سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی ادبیات به مناسبت اول اردیبهشت، روز جهانی سعدی - سعدی و چیستی زیبایی

ادبیات

به مناسبت اول اردیبهشت، روز جهانی سعدی - سعدی و چیستی زیبایی

برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره‌های  25853 (دوشنبه یکم اردیبهشت 1393) و 25854 (سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393) و 25858 (یکشنبه 7 اردیبهشت 1393)

دکتر اصغر دادبه


در آمد1

این‌ سالها برخی‌ از محققان‌ در سخنان‌ و نوشته‌هایشان‌، از اصطلاح‌ «زیبایی‌شناسی‌ سخن‌پارسی‌» استفاده‌ کرده‌اند و می‌کنند. مرادشان‌ از زیبایی‌شناسی‌ سخن‌ پارسی‌، تحلیل‌ شعر فارسی‌ از دیدگاه ‌بدیعی‌ و بیانی‌ و به‌ طور کلی‌ از دیدگاه‌ بلاغی‌ است‌. از این‌ دیدگاه‌ بازشناسی‌ و بیان‌ این‌ معنا که‌ فی‌المثل‌ «عهد» در مصراع‌ دوم‌ این‌ بیت‌ حافظ‌:

دی‌ می‌شد و گفتم:‌ صنما عهد به‌ جا آر
گفتا: غلطی‌ خواجه‌، در این‌ عهد وفانیست‌

موهّم‌ دو معناست‌: 1) روزگار، 2) پیمان‌ نکورویان‌، تحلیل‌ زیبایی‌شناختی‌ بیت‌ یا نگرش‌ بر بیت‌ از دیدگاه‌زیبایی‌شناسی‌ است‌. همچنین‌ تحلیل زیبایی‌شناختی‌ و نگرش‌ از دیدگاه‌ زیبایی‌شناسی‌ است‌ توضیح‌ این ‌معنا که‌ حافظ‌ از یک‌ سو و در یک‌ معنا اشاره‌ کرده‌ است،‌ به‌ سخن‌ همیشگی‌ شاعرانه‌ مبنی‌ بر بی‌وفایی‌زیبارویان‌، نازنکویان‌ و نیاز دلدادگان‌ و از سوی‌ دیگر و در معنای‌ دیگر (= روزگار) به‌ نقدی‌ اجتماعی‌ و اخلاقی‌پرداخته‌ و کوشیده‌ است‌ تا از زبان‌ صنمی‌ عهدشکن‌ از تنزلی‌ اخلاقی‌، که‌ همانا فراموشی‌ فضیلت‌ وفا و ازدست‌ نهادن‌ این‌ فضیلت‌ است،‌ سخن‌ بگوید و بدین‌سان‌ هشداری‌ بدهد؛ چنان‌ که‌ در بیتی‌ دیگر از یک‌ غزل‌، دردمندانه‌ از این‌ تنزل‌ و افول‌ و انحطاط‌ سخن‌ گفته‌ است‌:

وفا مجوی‌ ز کس،‌ ور سخن‌ نمی‌شنوی‌
به‌ هرزه‌ طالب‌ سیمرغ‌ و کیمیا می‌باش‌

چنین‌ است‌ آنگاه‌ که‌ به‌ تحلیل‌ شعر از دیدگاه‌ «بیانی»‌ می‌پردازیم‌ و تشبیه‌ها، استعاره‌ها، کنایه‌ها، مجازها ونمادهای‌ آن‌ را بازمی‌نماییم‌، یا از زاویه‌ دانش‌ «معانی»‌ از غرض‌ ثانوی‌ سخن‌ شاعرانه‌ سخن‌ می‌گوییم‌ و یا حتی‌آنگاه‌ که‌ وزن‌ عروضی‌ بیتی‌ را باز می‌نماییم‌ که‌ جمله‌، به‌ اصطلاح‌ تحلیل‌ زیبایی‌شناختی‌ سخن‌ پارسی‌است‌...

اما حکایتی‌ که‌ من‌ می‌خواهم‌ از آن‌ سخن‌ بگویم‌، حکایتی‌ دیگر است‌، حکایتی‌ است‌ که‌ شاید وجهی‌ از آن‌تحلیل‌ زیبایی‌شناختی‌ در معنایی‌ باشد که‌ از آن‌ سخن‌ رفت؛ چرا که‌ زیبایی‌شناسی‌ (استاتیک‌) و به‌ تعبیردقیق‌تر و کاملتر «زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه‌ هنر»، شاخه‌ای‌ از دانشهای‌ فلسفی‌ است که‌ در آن‌ مسائل‌ ویژه‌ای‌ موردبحث‌ و بررسی‌ قرار می‌گیرد. از آنجا که‌ هیچ‌ انسانی‌ بی‌فلسفه‌ نیست‌ که‌ فلسفه‌ نتیجه‌ تفکر و اندیشیدن‌ است‌، هیچ‌ هنرمندی‌ هم‌ بی‌فلسفه‌ هنر نیست‌؛ یعنی‌ که‌ به‌ ناگزیر در مسائل‌ مختلف‌ زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه‌ هنر دارای‌ نظریه‌ یا پیرو نظریه‌ای‌ است‌ و سعدی‌، هنرمند هنرمندان‌ و شاعر شاعران‌ نیز از این‌ قاعده‌ مستثنی‌نمی‌تواند بود و من‌ بر آنم‌ تا در این‌ مقاله‌ از دیدگاه‌ استاد سخن‌ که‌ به‌ حق‌ سخن‌ او حد زیبایی‌است،‌ در یکی‌ از مسائل‌ زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه‌ هنر سخن‌ بگویم‌؛ در مسئله‌ ماهیت‌ یا چیستی‌ زیبایی‌.

بنابراین‌سخنان‌ خود را به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ می‌کنم‌. در بخش‌ نخست‌، نگاهی‌ می‌کنم‌ به‌ زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه‌ هنر ومسائل‌ مطرح‌ در این‌ دانش‌ فلسفی‌ را به‌ کوتاهی‌ باز می‌نمایم‌ و بر مسئله‌ ماهیت‌ یا چیستی‌ زیبایی‌ تأکید می‌کنم‌ و با تفصیل‌ بیشتری‌ از آن‌ سخن‌ می‌گویم‌ و در بخش‌ دوم‌ با تأمل‌ در غزلهای‌ سعدی،‌ دیدگاههای‌ این‌شاعر شیفته‌ زیبایی‌ را، ضمن‌ طرح‌ و تحلیل‌ ابیاتی‌ چند، تفسیر می‌کنم‌.

 

نگاهی‌ به‌ زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه‌ هنر2

زیبایی‌شناسی‌، به‌ طور عام‌، به‌ بحث‌ از زیبایی‌ می‌پردازد و فلسفه‌ هنر به‌ طور خاص‌ به‌ بیان‌ دقیق‌تر از آنجا که‌ زیبایی‌، بر حسب‌ آنکه‌ ساخته‌ دست‌ بشر باشد یا نباشد، به‌ دو قسم‌ طبیعی‌ و مصنوعی‌، تقسیم‌ می‌شود و زیبایی‌ مصنوعی‌ هم که‌ ساخته‌ دست‌ بشر است‌، خود شامل‌ زیبایی‌ صنعتی‌ (مثل‌ به‌ کارگیری‌زیبایی‌ در بسته‌بندی‌ها در کار عرضه‌ کالا) و زیبایی‌ هنری‌ (هنرها، هنرهای‌ زیبا) می‌گردد. با این‌توضیح‌ و با عنایت‌ به‌ این‌ طبقه‌بندی‌ اکنون‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ زیبایی‌شناسی‌، دامنه‌ای‌ گسترده‌تر از فلسفه ‌هنر دارد؛ زیبایی‌شناسی‌ به‌ بحث‌ از انواع‌ زیبایی‌ می‌پردازد: زیبایی‌ طبیعی‌ (مثل‌ زیباییهایی‌ که‌ در طبیعت ‌است،‌ فی‌المثل‌ زیبایی‌ یک‌ گل‌ یا یک‌ کوه‌) و زیبایی‌ مصنوعی‌ (اعم‌ از صنعتی‌ و هنری)؛‌ اما فلسفه‌ هنر، چنان‌ که‌ از نامش‌ پیداست‌، به‌ بحث‌ از گونه‌ای‌ خاص‌ از زیبایی‌، یعنی‌ زیبایی‌ هنری‌، اختصاص‌ دارد.

بدان‌ سبب‌ که‌ «ماهیت ‌زیبایی‌» یا «چیستی‌ زیبایی‌» یکی‌ از مسائل‌ فلسفه‌ هنر است، در این‌ مقال‌، بحث‌ به‌ مسائل‌ فلسفه‌ هنر محدود می‌گردد و چنان‌ که‌ گفته‌ آمد بر مسئله‌ چیستی‌ زیبایی‌ تأکید می‌شود. از فلسفه‌ هنر و فلسفه‌های‌ مربوط‌ به‌دیگر دانشها، مثل‌ فلسفه‌ فیزیک‌، فلسفه‌ اقتصاد، فلسفه‌ زبان‌ و همانندان‌ آنها به‌ فلسفه‌ علوم‌، فلسفه‌ کاربردی‌و نیز به‌ فلسفة‌ مضاف‌ تعبیر شده‌ است‌ و این‌ از آن‌ روست‌ که‌ این‌ فلسفه‌ها اولاً، مربوط‌ است‌ به‌ علوم (علم‌فیزیک‌، علم‌ اقتصاد و...)؛ ثانیاً، در علوم‌ به‌ کار می‌رود و مورد استفاده‌ قرار می‌گیرد؛ ثالثاً، از جهت‌ زبانی‌(دستور زبان‌) همواره‌ واژه‌ فلسفه‌ در عناوین‌ مربوط‌ به‌ این‌ گونه‌ فلسفه‌ها، مضاف‌ است‌ و نام‌ علم‌، مضاف‌الیه‌:فلسفه‌ زبان‌ = فلسفه‌: مضاف‌/ زبان‌: مضاف‌الیه‌... و فلسفه‌ هنر نیز یکی‌ از این‌ فلسفه‌هاست‌. فلسفه‌های‌ علوم‌ یا فلسفه‌های‌ مضاف‌، محصول‌ عصر جدید و به‌ ویژه‌ حاصل‌ تحولات‌ علمی‌ و فلسفی‌ سده‌های‌ نوزدهم‌ و بیستم ‌میلادی‌ است‌. البته‌ طرح‌ این‌ فلسفه‌ها به‌ صورت‌ دانشی‌ مستقل‌، محصول‌ و حاصل‌ سده‌های‌ اخیر است،‌ ورنه ‌ریشه‌ها یا صورت‌ نامستقل‌ آنها را در فلسفه‌های‌ کهن‌ در یونان‌ و نیز در فلسفه‌ اسلامی‌ ایرانی‌خودمان‌ می‌توان‌ یافت‌ و در این‌ میان‌ بحث‌ از زیبایی‌ و به‌ تَبَع‌ آن‌ گونه‌ای‌ فلسفه‌ هنر یا ریشه‌ها و زمینه‌های‌ آن‌،حکایتی‌ دیگر دارد و حضور و وجود آن‌ در اندیشه‌های‌ ایرانی‌ و یونانی‌ مسلم‌تر و آشکارتر است.

بحث‌ از زیبایی‌ و هنر از فلسفه‌هایی‌ که‌ رنگ‌ عرفانی‌ و اشراقی‌ دارند، جدایی‌ناپذیر است‌ و به‌ هرحال‌ این‌ سخن‌ که‌ «هیچ ‌چیز زیر آسمان‌ کبود تازه‌ نیست‌»، با نگاهی‌ راست‌ است‌ و درست‌... باری‌ از این‌ حکایتها بگذرم‌ «که‌ سخن ‌می‌شود بلند» و مباحثی‌ است‌ فراتر از این‌ مقال‌ و مقالت‌...پرسشهای‌ بنیادی‌ و مسائل‌ اساسی‌ در این‌ فلسفه‌ها و نیز در فلسفه‌ هنر که‌ مورد تأمل‌ و بحث‌ ماست،‌ پرسشهایی‌ است‌ محدود که‌ شاید بتوان‌ آنها را به‌ سه‌ چهار پرسش‌ و مسئله‌ بازگرداند: 1ـ پرسش‌ از هستی‌ یا وجود زیبایی‌(مسئله‌ هستی‌شناسی‌ زیبایی)،‌ 2ـ پرسش‌ از چیستی‌ یا ماهیت‌ زیبایی‌ (مسئله‌ ماهیت‌شناسی‌ یا چیستی‌ زیبایی)،

3ـ پرسش‌ از کجایی‌ زیبایی‌ (= هنر = مسئله‌ منشأ یا سرچشمه‌ هنر)، 4. پرسش‌ از «برای‌ چیست‌»؟= مسئله‌ارزش‌ و هدف‌ شعر و هنر.3

پیداست‌ که‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ هریک‌ از این‌ پرسشها و پرداختن‌ به‌ هریک‌ از این‌ مسائل‌، دست‌ کم‌ مقال‌ ومقالتی‌ مستقل‌ می‌طلبد. من‌ می‌کوشم‌ تا نخست‌، به‌ پرسشهای‌ اول‌، سوم‌ و چهارم‌، به‌ کوتاهی‌ و به‌ اجمال‌پاسخ‌ بدهم‌ و سپس‌ با تفصیلی‌ نسبی‌ به‌ پرسش‌ دوم‌، یعنی‌ به‌ مسئله‌چیستی‌ زیبایی‌ بپردازم‌.

 

الف) هستی‌شناسی‌ زیبایی‌

بحث‌ وجود یا هستی‌ و مسئله‌ وجودشناسی‌ یا هستی‌شناسی‌ (Onthology) مهمترین‌ بحث‌ فلسفی‌ است؛ بحثی‌ که‌ از دو فلسفه‌ افلاطون‌ و ارسطو و سپس‌ در فلسفه‌ ایرانی‌ اسلامی‌ خودمان‌ اهمیتی‌ ویژه‌ داشته‌ و پس‌از حمله‌ و هجوم‌ متفکران‌ غرب‌، از رنسانس‌ و در عصر جدید بدان‌ همچنان‌ در جنب‌ مسئله‌مهم‌ و عمده‌ فلسفی‌در عصر جدید، یعنی‌ مسئله‌ شناخت‌شناسی‌ (Epistemology) همچنان‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ است‌... هستی‌زیبایی‌ و هستی‌شناسی‌ در فلسفه‌ هنر از مسائل‌ مهم‌ این‌ فلسفه‌ است‌. اگر به‌ زبان‌ فلسفه‌ خودمان‌ و بااصطلاحات‌ فلسفه‌ ایرانی‌ اسلامی‌ سخن‌ بگوییم،‌ بحث‌ هستی‌شناسی‌ زیبایی‌، حکایت‌ تبیین‌ این‌ معناست‌ که‌ارزشها (= نیک‌ و بد، زیبایی‌ و زشتی‌) به‌ طور عام‌ و زیبایی‌ به‌ طور خاص‌ از چه‌ نوع‌ وجود یا هستی‌برخوردارند؟ وجود عینی‌ یا وجود ذهنی‌؟ و یا در ارتباط‌ ذهن‌ و عین‌ است‌ که‌ زیبایی‌ هستی‌ و معنی‌ می‌یابد؟ کدامین‌؟ حتی‌ می‌توان‌ با عنایت‌ به‌ طبقه‌بندی‌ چهارگانه‌ وجود، یعنی‌ تقسیم‌ وجود به‌ عینی‌، ذهنی‌، لفظی‌ و کتبی، ‌از هستی‌ لفظی‌ و کتبی‌ زیبایی‌ هم‌ سخن‌ گفت.‌4

 

ب)مسئله‌ منشأ هنر

پرسش‌ از این‌ معنا که‌ منشأ و خاستگاه‌ هنر چیست‌، یکی‌ از پرسشهای‌ بنیادی‌ درفلسفه‌ هنر است.‌ آیا منشأ هنر آسمانی‌ است‌ یا زمینی‌؟ آیا هنر از تجربه‌ به‌ بار می‌آید و چونان‌ هر دانش‌ دیگر آموختنی‌ و اکتسابی‌ است،‌ یا امری‌ است‌ از نوع‌ وحی‌ و از مقوله‌ الهام؟ همه‌ این‌ پرسشها در طول‌ تاریخ‌، پاسخ‌یافته‌ است‌. مجموعه‌ پاسخها را می‌توان‌ ذیل‌ دو عنوان‌ گرد آورد؛ چرا که‌ مجموعه‌ پاسخها حاصل‌ دو گونه ‌تبیین‌ و دو گونه‌ توجیه‌ است‌: تبیین‌ و توجیه‌ مابعدالطبیعی‌ (متافیزیکی‌) و تبیین‌ و توجیه‌ علمی‌:

1. تبیین‌ مابعد الطبیعی‌: بر بنیاد این‌ تبیین‌، منشأ هنر، عالم‌ بالاست‌ و هنرمند در جریان‌ خلق‌ هنر با عالم ‌بالا ارتباط‌ می‌یابد. این‌ ارتباط‌ در حالتی‌ خاص‌، که‌ گونه‌ای‌ حالت‌ بی‌خودی‌ است‌، تحقق‌ می‌یابد. نظامی‌ از این‌حالت‌ به‌ «پریشان‌ شدن‌ از آتش‌ فکرت‌» تعبیر کرده‌ است‌ و از این‌ ارتباط‌ به‌ «خویشاوندی‌ با ملک‌ (=فرشته‌)».5پیش‌ از نظامی‌، افلاطون‌، بر حالت‌ بی‌خودی‌ شاعرانه‌ و خلق‌ شعر در این‌ حالت‌ تأکید کرده‌ است‌.6

از این نظریه‌، به‌ نظریه‌ وحی‌ و الهام‌ تعبیر می‌شود و آن‌سان‌ که‌ نظامی‌ تصریح ‌می‌کند، «سخن‌ پروری‌ (شاعری‌) سایه‌ای‌ است‌ از پیغمبری‌ و شاعران‌ چونان‌ پیامبران‌ در صف‌ وحی‌ و الهامند؛ پیامبران‌ پیشاپیش‌ این‌ صف‌ حرکت‌ می‌کنند و شاعران‌ در پی‌ آنان‌ در حرکتند»؛ یعنی‌ که‌ به‌ هر دو الهام‌ می‌شود. شاعران‌ ما طرفدار سرسخت‌ تبیین‌ مابعدالطبیعی‌ در زمینه‌ منشأ هنر به‌ شمار می‌آیند و آشکارا از این‌ معنا سخن‌ می‌گویند که‌ شعر به‌ آنها الهام‌ می‌شود.

2. تبیین‌ علمی‌: در برابر تبیین‌ مابعدالطبیعی‌، تبیین‌هایی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ از آنها به‌ تبیین‌ علمی‌ تعبیر کرد.طرفداران‌ این‌ دیدگاه‌، سرچشمه‌ شعر و هنر را، نه‌ در آسمان‌ که‌ در زمین‌ می‌جویند. بعضی‌ از آنها در توجیه‌نظریه‌ خود بر دیدگاههای‌ روان‌شناختی‌ تکیه‌ می‌کنند و از روان‌شناسی‌ کمک‌ می‌گیرند. بدین‌ ترتیب‌ که ‌می‌کوشند تا «غریزه‌ای‌ هنر آفرین‌» بجویند و شعر و هنر را معلول‌ آن‌ غریزه‌ به‌ شمار آورند؛ چنان‌ که‌ فی‌المثل ‌ارسطو بر غریزه‌ تقلید و محاکات‌ پای‌ می‌فشارد، اسپنسر و شیللر از غریزه‌ بازی‌ به‌ عنوان‌ غریزه‌ هنرآفرین‌سخن‌ می‌گویند، کانت‌ از غریزه‌ تزیین‌ و فروید از غریزه‌ جنسی‌، ماده‌گرایان‌ (ماتریالیست‌ها) ازنیاز مادی‌ و از تجربه‌ حسی‌ به‌ عنوان‌ خاستگاه‌ هنر سخن‌ می‌گویند. به‌ نظر آنان‌، پدیده‌های‌ فرهنگی‌ و از جمله‌هنر، نتیجه‌ نیازهای‌ مادی‌ انسان‌ است‌.

آنان‌ به‌ منظور تبیین‌ و توجیه‌ دیدگاه‌ خود، هنرآفرینی‌ انسان‌ اولیه‌ را مورد تأمل قرار می‌دهند و به‌ عنوان‌ مثال‌ می‌گویند بدان‌ سبب‌ انسان‌ اولیه‌ بر دیوار غارها نقاشی‌ می‌کرد که ‌نیازهای‌ خود را برآورد. گمان‌ می‌کرد فی‌المثل‌ اگر عکس‌ گوزن‌ را بر دیوار غار بکشد، در حالی‌ که‌ تیری‌ در سینه‌ او فرو رفته‌ است،‌ به‌ گاه‌ شکار موفق‌ خواهد شد تیر یا نیزه‌ بر سینه‌ حیوان‌ بزند و او را از پای‌ درآورد وچنین‌ بود که‌ آرام‌ آرام‌ نقاشی‌ معنی‌ پیدا کرد. رقص‌ و آواز و شعر نتیجه‌ حرکات‌ ویژه‌ و سرودخوانی‌ دسته‌جمعی‌ است‌ که‌ مثلاً با هدف‌ دور کردن‌ ارواح‌ خبیثه‌ انجام‌ می‌شد و چنین‌ است‌ حکایت‌ خاستگاه‌ دیگر هنرهاکه‌ هریک‌ بدان‌ سبب‌ به‌ وجود آمد که‌ برآورندة‌ یکی‌ از نیازهای‌ مادی‌ انسان‌ بود. نقش‌ تکرار و تمرین‌ و تجربه ‌در این‌ نظریه‌ روشن‌ است‌...

در جنب‌ این‌ دو نظریه،‌ دیدگاهی‌ دیگر در زمینه‌ تبیین‌ خاستگاه‌ هنر درخور توجه ‌است‌ و آن‌ نظریه‌ای‌ است‌ که‌ بر طبق‌ آن‌ اولاً، هنر و از جمله‌ هنر شاعری‌ چونان‌ هر عمل‌ و هر کار دیگر (مثلاًخیاطی‌ یا رانندگی‌) یاد گرفتنی‌ و اکتسابی‌ است‌ و می‌توان‌ شاعر شد؛ همان‌ گونه‌ که‌ می‌توان‌ خیاط‌ شد؛ ثانیاً؛ «ناخودآگاه‌» انسان‌ در این‌ کار نقش‌ ویژه‌ای‌ دارد و الهام‌بخش‌ شاعر است‌. بدین‌ معنا که‌ مجموع‌آموخته‌های‌ شاعر در ناخودآگاه‌ او ثبت‌ و ضبط‌ می‌شود و در وضعی‌ خاص‌ بدانگاه‌ که‌ شاعر آهنگ‌ سرودن‌ شعر، می‌کند الهام‌بخش‌ او می‌شود و بدین‌ سان‌ اگر در تبیین‌ مابعدالطبیعی‌، منشأ الهام‌، بیرون‌ از انسان‌ و درعالم‌ بالاست‌ بر طبق‌ این‌ نظریه‌، منشأ الهام‌ در خود شاعر است‌ و همانا ناخودآگاه‌ اوست‌.7

 

ج‌) مسئله‌ ارزش‌ شعر و هنر

این‌ پرسش‌ که‌ «هنر برای‌ چیست‌؟» و «شعر به‌ چه‌ کار می‌آید؟» و «برای‌ انسان‌ چه‌ فایده‌ای‌ دارد»، به‌ ظاهرآسان‌ترین‌ و ساده‌ترین‌ و به‌ واقع‌ و به‌ باطن‌ دشوارترین‌ پرسشی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ مطرح‌ کرد. در جایی‌ که ‌سود معنایی‌ جز سود مادی‌ ندارد و «برای‌ چیست‌»، پاسخی‌ جز «برای‌ سود مادی‌» نمی‌یابد، از ارزش‌ شعرسخن‌ گفتن‌ و آن‌ را چونان‌ علم‌ لازمة‌ زندگی‌ دانستن‌ اگر محال‌ نباشد، سخت‌ دشوار است‌.

باری،‌ اگر در تنوع‌نیازهای‌ انسان‌ تأمل‌ کنیم‌ و بپذیریم‌ که‌ نیازهای‌ عاطفی‌ انسان‌ اگر پر اهمیت‌تر از نیازهای‌ دیگر او نباشد، کم‌اهمیت‌تر از آنها نیست‌. پرسش‌ بنیادی‌ «شعر و هنر برای‌ چیست‌؟» به‌ پاسخ‌ شایسته‌ خود می‌رسد و معنای ‌سخن‌ شارل‌ بودلر ـ شاعر فرانسوی‌ ـ هرچه‌ بیشتر روشن‌ می‌شود که‌: «بی‌ آب‌ و نان‌ ممکن‌ است‌ ساعتها و بسا روزها زیست؛ اما بی‌شعر هرگز!» مراد از زیبایی‌ در این‌ مقام‌ همانا زیبایی‌ هنری‌ یا هنرهای‌ زیباست‌ و شعر، هنری‌ از جمله‌ هنرهای‌ زیبا.

 

‌ماهیت‌ یا چیستی‌ زیبایی‌ و هنر

مراد از زیبایی‌ در این‌ مقام‌ همانا زیبایی‌ هنری‌ یا هنرهای‌ زیباست‌ و شعر، هنری‌ از جمله‌ هنرهای‌ زیبا. بنابراین‌ در بحث‌ از ماهیت‌ یا چیستی‌ زیبایی‌ از یک‌ سو می‌توان‌ از جنس‌ زیبایی‌ یا زیبایی‌ به‌ عنوان‌ جنس‌ بحث‌ کرد و از سوی‌ دیگر از نوع‌ خاص‌ زیبایی‌، یا زیبایی‌ به‌ عنوان‌ نوع‌ که‌ در بحث‌ ما مراد نوع‌ شعر است؛ بنابراین‌ بحث‌ را تحت‌ دو عنوان‌ چیستی‌ زیبایی‌ و چیستی‌ شعر پی‌ می‌گیریم‌.

الف) چیستی‌ زیبایی‌: از دیرباز اندیشمندان‌ بدین‌ پرسش‌ که‌ «زیبایی‌ چیست» یا «یک‌ چیز چرا زیباست»، توجه‌ کرده‌اند و کوشیده‌اند تا بدان‌ پاسخ‌ بدهند. از آنجا که‌ عادت‌ بر این‌ جاری‌ است‌ که‌ حکایت‌ را از یونان‌ آغاز کنند، من‌ نیز فعلاً از یونان‌ آغاز می‌کنم‌ و همانند موارد دیگر فلسفی‌ به‌ سخن‌ افلاطون‌ وارسطو گوش‌ فرا می‌دهم‌ و از دو دیدگاه‌، که‌ یکی‌ ‌ به‌ دیدگاه‌ مابعدالطبیعی‌ معروف‌ است و دیگری‌ ‌به‌ دیدگاه‌ تجربی‌ (علمی‌)، سخن‌ می‌گویم‌:

1. دیدگاه‌ مابعدالطبیعی‌، که‌ دیدگاه‌ افلاطونی‌ است‌،8 رسم‌ یا دست‌ کم، چنان‌ است‌ که‌ چون‌ از یونان‌ آغاز کنند، این‌ دیدگاه‌ را به‌ افلاطون‌ منسوب‌ می‌دارند و بر بنیاد مبانی‌ فلسفی‌ فکری‌ او به‌ تبیین‌ این‌ دیدگاه‌ می‌پردازند، در حالی‌ که‌ افلاطون‌ وامدار ایران‌ است‌ و تحت‌ تأثیر شدید اندیشه‌های‌ زردشت‌ و لاجرم‌ در زیبایی‌شناسی‌ نیز از این‌ اندیشه‌ها متأثر است‌. در نظام‌ فکری‌ افلاطون‌ نظریه‌ معروف‌ به‌ نظریه‌ «مُثُل»‌ (Ideas) اساس‌ و بنیاد است.‌ و بر طبق‌ نظریه‌ مُثُل‌، اصل‌ و حقیقت‌ هرچیز، از جمله‌ اصل‌ و حقیقت‌ زیبایی‌ را درعالم‌ مُثُل‌، که‌ همان‌ عالم‌ ارواح‌ جهان‌ مجرد است‌، باید بازجُست‌ که‌ در یک‌ کلام‌ و به‌ تعبیر میرفندرسکی‌، متفکرعصر صفوی‌، «صورتی‌ در زیر دارد آنچه‌ در بالاستی‌».

افلاطون‌ از «آنچه‌ در بالاست‌» و مجرد است‌ و کلی‌، به‌ «مُثُل‌» تعبیر می‌کند و اعلام‌ می‌دارد هر نوع‌ موجود که‌ در این‌ جهان‌ جهان‌ مادی‌ است،‌ یک‌ مثال‌ یا یک‌ ایده‌ دارد که‌ اصل‌ آن‌ نوع‌ است‌. بنابراین‌ به‌ شمار انواع‌ موجودات‌ـ اعم‌ از جماد و نبات‌ و حیوان‌ و حتی‌ مفاهیم‌ ومعانی‌ ـ ایده‌ یا مثال‌ در عالمی‌ که‌ از آن‌ به‌ عالم‌ مُثُل‌ تعبیر می‌شود، موجود است‌. مثالها یا ایده‌ها، اصلند و موجودات‌ این‌ جهانی‌، فرع‌؛ مثالها، علتند و موجودات‌ این‌ جهانی‌، معلول‌ و به‌ زبان‌ تشبیه‌ و تمثیل‌ مثالها اصلند و موجودات‌ این‌ جهانی‌، عکس‌ و سایه‌ و پرتو.

زیبایی‌، زیباییها و موجودات‌ زیبا نیز از این‌ قاعده‌مستثنی‌ نیستند؛ خواه‌ زیباییهای‌ طبیعی‌ (اعم‌ از پدیده‌های‌ زیبای‌ طبیعت‌ و موجودات‌ زنده‌ زیبا، به‌ ویژه‌ مردم‌زیباروی‌ یا زیبا رویان)‌، خواه‌ زیباییهای‌ هنری‌ یا هنرهای‌ زیبا (اعم‌ از شعر و موسیقی‌ و معماری‌ و آوای‌خوش‌ و نقاشی‌ و دیگر هنرها...)، حکایت‌ چنین‌ است.‌ جمله‌، پرتو مثال‌ یا ایدة‌ زیبایی‌ هستند و هریک‌ به‌ نسبتی‌ ازآن‌ مثال‌ و از آن‌ ایده‌ بهره‌مند شده‌اند؛ یعنی‌ که‌ زیبا هرچه‌ زیباتر باشد، از ایده‌ زیبایی‌ بهره‌ بیشتری‌ برده‌ است‌.

بالاتر از حکایت‌ مثال‌ و ایده‌ زیبایی‌، آن‌ سان‌ که‌ افلاطون‌ تصریح‌ می‌کند، مثالها (ایده‌ها) نیز خود مثالهای‌برتر و کامل‌تری‌ دارند و جهان‌ مُثل‌، به‌ زبان‌ تشبیه‌، چونان‌ مخروط‌ است‌ که‌ از یک‌ قاعده‌ آغاز می‌شود، به ‌سوی‌ بالا می‌رود و هرچه‌ بالاتر می‌رود محدودتر و باریکتر می‌شود تا سرانجام‌ به‌ یک‌ نقطه‌، که‌ همانا نوک‌مخروط‌ است‌، پایان‌ می‌یابد. نوک‌ مخروط‌ (یا هرم‌) مُثُل،‌ «مثال‌ اعلی»‌ نامیده‌ می‌شود که‌ خیر مطلق‌، حقیقت‌ مطلق‌و زیبایی‌ مطلق‌ است‌ که‌ آنجا خیر و حقیقت‌ و زیبایی‌ به‌ وحدت‌ می‌رسند و با این‌ نگرش‌ و بر این‌ بنیاد، آن‌سان‌ که‌ عرفای‌ طرفدار عشق‌ و وحدت‌ وجود تصریح‌ می‌کنند، جمله‌ زیباییها پرتوهای‌ زیبایی‌ مطلقند و دراصل‌ حاصل‌ «یک‌ فروغ‌ روی‌ او»...9

و چنین‌ است‌ که‌ اگر بپرسیم‌ و بپرسند: «زیبایی‌ چیست‌؟» پاسخ‌ می‌دهند: «زیبایی‌، پرتو مثال‌ زیبایی‌، یا پرتو زیبایی‌ مطلق‌ است‌» و اگر پرسیده‌ شود: «چرا یک‌ چیز زیباست‌؟» پاسخ‌ آن ‌است‌ که‌: «چون‌ از مثال‌ زیبایی‌ بهره‌مند شده‌، یا چون‌ از زیبایی‌ مطلق‌ بهره‌ برده‌ است‌» و بدین‌سان‌ چیستی‌زیبایی‌ از دیدگاه‌ مابعدالطبیعی‌ ( دیدگاه‌ افلاطونی‌ و عرفانی‌)، تبیین‌ و توجیه‌ می‌شود و شگفت‌ نیست‌ که‌ فی‌المثل‌ چون‌ مولانا می‌خواهد از منشأ آسمانی‌ موسیقی‌ سخن‌ بگوید و بدین‌ پرسش‌ پاسخ‌ دهد که‌: «چرا آوای‌ موسیقی‌ دلنشین‌ و زیباست‌؟» به‌ اقتضای‌ شیوه‌ شاعرانه‌، دو نمونة‌ ساز سُرنا و دهل‌ را مثال‌ می‌آورد و از «ناقور کُل‌» که‌ تعبیری‌ است‌ از ایده‌ یا مثال‌ سازها، سخن‌ می‌گوید و سرانجام‌ نغمه‌ و آواز خوش‌ این‌ دو ساز را جلوة‌ ناقورکُل‌ یا پرتو ایده‌ سازها می‌شمارد10 و بدین‌ سان‌ به‌ تبیین‌ زیبایی‌ آواهای‌ خوش‌ از دیدگاه‌مابعدالطبیعی‌ می‌پردازد.

2. دیدگاه‌ تجربی‌ (علمی‌)، که‌ دیدگاه‌ ارسطویی‌ است‌، یا دست‌ کم‌ همان‌ گونه‌ و به‌ همان‌ دلایل‌ که‌ دیدگاه‌ مابعد الطبیعی‌ به‌ افلاطون‌ منسوب‌ می‌شود، دیدگاه‌ تجربی‌ (علمی‌) هم‌ به‌ شاگرد وی‌، ارسطو منسوب‌ می‌گردد.اگر افلاطون‌ همواره‌ روی‌ به‌ آسمان‌ داشت‌، ارسطو روی‌ از آسمان‌ برتافت‌ و به‌ زمین‌ توجه‌ کرد. گفته‌اند و نوشته‌اند که‌ در کلیسای‌ واتیکان‌ نقاشیی‌ هست‌ از رافائل‌ که‌ در آن‌ افلاطون‌ در حالی‌ که‌ با انگشت‌ اشاره‌ خود به‌ آسمان‌ اشاره‌ می‌کند، نقش‌ شده‌ و ارسطو در حالی‌ که‌ به‌ زمین‌ اشاره‌ می‌کند. رافائل‌ خواسته‌ است‌ تا ازطریق‌ این‌ نقاشی،‌ نگرش‌ کلی‌ وحرکت‌ بنیادی‌ این‌ دو فیلسوف‌ را نشان‌ دهد.

سخن‌ ارسطو هم‌ در نقشه‌ استادخود، افلاطون‌ مشهور است‌؛ این‌ سخن‌ که‌: «حقیقت‌ را بیش‌ از استاد خود، افلاطون‌، دوست‌ می‌دارم.‌» ارسطو این‌ سخن‌ را در نقد نظریه‌ مُثُل‌ افلاطونی‌ که‌ همانا بنیادی‌ترین‌ نظریه‌ افلاطون‌ و اساس‌ همه‌ نظریه‌های‌ اوست، بیان‌ می‌کند و بدین‌ سان‌، به‌ آن‌ گونه‌ نگرش‌ روی‌ می‌آورد که‌ در برابر نگرش‌ مابعدالطبیعی‌ افلاطونی‌ از آن ‌به‌ نگرش‌ تجربی‌ عملی‌ تعبیر می‌شود. از این‌ دیدگاه‌ بود که‌ ارسطو اعلام‌ کرد که‌ سرچشمه‌ زیبایی‌، علت‌ زیبابودن‌ یک‌ چیز زیبا و حکایت‌ چیستی‌ زیبایی‌ را، نه‌ در آسمان،‌ که‌ در زمین‌ و در قلمرو تجربه‌ باید جستجو کرد. به‌ نظر ارسطو رمز و راز زیبایی‌ در «تناسب‌ و هماهنگی‌ اجزا»ست‌ و یک‌ چیز، یا یک‌ کل‌ بدان‌ سبب‌ زیباست‌ که‌اجزای‌ تشکیل‌ دهندة‌ آن‌ هماهنگ‌ و متناسب‌ باشد. بر طبق‌ این‌ دیدگاه‌ اگر بپرسیم‌ و اگر بپرسند که‌: :زیبایی‌چیست‌؟» پاسخ‌ آن‌ است‌ که‌: «زیبایی‌، تناسب‌ و هماهنگی‌ است‌؛ تناسب‌ و هماهنگی‌ اجزا» و اگر بپرسیم‌ که‌: «چرا یک‌چیز زیباست‌؟» پاسخ‌ آن‌ است‌ که‌: «چون‌ اجزای‌ تشکیل‌ دهنده‌ آن‌، متناسب‌، موزون‌ و هماهنگ‌ است‌.» بر این‌ بنیاد پیکری ‌زیباست‌ که‌ اندامهای‌ آن‌ متناسب‌ باشد با پیکری‌ زیباست‌ که‌ اندامهای‌ آن‌ متناسب‌ باشد؛ پیکره‌ای‌ (مجسمه‌ای‌) زیباست‌ که‌ اجزای‌ آن‌ متناسب‌ باشد؛ آهنگی‌ زیباست‌ که‌ عناصر آن‌ موزون‌ باشد و...11

 

ب) چیستی‌ شعر

شعر، چنان‌ که‌ اشارت‌ رفت‌، یکی‌ از زیباییهای‌ هنری‌ یا یکی‌ از هنرهای‌ زیباست‌. زیبایی‌، به‌ عنوان‌ جنس‌ دارای‌ انواعی‌ است‌ که‌ یکی‌ از آنها نوع‌ شعر است‌. به‌ بیان‌ دیگر زیبایی‌، چنان‌ که‌ گاه‌ درهیأت‌ آواها و آهنگها متجلی‌ می‌شود، گاه‌ در هیأت‌ الفاظ‌ موزون‌ جلوه‌گر می‌گردد. بر آن‌ نیستم‌ تا از حکایت ‌شعر و از تعاریف‌ آن‌ که‌ بسیار سخن‌ گفته‌اند، سخن‌ بگویم‌. تنها به‌ ذکر این‌ نکته‌ بسنده‌ می‌کنم‌ که‌ تعاریف‌شعر، جمله‌ به‌ دو تعریف‌ باز می‌گردد: یکی‌، تعریف‌ محتوایی‌ که‌ از دیدگاه‌ فلسفی‌ طرح‌ می‌شود و شعر این‌گونه‌ تعریف‌ می‌گردد: «کلام‌ مُخیّل‌ (خیال‌انگیز)»؛ دوم‌، تعریف‌ لفظی‌ یا صوری‌ که‌ از دیدگاه‌ ادبی‌ بیان‌می‌شود و شعر را این‌ سان‌ در قالب‌ تعریف‌ می‌ریزد: «کلامِ‌ موزون‌ و مقفی‌»...موزونیّت‌، همان‌ حکایت‌ تناسب‌ و هماهنگی‌ است‌ که‌ شعر اگر شعر باشد، به‌ ناگزیر گونه‌ای‌ موزونیت‌، یعنی‌ گونه‌ای‌ هماهنگی‌ و تناسب‌ در آن‌ هست‌...به‌ برکت‌ علوم‌ بلاغی‌، از عروض‌ تا معانی‌ و بیان‌ و بدیع‌، نیز شعر به‌ گونه‌ای‌ تناسب‌ و هماهنگی‌می‌رسد و بدین سان‌ علوم‌ بلاغی‌، به‌ عنوان‌ بخشی‌ از زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه‌ هنر، مجال‌ بروز ظهور می‌یابد واین‌، خود حکایتی‌ است‌ که‌ مجالی‌ دیگر می‌طلبد و بحث‌ آن‌ در این‌ مختصر نمی‌گنجد.

 

غزلهای‌ سعدی‌، آیینه‌ زیبایی‌

هر چند سعدی‌ زیبایی‌ معشوق خود را حدّ زیبایی‌ دانسته‌ است‌ و سخندانی‌ خود را حدّ سخندانی‌، اماکیست‌ که‌ نپذیرد و کیست‌ که‌ نداند غزلهای‌ سعدی‌، از دیدگاه‌ زیبایی‌شناسی‌، حد زیبایی‌ نیز هست‌ و پیداست‌که‌ شاعری‌ هنرمند که‌ سخنش‌ حد سخندانی‌ و زیبایی‌ است‌، در زیبایی‌ِشناسی‌ و فلسفه‌ هنر نیز صاحب‌نظراست‌ و می‌توان‌ با تأمل‌ و جستجو در سخن‌ او نظریاتش‌ را در فلسفه‌ هنر باز یافت‌ و باز شناخت‌ و به‌ تدوین‌دیدگاههای‌ او در فلسفه‌ هنر پرداخت‌. در این‌ مقال‌ و در این‌ مقاله‌، به‌ جستجوی‌ یکی‌ از مسائل‌ فلسفه‌ هنر درغزلهای‌ سعدی‌ می‌پردازیم‌؛ مسئله‌ ماهیّت‌ یا چیستی‌ زیبایی‌ و به‌ عنوان‌ نمونه‌ به‌ ذکر ابیاتی‌ چند می‌پردازیم‌؛ابیاتی‌ که‌ آیینه‌ ماهیت‌ زیبایی‌ و باز نماینده‌ چیستی‌ زیبایی‌ است.

پبش‌ از آنکه‌ به‌ ذکر نمونه‌ها بپردازیم‌، بایسته‌ است‌ تا بدین‌ پرسش‌ پاسخ‌ دهیم‌ که‌ با توجه‌ به‌ دیدگاههای‌مابعدالطبیعی‌ و تجربی‌ (= علمی‌) در زمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌ و با عنایت‌ به‌ نظریات‌ افلاطونی‌ و ارسطویی‌ دیدگاه ‌شاعران‌ ما کدام‌ است‌؟ آنان‌ کجا ایستاده‌اند و به‌ کدام‌ نظریه‌ روی‌ آورده‌اند و بر کدام‌ دیدگاه‌ درنگ‌ کرده‌اند؟پاسخ‌ آن‌ است‌ که‌ همان‌ جا که‌ حکمای‌ ما ایستاده‌اند؛ یعنی‌ که‌ شیوه‌ شاعران‌ ما در اخذ و اقتباس‌ دیدگاهها درزمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌ درست‌ و راست‌ به‌ اخذ و اقتباس‌ حکمای‌ ما در این‌ ابوب‌ می‌ماند.

توضیح‌ سخن‌ آنکه‌ برطبق‌ یک‌ طبقه‌بندی‌ زیبایی‌ و خیر دو ارزش‌ مثبت‌ است‌ که‌ یکی‌ در دانش‌ اخلاق مورد بحث‌ قرار می‌گیرد و یکی ‌در دانش‌ زیبایی‌شناسی‌ و این‌ دو، ذیل‌ عنوان‌ کلی‌ ارزش‌شناسی‌ قرار می‌گیرد. حکمای‌ ما در طراحی‌ نظریه‌های‌اخلاقی‌ هم‌ از دیدگاههای‌ افلاطونی‌ متأثر شده‌اند و هم‌ از دیدگاههای‌ ارسطویی‌، مکتب‌ اخلاقی؛ فی‌المثل کتاب ‌اخلاق ناصری‌ گواه‌ مدّعای‌ ماست‌ و این‌ گونه‌ تأثّر و این‌ گونه‌ اخذ و اقتباس‌ را در کار شاعرانمان‌ در اخذ واقتباس‌ دیدگاهها در زمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌ شاهد توانیم‌ بود.

چنین‌ می‌نماید آنان‌، به‌ ویژه‌ سعدی‌، دیدگاه‌افلاطونی‌ و ارسطویی‌ در زمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌ را مکمل‌ یکدیگر می‌دیده‌اند. تأمّل‌ در غزلهای‌ سعدی‌، روشنگراین‌ حقیقت‌ است‌. شاید بتوان‌ به‌ موضوع‌ چنین‌ نگریست‌ که‌ پدیده‌های‌ زیبا و به‌ تعبیر دقیق‌تر پدیده‌های‌ هنری‌که‌ پرتوهای‌ زیبایی‌ مطلقند و هر یک‌ به‌ نسبتی‌ از سرچشمه‌ زیبایی‌ بهره‌ برده‌اند، در شکل‌ و هیأتی‌ نمودار می‌شوند که‌ تناسب‌ و هماهنگی‌ اجزا لازمه‌ وجودی‌ آنهاست‌ و چنین‌ است‌ که‌ دو دیدگاه‌، در سخن‌ سعدی‌ به‌یکدیگر می‌پیوندد و به‌ مثابه‌ دیدگاهی‌ تازه‌ جلوه‌ گر می‌شود.

و امّا طرح‌ نمونه‌ها. نخست به‌ ذکر نمونه‌هایی‌ می‌پردازیم‌ که‌ جلوه‌گاه‌ دیدگاه‌ افلاطونی‌ است‌ و سپس‌نمونه‌هایی‌ را ذکر می‌کنیم‌ که‌ بر بنیاد دیدگاه‌ ارسطویی‌ شکل‌ گرفته‌ و به‌ گروه‌ اوّل‌ نام‌ ابیات‌ افلاطونی‌ می‌دهیم‌ و گروه‌ دوم‌ را ابیات‌ ارسطویی‌ می‌نامیم‌:

 

الف‌) ابیات‌ افلاطونی‌:

ابیات‌ افلاطونی‌ ابیاتی‌ است‌ که‌ در آنها نظریه‌ عرفانی‌ افلاطونی‌ آشکار است‌. در این‌ابیات‌، به‌ گونه‌ای‌ بیان‌ می‌شود که‌ حُسن‌ و جمال‌ و زیبایی‌ زیبارویان‌، پرتو زیبایی‌ مطلق‌ با پرتو جمال‌ حق‌است‌. این‌ معنایی‌ است‌ که‌ عارفان‌ حقیقت‌بین‌ با همه‌ وجود می‌بینند و کوته‌ نظران‌ ظاهرنگر از آن‌ غافلند، مثل‌ِ:

1. چشم‌ کوته‌ نظران‌ بر ورق صورت‌خوبان

‌خط‌ همی‌ بیند و عارف‌ قلم‌ صنع‌ خدارا12

(10/6)

2. همه‌ را دیده‌ به‌ رویت‌ نگران‌ است‌،ولیکن‌

خودپرستان‌ ز حقیقت‌ نشناسند هوا را

(11/6)

3. مرد تماشای‌ باغ‌ حُسن‌ تو سعدی‌ است‌

دست‌ فرومایگان‌ بَرَند به‌ یغما

(10/3)

4.آن‌که‌می‌گویدنظربرصورت‌ خوبان‌خطاست‌

او همین‌ صورت‌ همی‌ بیند، ز معنی‌ غافل‌است

(8/73)

5. باور مکن‌ که‌ صورت‌ او عقل‌ من‌ بُبرد

عقل‌ من‌ آن‌ ربود که‌ صورت‌ نگار اوست‌

(6/93)

6. گر دیگران‌ به‌ منظر زیبا نظر کنند

ما را نظر به‌ قدرت‌ پروردگار اوست‌

(7/93)

این‌ ابیات‌، فقط‌ و فقط‌ نمونه‌هایی‌ است‌ بیانگر دیدگاه‌ افلاطونی‌ عرفانی‌ در زمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌...

 

ب). ابیات‌ ارسطویی‌:

ابیاتی‌ که‌ در آنها آشکارا چیستی‌ هنر از دیدگاه‌ تجربی‌ علمی‌ سخن‌ می‌رود واعلام‌ می‌دارد که‌ زیبایی‌، یعنی‌ «تناسب‌ اجزا» و به‌ تعبیر هنرمندانه‌ سعدی‌ یعنی‌ «حُسن‌ ترکیب‌». سعدی‌ درغزلی‌ به‌ مطلع‌:

اگر تو فارغی‌ از حال‌ دوستان‌، یارا

فراغت‌ از تو میسّر نمی‌شود ما را...

با ابداع‌ تعبیر «حسن‌ِ ترکیب‌» در معنای‌ «هماهنگی‌ و تناسب‌ اجزا» دیدگاه‌ موسوم‌ به‌ دیدگاه‌ ارسطویی‌ رادر زمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌ این‌ سان‌ می‌پرورد:

به‌ جای‌ سرو بلند ایستاده‌ بر لب‌ِ جوی ‌

چرا نظر نکنی ‌ یار سرو بالا را؟

شمایلی‌ که‌ در اوصاف‌ِ حُسن‌ِ ترکیبش‌

مجال ‌ نطق ‌ نمانَد زبان‌ گویا را

(5و4/4)

در نمونه‌هایی‌ دیگر از این‌ دست‌ تأمّل‌ کنیم‌:

1) تو آن‌ درخت‌ گلی‌ کاعتدال‌ قامت‌ تو

بُبرد قیمت ‌ سرو بلند بالا را

(5/5)

در بیت‌ بالا شاعر ضمن‌ به‌ کار بردن‌ «اعتدال‌ قامت‌»در معنای‌ زیبایی‌شناسانه‌ «حسن‌ ترکیب‌» یا «تناسب‌اندام‌» قامت‌ معشوق را با سرو که‌ نمونه‌ اعتدال‌ است،‌ می‌سنجد و قامت‌ معشوق را موزون‌تر و متناسب‌تر ازسرو می‌شمارد.

2) متناسبند و موزون‌ حرکات‌ دلفریبت

‌متوجه‌ است‌ با ما سخنان‌ بی‌حسیبت‌

(1/29)

در بیت‌ بالا دلفریبی‌ حرکات‌ معشوق، معلول‌ تناسب‌ این‌ حرکات‌ انگاشته‌ شده‌؛ همان‌ تناسب‌ که‌ علّت‌ِ زیبایی‌ و دلفریبی‌ است‌.

3) ای‌ که‌ از سرو روان‌ قدّ تو چالاک‌تراست‌

دل‌ به ‌ روی‌ تو ز روی‌ تو طربناک‌تر است

‌(1/70)

چالاک‌ در بیت‌ بالا و ابیاتی‌ از این‌ دست‌ به‌ معنی‌ موزون‌ و با اندام‌ است‌ و بیانگر نظریه‌ مورد بحث‌. چنین‌است‌ بیت‌:

4) ای‌ کسوت‌ زیبایی‌ بر قامت‌ چالاکت

‌زیبا نتواند دید الّا نظر پاکت‌

(1/142)

در مصراع‌ اول‌ بیت‌ بالا بیانگر دیدگاه‌ ارسطویی‌ است‌ و مصراع‌ دوم‌ اشارت‌ است‌ به‌ دیدگاه‌ افلاطونی‌ این‌ابیات‌ مشتی‌ است‌ به‌ اصطلاح‌ نمونه‌ خروار؛ ابیاتی‌ که‌ می‌توان‌ به‌ مثابه‌ کلیدی‌ از آنها بهره‌ جُست‌ و به ‌بررسی‌ دیگر ابیات‌ پرداخت‌... در پایان‌ توجه‌ بدین‌ نکته‌ بایسته‌ است‌ که‌ اگر شاعران‌ عارف‌ و عارف‌مشرب‌، درپاره‌ای‌ موارد، شاید دیدگاه‌ افلاطونی‌ را بهتر منعکس‌ کرده‌ باشند، کمترین‌ تردید در این‌ امر نیست‌ که‌ هیچ ‌شاعر چون‌ سعدی‌ دیدگاه‌ ارسطویی‌ را در زمینه‌ چیستی‌ زیبایی‌ نپرورده‌ است‌.

*مجله سعدی شناسی

 

پی‌نوشتها:

1. این متن، با عنوان «حکایت‌ چیستی‌ِ زیبایی‌ در غزلهای‌ سعدی» (بحثی‌ در فلسفه‌ هزار دیدگاه‌ سعدی‌) در اصل‌ سخنرانی‌ استاد دادبه در یادروز سعدی‌ بوده‌ است که در اینجا به نقل از مجله سعدی شناسی با اندکی تلخیص چاپ می‌شود‌.

2. هدف‌ ‌ از این‌ گزارش‌ کوتاه‌، آشنا شدن‌ دانشجویان‌ ادب‌ فارسی‌ است‌ با این‌ معانی‌.

3. در باب‌ مباحث‌ مربوط‌ به‌ «منشأ هنر» و «ارزش‌ و هدف‌ شعر» رک‌: مقاله‌ نگارنده‌ تحت‌ عنوان‌ «حکایت ‌ِحکایت‌ِ شعر»، چاپ‌ شده‌ در: حکایت‌ شعر، نوشته‌ رابین‌ اسکلتن‌، ترجمه‌ مهرانگیز اوحدی‌، تهران‌، انتشارات‌میترا، 1375 ش‌ و در باب‌ بحث‌ «چیستی‌ زیبایی‌» و نیز گزارشی‌ کوتاه‌ از فلسفه‌ هنر رک‌: کلیات‌ فلسفه‌، نوشته‌نگارنده‌، چاپ‌ دانشگاه‌ پیام‌ نور.

4. در باب‌ «هستی‌شناسی‌ زیبایی‌» رک‌: رساله‌ چیستی‌ هنر. اسوالد، هنفلینگ‌، ترجمه‌ علی‌ رامین‌، تهران‌،انتشارات‌ هرمس‌، 1377.

5. مخزن‌ الاسرار، نظامی‌، «مقاله‌ شاعری‌»، به‌ ویژه‌ ابیاتی‌ که‌ با این‌ مصراع‌ آغاز می‌شود: «بلبل‌ عرشند سخن‌پروران‌».

6. افلاطون‌ از این‌ معنا در رساله‌ «فدروس‌» سخن‌ گفته‌ است‌.

7. مقدمه‌ نگارنده‌ بر کتاب‌ «حکایت‌ شعر»، یادداشت‌ شماره‌ 2.

8. برای‌ آگاهی‌ از دیدگاه‌ افلاطون‌ می‌توان‌ از کتب‌ تاریخ‌ فلسفه‌، فصل‌ مربوط‌ به‌ افلاطون‌ بهره‌ جُست‌.

9. تعبیری‌ است‌ برگرفته‌ از این‌ بیت‌ حافظ‌:

هر دو عالم‌ یک‌ فروغ‌ روی‌ اوست ‌گفتمت‌ پیدا و پنهان‌ نیزهم‌

10. مولانا در مثنوی‌ (چاپ‌ نیکلسون‌ ج‌ 2، دفتر چهارم‌، ص‌ 321 و 322) نطریه‌های‌ مختلف‌ در باب‌ منشاء هنررا بیان‌ کرده‌ است‌. نخست‌ نظر خود را که‌ همان‌ نظریه‌ عرفانی‌ افلاطونی‌ است‌ بیانی‌ می‌دارد بدین‌ عبارت‌:

ناله‌ سُرنا تهدید دهل ‌چیزکی‌ ماند در این‌ ناقور کل‌

و سپس‌ دیدگاه‌ فیلسوفان‌ را که‌ معتقدند منشأ موسیقی‌ گردش‌ افلاک‌ است‌ و آنگاه‌ نظریه‌ دینی‌ را از زبان‌مؤمنان‌ مبنی‌ بر این‌ که‌ اصل‌ موسیقی‌ بهشتی‌ است‌.

11. برای‌ آگاهی‌ از دیدگاه‌ افلاطونی‌ و ارسطویی‌ در زمینه‌ «چیستی‌ زیبایی‌» ر. ک‌: کلیات‌ فلسفه‌، یادداشت‌شماره‌ 2.

12. ابیاتی‌ که‌ از سعدی‌ نقل‌ شده‌، از نسخه‌ مصحّح‌ مرحوم‌ محمدعلی‌ فروغی‌، چاپ‌ انتشارات‌ امیرکبیر است‌.شماره‌ سمت‌ چپ‌ خط‌ کج‌، شماره‌ غزل‌ شماره‌ سمت‌ راست‌ خط‌ کج‌، شماره‌ بیت‌ طبق‌ این‌ نسخه‌ است‌. ترتیب‌غزلها در نسخه‌ دیوان‌ غزلیات‌ استاد سخن‌ سعدی‌ شیرازی‌، با شرح‌ ابیات‌، به‌ کوشش‌ دکتر خلیل‌ خطیب‌رهبر، تهران‌، انتشارات‌ سعدی‌، 1367 ش‌، چاپ‌ دوم‌ نیز مطابق‌ نسخه‌ مصحّح‌ مرحوم‌ فروغی‌ است‌.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه