نامآوران ایرانی
تاثیر حافظ در ادبیات و مردم ایران و جهان
- بزرگان
- نمایش از دوشنبه, 31 مرداد 1390 13:56
- بازدید: 14117
برگرفته از فر ایران
دکتر محمدجواد شرلیت
تأثیر حافظ در جهان ادب و دنیای تفکر و احساس و ظرافت از زمان زندگیِ شخصِ او شروع شده است و تا این زمان، ادامه داشته و به نظر میرسد که تا ابد ادامه دارد و علاوه بر زمان حیطۀ مکانی این تأثیر هم بسیار وسیع است.
(درتاریخ حبیب السّیر، چاپ خیام، جلد سوم صفحۀ 315) آمده: «روزی شاه شجاع به زبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته، گفت: هیچ یک از غزلیّات شما از مطلع تا مقطع بر یک منوال واقع نشده، بلکه از هر غزلی سه چهار بیت در تعریف شراب است و دو سه بیت در تصوف و یک دو بیت در صفت محبوب، و تلوّن در یک غزل خلاف طریقت بلغاست. خواجه فرمود: آنچه به زبان مبارکِ شاه می گذرد عین صدق و محض صواب است؛ اما مع ذلک شعر حافظ در آفاق اشتهار تمام یافته و نظم دیگر حریفان پای از دروازه شیراز بیرون نمی نهد.» و مقصود حافظ یکی از دیگر حریفان خود شاه شجاع است که گویا خود را شاعر میپنداشته و آثار شعری او هم در دست است.
از اینجا معلوم می شود که شعر حافظ در زمان خود او در آفاق اشتهارد داشته و از قرائن دیگر نیز این مطلب تأیید می شود، مثلاً محمد گلندام در مقدمه ای که بر دیوان او نوشته است چنین اظهار نظر کرده است که «غزلهای جهانگیرش به ادنی مدتی به حدود اقالیم خراسان و ترکستان و هندوستان رسیده، و قوافل سخنهای دلپذیرش در اقلّ زمان به اطراف و اکناف عراقین و آذربایجان سرکشیده، سماع صوفیان بی غزلی شورانگیز از او گرم نشدی و بزم پادشاهان بی نقل سخنان ذوق آمیزش زیب و زینت نیافتی، بلکه های و هوی مشتاقان بی وسوسهی شوق او نبودی و سرودِ رودِ می پرستان بی غلفلۀ ذوق او رونق نگرفتی.»
و خودِ حافظ در ابیاتی، به درنوردیدن مکانیِ شعر خویش اشاره دارد:
فکند، زمزمهی عشق، در حجاز و عراق
نوای بانگ، غزلهای حافظ از شیراز
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش
حافظ بیا که نوبت بغداد و، وقت تبریزست
در آسمان نه عجب، گر به گفتهی حافظ
سرود زهره به رقص آورد، مسیحا را
صبحدم از عرش می آمد خروش عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ، از بر می کنند
استقبال و توجه سلاطین کشورهای مجاور مانند سلطان احمد، سلطان غیاث الدّین، سلطان محمدشاه دَکَنی، تهمتن بن تورانشاه از حافظ به مناسبت مقبولیّت تامّۀ او در کشورهای دیگر بود.
حافظ با عارفان و شاعران زمان خود، ارتباط داشته که گاهی حافظ به اشعار آنان اقتضا داشته است، یا به قولِ اُدبا شعر آنان را «جواب» می گفته است. مانند این بیت شاه نعمت الله ولی (731- 834) که
ما خاک راه را، به نظر کیمیا کنیم
صد درد را، به گوشهی چشمی دوا کنیم
و حافظ سروده است که:
آنان که خاک را، به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشهی چشمی، به ما کنند؟
در دم نهفته به، ز طبیبان مدّعی
باشد که از خزانهی غیبم دوا کنند
و گاهی آنان شعر حافظ را سرمشق خود قرار داده و به آن اقتضا داشتهاند (که در پاره ای از اشعار تعیین مقتضی و مسقتضی کار دشواری است). مانند خواجوی کرمانی (689- 753) (که دوران جوانی حافظ با دوران پیری او مصادف بوده است) و عبید زاکانی (متوفی 771 یا 772) و عماد فقیه کرمانی (متوفی 773) و سلمان ساوجی (متوفی 778)
و کمال خجندی (متوفی پس از 793) و جلال الدین عضد و ابن الفقیه و روح عطار و جهان ملک خاتون و بسحق اطعمة شیرازی (متوفی پس از 819).
غزلیات حافظ در ادب فارسی پس از او، تا زمان حاضر تأثیر به سزایی داشته است، تنها باید به این نکته توجه داشت که غزلیات حافظ تقلید ناپذیر است و غالباً اقتضای به اشعار او از لحاظ وزن و قافیه و ردیف و امثال آن خلاصه می شود که در انجمن های شاعران مطرح می گردد و آنان در حد سرمشق شبانه آن را تلقی می کنند و گاهی، به صورتهای مخمس و مسدّس و امثال آن، سه یا چهار مصراع از خود می سرایند و پس از آن بیتی از ابیات حافظ را چاشنی شعر خود می سازند و اغلب این چاشنی بر مصراعهای ساخته شدهی آنها، جلوهای چشمگیر دارد.
اداوارد براون در تاریخ ادبیات خود (تاریخ ادبیات جدید و معاصر ترجمة مرحوم رشید یاسمی، صفحة 193) می نویسد: «از جمله شعرای متأخّر، حافظ بود که در چشم هموطنانش مقام ارجمند خود را بدون ذره ای نقصان حفظ نموده و حتی مشکوک است که تا چه پایه، سرمشق شعرا واقع شده است و این که شعرا، کمتر از او تقلید کرده اند، بیشتر به واسطهی تقلید ناپذیری خود اوست و نباید تصور کرد که مثل جامی و عرفی و صائب که شهرت و مقام پیشوایی ادبی خود را گم کرده و دیگر به دست نیاوردند، سبک حافظ نیز در این زمان متروک و بی مقدار گردیده، بلکه کسی «قوهی جولان در عرصۀ پرواز او نبوده است.»
علت این است که اصطلاحات ظریف و پُر مغز حافظ تنها با روح فلسفی و افکار عارفانه و بیمانند وی سازگار بوده است. لطف این اصطلاحات بسته به معانی باطنی است که حافظ از آنها اراده کرده است و اگر کسی تصور کند که بتوان آنها را صرفاً برای آرایش سخنان بی مغز و خالی از افکار و احساسات تازه به کار برد به خط رفته است. استعمال اصطلاحات در صورتی که به معنی واقعی خود بلیغ نباشد کاری جز تکرار و تقلید محض نیست.» مرحوم رشید یاسمی در شمارۀ (10) از سال دوم مجله مهر نوشته است: «شعرای هندی مشرب از بابا فغانی به بعد، خواستهاند از این صفت حافظ که پردهی محسوس بر نامحسوس افکندن و نیمرخ معنی را از حاشیهی صورت نشان دادن باشد، تقلید کنند. اما به قدری راه افراط رفتهاند که پرده بر پرده و نقاب بر نقاب افتادهی از اشعار آنان، مثل معابد هند، جز پردههای رنگین زرنگار که بر ابواب رواقهای تو در تو افکنده است چیزی به دست نمی آید. به قول حافظ:
گشت بیمار که چون چشم تو گرد، نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و، بیمار بماند
یکی از علائم تأثیر حافظ در ادبیات پس از او، تقلید شعر اوست، در ذمّ ریاکاران و سالوسیان. شعرای متأخر از دریچهی چشم حافظ به این دام گستران حقّه باز نگریسته، آبروی ایشان را برباد دادند. از اینرو، پس از حافظ در دیوان هر گوینده خوش ذوقی دقت شود، همین معنی مشهوداست.
حاجی خلیفه مؤلف کشف الظّنون در جلد سوم کتاب خود (ص 272، چاپ اروپا) می گوید: دو تن از شعرا، دیوان حافظ را به کمال تقلید کرده اند.
1. یکی از شعرای روم موسوم به فضلی (متوفی 970) تمام قوافی و بحور دیوان حافظ را تتبّع کرده است.
2. ابوالفضل محمد بن ادریس الدّفری (متوفی 972) کتابی نظیر دیوان حافظ با حفظ قوافی آن به نظم آورده است. کسانی که موضوعات دیوان خواجه را اقتباس کرده اند از حدّ و حصر افزونند.
در«جنگِ اسکندری» که در موزۀ بریتانیا موجود است و در سالهای 813 و 814 هجری یعنی حدود 22 سال بعد از وفات حافظ به پایان رسیده است، صد و ده غزل از غزلهای حافظ مندرج است. تخمیسی «جمال لنبانی» که زمان حیات خواجه را درک کرده است» ضبط شده که غزل معروف حافظ را به مطلع:
عیب رندان مکن، ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران، بر تو نخواهند نوشت
به صورت مخمّس در آورده است و می بینیم که این تقلیدها از زمان خود حافظ شروع شده است. مرحوم ملک الشعراء بهار عقیده دارد که جامی بزرگترین شاعر دورۀ تیموریان در غزل، کاملاً به حافظ اقتدا کرده و از جهت لفظ به او نزدیک شده ولی به هیچ وجه از جهت معنی به او نرسیده است. مثلاً این بیت حافظ را که:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
را این گونه بیان می کند:
سرّ عشق از کتاب نتوان یافت
لیس تلک الرّموز فی الاوراق
و غزل اول دیوان حافظ را هم دو بار تقلید کرده است که تکلف از هر دو ساطع است. و غزلِ به این مطلع
درین زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینهی غزل است
را تقلید کرده و مصراعی دو از این غزل را در غزل خود تضمین کرده است:
به غیرتی که شد از خود تهی، نمیبینیم
(درین زمانه رفیقی که خالی از خلل است)
حریف باده گرو ندیم نکته گزار
(صراحی می ناب و سفینه غزل است)
و غزل معروف حافظ به مطلع:
ما آزموده ایم در این شهر، بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه، رخت خویش
را تقلید و مصراع اول آن را در مقطع غزل خود تضمین کرده است:
تا کی کشم به صومعه حرمان ز بخت خویش
خرّم کسی که بُرد به میخانه رخت خویش
و در مقطع گفته است:
جامی به شهر عشق، مشو رهنمون ما
(ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش)
و در آثار جامی اگر کاملاً تجسّس شود ابیات زیادی در تقلید از اشعار و مضامین حافظ توان یافت.
گویند یکی از متشاعران به نزد جامی آمد و گفت تمام دیوان حافظ را جواب گفتهام و این کار دیشب پایان یافت. جامی به او میگوید، حافظ را که جواب گفتی، جواب خدا را چه می دهی!
امیر علی شیرنوایی (844-906) در اشعار خویش، غزلهای زیادی دارد که از حافظ تقلید کرده است. ازجمله، غزل حافظ به مطلع:
صوفی از پرتو، می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از لعل توانی دانست
را چنین تقلید کرده است: (توجه کنید که تخلص او «فانی» است)
ای دل اسرار خدا، سالکِ فانی دانست
گر تو فانی شوی، این راز توانی دانست
و مقطع این غزل چنین است:
فانی آن روز، سوی دولت باقی ره بُرد
که فنا شیوگی، عالم فانی دانست
و غزل اول دیوان حافظ را چنین تقلید کرده است:
رموز العشق کانت مشکلاً بالکأس حلّلها
که آن یاقوت محلولست، نماید حلّ مشکلها
و بسیاری تقلیدهای دیگر.
امیر بابر (نوادۀ شاهرخ) در غزلی گفته است:
گفتم «بیا چه چاره کنم، «عم تو» گفت:
(اینجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست)
که مصراع دوم از حافظ است.
و شعرای دیگر مانند: حیدری تبریزی، بابا فغانی، نظام قاری، صائب تبریزی، کلیم کاشانی، عارف سِندی، هاتف اصفهانی،
وصال شیرازی، کیوان اصفهانی، صفی علیشاه، حاج ملا هادی سبزواری، قاآنی، یغمای جندقی، فروغی بسطامی، ادیب نیشابوری، ادیب فراهانی، عارف قزوینی، ایرج میرزا، نسیم شمال، ملک الشعراء بهار و رعدی آذرخشی و غیر از اینها، همه از مقلّدان حافظ اند.
ادبای ایران نیز پس از حافظ دربارۀ او سخنها گفتهاند و در وصف و مدح او قطعات نظم و نثر فراوانی عرضه داشتهاند که با محمد گلندام شروع می شود و تا امروز ادامه دارد. حاج ملاهادی سبزواری فیلسوف دل آگاه در غزلی با مطلع:
هزاران آفرین، بر جان حافظ
همه غرقیم، در احسان حافظ
حافظ را مدح و ستایش کرده است. پژمان بختیاری می گوید:
جامی، گیسوی دلبر، شعر حافظ، طرفِ جوی
این بود، آنچ از جهانیان در جهان خواهم گرفت
و مرحوم بدیع الزّمان فروزانفر، استاد استادان زمان ما می فرماید: «خواجه حافظ از مفاخر ایران است و دقایق الفاظ و حقایق معانی و لطایف غزلیات او بیش از آن است که در حوصلهی عبارت گنجد و او به حقیقت در تحقیق معانی و پختگی و سلامت الفاظ و ذوف و شور و معنوی که در هر یک از غزلیاتش پیداست، سرآمدِ شعرا می باشد.»
وُثوق الدوله در غزلی در ستایش حافظ به مطلع «آن که در فهم حقیقت در جهان ممتاز بود خواجه شمس الدّین محمد، حافظ شیراز بود»، اظهار ارادت خود را به حافظ به نحو شایسته ای بیان کرده است.
گویندۀ شاعری دو بیت زیر را سروده است که:
در شعر سه تن پیمبرانند
قولی است که جملگی برآنند
هر چند که لانبیّ بعدی
فردوسی و انوری و سعدی
چون از او پرسیدند، پس حافظ کیست؟ گفت: او خدای شعر است.
دربارهی حافظ خارجیانی که ترجمۀ اشعار حافظ را خواندهاند، با وجود آن که در ترجمه، اغلب ظرافتهای شعر مخصوصاً شعر حافظ- از میان می رود، اظهار نظرهای عجیب و تعریف و تمجیدهای شگفتی آوری کردهاند که تأثیر حافظ را در جهان شعر و ادب می رساند.
شاهزاده خانم بی بِسکو (P. Bibesco) در سفرنامۀ «هشت بهشت» خود می گوید: وقتی در باغ دلگشای بهشت بودم به میزبان خود گفتم: آن پرنده را برفراز نهالهای گل سرخ باغ شما مینگرم که در میان برگها همچون کیسهی کوچک خاکستری رنگ آویزان است. بلبل و گل سرخِ گلستان شما، غزلی از حافظ است. شادی حافظ به نشاط پرندگان شبیه است و لبان خندانش، سخنانی برمی آورد که از دلِ لالگان تازه رخ مُعَل تر است…
شهرت حافظ از ترجمۀ غزل حافظ در «دستور زبان فارسی» و کتاب اسقاری که بیشتر آنها ترجمه از زبانهای آسیایی است و هر دو از «جونز ایرانی» است، به زودی در اروپا مشهور شد و قدرت شصت سال شهرت و محبوبیت بی نهایتی کسب کرد. هرمن بیکنل انگلیسی در اواخر عمر، در شیراز اقامت گزید و مدتها رنج و زحمت کشید تا توانست در تدوین و ترجمۀ دیوان حافظ به زبان انگلیسی موفق شود.
مترجمان دیگر انگلیسی از قبیل میسیزگرتر و دبِل استریت و ترجمان های آلمانی و فرانسوی، همه شیفتگان غزلهای حافظ بوده اند و اروپا بلکه جهان را بدین وسیله مشتاق شعر او ساخته اند.
دایره المعارف بریتانیکا می نویسد: حافظ در دنیای اسلام به سرعت در شعر اشتهار یافت، مسلمانان عراق و سوریه و ترکیه و قفقاز و ترکستان و افغانستان و هندوستان و حتی در میان زرتشتیان و پیروان مذاهب هند، ارادتی کامل به حافظ داشته و دارند.
در دایرة المعارف اسلام آمده است که حافظ در ادبیات اروپایی و در دیوان شرقی- غربیِ گوته که به سال 1819 منتشر شده، نفوذ کرده است. گوته در سال 1813 میلادی دیوان حافظ از «فن هامر» آلمانی را به دست آورد و دربارهی او گفت: اشعار حافظ، چنان تأثیری در من داشت که کم مانده بود که در برابر نیروی معنوی آن اشعار، خویشتن را ببازم و مجبور شدم، من نیز با اشعار خود با این شخص بزرگ مقابله نمایم، تا مگر بدین وسیله بتوانم خویشتنداری کنم و بیدل و ناتوان فرو نیفتم. گوته در رسیده ترین دوره عمر خود، عاشق حافظ شد و در قطعه ای از اشعارش چنین سروده:
حافظا! گیرم که تمام عالم هم فرو ریزد. باز می خواهم با تو، تنها با تو آزمایش نمایم. ما تواناییم و در رنج و شادمانی همدردیم، و افتخار من آن است که مانند تو، نوش کنم و مانند تو دوست دارم.
سرویلیام جونز انگلیسی می نویسد: «من با مطالعهی اشعار حافظ به خواب می روم و برای مطالعهی آن از خواب برمی خیزم، خوشبختانه هر چه حافظ را بیشتر می خوانم، زیبایی های تازه در اشعار او می بینم و اشکال کار ما در این است که نمی توانیم آن همه ملاحت و فصاحت غزلها و قصیده های حافظ، را به قالب زبانهای اروپایی درآوریم. آری، این کار بسیار بسیار مشکل به نظر می رسد.»
در هند، پدرِ «را بیند رانات تاگور» را مردم ملقّب به لقب (حافظِ حافظ) کرده بودند، زیرا اغلب اشعار حافظ را از بر بوده، پروفسور تِدِسکو (p. Tedesco) آمریکایی می گوید: برای من مشکل است شاعری بزرگتر از حافظ تصور کنم، و به هر حال یکی از چند شاعر طراز اولِ عالم است.
نیچه فیلسوف آلمانی دربارهی حافظ گفته است: ای حافظ، میخانه ای که تو ساخته ای از هر خانه ای بزرگتر است، همهی جهانیان از عهدة تا آخر نوشیدنِ شرابی که تو تهیّه کرده ای برنمی آیند، مرغ سمندر، مهمان تُست. تو همه چیزی: میخانهای، شراب ای، سمندر ای، جاویدان در خود می روی- جاویدان از خود [فرو] بیرون می آیی. مستیِ مستان از تست. برای چه شراب می خواهی؟ برای چه شراب می خواهی؟!
یوهان شیر (yohamme. Scherr) محقق آلمانی نویسندة کتابِ «تالارِ گل ادبیاتِ دنیا» دربارهی حافظ گفته است: زمانی که مغرب زمین هنوز گرفتار تعصب مذهبی بوده، مرد با کمال جرأت و تهورِ سرشار از لطف و ملاحت در بوستانهای پرگل شیراز، اشعاری می خواند که در خندان ترین صورت، عمیق ترین افکار را شامل بودند…» هِرمان اِتِه در تاریخ ادبیات خود راجع به حافظ می نویسد: «اول کسی که غزل را از جهت اصوات و معنی به کاملترین پایه رسانید شمس الدین محمد حافظ شیرازی است که بزرگترین غزلسرای همهی زمانها بوده و خواهد بود. این شاعر تصاویر و تشبیهات صوفیان را به منظور تزیین افکار و نظریات بشری، غنیمت شمردن تمتّعات محدود زندگانی و به نفع آزادگی، یعنی مبارزه با ریا و تظاهر به کار برده و برای رساندن روح بشر به بلندترین مرتبة لیاقت خود کوشش نموده است.»
پیر لوتی (Pierre. Loti) نویسندهی فرانسوی می نویسد: «زمان نتوانسته است گوهر وجود حافظ را در زیر خاکستر حوادث و تصاریف خویش پنهان نماید، طوری که اشعار شیوا و غزلیات نغز زیبای او… نه تنها مایهی خط و لذّت اُدَبا و تعلیم یافتگان ایرانی است، بلکه مکاریان و چارپاداران نیز که در موقع حرکت قوافل که به اشعار روح پرورِ وی ترنّم دارند، از آنها کسب خطّ و لذّت می نمایند.»
جونز انگلیسی معروف به جونز ایرانی می نویسد: «شباهت بسیاری که میان غزلهای حافظ و اشعار شعرای غزلسرایِ یونان است، تعجب آور است. در حقیقت، باید گفت که ملاحت وگیرندگی و زنده دلیِ «اناکرتون» و شیرینی و ظرافت «سافو»، همه در حافظ جمع است. حافظ محبوب ما، مثل خدایان قدیم یونان، سزاوار طعام آسمانی است. من هر روز، از یافتن لطف و حسنی تازه در اشعار او خوشوقت می شوم.»
ادوارد برون می گوید:«نمونۀ حافظ را در عصر جدید نمیتوان یافت، تاریخ معاصر برای جا دادن افکار عالیهی خواجه بسیار کوچک است…»
هانری ماسه می نویسد: «رأی عمومی ادبا و علمای فرانسه این است که خواجه حافظ یکی از استادان بزرگوار عالی شعر است، هم در ادبیات ایران و هم در ادبیات تمام دنیا، زیرا خواجه حافظ، در فن غزلسرایی بی همتاست لیکن ترجمهی صحیح اشعار حافظ در زبان بیگانه خیلی مشکل است، بلکه ناممکن می نماید.
تفأل از دیوان حافظ که پس از تدوین این دیوان در میان ایرانیان مرسوم شد و تا به امروز ادامه دارد خود مبین آن است که همهی طبقات مردم ایران به حافظ و شعرا و اعتقاد دارند.
زهی شاعری که چنین همزبانان خود و بیگانگان و عارف و عامی و عالم و جاهل را مفتون خود ساخته است و به قول خود او «اگر چه غرق گناه است می رود به بهشت».
منابع و مآخذ (علاوه بر آنچه در متن ذکر شده است):
ایرانشهر (مجله ماهانه) شماره 12 از سال چهارم «حلفظ و گوته»
تاریخ عصر حافظ از دکتر قاسم غنی
روز حافظ شیرین سخن از استاد مرحوم، دکتر محمد معین (به عنوان مأخذ اصلی)
روزگار نو (مجلة ادبی و علمی چاپ لندن) جلد 4، شماره 1 مقاله دکتر اربری
شعر العجم شبلی لقمانی ترجمة فخر داعی
مقدمه منسوب به محمد گلندام
نفحات الانس جامی
× این مقاله در دومین همایش ایران شناسی ارایه شده است