده بود و وصیت فرمود که این خاک را در قبر من پهن سازید که من نیز در خاک سرخاب تبریز مدفون باشم.[14] و بدین ترتیب مولوی در خاک تبریز که سنبلی از خاک وطن بوده آرمید. در فرازی دیگر مولانا تبریزرا فر فردوسی و شعشعه ی عرش می نامند
ساربانا بار بگشا ز شتران شهر تبریز است و کوی دلبران
فر فردوسی است این پالیز را شعشعه عرش است این تبریز را
هر زمانی فوج روح انگیز جان از فراز عرش بر تبریزیان
با اینکه عارفان و حکما وطن را عالم قدسی می دانستند اما بودند عارفانی که وطن را مادی از نوع سرزمین و اقلیمی می دانستند و در بعضی وقایع در برابر متجاوزان تا پای جان از وطن خود دفاع می کردند.
شیخ نجم الدین کبری عارف نامی وقتی که تاتار به خوارزم حمله آوردند شیخ اصحاب خود را جمع کردو گفت: «زود برخیزید به بلاد خود روید که آتش از جانب شرق برافروخت که تا نزدیک مغرب خواهد رفت و این فتنه است عظیم که در این مثل این واقع نشده است.» بعضی از اصحاب گفتند «چه بوَد که حضرت شیخ دعا کند که شاید این بلاازمسلمانان دفع شود؟» شیخ فرمودند که «این قضایی است به مبرم دعا دفع آن نمی تواند کرد» پس اصحاب التماس کردند که «چهارپایان آمده است اگر چنانچه حضرت شیخ نیز با اصحاب موافقت کند تا در ملازمت ایشان به خراسان متوجه شویم دور نمی نمایند» شیخ فرمود که: من اینجا شهید خواهم شد و مرا اذن رفتن نیست که بیرون بروم. پس اصحاب متوجه خراسان شدند چون کفار به شهر درآمدند شیخ اصحاب باقی مانده را فراخواند و گفت قوموا علی بسم الله فی سبیل الله و به خانه آمد خرقه ی خود را پوشید و محکم به بست و آن خرقه گشاد بود بغل خود را از دو جانب پر سنگ کرد و نیزه به دست گرفت و بیرون آمد چون با کفار مقابل شد در روی ایشان سنگ می انداخت تا آن غایت که هیچ سنگ نماند کفار وی را تیر باران کردند و یک تیر بر سینه مبارک وی، آن را بیرون کشید و بینداخت و بر آن رفت. گویند در وقت شهادت پرچم کافری را گرفته بود و بعد از شهادت ده کس نتوانستند آن پرچم را از دست شیخ خلاصی دهند عاقبت پرچم را ببریدند و بعضی معتقدند که حضرت جلال الدین رومی قدس سره در غزلیات خود اشارت به این قصه و انتصاب خود به حضرت شیخ کرده است آنجا که گفته است:
ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند نه از آن محتشمانیم که بز لاغر گیرند
به یکی دست می خالص ایمان نوشند به یکی دست دیگر پرچم کافر گیرند [15]
عین القضات همدانی عارف معروف در رساله ای به نام شکوی غریب، در زندان بغداد از وطن اقلیمی و سرزمینی خود یاد می کند و در آستانه ی سرنوشت شوم خود از وطن یاد می کند. سمعانی درباره ی رساله عین القضات که در زندان نوشته یاد می کند و می گوید: این رساله را من دیدم عین القضات از زندان به بغداد به دوستان و برادران خود نوشته و می گوید چگونه یاران خویش را فراموش کنم و شوق خویش را بر زبان نیاورم و حال آنکه پیغمبر خدا فرموده حب الوطن در فطرت انسانها سرشته شده است و از همدان و کوه الوند سخن می گوید و عاشقانه شعر می سراید و باز سمعانی می گوید اگر آن رساله را بر سنگ خوانندی سنگ ها درهم می شکند.[16]
4- وطن پرستی و فرهنگ و ادب ایران
یکی از عوامل دیگری که در بسط و رشد میهن پرستی ایرانی ها نقش داشته است فرهنگ و ادب ایران به ویژه شعر ایرانی است. فرهنگ و ادب ایرانی باعث شده که ایران در حوزه های تمدنی دنیا مقام ویژه ای داشته باشد. مردم ایران گذشته از ایل و تبار و قوم وگویش های متفاوت، هویت ایرانی خود را از طریق فرهنگ و ادب ایرانی پیوند زده است. میراث فرهنگی و ادبی ایران نه فقط در بین ایرانی ها بلکه در بین نخبگان فرهنگی دنیا فرهنگ شناخته شده ای است: فرهنگ ایرانی به ویژه شعر ایرانی از دیر زمان وسیله ای برای عشق به وطن و سرودی برای آزادی از یوغ بیگانگان و متجاوزان بوده و وسیله ای بود در دست شاعران برای تعلقات ملی و میهنی و وطن پرستی. شاعران ایرانی چنان ساختاری از ادب و شعر ایرانی پدید آوردند که حتی بی سوادان هم شعر ایرانی را سنبلی از ایران و ایرانیست می دانستند. اولین شاعری که برای ایرانی هویت بخشید و برای ایرانی ها شناسنامه صادر کرد فردوسی بود، وی اصل و نسب و گذشته ایرانی ها را از طریق اسطوره و تاریخ زنده کرد و میهن پرستی ایرانی را در مسیر عواطف ایرانیت و انسانیت رهنمون ساخت.
همه سر بر سر تن به کشتن دهیم ... از آن به کشور به دشمن دهیم
ویا
دریغ است ایران که ویران شود ... کنام پلنگان و شیران شود
کدام ایرانی است که این شعرها را بشنود و حسن عاطفی وطن پرستی در او به غلیان نیاید. فردوسی اولین شاعری است که زبان شعر را وسیله ای برای هویت بخشی و وطن پرستی ایرانی ها انتخاب کرد.
جلوه های وطن پرستی بیشتر در شعر شاعران ایران موج می زند و هیچ شاعر ایرانی را نمی توان پیدا کرد که شعر وطنیه نسروده باشد. شاعران ایرانی شعرهای وطنی خود را در برابر هجوم بیگانگان و یا در زمان تحقیرشدگی از سوی دشمنان ایران سروده اند. این گونه شعرها بعد از حمله اعراب به ویژه در قرن های سوم وچهارم با ایجاد جنبش ملی در برابر اعراب و ترکان که از آسیای میانه آمده بودند شکل گرفت. بهترین شعرهای وطنی توام با سوز و گداز و شدت در همان قرون چهارم و پنجم سروده شد.
از فردوسی و شاهنامه اش که بگذریم گرشاسب نامه اسدی طوسی پر است از شعرهای وطنی درگرامی داشت فرهنگ و هویت ایرانی.
مزن زشت بیغاره ز ایران زمین که یک شهر از آن به ز ماچین و چین
از ایران جز آزاده هرگز نخواست خرید از شما بنده هرکس که خواست
فرخی سیستانی را با آنکه شاعر طبیعت می شناسندش شعرهای وطنی زیادی دارد:
هیچ کس را در جهان آن زهره نیست که سخن راند ز ایران بر زبان
مرغزار ما به شیر آراسته است بد توان کوشید با شیر ژیان
دلبستگی های شاعران ایرانی به وطن و سنبل ها و نمادهای ایرانی تمامی ندارد. خاقانی به هنگام بازگشت از مکه در سر راه خود از مداین آن چنان از گذشته ایران نوحه سر میدهد که دل هر ایرانی را به درد می آورد.
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن
ایوان مداین را آیینه عبرت دان
و بر ظالمان زمان هشدار میدهد و می گوید آنها بارگاه داد بودند این بلا بر سرشان آمد:
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما بر قصر ستمکاران گویی چه رسد خذلان
در بالا متذکر شدیم که فردوسی و شاهنامه نخستین جلوه گاه قومیت و هویت ایرانی است و بی اغراق می توان ادعا کرد نظامی گنجوی و خمسه اش درباره هویت ایرانی و وطن پرستی کم و کسری از شاهنامه فردوسی ندارد نظامی گنجوی خودش را پیرو و ادامه دهنده راه فردوسی می داند و با سربلندی تمام می گوید:
همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود یقین باشد
و بر شکوه و جلال گذشته ایران خون گریه می کند.
درخت کیانی درآمد زخاک بغلتید در خون، تن زخمناک
بهار فریدون و گلزار جم به باد خزان گشته تاراج غم
چرا خون نگریم برآن تاج تخت که دارنده را بر در افکند رفت؟
و یا همو می گوید:
زمین عجم گورگاه کی است در او پای بیگانه وحشی پی است
و بالاخره آن کسانی که می گویند وابستگی به آب و خاک و سرزمین و در نهایت به وطن اصل شونیستی و ناسیونالیستی است جواب اش را از مرحوم ادیب پیشاوری دریافت کنند
تو ای مر تنت را مراغه نخست ... نبوده مگر اندرین خاک و رست
نخستینه خاکی که غلطیده ای ... در آن و در آنمرغ چریده ای
نخستینه خاکی که بر تنت سود ... بدامن برت شست این خاک بود
ز پستان او بوده ای شیرخوار ... ز بستان او چیده ای سیب و نار
فراموش نکن پاس این دایه را ... سپاس آور این گاو پرمایه را
همین خاک کت ناف آنجا زدند ... تن و جانت را توشه ی ز آنجا چدند
ترا دایه و مهربان مادر است ... خورش خانه توست و خوالیگر است
نگه کن که پستان این نام پیر .... چه مایه بکامت بپالود شیر
تو را مهر تو مایه ی دین بود ... پیغمبر چنین گفت و چونین بود
سزد چون تو این بهره کم داریا .... که خود را مسلمان نپنداریا
ادبیات به ویژه شعر بخشی از وجود هر ایرانی است. شعر حماسی و رزمی در طول سالیان چه در اماکن عمومی و چه در عروسی ها و چه در زورخانه ها و قهوه خانه ها و محل تجمع مردم خوانده می شد و درس وطن پرستی عیاری و جوانمردی از شعر فردوسی استنباط می کردند.
ناسیونالیسم ایرانی (وطن پرستی) حدیث نفس است، نه از نوع شونیسم و فاشیسم اروپایی و نه از نوع پان (ی) از نوع ترکیسم، عربیسم و اسلامیسم. میهن پرستی ایرانی مجموعه ای از عواطف انسانها یی است که هویت فرهنگی سرزمینی و تاریخی خود را از درون قرون و اعصار بر روی شانه های خسته خود حمل کرده و از گزند روزگار در امان نگه داشتند. میهن پرستی ایرانی از نوع سرزمینی و فرهنگی و ادبی است و عوامل دیگری مثل اسطوره و تاریخ و عرفان و در مواقعی دین هم به یاری آنها آمده است. می دانیم که بیشتر عمر تاریخی ایران را بیگانگان و مهاجمان در ایران حکومت کردند از جانشینان اسکندر و از عرب ها گرفته تا ترکان و مغولان و جانشینان آنها ایلخانان. درست است که ایرانی ها در مقابله با مهاجمان بیگانه از نظر سیاسی و نظامی شکست خوردند اما در بزنگاه های تاریخی با شگردهای فرهنگی و تمدنی خود به حیات سیاسی و فرهنگی خود در زیر تازیانه های دشمن ادامه داده است. این خلدون می گوید «هرگاه ملتی مغلوب گردد و زیر سلطه ی فرهنگ قوم غالب واقع شود آن ملت رو به نیستی و انقراض خواهد رفت[17]» گفته ی ابن خلدون این گفته برای بیشتر ملت ها صادق است اما درباره ملت ایران صدق نمی کند اگر گفته ایشان حقیقت داشت باید ایرانی ها یا یونانی می شده اند یا عرب یا مغول یا ترک و حال آنکه فرهنگ و تمدن ایرانی از دو هزار سال پیش همان است که بود و ایران هم از روی نقشه ی دنیا محو نشده است. فرهنگ ایرانی در طول سالیان دراز قوم غالب را چنان استحاله کرده که بعد از مدتی قوم مهاجم از هر ایرانی ایرانی تر شده است و در نهایت قوم مهاجم هویت ایرانی پیدا کرده است.
برای اینکه به احساس عاطفی و میهن پرستی ایرانی ها بیشتر واقف شویم وجوه مشخصه و افتراق ناسونالیسم ایرانی را به یکی دو تا از ناسیونالیسم منطقه ای اشاره می شود.
شالوده فکری پان عربیسم و پان اسلامیسم را غربی ها ترجیحا بیشتر توسط عوامل اطلاعاتی انگلستان توسط ادوارد لورنس به وجود آمد. قبل از آن هیچ کدام از کشورها و اقوام عربی امروزی هیچگونه اطلاعی از هویت ملی نژادی و قومی خود نداشتند حتی هویت را بر آنها خارجی ها تعریف کرده بودند. بعد از اینکه در اوایل قرن بیستم امپراتوری عثمانی در هم پاشید به بهانه ی استقلال دوباره کشورهای عربی زیر قیومیت فرانسه و انگلستان قرار گرفتند و از این سلطه ی نامیمون جنبش های نامیمون دیگری به نام بعثی ها در عراق و سوریه ، سلفی ها، وهابی ها در عربستان و اخوانی ها در مصر پا گرفت. این گروه ها چنان با ایرانی ها به ضدیت برخواستند که علاوه بر الحاق گرایی سرزمین و ربودن نام و هویت دانشمندان ایرانی مثل بو علی سینا، رازی، خیام و خوارزمی و... اینها را از آن عرب ها نامیدند. و به سفارش سر چارلز بلگریو مشاور انگلیسی عربها نام خلیج فارس را در سال 1930 به نام مجعول خلیج عربی نامیدند و از آن بالاتر میشل عفلق سوری و خیراله طلفاح دایی صدام می گفتندکه خدا نباید سه موجود را خلق می کرد: ایرانی ها، یهودی ها و مگس ها و نژادپرستی را تا آنجا رسانیده بودند که صدام حسین هر مرد عربی که زن ایرانی خودش را طلاق می داد2500 دلار پاداش می گرفت[18].
آیا سلفی ها، وهابی ها، اخوانی ها، القاعده، طالبان میراث شوم پان عربیسم و پان اسلامیسم نیست؟ آیا در تاریخ میهن پرستی ایرانی فجایعی شونیستی و نژادی و فاشیستی مثل پان عربیسم و پان اسلامیسم بوده اید؟
حالا بد نیست در آخرین مطلب قدری هم از غربت و غریبی ایران صحبت شود. این روزها ایران در سرزمین خود چنان غریب افتاده که هر کس از ایران و ایران خواهی صحبتی کند با یک چشم غره ای مواجه خواهد شد که انگار شخص مرتکب گناه کبیره شده است. حالا صحبت از ایران دل شیر می خواهد. کسی که از ایران و ایرانی صحبت می کند با انگ هایی هم چون فاشیسم، شونیسم و خاک پرست و... و سایر انواع تهمت ها و نامهربانی ها مواجه خواهد شد که انگار وطن پرستی و وطن خواهی ذنب لا یغفر است. سالهاست که کشور ما به وطن پرستان خارجی کمک مالی بی حد و حساب می کند که کشورشان را از دست اشغالگران صهیونیست آزاد کنند اما صحبت از ایران و میهن پرستی در ایران به صورت تابو درآمده است.
در این مقاله شواهدی دال بر میهن پرستی و میهن دوستی از اولیاء و اوصیا از مجتهدین، فقها، عارفان، شاعران و .... بویژه فرموده ی پیغمبر گرامی اسلامرا که محبت به وطن و سرزمین را جزئی از ایمان شمرده آوردیم، که حرف و حدیثی از نوع کفر و زندیق درباره ی میهن پرستان و آنهایی که به سرزمین شان عشق می ورزند نداشته باشند. باری چه خوب است. با نظرات کسانی آشنا شویم که هیچگونه اعتقادی به میهن، وطن، سرزمین، منافع ملی یا هویت ایرانی ندارد و این مسائل را از بیخ و بن از مقوله کفر و زندیق می شمارند.
«من نمیدانم اصلا ایران کجاست؟ و چیست[19]». از این جمله تعجب نکنید واقعا شنیدن این حرفها از زبان کسی که ادعای روشنفکر دینی دارد و خودش را قهرمان معرفت و دگر اندیش می داند چندان بعید نیست، از امثال این آقایان زیاد داریم که هویت نامه یک کشور بیگانه را در جیب بغل دارند و با اعتماد به نفس تمام خودش را از هویت ایرانی بودن تهی می کنند و منکر همه چیز ایرانی هستند اگر برای کسی که ایران ( مردم - عشق به دین، عاطفه - فرهنگ) معنی ندارد چه چیز می تواند معنی داشته باشد. در فرازی دیگر یکی از آقایان میهن پرستی و علاقه داشتن به ایران را کار حیوانی می داند[20]. این آقا جواب اش را می تواند از حدیث حضرت محمد(ص) یا از علمای دیگر بگیرد که در بخش های قبلی این مطلب به آنها اشاره شد. یکی دیگر از این آقایان می گوید «اصلا چیزی به نام ایران وجود ندارد و نوروزی هم در کار نیست عید ما باید عید غدیرخم باشد[21]» ملاحظه بفرمایید این آقایان در کجای جهان ایستاده اند در موقع اظهار این سخنان پاهایشان در خاک کدام کشور قرار داشت؟ حضرت آیت اله اگر یادشان باشد مدت 8 سال مسقط الراس ایشان یعنی خوزستان در زیر تانکهای صدام، جان و مال و ناموس ایرانی در دست بی کفایت صدامیان بود و فیل جناب صدام یاد قادسیه کره بود اگر همت جوانان ایرانی اعم از مسیحی، مسلمان، زرتشتی و ... (در این باره مراجعه بفرمایند به پرونده های شهدا در بنیاد شهید) توانستند ایران را آزاد کنند. صدام که با اسلام ما کار نداشت همان طور که با اسلام کویتی ها کار نداشت همانطوری که صهیونیست ها با اسلام فلسطینی ها کار ندارد. اگر صدام دشمن اسلام بود حوزه های علمیه نجف،کربلا و سامرا نزدیک تر از ایران بودند. صدام دشمن ایران و ایرانی بود. جوانان ایرانی به چیزی اعتقاد داشتند و به خاطر آن اعتقاد جانشان را در کف دستشان گذاشتند که ایرانی سرفراز بماند.
گذشته از اینها، صحبت این آقایان درباره ی نفی نوروز و هر چه هویت ایرانی است به کسانی جرات و شهامت داد که در صف نوبت ثبت جهانی نوروز و هر چه افتخار و مفاخر ایران در گذشته به نام خودشان در سازمان ملل به نوبت ایستاده و حالا از نوروز و نظامی گنجوی خاقانی، تار ایرانی و چوگان ایرانی گذشته، زیاد دور نیست کل ایران را به نام خودشان ثبت جهانی کنند. این قضیه شوخی نیست!! باور کنید اگر نگاهی به کتاب های درس تاریخ دبیرستان ها و دانشگاه این کشور بی هویت که مدت کمی نیست از سلطه ی سرخ ها بیرون آمده مرزهای کشورش را تا اصفهان، همدان، کرمانشاه و تهران رسانیده و هر روز در رسانه های ارتباطی اش به ایرانی ها (شونیست های فارس) توهین می کنند که،از سال 1828 (قرارداد ترکمن چای) روس ها با تبانی فارس ها، کشور ما را دو تکه کردند. ببینید با جعلیات تاریخی و فرهنگی چه هویتی برای خودشان ساز می کنند.
یکی دیگر از این حضرات[22] در یکی از کتاب هایش ایران را یک کشور «کلنگی» می نامند، خوب اگر واقعا حرف این آقا درست باشد، چرا دوستان مستعمره چی را دعوت نمی کند که بیایند ایران را آباد کنند، دوستان ایشان که در امرآبادانی عمران مستعمره استعمار در آسیا ید طولایی دارند و سابقه دوستان استعمارگرش را حداقل در دویست سال اخیر با تبانی السلطنه ها و الدوله ها و وطن فروشان داخلی تاریخ ایران شاهد تجزیه ها و قراردادهای ننگین توسط آن مستعمره چی هاست
آقایانیکه منکر هر چه ایران و ایرانی هستند دارای ایده، نظر و صاحبان اندیشه هستند و یا خودشان این ادعا را دارند. اگر این آقایان خواسته باشند، نظرات و عقیده خود را در جایی پیاده کنند و بخواهند به آن ایدئولوژی شان جامهی عمل بپوشانند در کجا می باید این پروژه را اجرا کنند؟ نظریه پردازان، فیلسوفان، نخبگان و حکما برای پیاده کردن آرمان شهر خودشان، به یک جای مادی از نوع سرزمینی، وطنی، اشاره می کندکه همان زادگان خودشان بوده است. این آقایان که پیشتر خودشان را قهرمان معنویت می نامند وقتی منکر وطن و سرزمین و در نهایت ایران باشند آرمان شهر خودشان را در کجا می خواهند پیاده کنند در فضا و لاهوت و ناسوت که نمی شود هر چقدر هم که پروژه پروژه ی معنوی باشد باید در یک سرزمین مادی اش پیاده کرد. یا بعضی از این آقایان برای محو و نابود کردن سنبل ها و نمادهای هویت ایرانی مثل نوروز و ... تلاشی بیهوده انجام می دهند غافل از اینکه در روزگاران گذشته بودند بزرگانی مثل حلی ها، کلینی ها، ملاصدراها، سبزواری ها، سهروردی ها، شیخ بهایی ها و تواناتر از شما،از همه نظر می توانستند ایران وایرانیست را از روی زمین محو کنند، اما عرق ملی و اسلامی آنها اجازه ی چنین کارها را به آنها نداد.
آیا این حضرات نمی دانند که با این حرفها به عقیده و ایمان و وطن پرستی هزاران شهید و معلول جنگ تحمیلی که برای حفظ ایران و ایرانی شهید شده اند خط بطلان می کشند. واقعا کسی که وطن ندارد؟ چه دارد؟ آیا کسی که وطن را انکار کند به چه چیزی اعتقاد دارد. دردآورتر از اینها و در این وانفسای زمانه کسی که از ایران و هویت ایرانی صحبت می کند با انواع و اقسام تهمت ها روبرو می شود.
یا رب تو نگهبان دل اهل وطن باش
که امید بدیشان بود ایران کهن را
ملک الشعرای بهار
پی نوشت ها:
[1]. دایره المعارف ناسیونالیسم زیر نظر الکساندر ماتیل: ترجمه کامران فانی ـ محبوبه مهاجر، نشر وزارت امور خارجه، تهران 1382 صفحه 9- 438
[2]. مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، فیروز منصوری، نشر هزار، 1378، جلد دوم، ص 680-701
[3]. همان
[4]. ناسیونالیسم و تجدد در ایران و ترکیه، نادر انتهایی، نشر نگاره ی آفتاب ص 71
[5]. آرمینوس وابری سی چهل سال سعی کرد ثابت کند که تمدن و فرهنگ ترکان به ویژه ترکان آسیای میانه بیشترین تاثیر را در دنیای قدیم و تمدن جدید داشته است و برا ی توجیه حضور ترکان در آسیای صغیر و روم شرقی برای اقوام قدیمی ساکنین این منطقه، برای سومریان ، هیتی ها، اوراتورها و ... شجره نامه ترکی ساخته بود. بعد از اینکه مدتها در خانات درآسیای میانه گردش کرد، از نظر خود برگشت ترکان آسیای میانه را وحشی و بر نامید و قیومیت انگلستان را بر ترکان بهتر از روسیه و فرانسه تشخیص داد. زندگی سفرهای وامبری، ترجمه محمدحسین آریا، ص 352.
[6]. مقالات سید حسن تقی زاده به کوشش حسن پرویز،کتابخانه تهران، ص 63-61
[7]. تاریخ اساطیر ایران، دکتر ژاله آموزگار، انتشارات سمت، ص 3 و4 به تلخیص چاپ دوم، سال 1376
[8]. بندهش فرنبغ دادگی، بخش 16، ص 132، ترجمه مهرداد بهار
[9]. بندهش فرنبغ دادگی، بخش 10، فقره 27، ترجمه مهرداد بهار
[10]. وندیداد، بندهای 6-1 فصل سوم جیمس دار مستتر، ترجمه دکتر موسی جوان، تهران42
[11]. رسائل و فتاوای جهادی کاشف الفطاء آقا سید علی طباطبایی به نقل از مکتب تبریز، ص 79/78 ، سید جواد طباطبایی، انتشارات ستوده، تبریز
[12]. روزنامه صور اسرافیل، شماره 3
[13]. مقالات شمس تبریز به تصحیح و تنقیح محمد علی موحد دفتر دوم ص 43 ، انتشارات خوارزمی، سال 1369
[14]. روضه الجنان و جنات الجنان، ص 175 ، انتشارات ستوده تبریز
[15]. نفحات الانس عبدالرحمان جامی، ص 421 ، به تصحیح دکتر محمود عابدی
[16]. تمهیدات عین القضات همدانی به تصحیح عفیف عسیران، چاپ دانشگاه، ص34 ، سال 1341
[17]. مقدمه این خلدون، جلد اول، ص 281 ، ترجمه محمد پروین گنابادی شرکت سهامی انتشار.
[18]. میراث پان عربیسم، کاوه فرخ، ترجمه منوچهر بیگدلی خمسه به نقل از ایران نامه،جلد سوم، ص439.
[19]. مهرنامه شماره 23 ، ص 283
[20]. احتیاجی نیست که منبعی برای این ذکر کنم چون تمام روزنامه و تلویزیون این گفتار را نقل کرده و نوشتند.
[21]. از اظهارات آقای آیت اله خزعلی در موسسه ی الغدیر چاپ شده در تمام روزنامه و در هر سال این درخواست و سخنرانی انجام می شود.
[22]. کتاب ایرانیان، محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمه عبداله کوثری، نشر نی