سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان هفتصد و پنجاهمین سال مرگ نظامی

نام‌آوران ایرانی

هفتصد و پنجاهمین سال مرگ نظامی

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 68، رویه 49

طهمورث آدمیت

 

پیکرة نظامی سخن‌سرای بزرگ ایران در باکو

نیشی بر نوشته‌ی «برتلس»

در دسامبر 1953 [آذر 1332] مقاله‌ای در روزنامه‌ی لیتراتورنایا – گازتا روزنامه‌ی منسجم ادبی چاپ مسکو به قلم خاورشناس معروف شوروی «برتلس» (پدر نه پسر) درباره‌ی نظامی‌گنجوی و به مناسبت هفت‌صد و پنجاهمین سال مرگ او منتشر گردید. مطالب آن از قبیل همان مقوله‌ها بود که در آن روزها رواج داشت، بستن شعرای نامی ایران به اقوام دیگر.
من کاغذی به مدیر روزنامه نوشتم و این سوالات را کردم، و خواستم آقای «برتلس» عضو آکادمی علوم شوروی، به آن جواب دهد:
«1- مؤلف مقاله از نظامی متولد شهر گنجه به اسم و عنوان شاعر آذربایجان[اران]  اسم می‌برد، و از خیام متولد نیشابور به عنوان و به اسم شاعر تاجیک، نام می‌برد. هر دو آن‌ها به یک زبان «زبان فارسی» اشعار خود را سروده‌اند. چگونه یکی آذربایجانی و دیگری تاجیکی از آب درآمده‌اند؟»
منظورم این بود که اگر علت آذربایجانی [اران] بودن نظامی تولد او در شهر گنجه است که فعلا در آذربایجان شوروی [اران] است پس چرا خیام که متولد نیشابور است و نیشابور در ایران است، تاجیک نامیده شده است. و اگر معیار تاجیک بودن خیام، اشعار اوست که به زبان فارسی است، پس چرا نظامی هم که اشعارش به فارسی است، آذربایجانی [اران] عنوان شده است، نه تاجیک.
خلاصه این‌که چون مولد نظامی گنجه واقع در آذربایجان شوروی [اران] است، پس نمی‌شود او را از آذربایجانی‌ها گرفت و به تاجیک‌ها بخشید. ولی خیام شاعر ایرانی فارسی‌زبان که مولدش نیشابور است و نیشابور در شوروی نیست و در ایران است، پس مانعی ندارد او را به یغما برد و به تاجیک‌ها، هِبِه کرد.
سوال دومم، این‌که چه فرقی و تمایزی بین شاعران تاجیک و آذربایجانی [اران] وجود دارد.
و سوال سوم این‌که آیا فرقی و وجه‌تمایزی بین شاعر ایرانی و تاجیکی وجود دارد، و اگر دارد چیست؟
جواب کوتاه برتلس به خوبی، بن‌بستی را که گرفتار بود عیان می‌کرد. به ناچار متوسل به این شده بود که پدیده‌های سال‌های اخیر را (حتما یعنی دوره‌ی آخر استالین)، باید به حساب آورد.
البته با قبول آن معیارهای غیرعلمی که برتلس حتی حاضر به بردن اسمش به صراحت نبود، به آسانی می‌شد، اسم زنگی را برعکس، کافور نهاد و آدم گنگ و لال را، بلبل خواند.

خط بطلان بر گفته‌ی صمد ورغون
مقارن مقاله‌ی برتلس «صمد وُرغون» شاعر معروف آذربایجان شوروی نیز مقاله‌ای در پراودا منتشر کرد که عمق و اطلاع دانش پژوهشی برتلس را نداشت. مطالبی بود گل‌دوخته و کلماتی شیوا که به هم آمیخته بودند، مطالب آن را می‌شد یک‌‌سره و یک‌به‌یک، مورد سئوال قرار داد که من قرار دادم:
1- صمد ورغون نوشته بود: «قوم ستم‌کشیده‌ی آذربایجان [اران] مهم‌ترین [نشانه‌ی قومی خود را] فراموش نکرده یعنی «زبان ملی‌ خود را» و فرهنگ خود را و شاعر میهن‌ خود را (نظامی)».
من پرسیدم: «اگر از این‌که زبان ملی خود را فراموش نکرده، مقصود زبان فعلی آذربایجان [اران] است. پس باید گفت که نظامی شاعر ملی و میهنی آذربایجان، زبان ملی خود را فراموش کرده بوده است که خمسه را به فارسی سروده.
و اگر مقصود زبان فارسی باشد؛ پس حالا همه‌ی آذربایجانی [اران]‌های فعلی (در شوروی) زبان ملی خود را فراموش کرده‌اند که ترکی صحبت می‌کنند.
2- صمد وُرغون نوشته بود که: «در این هفت قرن و نیمی که بین ما و عهد نظامی فاصله افتاده است، مردم بلازده‌ی آذربایجان [اران] و سرزمین آذربایجان [اران] بارها مورد تهاجم فاتحان خارجی «از خلفای عرب، چپاول‌گران مغول، پادشاهان ایران و سلاطین ترک قرار گرفته‌اند.»
من پرسیدم: «آیا غیر از خلفا و مغول‌ها و ایرانی‌ها آیا فاتحان دیگری هم بوده‌اند، یا  خیر؟ منظورم این بود چرا از تزارهای روس اسم نمی‌برد؟ شوروی‌ها را بگذاریم کنار و بگوییم آن‌ها وارثان بوده‌اند نه فاتحان.»
و یکی چند سوال دیگر از همین قبیل. مثلا کدام خلیفه عرب از هفت‌صد و پنجاه سال پیش به این طرف به آذربایجان حمله برده بوده است؟!
صمد ورغون مسلم بود جوابی ندارد بدهد و نداد. به نظر من او اصلا نظامی را نه‌تنها تمام و کمال و حتی به اختصار از متن اصلی آن نخوانده بود.
ولی لااقل هیات نویسندگان پراودا فهمیدند که نوشته‌ی شاعر محبوب آذربایجان [اران]، عاری از عمق و اساس علمی و تاریخی است.
متن هر دو نامه به «برتلس» و به «صمد ورغون» که به روسی است در کتاب آورده شده است.
(برگفته از: گشتی بر گذشته - خاطرات سفیر کبیر ایران در شوروی 1965-1945)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه