سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت کتاب‌ نقد و بررسی کتاب «قدمت ملت‌ها» از آنتونی.دی اسمیت

کتاب‌

نقد و بررسی کتاب «قدمت ملت‌ها» از آنتونی.دی اسمیت

برگرفته از تارنمای آذری‌ها



دکتر حمید احمدی


بي‌گمان آنتوني دي‌اسميت كه برجسته‌ترين نظريه‌پرداز مسائل مليت، قوميت و مليت‌گرايي معاصر به‌شمار مي‌رود، از پركارترين پژوهشگران اين عرصه نيز هست. گرچه در سال‌هاي دهة 1980م. نظريه‌پردازاني همچون ارنست گلنر، اريك هابسباوم و بنديكت اَندرسون با انتشار آثار خود به مهم‌ترين نظريه‌پردازان بحث‌هاي مليت و مليت‌گرايي تبديل شدند و مكتب مشهور به نوگرايي را (كه برخي از آن به عنوان ساختارگرايي و ابزارگرايي) نيز نام مي‌برند، پايه‌گذاري كردند؛ اما با انتشار تدريجي مقالات و سپس كتاب‌هاي آنتوني دي‌اسميت (كه خود دانشجوي ارنست گلنر بود، اما بعدها به نقد انديشه‌هاي استاد خود دست زد)، او به يكي از عمده‌ترين صاحب‌نظران آن عرصه تبديل شد.

كتاب مهم او يعني نظريه‌هاي ناسيوناليسم كه در سال‌هاي دهه 1970م. منتشر شد هنوز هم برجسته‌ترين اثر در اين رابطه به‌شمار مي‌رود. اهميت دي‌اسميت تنها به اين دليل نيست كه برخلاف ساير نظريه‌پردازان حوزة ناسيوناليسم و قوم‌گرايي به يك اثر بسنده نكرده و هم‌چنان به انتشار آثار مهم در اين رابطه مشغول است (و در واقع با به راه انداختن نشرية «ملت‌ها و ناسيوناليسم»[2]، يكي از تخصصي‌ترين نشريات علمي ـ پژوهشي را در اين عرصه مديريت مي‌كند)، بلكه به اين جهت است كه پايه‌گذار مكتبي شد كه نقاط قوت و ضعف ساير كليت‌هاي عرصة مطالعات ملي را به بحث گذاشت و ديدگاه سومي را ارائه داد كه بيش از ساير مكتب‌هاي معروف به كهن‌گرايي٣ و نوگرايي4، به تبيين پديدة پيچيدة مليت و مليت‌گرايي و زيرشاخة پژوهشي آن، يعني قوميت و قوم‌گرايي نزديك است. اين مكتب بر آن بود كه نه ديدگاه كهن‌گرايان و ازلي‌گرايان را كه مي‌گويند مليت و مليت‌گرايي و يا اصولاً ملت پديده‌اي ازلي و بسيار كهن است (همانند وان دن برگه و پيروان او) نمي‌توان به‌طور دربست پذيرفت و نه ديدگاه نوگراياني چون اَندرسون، گلنر و هابسباوم و پيروان آنها كه برآنند اصولاً پديده‌هاي ملت و مليت‌گرايي پديده‌هاي كاملاً نوين و پيامد تحولات مدرن چون دولت‌هاي ملي و ايدئولوژي مليت‌گرايي و يا مهم‌تر از آن نظام اقتصاد سرمايه‌داري مي‌باشند. به نظر دي‌اسميت نگاه دقيق جامعه‌شناسي تاريخي و داده‌هاي موجود مربوط به تاريخ و تمدن بشري هم ديدگاه‌هاي كهن‌گرايان و هم نوگرايان را به‌طور نسبي مورد تأييد قرار مي‌دهد.

 

 

با توجه به اين يافته‌ها بود كه آنتوني دي‌اسميت در كتاب برجسته‌اي چون ريشة قومي ملت‌ها[3]،‌ نظرية قابل قبول‌تري را كه به مكتب تركيبي و به عبارت خود او رهيافت «نمادگرايي قومي»[4] مشهور شده است، ارائه داد. از نظر دي‌اسميت گرچه مليت‌گرايي (ناسيوناليسم) به عنوان يك ايدئولوژي سياسي با ويژگي‌هاي خاص خود را مي‌توان محصول دوران مدرن يعني دوران پس از پيدايش سرمايه‌داري و فروپاشي اقتدارهاي سراسري امپراتوري مذهبي و كليسا در نظر گرفت، اما نمي‌توان پديدة ملت را به طور خاص پيامد پيدايش ناسيوناليسم دانست. به عبارت ديگر ملت پديده‌اي كهن‌تر از مليت‌گرايي است و گرچه در بسياري از كشورهاي تازه بنيان يافته، اين ايدئولوژي ناسيوناليسم بود كه به خلق پديدة هويت ملي و تصوير وجود يك ملت دست زد، اما نمي‌توان اين موضوع را به كل تاريخ و به همة كشورها و عرصه‌هاي جغرافيايي تعميم داد؛ تاريخ بشر نشانگر اين است كه پديدة ملت در برخي جوامع پديده‌اي بسيار كهن‌تر از عصر پيدايش ناسيوناليسم بوده است. به همين خاطر بود كه دي‌اسميت در كتاب ريشة قومي ملت‌ها به معرفي ملت‌هاي كهن يا باستاني دست زد و ايران را يكي از همان ملت‌ها به‌شمار آورد.

تمدن‌هاي باستاني و كهن هم‌چون ايران، يونان، مصر، چين و هند در زمرة جوامعي هستند كه مي‌توان در آنها به جستجوي ريشة ملت‌ها و ملت‌هاي باستاني دست زد. به همين دليل بود كه دي‌اسميت از تصاوير تخت جمشيد بر روي جلد كتاب ريشة قومي ملت‌ها بهره گرفت تا نمونه‌اي از ملت‌هاي باستاني را به خوانندگان و پژوهشگران بحث‌هاي ملي ارائه دهد.

آنتونی.دی اسمیت
آنتونی.دی اسمیت

 

دي‌اسميت در كتاب در دست بررسي، يعني قدمت ملت‌ها كه مي‌توان از آن به عنوان «باستاني بودن ملت‌ها» نيز نام برد، همين خط فكري را دنبال كرد و با بهره‌گيري از تصاوير به جاي مانده از مصر باستان بر روي جلد كتاب خود، به نقد ديدگاه‌هاي مدرنيستي در رابطة پديدة ملت و مليت پرداخت. البته بايد به اين نكته اشاره كرد، كه نقد دي‌اسميت به نوگرايان بيشتر به ديدگاه آنها در رابطه با «ملت» مربوط مي‌شود و نه ملت‌گرايي (ناسيوناليسم)، زيرا دي‌اسميت نيز به نوعي ناسيوناليسم را پديده‌اي مدرن مي‌داند و اصول انديشه و عمل روشنفكران و نخبگان سياسي اين كتاب، در واقع مجموعة انسجام يافته و بازنگري شدة مقالاتي است كه دي‌اسميت در سه دهة پيش آنها را در نشريات علمي و پژوهشي مربوط به مطالعات ملي در اروپا و آمريكا انتشار داده بود، و به نوعي در زمرة نوشته‌هاي برجستة او كه تأثير بسياري بر دانشجويان و پژوهشگران مسائل ملي و قومي گذاشتند، به‌شمار مي‌روند.

كتاب به دو بخش اساسي شامل مباحث نظري و پشتوانة تاريخي آنها تقسيم‌بندي شده است، به گونه‌اي كه از نُهفصل كتاب، چهار فصل به مسائل نظري اختصاص داده شده و پنج فصل بعدي به استدلال‌هاي تاريخي. اين خود نشان‌دهندة اين نكتة بسيار ظريف و مهم است كه چگونه بحث‌هاي نظري بايد از پشتوانة تاريخي و داده‌هاي كافي تاريخي برخوردار باشند تا بتوانند صلابت خود را نشان دهند. به واقع اين نوعي نگاه جامعه‌شناسي تاريخي است و نقد آناني كه نظريه را به دور از داده‌هاي تاريخي و بدون توجه به زمان و مكان و براي تعميم به همة مناطق جهان و همة كشورها به‌كار مي‌گيرند و بر آن هستند كه نظريه به تنهايي كاربرد جهانشمول دارد. اين نگاه اثبات‌گرايانه (پوزيتويستي) در نوشته‌هاي بسياري از پژوهشگران مسائل جهان در حال توسعه ديده شده و حتي برخي از پژوهشگران مسائل ملي و قومي در ايران نيز از اين نگاه اثبات‌گرايانه و تعميم‌گرا كه دي‌اسميت و پيروان او به نقد آن پرداخته‌اند، بهره گرفته و با به‌كارگيري نظريه‌هاي افرادي چون آندرسون و هابسباوم و يا نظريات پست مدرن، و با برخورداري از يك نگاه قوم‌گرايانه، پديده‌هاي مهمي هم‌چون مليت و هويت ملي را در ايران بررسي كرده‌اند.

نخستين فصل كتاب با عنوان «افسانة ملت مدرن» و «افسانه‌هاي ملل»، يكي از مهم‌ترين بحث‌هاي نظري دي‌اسميت بود كه در اواخر دهة 1980م. در نقد ديدگاه‌هاي مدرنيستي به ملت نوشته شد. در اين فصل دي‌اسميت نظرية مدرن بودن ملت‌ها را به نوعي افسانه مي‌داند، زيرا داده‌هاي تاريخي و مطالعات جامعه‌شناسي تاريخي نشانگر كهن بودن ملت در برخي جوامع بشري از جمله ملت‌هاي باستاني چون ايران، يونان، مصر، هند و چين مي‌باشد.

 دومين فصل كتاب با عنوان «خاطره و مدرنيته: نظراتي دربارة نظرية ارنست گلنر پيرامون ناسيوناليسم»، درواقع نگاه دي‌اسميت به نظرية استاد خود او است كه در زمرة نخستين نوگرايان عرصة بحث‌هاي مربوطه بوده است. ارنست گلنر، كه پيدايش ملت‌ها را به فروپاشي پديده‌هاي بزرگي چون امپراتوري‌ها نسبت مي‌دهد، بر آن است كه ناسيوناليسم محصول دوران پساامپراتوري و پساخلافت و اقتدار كليسا است. درواقع دي‌اسميت از بسياري جهات با استاد خود هم‌صدا است و ناسيوناليسم را پديده‌اي نو و محصول تلاش‌هاي فكري و ذهني روشنفكران مي‌داند. او در كتاب نظرية ناسيوناليسم، به طور مفصل اين ديدگاه را بيان كرده است. دي‌اسميت اين فصل را در سال 1996م. در يكي از نخستين شماره‌هاي نشرية خود يعني «ملت‌ها و ناسيوناليسم» منتشر كرده بود. در عين حال دي‌اسميت، در اين فصل به تشريح بيشتر ديدگاه خود دربارة تبارشناسي ملت‌ها، دگرگوني فرهنگي و تداوم خاطره جمعي در به‌وجود آمدن ملت‌هاي مدرن مي‌پردازد.

سومين فصل نظري كتاب يكي از مهم‌ترين بحث‌هاي نظري دي‌اسميت در نقد ديدگاه‌هاي مدرنيستي به ملت است. اين فصل با عنوان «ملت: اختراع شده، تخيلي يا بازسازي شده؟»، به نقد و بررسي برجسته‌ترين نظريه‌پردازان مدرنيسم يعني اريك هابسباوم از يك‌سو و بنديكت آندرسون از سوي ديگر مي‌پردازد. هابسباوم با تكيه بر مطالعات خود دربارة جوامع اروپا و مستعمرات آن، ملت‌ها را پديده‌اي اختراعي مي‌دانست كه ريشه‌‌اي در گذشته ندارند. آندرسون نيز با ارائة نظرية جوامع خيالي، پديده‌‌هايي چون ملت و قوميت را پديده‌اي صرفاً خيالي مي‌دانست كه پس از دوران مدرن و با اختراع سرمايه‌داري چاپ و آموزش همگاني به‌وجود آمد. دي‌اسميت پس از شرح و نقد ديدگاه‌هاي اين دو نظريه‌پرداز، ديدگاه‌هاي خود را درباره ريشه‌دار بودن ملت در جامعه بشري ارائه مي‌دهد.

فصل چهارم با عنوان «ناسيوناليسم و نظرية اجتماعي كلاسيك»، در زمرة نخستين مقالات دي‌اسميت است كه موضوع ناسيوناليسم به عنوان يك ايدئولوژي و كليت را در نظريه‌هاي علوم اجتماعي به بحث مي‌گذارد. در اين بحث، دي‌اسميت ضمن ريشه‌يابي بحث ناسيوناليسم در جامعه‌شناسي، بزرگان اين رشته را به‌خاطر ناديده گرفتن اين موضوع مورد انتقاد قرار مي‌دهد و به چگونگي مباحث مربوط به آن در ديدگاه‌هاي ديويد هيوم (منش ملي) (ص 104) هردر (ص 105) پرداخته و بزرگان جامعه‌شناسي چون اگوست كنت و سن سيمون را به‌خاطر ناديده گرفتن اهميت ناسيوناليسم مورد نقد قرار مي‌دهد (ص 105).

 

آنتونی.دی اسمیت

 

دي‌اسميت هم‌چنين نظرية ماركسيسم كلاسيك را همانند اسپنسر، مورگان به اروپامحوري و ناديده‌انگاري اهميت ناسيوناليسم متهم‌ سازد(صص 105-107). آنگاه در مباحث جامعه‌شناسي مدرن رهيافت‌هاي گوناگون به ناسيوناليسم، هم‌چون ديدگاه‌هاي توسعه‌گرا (ص 110)، رهيافت‌هاي ارتباطات (صص 111-114) و رهيافت‌هاي مبتني بر كشمكش (صص 114-117) را تحليل مي‌كند و با وجود اينكه مي‌پذيرد كه افرادي چون كارل دويچ، لرنر، ارنست گلنر، و سپس كارل مانهايم و ادوارد شيلز به نوعي به نقش عوامل مؤثري همچون فرهنگ در انديشة ناسيوناليسم توجه كرده‌اند، اما اين نكته را نيز مورد تأكيد قرار مي‌دهد كه آنها قادر نبوده‌اند يك رهيافت عمومي يا نظرية عمومي دربارة ناسيوناليسم به دست دهند (ص 117).

 فصل‌هاي بعدي كتاب، كه زير بخش تاريخ قرار دارند، به جنبه‌هاي عيني‌تر و جزئي‌تر مرتبط با مسئلة ملت و مليت مي‌پردازند. دي‌اسميت در فصل ششم كتاب با عنوان «جنگ و قوميت: نقش جنگ در شكل دادن، تصويرسازي و انسجام جوامع قومي»، كه در زمرة نخستين مقالات مشهور نشرية «مطالعات قومي و نژادي»[6] بود، مسئلة قوميت و آگاهي قومي را در پرتو پديدة جنگ ارزيابي مي‌كند. دي‌اسميت در اين فصل موضوع قوميت را در دو عهد باستان و در دوران امپراتوري‌هاي بزرگ تشريح مي‌كند. در اين فصل آگاهي قومي يهوديان و به ‌ويژه پس از آزادي يهوديان از اسارت بابل توسط كورش پادشاه ايران (صص 162-163) را مورد بحث قرار مي‌دهد. در اين فصل نقش انقلاب‌ها در زنده شدن مسائل قومي، به‌ويژه در فرانسه، آلمان و روسيه به بحث گذاشته شده است. تأثير جنگ‌هاي تمام عيار اول و دوم جهاني قرن بيستم در بيداري قومي و سرانجام نتايج مستقيم و غيرمستقيم جنگ در مسئلة قوميت (صص 171-174) آخرين بحث فصل ششم كتاب است.

نخستين فصل بخش تاريخي كتاب با عنوان «آيا در عهد قديم ملت‌ها وجود داشتند؟» بحث تازه‌اي است كه پيش از اين در جايي انتشار نيافته بود. در اين فصل دي‌اسميت مي‌خواهد مبنا و پشتوانه‌اي تاريخي براي بحث‌هاي نظري خود پيدا كند و نشان دهد كه چگونه در عهد باستان، برخلاف ديدگاه‌هاي مدرنيستي، ملت‌ها وجود داشته‌اند. دي‌اسميت با تمركز بر قدرت‌هاي باستاني چون مصر، ايران دوران هخامنشي، اشكاني و تا حدي ساساني، روم و يونان وجود ملت‌ها را رديابي مي‌كند. دي‌اسميت در اين فصل با بر شمردن ويژگي‌هاي مدل اروپايي مربوط به ملت به اين نتيجه مي‌رسد كه اين مدل كارآيي كمتري براي تحليل ملت در دوران باستان يا قديم دارد. به همين جهت با ارائه توصيفي جايگزين براي ملت (صص 133-136) و ويژگي‌هاي آن، شكل‌گيري ملت در دوران قديم را با تكيه بر موارد تاريخي چون ارمنستان كهن، امپراتوري روم و ايران باستان (صص 139-145) مورد بررسي قرار مي‌دهد.

فصل هفتم كتاب با عنوان «ريشة ملت‌ها» كه باز هم در اواخر دهة 1980م. در چهارچوب مقاله‌اي در نشرية «مطالعات قومي و نژادي» چاپ شد، با ذكر موارد تاريخي، ريشه‌هاي ماقبل مدرن ملت را در كانون بحث خود قرار مي‌دهد. دي‌اسميت در پي اين واقعيت مهم مي‌باشد كه ملت‌ها داراي ريشة قدرتمند و قوي در دوران كهن مي‌باشند و براي نشان دادن اين محور قومي[7]، نمونه‌هاي ايران باستان، مصر،‌ يونان و روم را به خوانندگان معرفي مي‌كند (صص 184-190). وي در آغاز فصل با اشاره به ديدگاه‌هاي مدرن هابسباوم، جان برويلي و ديگران، درصدد است نشان دهد كه اين ديدگاه‌ها بيشتر در مورد اروپاي مدرن مطابقت مي‌كنند تا مناطق ديگر جهان (ص 182). وي نشان مي‌دهد كه چگونه در دورة معاصر، به ويژه در قرن بيستم، اين گذشتة قومي» از سوي نخبگان فكري و سياسي بازشناسي و دوباره كشف شد و مبناي ناسيوناليسم قرار گرفت (صص 194-200).

وي سرانجام در هشتمين و آخرين فصل كتاب، «عصر طلايي و زنده شدن دوبارة آگاهي ملي» را مورد بحث قرار مي‌دهد كه پيش از اين در اواخر دهة 1990م. در كتاب افسانه‌ها و مليت[8] چاپ شده بود. عصر طلايي در واقع به دوره‌اي از تاريخ ملت‌هاي كهن اشاره مي‌كند كه در آن از نظر قدرت و ثروت در اوج اقتدار بوده‌اند و اين دوران طلايي دستماية مهمي براي زنده شدن آگاهي ملي ميان اين ملت‌ها قلمداد مي‌شود. دي‌اسميت با ارائه دادن نمونه‌هايي از دوران طلايي ايران باستان، امپراتوري رم، هند، مكزيك و تا حدي ايرلند نقش اين دوره‌ها را در پيدايش آگاهي ملت و ناسيوناليسم در ميان ايرانيان، ايتاليايي‌ها، هندي‌ها، مكزيكي‌ها و ايرلندي‌ها نشان مي‌دهد. تأكيد بر كاركرد «عصر طلايي» از بحث‌هاي جالب اين فصل مي‌باشد. دي‌اسميت در اين فصل ضمن بحث دربارة ملت بدون برخورداري از عصر طلايي، يعني دوران آشكار قدرت و اعتبار در تاريخ، نشان مي‌دهد كه چگونه برخي گروه‌ها نظير اسلاوها، ترك‌ها و عرب‌ها كه فاقد تاريخ‌هاي قومي مستند و مدرن و مشخص بودند (ص 225)، عصر طلايي در ماوراي سرزمين‌هاي خود در مناطقي چون آسياي ميانه جستجو كردند و آن را بناي «پان» ‌ناسيوناليسم قرار دادند.

دي‌اسميت در اين كتاب، كامل‌ترين و جامع‌ترين نقد را بر رهيافت مدرنيستي بر مطالعات ملي ارائه داده است. از آنجا كه اصولاً ديدگاه‌هاي مدرنيستي بيشترين تأثير را بر مطالعات علوم اجتماعي مربوط به مليت و قوميت گذاشته است، دي‌اسميت تأكيد خود را بر نقد ديدگاه‌هاي محوري نظريه‌پردازان آن قرار داده است. همان‌گونه كه اشاره شد، علاوه بر آندرسون، گلنر و هابسباوم، نظريه‌پردازان ديگر رهيافت نوگرا به ملت و مليت همچون نارين، جان برويلي و رنجر نيز از سوي دي‌اسميت مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. دي‌اسميت نقد خود بر اين ديدگاه‌ها را در واقع بر «كوته‌بيني» و ساده‌انديشي آنها و به‌ويژه از اين نظر كه به عنصر مكان و زمان در ارائه انديشه‌هاي خود توجه نكرده‌اند، ملامت كرده است. به اعتقاد دي‌اسميت اين نظريه‌پردازان، موارد مطالعة جوامع غربي را به ساير نقاط جهان تعميم كلي داده و نقش گذشته را در شكل دادن به دگرگوني‌ها در رويدادهاي زمان كنوني ناديده گرفته‌اند. وي ضمن تأكيد بر مدرن بودن ناسيوناليسم و بيشتر ملت‌هاي كنوني، بر ريشه‌هاي ملت‌ها در علايق قومي از پيش موجود مبتني بر اشتراك اسطوره‌هاي تاريخي و ميراث فرهنگي تأكيد مي‌كند.

آنچه كه از اين كتاب، يك مجموعة منسجم نظري مي‌سازد، مقدمة بسيار مهم نويسنده است كه در آن ضمن طرح ديدگاه‌هاي نظري خود و ارائة نقدهاي نوين بر نگرش‌هاي مدرنيستي به ملت فصل‌هاي گوناگون كتاب را به يكديگر مرتبط مي‌سازد. دي‌اسميت مدل «نمادگرايي قومي» خود را در برابر «سازه‌گرايي اجتماعي» آندرسون، هابسباوم و ديگران قرار مي‌دهد و بر آن است كه سازه‌گرايي اجتماعي، مدرن بودن ملت‌ها را يكي از پايه‌هاي مسلم خود فرض مي‌كند، اما به دليل تأكيد بر نمايندگي فرهنگي و مهندسي اجتماعي (ص ١٣) از آن متفاوت است.

روي هم رفته مي‌توان گفت كه آنتوني دي‌اسميت با گردآوري مقالات گذشته و جديد خود در اين كتاب، كمك بزرگي نه تنها به فهم محدوديت حوزه‌هاي نظري در علوم اجتماعي دربارة ملت، مليت‌گرايي و قوميت كرده است، بلكه توانسته است به بهترين وجه خوانندگان را با تمامي ابعاد ديدگاه خود، يعني رهيافت «نمادگرايي قومي» آشنا كند. از اين جهت، كتاب قدمت ملت‌ها بيشترين كمك را به فهم نظرية او مي‌كند و در زمرة برجسته‌ترين نوشته‌هاي او به‌شمار مي‌آيد.

از آنجا كه ايران با برخورداري از ريشة كهن تاريخي و ميراث ملي و در عين حال گوناگوني مذهبي و زباني در زمرة برجسته‌ترين نمونة ملت‌هاي باستاني به ‌شمار مي‌آيد، و هم‌چنين جايگاه ملت و مليت و هويت ملي در آن به موضوع بحث مهمي در دورة معاصر، به‌ويژه عصر جهاني‌شدن تبديل شده است، كتاب دي‌اسميت مي‌تواند كمك بسيار زيادي به علاقه‌مندان، پژوهشگران و دانشجويان مسائل مليت و هويت در ايران بكند. اين نكته به‌ويژه با توجه به تأكيد دي‌اسميت به ضرورت در نظر گرفتن زمان و مكان، به‌كارگيري روش جامعه‌شناسي تاريخي و پرهيز از تعميم مدل‌هاي نظري اروپا‌محور براي ساير جوامع بشري اهميت پيدا مي‌كند. نكته‌اي كه بسياري از پژوهشگران و دانشجويان مسائل ملي و قومي در ايران معاصر به آن توجه نكرده و بدون تبارشناسي بحث‌هاي نظري در علوم اجتماعي پيرامون هويت و مليت، ديدگاه‌هاي مدرنيستي به مطالعات ملي،‌ به‌ويژه ديدگاه‌هاي آندرسون، گلنر و هابسباوم و نگر‌ش‌هاي پست‌مدرن را بدون درك ويژگي‌هاي خاص ايران به‌عنوان يك ملت باستاني، در تحليل خود از جايگاه ملت و مليت به‌كار مي‌گيرند.

 
پی‌نوشت‌ها:

[1]. Smith, Anthony D. (2004); The Antiquity of Nations, London: Polity Press.

[2]. Nations and Nationalsim                                                      3. Primordialism or Prennialism              4. Modernist

[3]. Anthony D.Smith (2009); The Ethnic Origins of Nations, Wiley, Blackwell.

[4]. Ethno-Symbolist Approach

[5]. براي نمونه مي‌توان از دو اثر زير نام برد:

- Vaziri, Mostafa (1994); Iran as Immaggined, The Construction of National Identity, Marlowe & Company.

- Asgharzadeh, Alireza (2007); Iran and Challenge of Diversity: Islamic Fundamentalism Aryanist, Racism, and Democratic Struggles, Palgrave: Macmillan.

[6]. Ethnic and Racial Studies

[7]. Ethnic Core

[8]. Geoffrey Hosking and George Schopfline (eds) (1997); Myths and Nationhood, London: Horst and Co.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه