ضرب المثل
امثال و حکم فارسی - کسی نگفت خالو خرت چند؟!
- ضرب المثل
- نمایش از جمعه, 14 مهر 1391 16:12
- بازدید: 10545
برگرفته از روزنامه اطلاعات
محمدرضا سهرابینژاد
«کسی نگفت خالو (دایی) خرت به چند؟» از آن مثلهایی است که امروز هم در جامعة ما مصداقهای فراوانی دارد.
مثلاً درحوزة هنر هستند بزرگانی که سرآمدند، اما جزو حزب و گروه و باند و طیف خاصی نیستند.
روح بلند، طبع زلال و مرام مردانهای دارند.
حق و حقوق دیگران را رعایت میکنند و خوب را از بد تشخیص میدهند و در شدائد زندگی آن قدر خم نمیشوند که کسی بتواند سوارشان شود و بهرهکشی کند.
طبیعی است اینگونه افراد که فاقد تریبوناند، چون نان بهکسی قرض نمیدهند و ازکسی قرض نمیکنند، به بازی گرفته نمیشوند و در حاشیة خاموشی و فراموشی قرار میگیرند. و در میدان هنر، کسی به آنها نمیگوید: خالو خرت چند؟
برعکس، کسانی را که خوب را از بد تشخیص نمیدهند، اما منافع جمع و گروهی را تأمین میکنند، بالای سر میگذارند و حلوا حلوا میکنند (صفحات برخی روزنامهها پر از مصداق اینگونه افراد است).
ریاکاری، دروغ پردازی، هوچیگری، تظاهر به خوبی و مردم داری، غیبت، ترور شخصیت کردن، پشت هم اندازی، حقکشی و ... از صفحات بارز چنین اعجوبههایی است.
وجود این قبیل آدمها حکایت خالو را تداعی میکند. پیرمرد روستایی آبرومندی بر اثر نیاز مالی، خرش را به میدان مال فروشها برد تا بفروشد. هرکس آمد، به او نگاهی نکرد و فقط خرش را نظاره کرد و رفت.
ظهر، پیرمرد، افسار خر به دست، به خانه برگشت. همسرش گفت: چرا خر را نفروختی؟ خالو گفت کسی نخرید. زن گفت: خب ارزان میفروختی! مرد گفت: آخر هیچ کس جلو نیامد و نگفت: خالو! خرت چند؟ چگونه ارزان میفروختم؟
نگارنده در این خصوص، این دو بیتی را سروده:
یکی از گردش ایام، خرسند
یکی در حسرت یک جرعه لبخند
عجب آشفته بازاری است دنیا
نمیپرسد کسی: خالو خرت چند؟