شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ تجزیه گفتگو با "محسن پزشکپور" در مورد جزایر سه گانه ایرانی و خلیج همیشه فارس

تاریخ تجزیه

گفتگو با "محسن پزشکپور" در مورد جزایر سه گانه ایرانی و خلیج همیشه فارس

 

به همان میزان که مثلا ما حق داریم و می بایست نسبت به موضوع خلیج‌فارس و مسائل مربوط به آن حساس و متوجه باشیم به همان میزان مردمی که در هرات یا شهر دوشنبه یا سمرقند و ... زندگی می‌کنند این حساسیت برای زندگی آنها هم هست و آنان نیز این حق را دارند که متوجه مسائل خلیج‌فارس باشند.گمان نکنید مسئله خلیج‌فارس، مسئله بحرین، مسئله جزایر تنها مربوط به مردمی است که در ایران زندگی می کنند، بلکه مربوط به کل جامعه ایرانی و منطقه به ویژه مربوط به کل جامعه بشری است...

---------------------------------------------------------------------------

تبریزنیوز:سرویس خلیج‌فارس: کیهان هوائی-چهارشنبه 15 مهر 1371- بخش اول و دوم - به دنبال مطرح شدن یک سری ادعاهای ارضی از سوی کشورهای حاشیه خلیج‌فارس درباره جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، نظرات متفاوتی در این زمینه اظهار شد. در این میان بسیار مناسب دیدیم که نظرات "محسن پزشکپور" را نیز در این زمینه منتشر کنیم. آنچه در پی می‌آید ما حصل گفت وگوی ما با ایشان است.


کیهان هوائی: مستحضرید که در چند روز گذشته تبلیغات گسترده‌ای از سوی رسانه‌های گروهی عربی و غربی در مورد ادعاهای واهی حاکمیت امارات متحده عربی بر سه جزیره ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی صورت گرفته است. شما به عنوان کسی که در متن جریانات مربوط به جدایی بحرین از ایران و نیز دیگر مسائل جزائر سه گانه در سال 50 و همچنین مصوبات مجلس دوران شاه در این زمینه قرار داشتید در این باره چه نظری دارید و ریشه این تبلیغات و ماهیت این ادعاها را چگونه تعلیل و تحلیل می کنید؟

 

محسن پزشکپور: در ابتدا سخن را به نام و به یاری خدای بزرگ آغاز می کنم که هدایت کننده و محافظ و راهنمای همه مبارزات راه حق بوده و هست. آن چه امروز مطرح شده هرگز یکی از مسائل مقطعی تاریخ نیست بلکه ریشه در دهه‌ها و سده‌های گذشته دارد. شاید برخی تلقی کنند که این موضوع صرفا ناظر بر موقعیت یا ویژگی‌های ملت و دولت ایران است ولی چنین نیست، بلکه به حکم سرنوشت که همواره جامعه بزرگ ایرانی در پهنه روزگار و پهنه زندگی جامعه بشری داشته و به حکم حساسیتی که این گذرگاه آبی بلکه گذرگاه استراتژیکی و بالاتر از این گذرگاه زندگی و تاریخ ملت ایران و جامعه ایرانی و مردم منطقه و سرنوشت جامعه بشری- دارد، این موضوع می‌بایست مورد اعمال نظر قرار گیرد. به همین مناسبت است که اصولا از آغاز مبارزات و کوشش ها و تلاش‌های تمامی حرکتهای ضد استعماری و ضد بیگانه دراین منطقه از جهان- یعنی در جامعه ایرانی که عهده دار پاسداری و نگهبانی از آئین آزادگی است- خلیج‌فارس به عنوان یک شاهرگ حیاتی محسوب می‌شود و این که این شاهرگ حیاتی می‌بایست دور از هرگونه نفوذ و سیاست بیگانه و غیر منطقه ای باشد از اصول اجتناب ناپذیر زندگی ملت ایران، جامعه ایرانی و زندگی مردم این منطقه بوده است.

من می‌بایست اینجا این نکته را توضیح بدهم که اصولا اصول جغرافیای سیاسی یا اصول ژئوپلیتیک، نسبت به زندگی و سرنوشت یک ملت و نسبت به زندگی و سرنوشت جامعه بشریت غیر قابل تغییر است. این اصول نه ربطی به مقاطعی از تاریخ دارد و نه ربطی به اشکال گوناگون حکومت. این اصولی است که هرگاه حکومتهایی بخواهند مستقر باشند و بخواهند به وظایفی که در برابر تاریخ و ملتی نظیر ملت ایران- که دارای یک رسالت و وظایف الهی و بزرگ است- و در برابر جامعه بشری بر دوش دارند عمل کنند می‌بایست این اصول را دریابند و به این اصول پایبند باشند و به این اصول عمل کنند.تجربه سال‌های ایران نشان داده است که اگر حکومت‌ها این اصول را درنیابند و به آن عمل نکنند لامحاله به وظایفشان عمل نکرده‌اند و آن جوهر حیاتی یک حکومت مسئول را نخواهند داشت و در نتیجه به تلاشی یا سقوط خواهد انجامید. یکی از مهمترین این اصول ژئوپلیتیک برای ملت ایران، مسئله خلیج‌فارس است که نه برای ملت ایران و مردمی که در سرزمین مادر یعنی ایران کنونی زندگی می‌کنند بلکه برای همه اقوام جامعه بزرگ ایرانی که در محدوده قومی، مذهبی، فرهنگی و به نحوی از انحا در پیوند با جامعه ایرانی قرار داردن این مسئله دارای حساسیت خاص است. یعنی به همان میزان که مثلا ما حق داریم و می بایست نسبت به موضوع خلیج‌فارس و مسائل مربوط به آن حساس و متوجه باشیم به همان میزان مردمی که در هرات یا شهر دوشنبه یا سمرقند و ... زندگی می کنند این حساسیت برای زندگی آنها هم هست و آنان نیز این حق را دارند که متوجه مسائل خلیج‌فارس باشند.

گمان نکنید مسئله خلیج‌فارس، مسئله بحرین، مسئله جزایر تنها مربوط به مردمی است که در ایران زندگی می‌کنند، بلکه مربوط به کل جامعه ایرانی و منطقه به ویژه مربوط به کل جامعه بشری است. از این رو با سرنوشت مردم بوسنی و هرزگوین، الجزایر- مردم مبارزی که گردنشان را زیر گیوتین توطئه های استعماری زدند و انتخابات مسلم آنها را که با وجود نظامی ستمگر رای داده بودند زیر سوال بردند وآفریقای جنوبی هم ارتباط دارد.

من سرنوشت این سرزمین الهی و ملت بزرگ ایران که به حق لقب قلب طپنده جهان استعمارزده و ستم کشیده را گرفته است را از سرنوشت دیگر اندامهای جامعه بشری جدا نمی دانم.

به هر حال دو قدرت در جهان اسلام همواره موضع گیری بر علیه سیاست های استعماری را داشتند که یکی قدرت عثمانی و دیگری قدرت عمیق تر، ریشه دارتر و در واقع یک فرهنگ دیرپای ایرانی اسلامی بود. پس بدین دلیل توطئه برای تجزیه و از هم پاشیدن قدرت بزرگ شاهنشاهی ایران خیلی زودتر از اینها شروع شد و تاریخ دلالت دارد در تمامی مراحلی که سیاست های بیگانه و مهاجم به این منطقه هجوم آوردند اهداف اصلی خود را تسلط بر شاهرگ حیاتی منطقه و به آن معنایی که گفتم شاهرگ حیاتی کل مسائل مربوط به دفاع از حقوق انسانی قرار دادند.

در مواردی که این ملت با ساختارهای قوی حکومتی و مذهبی خود قدرتمندانه حکومت می کرد مشکل چندانی وجود نداشت و لیکن از هنگامی که قدرت مرکزی رو به ضعف گذاشت و حکومت های محلی و منطقه ای قدرت را بدست گرفتند، که چیزی در حدود 200 سال از تاریخ ایران را شامل می شود، توطئه‌های وسیع شکل گرفت و تجزیه ایران آغاز گردید. سیاستهای استعماری از هنگامی که هجوم خود را آغاز نمودند برای تسلط بیشتر به فکر تغییرات ژئوپلیتیک در منطقه افتادند از این رو هنگامی که انگلیسی ها در هند مستقر شدند برای جلب منافع بیشتر سیاست‌های استعماری خود را به خلیج‌فارس کشانده و از همان زمان تجزیه اقوام ایرانی را آغاز کردند. تا قبل از این هجوم، ما به غیر از حکومت مرکزی در ایران یا حکومت های محلی در مثلا فارس، هرمزگان، بوشهر و ... هیچ اثر و نشانی از ساختارهای حکومتی در جنوب خلیج‌فارس مطلقا نمی بینیم مگر دو امیرنشین که یکی حکومت عمان و دیگری حکومت یمن بوده که هر دو حکومتهای حمایت شده از طرف ایران بوده و به نحوی توسط ایران اداره می‌شدند. پس از هزارها سال پیش تاکنون و آنچنان که تاریخ به ما نمایانده است جز این دو حکومت که توسط ایران اداره می شدند حکومت های دیگری نمی‌بینیم.

بنابراین اولین پرسش ما از کشورهایی که مانند قارچ و علفهای هرز توسط انگلیسی ها در طی 70 سال گذشته رویانده شدند این است که هویت تاریخی شما به عنوان یک کشور و حکومت چیست؟

دنیا، سازمان ملل، مردان مسئول جامعه و مردم میهن ما و آزاده جهان بروند تحقیق و جستجو کنند ببینند آیا تا صد سال پیش چیزی به نام ساختار عرب حکومتی در خلیج‌فارس وجود داشته ؟

انگلیسی‌ها از زمانی که وارد خلیج‌فارس شدند به بهانه مبارزه با دزدان دریایی، برده فروشی در جزایر و برخی سواحل جنوبی خلیج‌فارس و حتی مدتها در بندر بوشهر مستقر شدند، در حالی که این استقرار ظالمانه و غاصبانه بود و استقرار غاصبانه که ایجاد حق نمی‌کند. پس اصل اول این که ید غاصب تولید حق نمی‌کند و این اصلی است که در هر نظام حقوقی اعم از آنکه نظام موضوعه، بین المللی و یا منشعب از شریعت های الهی باشد مورد توجه قرار گرفته است. و اگر بگویند که استقرار غاصبانه مشمول مرور زمان شده و ایجاد حق می کند باید ذکر نمائیم در حقوق بین المللی و نظام قضایی اصولا مرور زمان وجود نداشته و اصولا حقوق مربوط به یک ملت و حاکمیت ملی آن نمی توان به سبب مرور زمان نقض گردیده و از او سلب حاکمیت شود. پس انگلیسی‌ها با یک سیاست سلطه جویانه و غاصبانه همراه با سکوت خیانت آمیز دولت های خائن منطقه آمدند و بر جزایر و سواحل جنوبی مسلط شدند. البته باید ذکر نمایم که در غالب این مناطق با مقاومت‌های محلی مردم روبرو شدند و در بسیاری از این جزایر جویهای خون جاری شد که به عنوان مثال می توان از مقاومت دلیرانه آن مرد بزرگ روحانی شیخ "موهنا" نام برد که در جزیره خارک مقابل انگلیسی‌ها ایستاد و نگذاشت این جزیره مهم و استراتژیک سرنوشتی مانند دیگر جزایر پیدا کند. اکنون آرامگاه او یکی از زیارتگاه های مردم خارک و دیگر آزادگان منطقه است.

به هر حال انگلیسی ها با مقاومت‌های محلی روبرو شدند و لیکن با اجیر کردن تعدادی تفنگچی مسلح و مزدور خانواده‌ها را از دم تیغ می گذراندند و سیاستشان این بود که در هر محل همراه با استقرار یک نیروی نظامی گروهی از یاغیان و گردنکشان همان محل را به عنوان حاکم، امیر و فرماندار معین می کردند. اساس تشکیل این حکومت‌های پوشالی چنین بوده است و بعد برای این که به اینها مشروعیت بدهند با نفوذی که در هیئت‌های حاکمه وقت ایران داشتند سعی می کردند محمل قانونی برای این غاصبان دست و پا کنند. مشروعیتی که هرگز ممکن نبود، زیرا این حکومت‌ها از نظر تاریخی، موازین حقوقی و اجتماعی هیچگونه مشروعیتی نداشتند.

اولین توضیح من آنکه توجه نمائید که این ساختارهای غاصبانه حکومت چگونه شکل گرفت. ساختارهایی که به هیچ وجه اراده مردم محلی منطقه نبوده بلکه بر روی نعشها و استخوان‌های مردم قتل عام شده بنا شده است. لازم به ذکر است سیاست‌های استعماری که قبل از جنگ جهانی اول یک وجهه مشخص داشت و آن تسلط نظامی و اداری آشکار بود، پس از این جنگ تغییر اساسی نمود و به جای ایجاد کلونی از سرزمین‌های مستعمره به فکر ایجاد دولت‌های دست نشانده و نوعی مشروعیت بخشیدن به آنها افتادند و در این راه اولین ضربه را بر پیکر دولت عثمانی زدند. بدین صورت که عثمانی و ایران را پاره پاره کردند تا سهم زیادی به انگلیس و فرانسه برسد؛ تجزیه و جدائی اقوام ایرانی و تیره های فرهنگی و مذهبی وابسته به ملت ایران را موجب گشتند که به عنوان مثال این اقوام پس از انقلاب بلشویکی روسیه خواستند به ایران محلق شوند وحتی برای وصول به این هدف قیام ها نمودند که متاسفانه برای سرکوب این حرکت ها قتل عام های بسیاری صورت گرفت. نمونه آن اعدام 17 هزار نفر در خیوه است. و متاسفانه مجمع اتفاق ملل هیچ توجهی به این مسائله ننمود. این مجمع با نفوذ مستقیم فراماسونرها شکل گرفت و اتفاقا یکی از مولدهای حرامزاده این مجمع دولت اسرائیل است.

به هر حال این مجمع، مناطق تجزیه شده و استعمار زده را به حکومت هایی که تحت قیومیت انگلیس و فرانسه می شدند سپرد و حتی سهم چندانی به آلمان نرسید.

صریحا بیان می کنم که قرار بودحکومت حجاز را به خاندان هاشمی بدهند ولیکن ناگهان به شمشیرهای خانواده سعودی دادند و عجبا حجاز با آن دیرینه و سابقه ای که داشت، حجازی که قبله گاه جهانیان، میعادگاه عشق، مرکز کانون وحی خداوندی است به نام یک خانواده متجاوز و متعدی نامیده شد و شد عربستان سعودی. من نمی‌خواهم زیاد روی این موضوع صحبت کنم ولی بدانید غاصبان تمام این مناطق را تجزیه کردند و در قید و بند اسارت‌ها کشاندند.


کیهان هوائی: لطفا نظرات خود را پیرامون وقایع سال های 50-49 شمسی در خصوص جزایر سه گانه تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی و نیز قرارداد 1971 شارجه بیان نمائید.


محسن پزشکپور: قرارداد 1971 را بنا به دلیلی که عرض خواهم کرد فاقد هویت حقوقی می‌دانم. اولین دلیل من آنست که طرفین قرارداد می بایست وجود داشته باشند. با عدم که نمی توان قرارداد بست و اگر به فرض هم چنین قراردادی بسته شده باشد، نشان می‌دهد که با دولت غاصب و اشغالگر انگلیس بسته شده، انگلیسی که در خلیج‌فارس هیچ حقی نداشت و خود آنچنان می‌دانست حقی ندارد که خود را پشت سر چیزی بنام حاکم شارجه قرارداده بود. اولین مسئله من آن است که در آن زمان اگر حکومتی به عنوان امیر شارجه وجود داشت باید دست کم به موجب قوانین وقت حاکم بر روابط بین المللی به عضویت سازمان ملل درآمده باشد یا حداقل برگ هویتی از آنان در اسناد رسمی سازمان ملل متحد موجود باشد. در آن زمان اصلا چنین حکومتی وجود نداشته پس با یک دولت وهمی و تخیلی که نمی توان قرارداد بست.

لازم است عرض کنم که شیوه شکل گیری حکومت امارات به گونه ای بوده که هفت امارت زیر نظر مستقیم انگلیسیها جمع شدند و تشکیل امارات متحده عربی را دادند و بعد آن را در سازمان ملل متحد به ثبت رساندند. در حالی که قبل از این حکومتی به عنوان امارات یا شارجه اصلا وجود خارجی نداشت، امروز امارات می گوید چون من امارات متحده عربی شده‌ام پس حقوق شارجه به من تعلق می‌گیرد در حالی که اصلا در هنگام خروج انگلیسی‌ها از خلیج‌فارس و استقرار مجدد حاکمیت حقیقی ایران بر این جزایر، چیزی به نام حکومت شارجه وجود نداشته ولاجرم چیزی که وجود نداشته پس ایجاد هیچ حقی هم نمی‌کند و هیچ نوع اعتبار قضایی و قانونی چه از نظر قوانین اساسی ما وچه از دیدگاه قوانین بین‌المللی ندارد.

دوم اینکه این قرارداد به هیچ وجه مراحل قانونی را در داخل کشور طی نکرد و اصولا معلوم نیست چه کسی آن را امضاء کرده است. در رژیم گذشته اکثر قراردادهایی که امضاء می‌شد در شرایط غیر عادی بود، و نمونه‌اش تصمیم‌گیری در مورد بحرین می‌باشد که با ایجاد رعب و هراس همراه بوده است. و چنین قراردادهایی اصولا نمی‌توانست منشاء آثار حقوقی و قضایی باشد، به موجب اصول متعدد قانون اساسی مشروطیت کلیه قراردادها می‌بایست ابتدا به تصویب مجلسین و بعد به اصطلاح قانون‌اساسی وقت به صحه و امضای شاه برسد، پس ظرف ده روز در جراید رسمی کشور منتشر بشود تا بعد منشاء آثار حقوقی باشد. در مورد این قرارداد باید بگویم که هیچ کدام از این مراحل را طی نکرده و اصلا معلوم نیست این قرارداد موهم توسط چه کسی امضاء شده است.

در متمم اصل سوم قانون اساسی(مشروطیت) تصریح شده که هرگونه تغییر در حدود ثغور می‌بایست به حکم قانون باشد و من تاکید می‌کنم که این قرارداداصلا طبق قانون اساسی وقت نبوده و خلاف آن است. من همین جا اعلام می کنم که اگر چنین چیزی امضاء شده باشد نه تنها از نظر قانونی معتبر نیست بلکه تمامی کسانی که به نحوی دست اندرکار تنظیم این سند مجعول بوده اند همه در خور پیگرد جنایی هستند و بنابر این قوانین مجازات عمومی وقت ایران و نیز قوانین مجازات اسلامی که اکنون حاکم بر قلمرو ایران است باید به کیفر برسد. اگر به فرض شاه و یا نخست وزیر یا وزیر امور خارجه وقت امضا کرده باشند باز مجعول است؛ زیرا مراحل قانونی خود را در داخل کشور نگذرانده است. و اصولا چیزی که بین روسای جمهوری و پادشاهان و رهبران در هنگام مذاکرات رد و بدل می‌شود تفاهم نامه است نه قرارداد. وقتی قرارداد می‌شود و آثار حقوقی بر آن مترتب است که مراحل قانونی خود را طی کند.

لازم است ملت بزرگ ایران عمق توطئه را دریابند زیرا اگر به فرض محال مرجع ذیصلاحی امضاء کرده باشد و یاامیرنشین شارجه ای وجود داشته باشد اصولا از حد یک تفاهم نامه فراتر نمی‌رود بنابر دلیلی که به آن اشاره کردم.

اصولا انگلیسی ها اجرای توطئه علیه حاکمیت و مالکیت ایران را از هنگام به اصطلاح خروج خود از منطقه خلیج‌فارس شروع کردند. وقتی که می‌گویم به "اصطلاح خروج" زیرا معتقدم اینها خارج نشدند و دلیلش همان توطئه هایی است که برای سلب حاکمیت ایران اجرا کردند و اکنون نیز ادامه می‌دهند و ما باید بدانیم که این نقشه‌ها از جزء سیاست‌های استعماری و صهیونیستی است که برای تمام منطقه طرح ریزی شده است و در آینده باید در انتظار حوادث سخت‌تر و وسیعتر باشیم. به هر حال مالکیت ما بر این سه جزیره یک مالکیت تاریخی، حقوقی، ملی و طبیعی است و تا هنگامی که تاریخ بیاد دارد ما این مالکیت را داشته‌ایم و به هیچ وجه قیمت هم نمی توانیم آن را معاوضه کنیم، یعنی اصلا کسی حق این معاوضه را ندارد. اگر به فرض تمام نسلهای گذشته ایران هم زنده می‌شدند و نسلهای آینده هم می‌آمدند(چون ملت عبارتست از سلسله ناگسستنی نسلها در گذشته، حال و آینده) باز هم نمی‌توانستند این معاوضه راانجام دهند. و ما نباید در برابر هیچ مابه ازایی آن را انجام دهیم.

جزیره ابوموسی یکی از محدود مناطقی است که علاوه بر موقعیت سوق‌الجیشی تقریبا از آب و هوای خوبی برخوردار بوده و قابل کشاورزی است. در پیرامون این جزیره منابع آبی، مراورید فراوانی همانند بحرین به علاوه آبزیان دیگر خلیج‌فارس وجود دارد.

نام این جزیره در اصل گپ سبزو است و این اصطلاحی است که در بندر لنگه بیشتر مفهوم است، در نتیجه رابطه نزدیکی هم با بندر لنگه دارد. در حدود 80 سال پیش انگلیسی‌ها به عنوان مبارزه با دزدان دریایی در ابوموسی امروز و گپ‌سبزوی سابق یک پایگاه دریایی احداث کردند و از همان زمان هم تصمیم گرفتند یک نام عربی، بر آن بگذارند از این رو به مرور زمان نام گپ سبزو را کنار گذاشته و این نام را در نظر گرفتند. در آن زمان من به خاطر دارم که اکثریت قریب به اتفاق این جزیره ایرانی بودند. در بندر لنگه با خانواده‌های ایرانی زیادی برخورد کردم که به سبب ظلم و ستم پدر همین کسی که بعدها به عنوان حاکم شارجه اعلام شد، از آنجا فرار و به بندر لنگه آمده بودند. اصلا اینها دزد دریایی بودند و پدر همین حاکم شارجه جزو همان دزدان دریایی بود که توسط انگلیسی‌ها امارت گرفتند و مستخدمین انگلیسی‌ها شدند، این را غالبا شاید توجه نداشته باشند که انگلیسی‌ها به عنوان مبارزه با دزدان دریایی آمدند و این دزدان چه کسانی بودند؛ کسانی که دو عدد قایق و کرجی داشتند و چند شمشیر کش و آن زمان که تفنگ مد شده بود تفنگچی. اینها به اصطلاح قدرتهای متجاوز محلی بودند که با انگلیسی ها کنار آمدند و بعد انگلیسی ها آنها را بر جان و مال و زندگی مردم مسلط کردند. بنا بر این جزیره افراد زیادی داشت ولی با این ظلم و ستم‌ها، از آنجا خارج شدند و در زمان خروج انگلیسی‌ها و همین قرارداد مجعول در سال 1971 بیش از 500 نفر در آنجا زندگی نمی‌کردند در حالی قبلا شاید هزاران نفر سکونت داشتند زیرا آثاری از آبادانیهای نادر شاه و کریم خان زند در آن موجود است.

به هر حال انگلیسی‌ها به عنوان مبارزه با دزدان دریایی وارد شدند و سپس سعی کردند تمامی ریشه‌های پیوند این جزیره با ایران را قطع نموده و عنصر ایرانی را از آن طرد نمایند و این برنامه‌ای بود که در تمامی شیخ نشین‌ها اجراء شد. تلاش کردند ایرانیان را چه از نظر قومی و چه از نظر مذهبی از اعراب جنوب خلیج‌فارس جدا سازند.

در اینجا نکته‌ای دیگر را یادآور شوم و آن اینکه پس از ترک واحدهای نظامی انگلیس از جزیره ابوموسی تعدادی از مردم ذی حق به طرف آنجا حرکت کردند که از جمله آنها شیخ خالد بود که قبل و پس از آن جزیره را اداره می‌کرده است. این را هم لازم است بدانید که در برخی از جزایر خلیج‌فارس، این جزایر به نام بعضی از خانواده‌هایی که در آن حاکم بوده اند مشهور شده که به عنوان مثال می توان از جزیره مینو که نام سابقش سلبوقه و یا سلبوق بوده و این عنوان خانواده شیخ حسین سلبوق می باشد که این جزیره را اداره می‌کرده است، نام برد. در مورد ابوموسی هم چنین بوده و شخصی به نام شیخ صغر که برادر همین شیخ خالد بوده جزیره را اداره می‌کرده است و اصولا هنگامی که شیخ خالد و شیخ صغر هستند حاکم شارجه چکاره است که بیاید و قرارداد یا تفاهم نامه ببندد. به هر حال وقتی نیروهای مسلح ایران وارد جزیره می‌شوند همین شیخ صغر با جملاتی بدین مضمون از آن ها استقبال می کند که: من از جانب خودم، شیخ خالد و تمام ساکنان جزیره بیان می کنم که ما 80 سال امانت داری کردیم و جزیره ای که جزء لایتجزای ایران و متعلق به آنست را حفظ کردیم و اکنون پس از هشتاد سال آن را به شما می‌سپاریم و ما دوباره پیوند خود را با سرزمین و ملت خودمان پیدا می‌کنیم. این مسئله از مهمترین سندهای ماست که باید مدرک تاریخی آن را کاملا جستجو و بیان کنند، به هر حال این مسئله و حوادث بعدی نشان داد که مالکیت و حاکمیت ایران بر این جزایر یک امر مسلمی است. از این رو به نظر من شارجه هیچگونه ادعای ارضی نمی‌تواند داشته باشد.

در مورد دو جزیره تنب بزرگ و کوچک هم تبلیغاتی راه انداختند که اینها در اختیار راس‌الخیمه بوده در حالی که این مسئله هیچ سندیت تاریخی و حقوقی ندارد. البته انگلستان قصد داشت ابوموسی را جزء شارجه و تنبها را ضمیمه راس‌الخیمه کند ولی با مخالفت شدید ایران از این عمل صرف نظر کرد.

استقرار حاکمیت غیر مشروع بر تمام منطقه نفت خیز و منابع طبیعی دیگر منطقه اندیشه‌ای بود که از سالها پیش مطرح بود وفراماسونری و صهیونیسم با طرح استعماری نظارت بین المللی بر منابع نفت خیز و فلات قاره سعی داشتند حاکمیت ما را بر خلیج‌فارس از بین ببرند.


بخش دوم ...

کیهان هوائی: در بخش گذشته این مصاحبه شما ضمن بحث مشروح و مبسوط، دلایل تاریخی و حقوقی اثبات حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه تنب کوچک،تنب بزرگ و ابوموسی را به همراه موارد حقوقی نقض تفاهم نامه 1971 بین ایران و شارجه بیان کردید.نکته ای که در بحث گذشته شما مورد تاکید قرار گرفت این بود که مسئله جزایر سه گانه از مسئله توطئه تجزیه بحرین جدایی نداشته و بین این دو مسئله یک ارتباط وجود دارد. در این بخش از مصاحبه لطفا در مورد جدایی بحرین از ایران توضیحات خود را ارائه فرمائید.


محسن پزشکپور: من از توجه شما به مسائل خاصی که اشاره کرده و برداشت مطلوبی که از بحث گذشته به عمل آوردید تشکر می‌کنم و همراه با اشتیاق در مسیر مصالح ملت بزرگ ایران، که مصلحت همه جهان ستم کشیده و استعمار زده است، مطالبم را ادامه می‌دهم. این که در مصاحبه گذشته تاکید کردم مسائل این جزایر از مسئله بحرین جدا نیست می‌بایست یکجا مورد امعان نظر قرار گیرد، بنابر اصل ژئوپلیتیک و ضرورت اتکا بر این اصل و نیز از نظر سرنوشت یک ملت سخن گفتم. ملتی که ریشه در عمق تاریخ دارد و به هیچ وجه یک کشور ساختگی نیست؛ کشوری که در دل تاریخ جای گرفته و موضع دارد و بر اثر یک قرار داد بین المللی ایجاد نشده است، بلکه سرنوشت و تاریخ و در واقع خواست خداوند و کردگار است که این ملت و این سرزمین را در این شرایط خاص فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی قرار داده است؛ بنابراین به طور قطع شناخت هرگوشه و هر قسمت از این سرزمین و جامعه به ویژه از نظر مسائل حاکمیت ملی به مفهوم تاریخی، سرزمینی و مردمی، مستلزم این است که ما به رهنمود و احکام اجتناب ناپذیر اصول ژئوپلیتیک حاکمیت ایران و موقعیت آن در متن مسائل بین‌المللی توجه کنیم.

اگر چه ممکن است حمل بر تکرار شود لکن بنابر اهمیت مسئله باید بگویم اصول ژئوپلیتیک حاکم بر سرنوشت ملت ایران و اصول ژئوپلیتیک حاکم بر این مملکت، جدای از اصول حاکم بر ژئوپلیتیک حاکم بر دنیا و جهان نیست.برای این که ایران سرزمینی است الهی و در مصاف با توطئه های استعماری دارای رسالت است و همه فراز و نشیبهای موجود در تاریخ ما و رسالتی که امروز همانند گذشته در برابر سیاستهای استعماری داریم، دلیل این رسالت الهی و تاریخی ملت ایران است. پس این اصول ژئوپلیتیک حاکم بر مملکت ما، خاص ما نیست.

بنابر همین دلیل بود که عرض کردم منطقه خلیج‌فارس در واقع شاهرگ حیاتی ملت ایران و بعد شاهرگ حیاتی همه دنیای مبارز و ستم کشیده و ضد استعمار است و به این دلیل بود که توطئه‌هایی برای اعمال و اجرای سیاستهای استعماری در خلیج‌فارس اجرا شد که جلوه مشخص و خشن آن حوادث چند سال قبل از سالهای 1350-1349 شمسی بود.

طی این سالها که انگلیسیها ظاهرا تصمیم به ترک خلیج‌فارس گرفتند-و من کرارا توضیح داده‌ام که هدف سیاستهای استعماری ترک خلیج‌فارس نبود بلکه هدف توسعه نفوذ استعماری و سلطه غارتگرانه بر منابع نفتی و فلات قاره وخلیج‌فارس و منطقه، با وجهه به ظاهر قانونی و مشروع بود- ما در این سیاست های استعماری سه جز به هم پیوسته را مشاهده می کنیم که در مجموع یک توطئه استعماری است.این سه جز عبارتند از:اول طرح شوم جدایی بحرین، دوم تشکیل امارات متحده عربی و سوم مسئله جزایر سه گانه خلیج‌فارس.

قبلا هم گفتم که آغاز این توطئه به مصاحبه علی امینی(سفیر وقت ایران در آمریکا) در واشنگتن درباره ضرورت ایجاد یک نوع نظارت بین‌المللی بر منابع نفتی ایران برمی گردد. آمریکائیها در این چهارچوب برنامه های وسیعی را اجرا کردند و بسیاری نیز با این طرح در داخل هماهنگی داشتند که از جمله می توان از جبهه ملی دوم نام برد.


کیهان هوائی: شما در جلسه گذشته نیز اشاره گذرایی به مصاحبه امینی درباره طرح نظارت بین‌المللی بر منابع نفتی- که در واقع یک طرح استعماری بود و از سوی آمریکا هدایت می‌شد- داشتید. بیان مشروح و مفصل این طرح و مصاحبه امینی و نیز کسانی که در داخل تلاش می‌کردند این را بر ایران تحمیل کنند، به عنوان یکی از نکات مهم تاریخی ضروری است.لطفا در این مورد توضیح دهید؟


محسن پزشکپور: بله، این اصلا گره کوری است که می‌بایست باز شود و ما می بایست آن را باز کنیم و نه تنها ملت ایران بلکه تمامی مردم منطقه و ملت های استعمارزده -که صاحب منابع نفتی و طبیعی اند- باید به ریشه این توطئه‌ها پی ببرند و اصولا طرح و اجرای همین توطئه‌ها بود که امروز به تشکیل یک حکومت تک استعماری یا نظم نوین جهانی انجامیده است. در واقع این نظم نوین جهانی در یک کلام چنین خلاصه می‌شود: در یک سمت غارتگران استعمارگر قرار دارند که می خواهند حاکمیت استعماریشان، یک حاکمیت حقوقی و قانونی تلقی شود و در سمت دیگر دنیای استعمارزده. برای این که از نظر اقتصادی این سخن ملموس باشد نکته‌ای را متذکر می شوم و آن این که 25 درصد مردم جهان که در کشورهای ثروتمند زندگی می کنند 75 درصد امکانات و ثروت دنیا را در اختیار دارند و 25درصد امکانات در اختیار 75 درصد دیگر است. پس مسئله نظم نوین جهانی استیلای آن گروه اول است بر گروه دوم.من اصلا معتقد به وجود جهان اول، دوم و سوم نیستم بلکه معتقدم که در واقع دنیا به یک جهان استعمارکننده و استعمار شونده تقسیم می شود و به نظر من ریشه تحولات در شوروی سابق هم در این بود که غربی‌ها تصمیم گرفتند آن را کلا حذف کنند تا دو صف تشکیل شود و در یک طرف استعمار کنندگان و در طرف دیگر استعمار شوندگان قرار گیرند.


کیهان هوائی: اکنون در همین فضا تعابیر شمال و جنوب را بکار می برند؟


محسن پزشکپور: بله از این جهت می شود گفت شمال و جنوب و تمامی این ستمهای جهانی که به وجود آورده اند همه در جهت قانونی جلوه دادن غارت غارتگران بوده است. بنابراین، این برنامه ها را اکنون سریعتر و شدیدتر اجرا می کنند و سازمان ملل و شورای امنیت تصمیماتی که اتخاذ می کند عمدتا معارض با اصول مشروع ملل متحد و معارض با حاکمیت ملتها و دولتهاست.استفاده از حق وتو نیز یعنی این که گروهی ارباب دنیا باشند و برخلاف اصول مشروع ملل متحد توطئه های بزرگتر و خطرناکتری علیه ملتها طراحی کنند.


کیهان هوائی: این برنامه ها از قبل شروع شده و دامنه آن وسیعتر از مسائل نفت مربوط به خلیج‌فارس یا مسائل دیگر آن است اما چرا بیشتر توجه روی ایران است؟


محسن پزشکپور: برای اینکه ایران از نظر فرهنگی ، تاریخی، موقعیت جغرافیایی، جمعیت و نیروی انسانی، اقوامی که به این جامعه پیوسته‌اند و نیز رسالت الهی و تاریخی ای که دارد، دارای حساسیت بیشتری است و تنها ملتی که هم در گذشته و هم اکنون نشان داده است که در مقابل توطئه‌ها می‌ایستد، ملت ایران است. پس توطئه های وسیعی علیه ایران انجام گرفت و در مسیر این توطئه‌ها، اظهارات علی امینی را می‌توان ذکر کرد. هماهنگ با صحبتهای او و بلکه جلوتر از آن، همین مسئله به صورت موضوع بحثهای تحقیقی دانشگاهی در دنیا مطرح شد که نظارت بر فلات قاره یک نظارت بین‌المللی باشد.همین کاری که اکنون شورای امنیت در موارد مختلف کرده و می کند. نمونه دخالتهای شورای امنیت صدور قطعنامه‌ای است که دخالت شورای امنیت در انتخابات کلیه کشورها و مناطق را مجاز می‌شمرد.در واقع اینها درصدند هرگونه انتخاباتی که صورت می‌گیرد به گونه‌ای باشد که مطابق اهدافشان باشد و نمونه بارز آن انتخابات الجزایر است.


کیهان هوائی: آیا تفکر استعماری نظار بین‌المللی بر منابع نفتی از سوی حکومت وقت ایران نیز حمایت می‌شد یااین که طراحان نظم بین‌المللی افرادی چون امینی را سپر خواستهای خود قرار می‌دادند؟


محسن پزشکپور: حاکمیت وقت ایران در واقع در یک شرایط خاصی قرارگرفته بود؛به نظر من، حکومت ایران به مرور تسلیم این برنامه شد.


کیهان هوائی: یعنی حکومت با چنین طرحی موافق نبود؟


محسن پزشکپور: حاکمیت ملت ایران را باید از حکومت و هیئتهای حاکمه جداکرد. هیئتهای حاکمه بر ایران از 200سال پیش در مجموع در یک مسیر ضد مردمی و استعماری قرار داشتند و همواره در برابر سیاستهای استعماری تسلیم بودند. به هر حال امینی این مصاحبه را انجام داد و بعد با فشار آمریکا، نخستین وزیر شد لکن شاه به زودی او را از صحنه خارج کرد و این البته بدین معنا نبود که شاه تسلیم برنامه آمریکائیها نشده بود، بلکه یک توطئه وسیعتر و دهشتناکتر در سطح منطقه اجرا شد و آن عبارت بود از استقرار دولت منصور- هویدا. البته به ظاهر دولتهای مختلفی بودند ولی در مجموع من آنها را دولت منصور- هویدا می‌نامم که دوران فراماسونری، نفوذ صهیونیست‌ها، عناصر سابق حزب توده و تکنوکراتهای بی‌آرمان و بی‌هدف بود. من همواره معتقد بوده‌ام عناصری که در مواضع حساس دولتی قرار می‌گیرند باید آرمانخواه باشند. این اصطلاحی بود که ما همواره بیان می‌کردیم.به هر حال تکنوکراتها و متخصصین بی‌هدف و بدون آرمان به عنوان ابزار حکومت در خدمت چنین دولتهایی قرار گرفتند. دولتهایی که به ظاهر در دل رژیم مشروطه قرار داشتند، ولی برنامه‌هایی همراه با خسرانی را برای این مملکت به ارمغان آوردند. این همان برنامه‌هایی است که امروز تداوم آنها را در برخی از شیخ نشین‌های خلیج‌فارس شاهدیم. این برنامه‌ها توسط یک گروه سه ضلعی، یک مثلث شوم انجام می‌گرفت و در راس آن دولت شریف امامی قرار داشت. دولتی که در تاریخ ایران خیلی شرم آور است زیرا تنها کابینه‌ای بود که بیشترین افراد فراماسون در آن حضور داشتند. سه ضلع این مثلث یکی فراماسونها و انترناسیونالیستهای راست و ضلع دیگر عناصر سابق حزب توده، مارکسیستها و کمونیست ها و ضلع سوم غارتگران بین المللی و ابزار کار اینها همان تکنو کراتها و متخصصین بدون هدف و آرمان بودند. بنابراین این هیات حاکمه دستاورد آن توطئه بود. توطئه‌ای که امینی شروع کرد و به نظر من قرار هم نبود که به امینی ختم بشود. او آغازگر این برنامه بود و در نهایت به دولت منصور- هویدا ختم شد. در زمان همین دولتها بود که موضوع پیاده کردن این طرح به صورت دقیق در خلیج‌فارس مطرح شد و برای فریب کاری و قانونی جلوه دادن این طرح شوم استعماری، انگلیسیها فاش کردند که می‌خواهند از خلیج‌فارس خارج شوند؛ ولی در حقیقت در پی این بودند که این طرح و سیاست استعماری، یک وجهه قانونی پیدا کند. برای این کار سه طرح می‌بایست اجرا شود. در اینجا یادآور شوم که چنین برنامه‌ای درست در اوج قدرت غاصبانه فراماسونها در ایران صورت گرفت. یعنی در هیچ زمانی فراماسونها به آن اندازه در ایران به قدرت نرسیده بودند. در این زمان بود که این دولت تشکیل شد و در راس آن عنصر فاسد و غارتگری چون شریف امامی قرار گرفت. شخصی که به آقای ((5 درصد)) مشهور شده بود چون در هر غارتگری مشارکت داشت و5 درصد آ ن را حق خود می‌دانست.در چنین زمانی کابینه‌های ایران غالبا از فراماسونها تشکیل می‌شد و این کابینه‌ها همچون موارد دیگر- از مسائل جنگ‌های قفقاز گرفته تا جدا شدن قسمت شمال ایران و مسئله افغانستان که به سبب قرار داد پاریس توسط آقاخان نوری، فراماسونر کثیف و اصولا تبعه انگلیس از ایران تجزیه شد- به حاکمیت ملی ایران خیانت کردند و اصولا تمامی تجزیه های استعماری به سبب فعالیت‌های فراماسونها صورت گرفت. شاید گروهی سوال کنند که آخر فراماسونها چه گناهی مرتکب شده اند؟ من فریاد می‌زنم که تمامی این شعارهای دروغین عدات خواهی ، برادری، برابری و آزادی از سوی آنها برای فریب مردم است و شعارهایی است فریبنده. ولی شما جستجو کنید و ببینید کدام تجزیه‌ها؛ کدام قراردادها و سیاستهای استعماری و ایران برباد ده، توسط این فراماسونها بر ایران تحمیل نشد؟ و نه تنها در ایران بلکه در سایر مناطق نیز این طرح اجرا شد و همانطور که عرض کردم سه طرح توام بود که بین سالهای 49-51 عملی شد.البته مقدمات آن از قبل فراهم شده بود.

طرح اول، عبارت بود از طرح جدایی بحرین که خدا را سپاس می گویم و شاکرم که این موهبت را به من و پان ایرانیستها ارزانی داشت تا بتوانیم در این مورد به وظیفه خود در مقابل ملت ایران و جهان ستم کشیده عمل کنیم و به هر حال نتیجه این موضع‌گیری و مقاومت به این صورت بود که باید اعلام کنم از دیدگاه من و مطابق حقوق اساسی وقت ایران و حقوق بین المللی و موازین دیگر، بحرین سرزمینی است همیشه ایرانی و به هیچ وجه توطئه شوم جدایی برای بحرین تحقق پیدا نکرد.

توطئه دوم عبارت بود از تشکیل امارات متحده عربی، انگلیسیها اصرار داشتند قبل از خروج از خلیج‌فارس به قول خودشان این برنامه را اجرا کرده و امارات متحده را از برخی جزایر و مناطق کوچک- که همواره در پرتو حاکمیت ایران بوده است- تشکیل دهند زیرا به محض خروج انگلیس از خلیج‌فارس، ید استعمار از منطقه خارج شده بود و طبق قاعده کلی حاکم بر همه اصول حقوقی دنیا اعم از حقوق داخلی، بین المللی، موضوعه و مشروعه، در واقع پس از رفع ید غاصب، وضع به حالت اولیه برمی‌گردد یعنی حقوقی که از صاحبان حق غصب شده، به صاحبان حق بر می‌گردد.

اصل عبارت است از اعاده وضع به حالت اولیه، حال این پرسش را باید مطرح کرد اگر انگلیسیها به قول خودشان می‌خواستند خلیج‌فارس را ترک کنند چه حالتی پیش می‌آمد؟ این حالت عبارت بود از این که همان قدرتی که طی صدها سال بر خلیج‌فارس حاکمیت داشته، حاکمیتش بر این مناطق(مجمع الجزیره بحرین،شیخ نشین‌ها و سه جزیره) اعمال می‌شد. حاکمیت ما بر این جزایر اکنون یک حاکمیت بالفعل و به موجب تاریخ- که تاییدی برای حقوق ملتهاست- حاکمیت ما بر تمام خلیج‌فارس یک حاکمیت بالقوه بوده و هست. این سه جزیره که در یک خلا سیاسی و بدون حاکمیت نبودند، مثلا آیا جزیره قشم در خلاء سیاسی بود؟ در آینده در مورد این جزیره موارد مهمی را عرض خواهم کرد. به عنوان مثال در مورد جزیره ابوسعید- که در منتهی الیه جزیره قشم است و انگلیسیها آن را به بهانه گورستان سربازان انگلیسی و پایگاه های استعماری خود متصرف شدند و ادعای مالکیت آن را داشتند- توسط ایران به دادگاه لاهه شکایت شد و رای دادگاه به نفع ایران بود. این خود مسئله ای مهمتر از ادعای شیخ نشین شارجه است. این یک روال و رویه حقوقی در مسائل مربوط به خیلج فارس است. به این دلیل این رای صادر شد که نمی‌توان در مورد قشم یک نوع مالکیت خاص برای شیوخی که در آنجا هستند پدید آورد تا با انگلیس طرف قرارداد شوند و انگلیس بدین ترتیب صاحب حق بشود. لذا لاهه تشخیص داد که ابوسعید که در منتهی الیه قشم قرار دارد به موجب تاریخ در حاکمیت ایران بوده و دارای حاکمیت محلی نبوده است، چون چنین حاکمیتی را هیچ کدام نداشتند. بنابراین قادر نیستند طرف قرارداد قرار بگیرند، لذا رای دادگاه، ادعای انگلیس را باطل شمرد و در حالی که انگلیس هنوز جزیره را ترک نکرده بود رای به نفع ایران صادر شد.

من این را اعلام می کنم که همه بدانند که این به عنوان یک رویه در مهمترین مراجع بین المللی وجود دارد. شاید بتوانم بگویم در میان مراجع بین المللی، دادگاه لاهه بالنسبه تاکنون عملکرد مطلوبی داشته است و در موارد متعدد، آراء این دادگاه آراء قضایی و حقوقی قابل قبولی بوده است. در همین جا یادآور می شوم که در این مورد سعی کردند مهر سازمان ملل متحد را پای آن بزنند که خوشبختانه بواسطه مقاومت من و دوستانم در مجلس در مقابل شاه، دولت هویدا و فراماسونری، کار به آنجا انجامید که امروز ملت ایران می تواند به احقاق حق خود بپردازد.


کیهان هوائی: بنابراین شما تشکیل امارات متحده عربی را طرحی در راستای جداسازی بحرین در مقابله با حاکمیت ایران بر کل خلیج‌فارس می دانید؟


محسن پزشکپور: بله اینها را طرحی می بینم برای استقرار سیاستهای ظالمانه استعماری بر این منطقه و تمام منابع نفتی و فلات قاره و آن چه امروز به طرح شوم تشکیل نظم نوین جهانی منتهی شده است.


کیهان هوائی: پس بدین صورت دامنه بحث شما در مورد بحرین، امارات متحده عربی را هم در بر می گیرد؟


محسن پزشکپور: بله امارات را هم در بر می گیرد و اینها مواردی بود که همزمان اجرا شد و من این پرسش را دارم که امارات هم باید پاسخگو باشد. من در این جا صریحا اعلام می‌کنم که نبرد ملت ایران با توطئه‌های استعماری یک نبرد محتوم و آشتی ناپذیر است. ما در مصالحه با قدرتهای استعماری چیزی بدست نمی‌آوریم برای این که ما قلب این نبرد استعماری هستیم. چگونه می توانیم این قلب را نزدیک دشنه سیاست‌های استعماری قرار دهیم.من قبلا هم اعلام کردم با همه سیاستهای استعماری حرف آخر را می‌زنیم و هیچ توطئه استعماری را قبول نمی‌کنیم. برای این که قبول هر توطئه استعماری یعنی پای گذاشتن در بند و زنجیر استعمار.بنابراین حیات معنوی، شرافت، حرکت و انقلاب ملت و همه جنبشهای ما به این بستگی دارد که دقیقا در مقابل سیاستهای استعماری بایستیم و با هیچ نوع تعارف دیپلماتیک و مسائلی از این قبیل، نه می‌توانیم و نه حق داریم که از این اصول کلی غفلت کنیم.

باید به همه عناصر آزاده و ضد استعمار دنیا بگوئیم که مقطع تاریخی 51- 49 را پی گیری کنند تا بدانند که آن توطئه چگونه شکل اجرایی پیدا کرد، چگونه شد که بحرین را از سرزمین مادر یعنی ایران کنونی جدا کردند، چگونه شد که همزمان چیزی به عنوان امارات خلق شد و سپس آن را در سازمان ملل به ثبت رساندند، چگونه شد که توطئه فراهم آوردن تمهیداتی برای به اصطلاح طرح ادعاهای مجدد بر سه جزیره گلوگاه خلیج‌فارس(تنگه هرمز) انجام شد. اگر اینها ربطی به سیاستهای استعماری نمی‌داشت و اگر امارات متحده یک هویت تاریخی می‌داشت می‌بایست قبلا تشکیل شده باشد، بنابر این من صرفا از دیدگاه مسئله حقوق ارضی ایران به مسئله نگاه نمی‌کنم بلکه به عنوان یک توطئه استعماری مطرح است. مسئله این است که ما می‌بایست آنچه را به نحوی از انحاء مولد سیاستهای استعماری است بشناسیم. در نتیجه آنها اگر می‌توانند آن تغییرات ماهوی لازم را در خود به وجود آورند تا بتوانند هماهنگ با حرکت ضد استعماری ملت در منطقه و دنیا باشند و اگر نمی‌توانند با مردم امارات متحده عربی، کویت و حجاز است که این توطئه‌های استعماری را دریابند.چرا می‌گویم حجاز برای اینکه من به عنوان یک انسان و حقوقدان و کسی که آگاه به مسائل تاریخی، سیاسی و اجتماعی است نمی‌توانم در حجاز برای چیزی به عنوان دولت عربستان سعودی، مشروعیت قائل باشم بنابر این به طور قطع یک زمان باید از این قالب- که مانند زندانی است برای آن مکان مقدس و آن مردم- خارج شود.

بنابر این از آنجا که این سه توطئه همزمان اجرا شد ما از نظر مسائل سیاسی، مسائل خلیج‌فارس را نمی‌توانیم از یکدیگر جدا کنیم و در نتیجه جدائی بحرین و مسئله جزایر و مسائل دیگر از جمله تشکیل امارات متحده عربی می‌بایست در یک سطح مطالعه شود. یعنی اگر ما به دانشجویی بگوییم که شما بروید مسائل خلیج‌فارس را بررسی کنید نمی‌توانیم بگوییم امارات را مستثنی کن و آن وقت او در روزنامه‌هاو کتب، تصمیمات ناپخته مراجع ایران را مطالعه کرده و به آرشیو سازمان ملل مراجعه کرده و به این مسائل برخورد کند. پس این مسائل بایدت توامان مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

و اما مسئله دیگری که باید اشاره کنم موقعیت ژئوپلیتیکی بحرین با گرایش بیشتر به جغرافیای طبیعی آن است. اصولا تا قرن نهم هجری در همه تواریخ وقتی از سواحل جنوبی خلیج‌فارس صحبت به میان آورده می‌شد عمدتا منظور همین بحرین بوده است یعنی تمامی این منطقه به عنوان مجمع‌الجزایر بحرین تلقی می شد و حتی این عنوان تا برخی سواحل حجاز هم کشیده می‌شد. در طی این دوران متمادی، ما دو حکومت سوای حکومت ایران در منطقه خلیج‌فارس داشتیم که یکی از آنها حکومت عمان و دیگری یمن بود.

در کتاب ((یاقوت)) حموی- که از مشاهیر مورخان بوده و می‌توان گفت مشهورترین مورخ در این منطقه است و هیچ عربی نمی‌تواند دست کم در اظهارات او اظهار تردید کند- در مورد بحرین چنین آمده است : ((از اقلیم دوم، طول آن 74 درجه و 20 درجه از مغرب و عرض آن 24 درجه و 45 درجه است و برحی گفته اند از اقلیم سوم و عرض آن 34 درجه و این نام جامعی است برای سرزمینی در میان بصره و عمان.)) و به همین کیفیت در تمامی کتب دیگر نوشته شده است.

برای این که آن موقع اصولا اثری از هیچ نوع حکومت و ساختار حکومتی دیگر نبود و در نتیجه اگر جزایر دیگری هم بود جزو بحرین محسوب می‌شدند و در واقع می‌توان گفت نخستین خاستگاه و مرکز تمدن و فرهنگ، تمدن بحرین در مرکز خلیج‌فارس بود. بحرین به مفهوم اختصاصی خود مجمع‌الجزایری بود که همچون گپ سبزو (ابوموسی)، در اطراف آن آب شیرین و مروارید اصل وجود داشت. به هر حال در آن جا بود که فرهنگ و تمدن پایه گرفت و همچنان گسترده شد. فکر می کنم توضیحاتی که ذیل امارات متحده دادم کفایت می کند و خوانندگان گرامی در خواهند یافت که این مورد چگونه با این توطئه مرتبط بوده است. در اینجا یادآور می‌شوم که خاستگاه امارات متحده عربی به عنوان یک کشور ایجاد شده توسط استعمار، برای برنامه‌های بعدی علیه حاکمیت بر حق ایران چیست. اینها که امروز این ادعای مسخره را نسبت به جزیره ابوموسی بیان کرده‌اند آن چنان مست سیاستهای استعماری‌اند که فراموش کرده‌اند یک موجود مصنوع استعماری بیش نیستند.

دلیل عمده تشکیل آنها این بوده است که روزی بتوانند از آنها علیه ملت بزرگ ایران با چنین نقش و چنین ادعاهایی استفاده واهی کنند و من تکرار می‌کنم اینها عروسکهایی بیش نیستند و ما یقینا در نبرد با قدرتهای استعماری پیروز می‌شویم، به شرط آن که در مواضع بحق خود قاطعانه بایستیم و این حرف اساسی من است چه در مورد وضع کنونی بحرین و چه در موردادعاهای واهی و بی‌اساسی که نسبت به جزیره گپ‌سبزو و یا ابوموسی و تنب ها مطرح کرده اند.


کیهان هوائی: برای تداوم روال منطقی بحث فکر می‌کنم بهتر است بحثی در مورد تاریخچه بحرین داشته باشیم. گویا برای تجزیه بحرین در آن مقطع لایحه‌ای به مجلس برده شد بدین امید که این تجزیه را قانونی نشان دهند. شما به عنوان کسی که در بحبوحه این مسائل نماینده مجلس بوده‌اید این مسئله را چگونه ارزیابی می‌کنید و اطلاعات تاریخی شما در این مورد چیست؟


محسن پزشکپور: من در واقع از همین سوال شما شروع می‌کنم. شما سوال را بسیار جالب مطرح کردید. چن نکته بیان کردید اول آن که گفتید لایحه‌ای به مجلس رفت و دوم این که بیان کردید. می‌خواستند جدایی بحرین را قانونی نشان دهند. من در این زمینه ابتدا توضیحاتی را عرض کرده و سپس مسائل دیگر را خدمتتان بیان می‌کنم. البته اشکال هم ندارد که این بحث و بررسی به صورت مقطعی باشد چون ما یک کتاب را مطالعه نمی‌کنیم. این یک گفتگو است و به هر حال ممکن است از بحثی به بحث دیگر پریده شود و در نتیجه نکاتی را که آخر می‌خواستم بیان کنم در ابتدا بگویم.

اول این که اصولا به نظر من با توجه به اصول متقن تاریخی و بین المللی، حاکمیت ملی قابل تجزیه نیست و این عمده‌ترین حرفی بود که در مورد حقوق ملت بزرگ ایران به ویژه در مورد بحرین با شاه، دولت و مجلسین زده‌ام و معتقدم هیچ مقام و مرجعی وبا هیچ استدلال و ترفندی نمی‌تواند بخشی از حاکمیت ملی را- در اینجا مفهوم حاکمیت، اعم است از حاکمیت سرزمینی، ملی و تاریخی- تجزیه کرده یا به دیگری واگذار کند. بسیار خوشحالم که این را بیان کنم که این اصل با تاکید بیشتر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده است هرچند اگر هم پیش بینی نمی‌شد باز هیچ دلیل و توجیهی نمی‌توانست اصل حاکمیت ملی را قابل نقض و تجزیه بداند. ولی در اصل 78 قانون اساسی جمهوری اسلامی اصولا هرگونه تغییر در حدود و ثغور ایران منع شده، مگر موارد بسیار جزئی که آن هم با تصویب5/4 مجلس امکان پذیر است.و این خود نمایانگر سرسپردن قانون اساسی به این اصل اساسی است، نه این که اگر این اصل نبود می‌توانستند آن را نقض کنند. بلکه این اصل حاکمیت ملی است که بسیاری از جنبشها و انقلابهای ضد استعماری را ایجاد کرده است. آیا در جنبش تنباکو فقط و فقط مردم به خاطر این که تنباکو نکشند، قیام کردند؟ آیا میرزای شیرازی و آن روحانی بزرگ که در تهران بود- مرحوم آشتیانی که به نظر من حق این مرد بزرگ ضایع شده و کمتر به او اشاره می شود- فقط برای این که کمپانی رژی تنباکو را پخش می کرد این فتوا را دادند؟ مسلما نه. اصل عبارت بود از قیام علیه استعمار واعلام حاکمیت ملی.

اصل حاکمیت‌ملی، اصل فراقانونی، فرااقتصادی، فرا روابط سیاسی است وهمانطور که عرض کردم ناموس طبیعت زندگی ملتهاست. این اصل بر اثر مبارزه ملت ایران در نهضت ملی شدن صنعت نفت به همراه دیگر مبارزات سیاسی و حمایت بی‌دریغ و قدرت عمیق یک روحانی بزرگ آیت الله کاشانی به موفقیت رسید که متاسفانه بعد چون این محور را نشناختند موضع این مبارزه با بسیاری نابسامانی‌ها گره خورد. اما این اصل از اصول حقوق بین‌الملل شناخته شد و در نتیجه مصوبات سازمان ملل بعد از آن حاکی از این بود که ملی کردن منابع را از حقوق ملتها شناختند.بر اساس همین اصل بود که مصر توانست کانال سوئز را ملی کند و در حقیقت به خاطر مبارزه با این اصل بود که توطئه‌ها شروع شد و تاکنون ادامه دارد. در واقع مسئله جدای بحرین، توطئه برای ایجاد کشورهای پوشالی در خلیج‌فارس، سخنان امینی و غمخواری این ماسونر برای مردم بی‌چیز منطقه!، کنفرانسهای ماسونرها در دنیا به عنوان صاجب نظران قضایی و حقوقی برای نظارت بر منابع طبیعی و فلات قاره، بسیاری از مصوبات اخیر شورای امنیت، همه و همه برای این بوده و است که در واقع این اصلی که متعلق به ملتهاست و حقوق بین الملل بر اثر مبارزات ملت ایران آن را تائید و تاکید کرده است، نادیده گرفته شده و نفوذ خود را از دست بدهد. پس این مسئله مهم و اساسی است و این اصطلاح را همه جا باید استفاده کرد: اصل فراقانونی، اصل فراروابط دیپلماتیک، اصل فرا مصلحت های اقتصادی.

بنابراین، حرف اول من این است که اصول حاکمیت ملی قابل تجزیه نیستند. و هیچ مصلحتی، هیچ حکومتی را- که باید مسئولیت و امانتداری خود در برابر تاریخ و سرنوشت یک ملت انجام دهد- به سمت نقض حاکمیت ملی نمی‌راند. من صریحا به شاه گفتم که اگر در برابر چنین چیزی تسلیم شوید سقوط خواهید کرد.

ادامه دارد...

پایان بخش یک و دو.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه