ضرب المثل
ضربالمثلهای شیرین فارسی - «ب»
- ضرب المثل
- نمایش از دوشنبه, 05 دی 1390 05:05
- بازدید: 14469
داستان های پند آموز، داستان و جملات بزرگان
ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ بااینحال، در سخن بهکار میرود.
LTB - JuzsportsShops | Nike Air Force 1 Shadow Black Friday Sale , IetpShops , nike tiempo leather turf 2010
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد .
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت!
با این ریش میخواهی بری تجریش؟
با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه!
با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی!
باد آورده را باد میبرد!
با دست پس میزنه، با پا پیش میکشه!
بادنجان بم آفت ندارد!
بارون آمد، ترکها بهم رفت!
بار کج به منزل نمیرسد!
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هرهیچکدام هر دو!
بازی اشکنک داره ، سر شکستنک داره!
بازی بازی، با ریش بابا هم بازی!
با سیلی صورت خودشو سرخ نگهمیداره!
با کدخدا بساز، ده را بچاپ!
با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میکنه!
بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست!
بالاتو دیدیم ، پائینتم دیدیم!
با مردم زمانه سلامی و والسلام .
تا گفته ای غلام توام، میفروشنت!
با نردبان به آسمون نمیشه رفت!
با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین؟
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد!
با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت!
با یک گل بهار نمیشه!
به اشتهای مردم نمیشود نان خورد!
به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ؟ گفت اگر از پل جستم ریش من و گرنه دم سگ!
بجای شمع کافوری چراغ نفت میسوزد!
بچه سر پیری زنگوله پای تابوته!
بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد!
بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه!
بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد — یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید!
به درویشه گفتند بساطتو جمع کن ، دستشو گذاشت در دهنش!
بدعای گربه کوره بارون نمیاد!
بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه!
برادران جنگ کنند، ابلهان باورکنند!
برادر پشت، برادر زاده هم پشت
برادری بجا، بزغاله یکی هفت صنار!
برای کسی بمیر که برات تب کنه!
برای همه مادره، برای ما زن بابا!
برای یک بی نماز، در مسجد و نمی بندند!
برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه!
بر عکس نهند نام زنگی کافور!
به روباهه گفتند شاهدت کیه؟ گفت: دمبم!
بزبون خوش مار از سوراخ در میاد!
بزک نمیر بهار میاد — کنبزه با خیار میاد!
بز گر از سر چشمه آب میخوره!
بهشت اغنیا از دوزخ فقرا ساخته میشود.
بهشت به سرزنشش نمیارزد.
بهشت را به بها نمیدهند، به بهانه میدهند.
بهشت را بهشتی اگر دنیا را نهشتی.
بهشت را نتوان یافت رایگان.
بهشت زیر پای مادران است.
به شل گفتند: چرا کج کچ میرقصی؟ گفت: اتاق کج است؟
به شتر گفتند: از کجا میآیی؟ گفت: از حمام. گفتند: از پاشنهات پیداست!
به شتر گفتند: چراآبت پس است؟ گفت: چه چیزم مثل همه کس است؟
به شتر گفتند:چرا گردنت کج است؟ گفت: کجایم راست است؟
به شتر گفتند: چه کارهای؟ گفت: علاقهبندم. گفتند: از دست و پای نرم و نازکت پیداست؟
به شتر گفتند غمزه کن، زد پالیز را خراب کرد!
به شتر مرغ گفتند: پرواز کن. گفت: من شترم. گفتند: بار ببر. گفت: من مرغم!
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم!
بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده!
بعد از هفت کره، ادعای بکارت!
بهشنا کس نتواند که ز عمّان گذرد.
به شوخی شوخی میکنند از سر آدم پوستی.
به شوره زمین تخم نیکی مکار.
به شهر خود است آدمی شهریار.
به شهر خویش هر کس شهریار است.
به شیرین زبانی و لطف و خوشی/ توانی که پیلی به مویی کشی
به شیطان گفتند: عاقب به خیر! گفت: این کار مشکلی است!
به صاحبش چه وفا کرد که به ما بکند!
به صبر از بند گردد مرد رَسته.
به صبر از دانه آید خوشه بیرون.
به طبیب لاغر و سلمانی کچل و زاهد تن پرور اعتماد نباید کرد.
به عالم هر که را بینی تو داغی برجگر دارد.
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست.
به عروس گفتند: برقص. گفت: اتاق کج است!
به عشق شیطان برو توی چاه چهل ذرعی مار درآر!
به عمل کار برآید به سخن دانی نیست.
به عیّاری برای جن کفش میدوزد!
به عیب دیگران خواهی که عیب خویشتن پوشی.
به غیرِ ظلم توقع مدار از ظالم.
به فرمان نادان مکن هیچ کار.
به قاطر گفتند: پدرت کیست؟ گفت: اسب آقاداییام است.
به قول مردم مست اعتبار نتوان کرد.
به قندیل یخ آتشی در نگیرد.
به کارخانۀ خدا نمیتوان دست برد.
به کارهای گران مرد کار دیده فرست.
به کام دل رسد یک روز صابر.
به کاهل گفتند: کوچ کن! خواب رفت!
به کجا رود کبوتر که اسیر دام باشد.
به کیشی آمدند به فیشی رفتند!
به کچل گفتند: چرا زلف نمیگذاری؟ گفت: من از این قرتیگریها خوشم نمیآید!
به کچل گفتند: کلاهت را آب برد! گفت: بگذار ببرد، برای سرم گشاد بود!
به کچل گفتند: شُستی؟ گفت: بافتم!
به کچلِ میگویند زلفعلی!
به کک بنده که رقاص خداست!
به کدام سازت برقصم؟
به کژدم گفتند: چرا به زمستان درنیایی؟ گفت: به تابستانم چه حُرمت است که در زمستان نیز بیرون آیم؟
به کسب کوش که کاسب بَود حبیب الله!
به کشکینه و پشمینة خود بساز.
به کلاغ گفتند چرا پیر شدی؟ گفت بسکه قارّ بیخود زدم.
به کم خوردن کسی را تب نگیرد.
به کمتر خورش بس کن از خوردنی.
به کوچکان تو مفرمای کارهای بزرگ.
به کور که رحم بکنی شاهین ترازو را میگیرد.
به کوشش نروید ز خارا، گیا.
به کوشش نروید گُل از شاخ بید.
به کیشی آمده بود به فیشی رفت.
به گربه گفتند فضلهات درمان است خاک رویش پاشید.
بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم!
بگیر و ببند بده دست پهلوون!
به گاو و گوسفند کسی ضرر ندارد.
به گدا گفتند: برو برای خودت کار پیدا کن. گفت: کو فرصت؟
به گدا گفتند خوش آمد، تو برهاش را کشید پیش آمد.
به گربه شدم راضی، گربه هم میکند نازی.
به گِرد بدی تا توانی مگرد.
به گِرد بلا، تا توانی مَگَرد.
به گِرد طمع تاتوانی مگرد.
به گرسنگی مردن بِه که حاجت به کسی بردن
به گرگ گفتند: تو را چوپانی دادهاند. بگریست. گفتند، چرا گریی؟ گفت: ترسم دروغ باشد!
به گفتِ انبیا از خواب برخیز.
به گفتنِ آتُش زبان نسوزد.
به گِل چگونه توان روی آفتاب نهفت.
به گمانش پشت تلّ خیار زاری است.
به گمانش علیآباد شهری است.
به گیتی بِه از راستی پیشه نیست.
به گیتی عاشقی بیغم نباشد.
به گیتی کیمیا چون راستی نیست.
به گیتی بیش مانی، بیش بینی.
به گیتی نمانَد بجز نام نیک.
بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سسکه، یکیش بلبل!
به مار ماهی مانی، نه این تمام و نه آن / منافقی چه کنم، مارباش یا ماهی.
به مال مفت رسیدی هلاک کن خود را.
به ماه میگوید تو در نیا تا من درآیم.
به ماهی گفتند: چرا حرف نمیزنی؟ گفت: دهانم پر آب است.
به مالت مناز به یک شب بند است، به حُسنت مناز به یک تب بند است.
به مرده که رو بدهی به کفنش خرابی میکند!
به مرگِ بَدان شادمانی رواست.
به مرگ بگیر تا به تب راضی شود.
به مرگ خر بوَد سگ را عروسی.
به مرگ عدو شادمانی خطاست.
به مست و به دیوانه مدهید پند.
به مفلس فقط آرزو دادهاند.
به مُلا گفتند: بچهها ازت نمیترسند. گفت: با کی نیست، من هم از آنها نمیترسم!
به مُلا نصرالدین گفتند: در فلان خانه سور میدهند، گفت: به من چه؟ گفتند: تو را هم دعوت کردهاند، گفت: به شما چه!
به ملانصرالدین گفتند: طنابت را بده. گفت: رویَش ارزن پهن کردهام!
به من بگو با که معاشری تا بگویم کیستی.
به منزل رسید آن که پوینده بود.
به مهمان که رو بدهی، صاحب خانه میشود.
به میخ میزند که نعل بفهمد.
بِه(= میوه به) میدهد، ده بگیرد.
به نابودنیها مدارید امید.
به ناکار دیده مفرمای کار.
به نامِ قادر، به کامِ نادر.
به نام ما، به کام شما!
به نام نیکو مردن بِه که به ننگ زیستن.
به نرخ خاک بوَد دُرِشاهوار امروز.
به نردبان سفر آسمان میسّر نیست.
به نرمی برآید ز سوراخ مار.
به نرمی ز دشمن توان کند پوست.
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
به نَمی زنده از دَمی مُرده
به وقت تنگدستی آشنا بیگانه میگردد.
بماه میگه تو در نیا من در میام!
بمرغشان کیش نمیشه گفت!
به مرگ میگیرند تا به تب راضی بشود!
بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده!
به هر الفی الف قدّی برآید.
به هر جا شود دود قلیان بلند/ سلام علیکم منم شاهسوند!
به هرجایی که مجلس گرم کردیم/ مچل از دور پیدا شد که من هم!
به هر چشمی که میبینید ما را/ همان چشم است میبیند شما را
به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو.
به هر چه حکم کنی نافذ است فرمانت.
به هر دستی دادی پس میگیری.
به هر رنگی که خواهی جامه میپوش / که من آن قدِّ موزون میشناسم
به هر کار بهتر درنگ از شتاب
به هر کجا که روی آسمان همین رنگه!
به هر کاری که همّت بسته گردد/ اگر خاری بوَد گلدسته گردد
به هر کس دوستی کردم شد آخر دشمن جانم.
به هر کس هرچه قسمت بود دادند.
به هر کس هرچه لایق بود دادند.
به هر گِردی نشاید گفت گِردوست.
به هزار و یک دلیل، اولش آن که باروت نداشتم!
به هندوستان پیری از خرفتاد/ پدر مردهای را به چین گاوزاد
به هنگام سختی مشو ناامید/ کز ابر سیه بارد آب سفید.
به هوای آقاچی، خانه را پر کرده از بیبیچی.
بهوش باش که سر در سرِ زبان نکنی.
به هیچ جا نرسد که هر که همتش پست است.
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار.
به یادگار بمانی که بوی او داری.
به یک دویدن دو خرگوش نمیتوان گرفت.
به یک دست دو هندوانه نمیتوان برداشت.
به یک دستم شمشیر بود، به یک دستم غلاف شمشیر، با دندانهایم که نمیتوانستم جنگ کنم!
به یک دل دو دوست نتوان داشت.
به یک کرشمه دو کار.
به یک کلاه دو سرمشکل است پوشیدن.
به یک گز دو فاخته.
به یک گل بهار نمیشود.
به یک نفس نتوان بحر را به کام کشید.
به یکی گفتند: خربزه میخواهی یا هندوانه؟ گفت:هر دووانه!
به یکی گفتند: درد عشق بدتر است یا درد بیپولی؟ گفت: اگر آدم تنگش بگیرد هر دو از یادش میرود!
به یکی گفتند: کی آمدی؟ گفت: پس فردا. گفتند: پس فردا که هنوز نیامده است. گفت: دست پیش میزنم که پس نیفتم!
به یکی گفتند: سرکه هفت ساله داری؟ گفت: دارم و نمیدهم. گفتند: چرا؟ اگر میدادم هفت ساله نمیشد
به یکی گفتند: عزرائیل بچه بخش میکند. گفت: این که ما داریم از ما نگیرد، ما بچه نمیخواهیم!
به یکی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد؟!
بمیر و بدم!
به گاو و گوسفند کسی کاری نداره!
بیا از نو فریدونی بسازیم.
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا.
بیاباننشین از زمینلرزه نترسد.
بیادب با هزار کس تنهاست.
بیادب محروم ماند از لطف حق.
بیاذن خدا برگ نیفتد ز درخت.
بیا سوتهدلان گرد هم آییم.
بی امر حق برگی نمیافتد از درخت.
بیبند نگیرد آدمی پند.
بیبی از بیچادری خانهنشین شده است.
بیپول مرو به بازار که آشت ندهند
بیپول مرو به بازار/ هرچند سکندر زمانی
بیپول مرو به بازار که آشت ندهند/ صد نعرهزنی هیچ جوابت ندهند
بیپولی حلقه به گوش فلک کند!
بیپولی یک عیب را صد تا میکند، پولداری صد عیب را یک عیب.
بیجامه بودن عیب مرد نیست، بی زیرجامه گشتن ننگ و درد است.
بیجرم دراز زبان بود و مجرم کند زبان.
بیچاره آن کسی که صاحب روی نکو بود.
بیحیا من نیستم چشمت بمال.
بی خار و حسد نیست گلِ فضل و هنر.
بیخبری، خوش خبری.
بیخ گوشی حرف زدن کار شیطان است.
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت.
بیدانشی مایۀ کافری است.
بیدست شناور نتوان رفت به پایاب.
بیدعوت به خانۀ خدا هم نمیروند.
بیدف و نی میرقصد.
بیدوست خاک بر سرجاه و توانگری.
بیدی نیست که از این بادها بلرزد.
بیرضای حق نیفتد هیچ برگ.
بیرنج گنج میسّر نمیشود.
بیرون روشن کن، خانه تاریک کن.
بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است.
بیرونمان مردم را میکشد، درونمان خود ما را!
بیریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن.
بیریاضت نیافت کس مقصود.
بیزبانی بهتر از بدزبانی.
بیزران از دستبرد رهزنان آسودهاند.
بیزر بی پر است.
بیزر مرغ بیبال و پر است.
بیزر نتوان رفت به زور از دریا.
بیزری کرد به من آنچه به قارون زرکرد.
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
بی سود بود هرچه خورد مردم در خواب.
بی سیم ز بازار تهی آید مرد.
بی عزیزان چه تمتع بود از عمر عزیز؟
بی عیب خداست.
بیکار نمیتوان نشستن.
بیکاری امالفساد است.
بیکلاهی عار نیست.
بیگاری به که بیکاری.
بیگانه اگر وفا کند خویش من است.
بیگانه وفا کند به از خویش است.
بیگدار به آب نزن!
بیله دیگ، بیله چغندر!
--------------------------------------------------------------------------------
به کوشش ا. یاراحمدی