جهان ایرانی
نامه عباس میرزا به شیخعلی خان بیگلربیگی قبه و دربند(دکتر امین ریاحی)
- جهان ايراني
- نمایش از پنج شنبه, 15 بهمن 1388 11:59
- بازدید: 8961
این نوشته نخستین بار در شماره سوم سال نهم مجله بررسی های تاریخی به چاپ رسیده است .
زمانی که موضوع انتشار چنین جُنگی را با جناب دکتر ریاحی در میان گذاردم ، ایشان به وجود این مقاله اشاره کردند و آن را در اختیارم قرار داد . از آنجا که مطلب تناسب و پیوند لازم را با دیگر نوشته های این جُنگ داشت ، مناسب دیدم تا با توجه به ارزش سند و مقدمه ارزنده جناب دکتر ریاحی استاد ارجمند، آن را در این مجموعه بیاورم . [دكتر پرويز ورجاوند]
نامه عباس میرزا به شیخعلی خان بیگلربیگی قبه و دربند(دکتر امین ریاحی)
سال ها پیش نسخه اصلی نامه ای از عباس میرزا به دست من رسید ( 1 ) که چون از جنبه های مختلف اهمیت بسیار داشت و انتشار آن لازم می نمود ، دریغم آمد که سوادی از آن برای انتشار برنگیرم .
این نامه به طوریکه از متن آن برمی آید، فتحنامه نبرد ایروان ( 9 شوال 1223 ) است که در جریان دوره اول جنگ های ایران و روس ، روز چهارشنبه 25 شوال همان سال در چورس ، مرکز فرماندهی عباس میرزا نگارش یافته و به قفقاز فرستاده شده است . بعدها شاید شیخعلی خان مخاطب نامه به هنگام پناهندگی به ایران آن را با خود آورده و دست روزگار آن را به خلخال انداخته و در آنجا تا روزگار ما نگهداری کرده است .
اندکی بعد از آن تاریخ ( در ذی قعده 1223 ) عباس میرزا جریان شکست روس ها را به همان صورتی که در این نامه آمده ،ضمن نامه دیگری خطاب به عسکر خان افشار ارومیه ای ، سفیر ایران مقیم دربار ناپلئون در پاریس ، نوشته که آن نامه دوم پیش از این انتشار یافته است . ( 2 )
گزارش اصل واقعه در هر دو نامه یکی است، و حتی بسیاری از جمله ها و عبارت ها مشترک است. جز اینکه این نامه لحن حماسی دارد و هدف در آن نتیجه گیری در زمینه های سیاست داخلی و برانگیختن غیرت و شهامت سرداران مخاطب ، و وعده «دفع شر دشمن » و تشویق به « سعی و تلاش و غزا و جهاد » و «غیرت و مردانگی و دفع و رفع کفره ضاله ، و متمردان شیروان» و قدردانی از کوشش های گذشته شیخعلی خان و امیدواری به جانبازی های آینده او ، و نمونه ایست از امید و تصمیم به پایداری در برابر دشمن .
اما آن نامه که به پاریس رفته بیشتر رنگ دیپلماسی دارد با هدف اظهار قدرت و تدبیر و رساندن توضیحات لازم از طریق سفیر ایران به گوش ناپلئون . به همین دلیل اشارات بیشتر به مأموریت گاردان و اقدامات میانجیگری او دارد ، و سه بار تکرار « بی اعتنائی روسیه به دولت علیه فرانسه» و پرسش گرم از ناپلئون و «عساکر ظفر مآثر فرانسه».
زمستان 1223 درست اواسط جنگ ( دوره اول جنگ ها ) روزهائی بود که هنوز ژنرال گاردان سفیر ناپلئون در ایران بود . اما اندک اندک امید ایرانیان به کمک فرانسه یا وساطت او بدل به ناامیدی می شد . گاردان بعد از صلح تیلسیت بین فرانسه و روس مأموریت یافته بود که روابط ایران و روس را ( البته به نفع فرانسه ) التیام دهد . اما صلح به هیچ روی صورت نمی بست . ایران خواستار یک سال متارکه بود ، اما حریف می گفت یا جنگ یا صلح . ایران تخلیه شهرهای اشغال شده را می خواست و طرف ، زیر بار نمی رفت . ایران طالب مذاکرات صلح در پارسی بود و آنها ظاهراً به بهانه دوری راه ( و باطناً به نیت اینکه دور از مداخله ناپلئون نفوذ خود را بر ایران تحمیل کنند ) نمی پذیرفتند . الکسانرا امپراطور روس به گودویچ دستور آغاز جنگ را داده بود . در 5 رمضان 1223 ( 50 روز پیش از نامه ما ) گودویچ نامه تهدید آمیزی به عباس میرزا نوشت که یا طبق شرایط روسیه پیمان صلح را امضا کند یا منتظر جنگ باشد و مفاد آن را برای گاردان هم فرستاد . گاردان بلافاصله ، در 22 رمضان اخطار کرد که : « چون ایران رسماً متحد فرانسه است ، من حمله به ایران را تحریک در برابر دربار فرانسه تلقی می کنم » . گودویچ یک ماه بعد ( در 22 شعبان ) جواب داد : دوستی یران و فرانسه بعد از عهدنامه تیلسیت تفییر کرده است ، من فرمان امپراطور خود را اجرا می کنم ! » ( 5 ) .
عباس میرزا وقتی که حادثه را برای شیخعلی خان باز می گوید از حمله ای که کرده و پیروزی که به چنگ آورده دم می زند ، برای اینکه او را دلگرم تر سازد ، اما وقتی واقعه را برای سفیر خود در پاریس تشریح می کند ، از دفاع و پایداری در برابر تجاوزی که دشمن کرده است سخن می گوید ، تا در نزد ناپلئون که انتظار میاننجیگری از او می رفت ، و در این روزها بعد از امضای عهدنامه تیلسیت رابطه اش با روس ها دوستانه شده بود ، متجاوز شناخته نشود .
شرح جزئیات وقایع نبرد ایروان به این تفصیل و دقت و روشنگری در هیچیک از تاریخ های متداول آن عصر ( ناسخ ، روضه الصفا ، حقایق االخبار خورموجی ) نیامده ، تنها مندرجات یک کتاب که به فاصله 18 سال از نگارش این نامه ها تألیف و چاپ شده ، شباهت تام و تمام با مضمون هر دو نامه دراد ، و آن مآثر سلطانیه عبدالرزاق بیگ ( 3 ) است . و از اینجا می توان حدس زد که هر دو نامه به قلم مؤلف آن کتاب است . ( 4 )
شیوه نگارش نامه ، ساده و روشن و بی پیرایه است ، برعکس نامه های منشیانه و سراسر لفظ پردازی که پیش از آن رواج داشت . گوئی در دستگاه عباس میرزا ، همانطور که به راهنمائی اروپائیان « نظام جدید » در سپاهیگری و صنعت برقرار می شد ، در نامه نگناری هم ـ لابد با ملاحظه سرمشق های خارجی ، که مدام با ترجمه نامه های دولت ها و سفیران خارجی به گوش عباس میرزا و منشیان او می رسید ـ سادگی و تر و تازگی جای پیچیده گوئی و پیچیده نویسی را می گرفت .
نامه ای با این خصوصیات ، در محیطی سراسر هیجان و در سرآغاز بازپسین کوشش های نافرجام و بعد از پیروزی در یک نبرد که بعدها نظایر زیادی نیافت ، نگارش یافته است ، یادگار روزهائی است که هنوز امید پیروزی در دل های ایرانیان زنده بود . خاطره تاخت و تاز و پیشروی های نادرشاه و آغا محمد خان در قفقاز ، از یادها نرفته بود ، و هنوز روزهای تلخ و سیاه شکست هائی که به عهدنامه های گلستان و ترکمانچای انجامید نرسیده بود .
بدینسان ، بعد از چند ماه خاموشی آتش جنگ ( که روس ها در جبهه های اروپا گرفتار بودند ، و ایران به انتظار کمک یا میانجیگری ناپلئون نشسته بود ) مقدمات نبرد ایروان فراهم آمد .
گودویچ خود روی به ایروان نهاد ، و ژنرال نبلسین را از طریق قراباغ به سوی نخجوان فرستاد . عباس میرزا که در خوی مراقب اوضاع بود ، سپاهیانی به کمک مدافعان ایروان فرستاد و لشکرگاه خود را به قصبه « چورس » در چهل کیلومتری شمال خوی ( میان این شهر و رود ارس منتقل کرد ) . ( 6 )
روس ها حسین خان سردار ایروان را شکست دادند و به حوالی ایروان رسیدند . عباس میرزا از ارس گذشته و بعد از جنگ هائی با روس ها مجدداً به چورس بازگشت . در سپیده دم نهم شوال ( برابر 19 نوامبر 1808 ) روس ها به ایران حمله کردند و بعد از اینکه توپخانه آنها قسمتی از دیوار قلعه را فروریخت ، نردبان هائی به دیوار قلعه نهادند و آهنگن تسخیر شهر نمودند . اما مدافعان ایروان به سختی پایداری کردند و جنگ شدیدی درگرفت و روسها بعد از تلفات سنگینی ( به قول مورخان ایرانی آن عصر سه هزار کشته و دو هزار زخمی ) به ناچار عقب نشستند .
به دنبال این پیروزی ، عباس میرزا همانطور که در نامه خود وعده داده بود ، به آهنگ نابود کردن دشمن در 25 شوال از چورس روانه نخچوان شد . از مآثر سلطانیه ( 206 تا 208 ) و ناسخ ( 103 و 104 ) برمی آید که او توانست به وعده خود وفا کند و ژنرنال نبلسین را از نخجوان بیرون کند و سپاهش را تار و مار نماید و با پیروزی کامل به تبریز برگردد . در آنجا خبر از شیخعلی خان می رسد که آنچه را عباس میرزا از او خواسته بود انجام داده است :
« در ورود موکب مسعود به دارالسلطنه تبریز ، معروض سده سنیه شد که شیخعلی خان قبه [ ای ] به مقتضای اخلاص خاص و غیرت جبلی و جلادت به میان لکزیه رفته بعد از استماع خبر شکست روسیه جمعی از لکزیه فراهم آورده وارد قبه [ شده ] ، و به محاربه جمعی از روسیه که در آن حدود بودند ، اقدام نمود ، و روسیه باکویه نیز به امداد روسیه قبه شتافتند . شیخعلی خان ایشان را دریافته جمعی از ایشان را مقتول و چند عراده توپ از ایشان به دست آورده مراجعت نموده » ( مآثر سلطانیه : 209 )
اما مخاطب نامه ، شیخعلی خان حکمران قبه و دربند ، از بزرگان و نامداران آن سوی ارس بود که در طول دوره اول جنگ های ایران و روس ، همراه مردان خویش و در کنار سایر ایرانیان دلاورانه پیکار کرد و لحظه ای در وفاداری به ایران تردید به خود راه نداد و به صورت مظهر مقاومت ملی درآمد ، و حتی وقتی هم که طبق عهدنامه گلستان ، دربند و باکو و شروان و شکی و گنجه و قراداغ و طالش به روس ها داده شد ، آن آزادمرد تسلیم نگشت .
قبه ( 7 ) مرکز حکمرانی او ، در سواحل غربی دریای خزر ، در جنوب داغستان میان باکو و دربرند جای دارد . یکی از پدران او در اواخر صفویه به عنوان خان و حکمران قبه انتخاب شد و حکومت در آن خاندان موروثی گشت و حتی بعد از مرگ نادر مثل فرمانروایان دیگر نواحی دوردست ، نیمه استقلالی یافتند .
شیخعلی خان متولد 1192 هجری ، پسر فتحقیلخان بود و فتحعلی خان داعیه شیروانشاهی داشت و بظن بعضی محققان خیال سلطنت ایران در سر می پخت . شیخعلی خان در سال 1206 در سیزده سالگی به حکومت رسید ، و از همان آغاز کار با حملات و مداخلات روس ها روبرو گشت ، و با حمایت عباس میرزا جنگ و مقاومت آغاز نهاد . بعد ها در 1224 روس ها شهر قبه را تصرف کردند و یک تن از افراد محلی را به حکومت آن گماشتند . شیخعلی خان همه اطراف و حوالی قبه را گرفت و جنگ و ستیز با روس ها را ادامه داد ( 8 ) و سرانجام در 1235 روس ها بعد از جنگ های خونینی او را شکست دادند و گروه کثیری از مردم قبه را به روسیه کوچ دادند .
در آن هنگام نام و ننگ ، سرخای خان لگزی ، والی داغستان هم در کنار شیخعلی خان بود . سرخای خان ( که نام او صورت دیگری از سرخاب و سهراب است ) فرمانروای « قموق » یا « غازی قموق » ( شمالی ترین قسمت داغستان ) پسر محمد خان و نواده همان سرخای خان است که در فترت بعد از صفویه عاصی شد و در 1147 در حمله نادر به داغستان ایستادگی کرد و شکست خورد و بعدها مورد لطف نادر قرار گرفت . ( 9 ) خانهای غازی قموق که در عصر صفویه مرزهای شمالی را پاسداری می کردند « شمخال » ( 10 ) لقب داشتند و یکی از آنان که او هم سرخای نام داشت ، در 1049 در گذشته است .
سرخای آخرین در تمام آن سال های جنگ با روس در کنار شیخعلی خان بود . او هم مثل شیخعلی خان ، پس از عهدنامه ترکمانچای از پای ننشست و به جنگ و گریز ادامه داد ، تا در 1235 بعد از جنگ های خونینی با سپاه یرملوف و مددوف با عده ای از سران داغستان و قفقاز به دربار عباس میرزا پناهنده شد . ( 11 )
متن نامه عباس میرزا
هو
یفرحون المؤمنون بنصرالله
حکم والا شد آنکه عالیجاه رفیع جایگاه شهامت و نبالت اکتناه مهابت و مناعت انتباه مجدت و جلال همراه ابهت و بسالت پناه امارت و جلال دستگاه اخلالص و ارادت آگاه ، امیرالامراء العظام ، شیخعلی خان بیگلربیگی قبه و دربند به فواضل الطاف خاطر والا مخصوص بوده ، بداند که :
چون همواره در شتاو صیف سنان و سیف مجاهدان لشکر نصرت اثر در بهار [و] خریف صدمه حملات سپاه کینهخواه شاخسار هستی دشمنان خاکسار را برگ ریز، غرافقورتمثال ( 12 ) ایوان کدویچ ( 13 ) سردار سپاه روس در اواسط فصل خریف سردی هوا را مایه گرمی هنگامه کار خود پنداشته با سپاهی ده هزار صالدات پیاده و فوجی قزاق سواره به صوب ایروان شتافته ، قلعه ایروان را محصور ساخته بود ، و از طرف قراباغ هم ینارال نابولسین ( 14 ) با همراهی شش هزار نفر صالدات و فوجی سواره وارد نخجوان گردید .
و چون در [ این ] هنگام روایت نصرت آیت پادشاهی از سلطانیه معاودت به دارالسلطنه طهران فرموده، نظر به تعهد و التزام عالیجاه جنرال غاردان خان ایلچی فرانسه در باب اخراج روسیه از گرجستان و داغستان ، سپاهی از دربار جم اقتدار پادشاهی مأمور به رکاب نصرت انتساب والا نشده بود ، و نواب والا را اطمینان کامل از انضباط امر قلعه ایروان و قلعه نخجوان حاصل بود ، و غالب ایل و رعیت ایروان هم به آن طرف آب کوچیده و بعضی دیگر هم در امکنه محکمه خود متمکن گردیده ، دست تعرض روسیه را از خود کوتاه [ و ] کشیده داشته بودند ، لهذا . . . ( 15 ) فرمودند تعجیلی درباره کار رزم و پیکار ننمودیم.
تا آنکه عالیجاه عمده الامراء و مقرب الخاقان فرج اله خان نسقچی باشی ( 16 ) سرکار پادشاهی با فوجی سپاه رکابی وارد رکاب والا گردیده ، جمعیت سربازان پیاده و غازیان سواره ( 17 ) آذربایجانی را ضمیمه آنها ساخته ، مانند تیغ اجل بر سر روسیه نخجوان تاخته ، متوکلاً علی الله و به اقبال پادشاه جم جاه انجم سپاه روحی فداء سروتن بسیار از آن گروه خذلان شعار به دست آوردیم . روسیه مزبوره ( 18 ) بالاضطرار خود را به قلعه ای خرابه که در آن حوالی بود کشیده ، رحل اقامت در آنجا انداختند . نواب والا هم فوجی از غازیان سواره در دور دایره آنها گذاشته ، به عزم تدارک کار ایروان معاودت به چورس فرمودیم.
در آن اثنا غراف قورتمثال ایوان کدویچ هم هفت هزار نفر زبده صالدات خود را برداشته شب هنگام ( 19 ) یورش به قلعه ایروان برده ، از تفضلات نامتناهی الهی و از مساعدت بخت پادشاهی و کوشش غاریان دماوندی و استرابادی و کرمانی و تبریزی و سربازان مراغه ای و غلامان ساخلو قلعه ایروان پنج هزار نفر از آنها را مقتول و تفنگ و شمشیر و اسباب آنها را به حیطه تصرف درآورده دو هزار دیگر مجروح شده بود .
نواب والا هم برای اتمام کار بقیه السیف آنها عالیجاه امیرالامرائ العظام سرداد کثیر الاحتشام حسین خان بیگلربیگی ایروان و خوی ( 20 ) را از رکاب والا روانه ساخته ، چون فوجی دیگر لشکر نصرت اثر از درگاه پادشاهی وارد رکاب والا شده بود ، عزم ایروان را جزم فرموده در جناح حرکت بودیم که به وضوح پیوست که شکست مزبور و طنطنه عزم موکب مسعود رعب افکن قلوب روسیه مردود گشته ، در شب دوشنبه بیست [ و ] سیم شهر حال علی الغفله از خارج ایروان حرکت و روانه اوچ کلیسا شده بود .
عالیجاه امیر الامراء العظام حسین خان سردار که باغازیان ابوابجمعی وارد شرور من اعمال ایروان شده ، از این معنی خبردار ، فی الفور به رسم ایلغار عازم تعاقب آن گروه نابکار گشته ، انشاءالله مانند اجل ناگهان خود را به آنها رسانیده نخواهد گذشت که جانی به سلامت از ورطه هلاکت بیرون برند .
موکب نصرت نشان والاهم الیوم که روز چهارشنبه بیست و پنجم شهر مزبور است به میمنت و فیروزی و اقبال از چورس حرکت نموده ، روانه نخجوان و به عنایت الله تعالی محض ورود به آن حدود فوراً خاشاک وجود نابود روسیه آنجا را به باد فنا داده ، عماقریباً انشاالله الملک المجیب اثری از روسیه منحوسه در اطراف ایران باقی نخواهم گذاشت .
و در این سال میمنت منوال ، با وصف سردی هوای زمستان ، آسایش و آرام برخود حرام ساخته ، مادامی که دفع شر روسیه را از ولایت داغستان و گرجستان ننمایم ، سردی زمستان و گرمی تابستان را یکسان خواهم دانست .
می باید به وصول حکم رفیع ، آن عالیجاه همگی اهالی داغستان و آن صفحات را از این نوید سراسر امید مستظهر و مستبشر ساخته ، در مقام سعی و تلاش و غزا و جهاد ثابت قدم ، و در تحصیل محض فوزور شاد و اظهار مراسم غیرت و مردانگی و دفع و رفع کفره ضاله و متمردان شیروان ( 21 ) راسخ دم باشد .
همواره مترصد وصول اخبارات و فتوحات منواله بوده ، حقایق حالات آن صفحات و چگونگی خدمت هر یک از خدمتگزاران را مفصلاً و مشروحاً عرض نماید .
و این معنی را داند که چگونگی موافقت عالیجاه رفیع جایگاه دولت و اقبال همراه مجدت و . . . پناه امیر الامراء العظام عمده الاعیان و الاکرام سرخای خان والی داغستان با آن عالیجاه ، و غیرت و حمیتی که از عایجاه مشارالیه، عالیشأن عزت و جلالت نشان نخبه الامراء العظام نوح بگ ( 22 ) به ظهور رسیده ، کما هو حقه به عرض واقفان حضور باهرالنور رسیده ، و موجب مزیدالطاف خاطر والا درباره ایشان گردیده است .
انشاءالله رنج و سختی خدمتگزاران ، به تخصیص رنج و زحمت ایشان در خدمت شهزاده والاضایع نخواهد شد و روز به روز الطاف خاطر والا درباره هر یک ظاهر و جلوه گر خواهد گردید . مستدعیات خود را مقرون به انجام داند ، و در عهده شناسد . شهر شوال المکرم .
پینوشتها
1 ـ اصل این نامه جزو اسناد خانوادگی آقای نجم الدین صالحی ، کارمند اداره قند و شکر خلخال بود که با یک گشاده دستی و بلند نظری آن را به دولت هدیه کرد و در زمستان 1340 طی شماره 38795 مورخ 7/11/40 برای بررسی به وزارت فرهنگ ارجاع شد ، و برای ضبط به کتابخانه ملی تحویل گردید که ظاهراً باید در آن کتابخانه محفوظ مانده باشد .
2 ـ اصل نامه دوم در بایگانی ملی فرانسه در پاریس نگهداری می شود و آن از یکصد و پیجاه سال پیش ، با چند سند تاریخی دیگر از همان دوره در ته قفسه های بایگانی ، به خواری و ناشناختگی افتاده بوده ، تا اینکه چند سال پیش یکی از کارمندان بایگانی مزبور بوجود آنها پی بوده ، دانشمند ایران شناس ، آقای ژیلبر لازار عکس آن را برای درج در نشریه دانشکده ادبیات تبریز فرستاد و به اهتمام آقای سلطان القارائی در شماره 2 سال 14 نشریه مزبور ( تابستان 1341 ) صفحات 204ـ211 انتشار یافت . این نامه را عباس میرزا ، بعد از آنکه سیاهیان ژنرال نبلسین را در نخجوان تار و مار کرده ، نوشته است ، و ضاهراً باید از تبریز به پارسی فرستاده شده باشد .
3 ـ مآثر سلطانیه ، چاپ افست از روی چاپ قدیم 1241 تبریز ، ص 203 تا 207 .
4 ـ عبدالرزاق بیگ از ابتدای مأموریت عباس میرزا تا پایان عمر خویش ملتزم رکاب او بود . نگارستان دارا ، 296 .
5 ـ تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران ، سعید نفیسی ، ج 1 : 145 ؛ مأموریت ژنرال گاردان در ایران ، ترجمه عباس اقبال .
6 ـ در فاصله تحریر این سطور تا انتشار آن ، نگارنده را فرصتی پیش آمد که روز 25/6/53 را در شهرک زیبا و سرسبز چورس به یاد حوادث صدوهفتادسال پیش بگذراند ، و در بازآفرینی خاطرات آن روزها از سینه های پاک مردم آن سامان یاری بجوید . معلوم شد هنوز در بلندی های جنوب قصبه ، محوطه هموار وسیعی نزدیک به چشمه شیخ ، محل استقرار سپاهیان عباس میرزا را به نام « اردوگاه » می نامند و محل سراپرده عباس میرزا را به نام « تخت شاه » یا « شاه نشین » نشان می دهند . این نقطه به فاصله هفت فرسخ مشرف به رود ارس ( در محل سد جدید ) و شهر نخجوان است .
چورس در گذشته نزدیک اهمیتی بیش از این داشته و وجود مسجدی با چهار ستون عظیم مرمرین و خرابه های قلعه ای که تا سی سال پیش ابنیه ای قابل ملاحظه داشتنه و بقایای آثار تاریخی دیگر ، و نیز نام فضلا و شعرائی که از آن برخاسته اند ، مؤید این نظر است .
7 ـ قبه ( بضم قاف و تخفیف ب ) است . اما در بعضی کتاب های فارسی به خطا قبله چاپ شده است . از جمله در جهانگشای نادری چاپ انجمن آثار ملی و در لغت نامه دهخدا به نقل از منتهی الارب و آنندراج و معجم البلدان .
8 ـ مآثر سلطانیه ، 106 تا 274 . روضه الصفا ، چاپ خیام ، ج 9 : 414 ، ناسخ به اهتمام دکتر جهانگیر قائم مقامی ، ج 1 ، قاجاریه ، ص 81 ، 89 .
9 ـ جهانگشای نادری ، 232 ، ترجمه انقراض صفویه لکهارت 146 ، 205 ، 307 ، 406 که درآنجا به صورت چلاق سرخای خان آمده . نبردهای نادر : 68 ، 71 ، 82 ، 128 ، و با تفصیل بیشتر در عالم آرای نادری چاپ عکس ج 1 : 569 تا 580 و 627 ، 660 ، 664 ، 665 ، ج 2 : 316 ، 357 ، 605 ، تا 664 ( در این کتاب به صورت سرخاب آمده است ) . ص 42 :
dagistan,serafeddin erl,1961,istanbul
10 ـ از بازماندگان آنها هنوز کسانی در ایران هستند که نام خانوادگی شمخال یا ترکیباتی از آk را دارند و لکهارت دیدار و گفتگوی خود را با یکی از آنان به سال 1946 در کرمانشاه ذکر کرده است ( انقراض صفویه ، ترجمه مصطفی قلی عماد : 11 )
11 ـ مآثر سلطانیه ، 159 ، 160 ، 335 ؛ ناسخ ، جلد اوّل ، قاجاریه 187 . روضه الصفا 9 : 582 .
12 ـ قورتمثال ؟ درست خوانده نشده . در مآثر سلطانیه ( ص 193 ) نیز عیناً چنین است .
13 ـ گودویچ comtr ivan vasilievtich goudovitchبعد از کشته شدن ژنرال تسیتسیانف ( = ایشپخدر ) در 1220 به سمت نایب السلطنه گرجستان و فرمانده کل نیروهای روس در گرجستان و داغستان منصوب شده بود . و پس از حادثه موضوع این نامه ، معزول شد و فرماندهی را به ترماسوف دادند .
14 – nebolsin .
15 ـ یک کلمه خوانده نشد .
16 ـ فرج اله خان نسقچی باشی افشار ، از سرداران عباس میرزا ، همان است که در 1221 برای کمک به استقرار عبرالرحمن پاشای بابان به سلیمانیه لشکرکشی کرده و در 1223 برای شرکت در دفاع ایروان احضار می شود .
17 ـ این تعبیرات از نظر شناخت ترکیب سپاه آن روز ایروان و اصطلاحات خاص آن شایان دقت است . « سربازان پیاده » افرادی بودند که با نظام جدید تربیت می شدند ، « غاریان سواره » نیروهای داوطلب از ولایات ، از عشایر و چریک های محلی بودند که به هنگام جنگ احضار می شدند و به فرماندهی رؤسای خود می جنگیدند . « سپاه رکابی » که در بعضی اسناد دیگر به صورت پارکابی ذکر گردیده ، نیروی تحت فرماندهی مستقیم شاه و ولیعهد و ملازم رکاب آنها بوده است .
18 ـ اصل : مدبوره .
19 ـ گودویچ در شب 9 شوال 1223 دو ساعت به صبح مانده به قلعه ایروان حمله کرد . مآثر سلطانیه : 203 ، نامه عباس میرزا به عسکر خان : 208 . خبر این حادثه در کتاب نفیسی 1 : 327 آمده و ظاهراً از منابع روسی ترجمه شده است .
20 ـ حسین خان ، بیگلربیگی ایروان از سال 1221 به این سمت مأمور شد و تا 1243 به همراه برادرش حسن خان ساری اصلان این سمت را داشت . رجال ایران ، مهدی بامداد 1 : 401 ـ 404 .
21 ـ منظور مصطفی خان شیروانی است که در اوائل به سبب رقابت و لجاج با سران محلی ، گاهی جانب روس ها را می گرفت . مآثر سلطانیه ، 24 ، 161 ، 165 ، 171 ، 176 ، 181 ، 236 ، 274 . ولی سرانجام در سال 1235 همراه سران قبه و داغستان به ایران پناهنده شد . همان کتاب : 335 .
22 ـ نوح بیگ پسر سرخای خان بود : مآثر سلطانیه ، 160 ؛ روضه الصفا ، 9 : 414 .
برگرفته از کتاب ایران و قفقاز - اران و شروان، نوشته ، گردآوری و تنظیم دکتر پرویز ورجاوند - رویههای 157 تا 165