یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان جلوه‌های مدارا در آثار سعدی - بخش اول

نام‌آوران ایرانی

جلوه‌های مدارا در آثار سعدی - بخش اول

برگرفته از روزنامه اطلاعات

دکتر احمد کتابی
استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

«در گذشته من از دوست خود روی برمی‌تافتم، اگر کیش وی را همسان عقیدۀ خویش نمی‌یافتم ولیکن امروز قلب من پذیرایِ هر نقش شده است: چراگاه آهوان، صومعۀ راهبان، بتکده، کعبه، الواح تورات، مصحف قرآن، و... من به این وحدت عشق سرسپرده‌ام.»

ـ محیی‌الدین ابن عربی درآمد

نباید فراموش کرد که همزمان با حاکمیت مطلق تاریک‌اندیشی و خشونت بر اروپا در قرون وسطی، بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، و سخنوران ایرانی در آثار خود، با صراحت، از آزادی اندیشه و ضرورت احترام به آراء و معتقدات دیگران دفاع کرده‌اند. آثار اکثریت قریب به اتفاق صوفیان و عارفان ایران زمین، بارزترین گواه این مدعاست.

در این مقاله، کوشش شده است تجلی اندیشۀ مدارا و تساهل در آثار منثور و منظومِ یکی از برجسته‌ترین متفکران و سخن سرایان پارسی ـ شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی ـ ردیابی و تحلیل شود.

 

مدارا و تساهل از دیدگاه سعدی

در میان اندیشمندان تراز اول ایران زمین، کمتر کسی را می‌توان یافت که به اندازۀ سعدی برای مدارا ارج قائل شده باشد. البته این سخن به معنای آن نیست که در سراسر آثار منثور و منظوم این سخنور، کلام یا شعری که منافیِ با آزاد اندیشی و مباین با مدارا باشد، نتوان یافت؛ بلکه منظور نگارنده بیشتر طرز تفکر غالب در این آثار با توجه به شرایط زمانی و محیط زندگی و زمینه‌های تربیتی و تحصیلی سعدی است.

از آنجا که مفهوم مدارا بسیار گسترده و دارای جنبه‌های متعدد و شاخص‌های متنوعی است، جای آن دارد که دیدگاه سعدی نسبت به هر یک از آنها جداگانه و تحت عنوانی خاص بررسی و تحلیل شود. اما برای آن که این بررسی نظم و ترتیب منطقی‌تری پیدا کند، بهتر است نخست به طبقه‌بندی شاخص‌های مدارا پرداخته شود.

 

شاخص‌های مدارا

این شاخص‌ها را می‌توان تحت دو عنوان یا دو گروه دسته‌بندی کرد:

ـ شاخص‌های مربوط به انگیزه‌ها و زمینه‌های مدارا

ـ شاخص‌های مربوط به جلوه‌ها (مظاهر) و آثار (نتایج) مدارا

تردیدی نیست که این تفکیک، به هیچ وجه، با مربوط بودن شاخص‌های مزبور با یکدیگر و در مواردی، متداخل یا لازم و ملزوم بودن آنها منافات ندارد. در واقع، برخی از این شاخص‌ها می‌توانند در ذیل هر دو عنوان یا گروه گنجانده شوند. از آن جمله است نوع دوستی که آن را می‌توان هم انگیزه و زمینه‌ساز مدارا به شمار آورد و هم از مظاهر و نتایج آن.

 

1ـ انگیزه‌ها و زمینه‌های مساعد مدارا

1ـ ‌1. خودشناسی و خودآگاهی

«من عرف نفسه فقد عرف ربه»

خودشناسی، والاترین و ارجمندترین فضیلت آدمی و در عین حال، مقدمه و زمینۀ بروز بسیاری از فضایل دیگرِ انسانی نظیر تواضع، گذشت، انصاف و به ویژه مداراست.

خودشناسی، طبعاً مستلزم آن است که آدمی خویشتن خویش را ـ با همۀ توانایی‌ها و ناتوانایی‌ها و محاسن و معایبش ـ به درستی شناسایی و ارزیابی کند و به نقاط قوت و ضعف خویش در زمینه‌های گوناگون وقوف یابد که این خود از جملۀ دشوارترین کارها و صعب‌الوصول‌ترین هدف‌‌ها است؛ زیرا آدمی به مقتضای غریزۀ خودخواهی و خودپسندی وافری که در فطرت او سرشته شده است، ذاتاً متمایل به آن است که خوبی‌ها و توانمندی‌های خود را بزرگ و بزرگترکند و در مقابل، عیب‌ها و کمبودهای‌خویش را کاملاً بپوشاند یا لااقل کوچک و کوچکتر بنمایاند.

در این میان، آنچه بر دشواری کار به مراتب می‌افزاید، آن است که این جریان غالباً در وجدان مغفول (ناآگاه)3 انسان و به کمک برخی از مکانیسم‌های دفاعی ـ به ویژه (خودفریبی)4 ـ صورت می‌گیرد. به این ترتیب که آدمی، با توسل به مکانیسم یادشده، ناآگاهانه می‌کوشد بر معایب خود سرپوش گذارد و در مقابل، نقاط قوت خود را برجسته کند. بدین گونه است که می‌بینیم افراد، تقریباً در تمام طول حیات، به فریب دادن خویشتن مشغول‌اند و همان طور که بسیاری از صاحب‌نظران و روشن اندیشان متقدم و متأخر ـ از مولوی گرفته تا فروید ـ با واقع‌بینی دریافته و یادآور شده‌اند، آدمیان به مراتب بیش از آن که دیگران را فریب دهند، خود را می‌فریبند.

در واقع، مشکل و مانع اصلی در اینجاست که انسان هنگام قضاوت دربارۀ خود و متعلقاتش ـ اعم از فرزندان، اندیشه‌ها، باورها، و غیره ـ غالباً در معرض نوعی پیش داوری جانبدارانه و «تصور کمال» قرار می‌گیرد که سعدی از آن به «پردۀ پندار» تعبیر کرده است:

نبیند مدعی جز خویشتن را
کـه دارد پـردۀ پـنـدار در پـیـش

گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش5

در باب هشتم گلستان، سعدی، ضمن داستان منازعۀ مسلمان با یهود، این پیش داوری و حب نفس آدمی را با شیوایی و رسایی بیشتری توصیف کرده است. به کلام سحرآسای او توجه کنید:

یکی جـهود و مسلمـان مناظـرت کـردند
چنان که خـنده گرفت از حدیثِ ایشانم

بطیره6 گفت مسلمـان گر این قبـالـۀ مـن
درست نیسـت خدایـا جـهـود میـرانـم7

جهود گفت:‌ به تورات مـی‌خورم سوگند
وگر خلاف کنم همـچو تـو مسـلمـانـم

گـر از بسیط زمین عقل منـعدم گـردد
به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم8

به رغم اشعار یاد شده، سعدی خودشناسی را هدفی دست نایافتنی نمی‌داند، ‌بلکه بر آن است که آدمی باید تا آنجا که می‌تواند، در طریق شناخت عیوب و نقاط ضعف خویش بکوشد؛ باشد که بر اثر وقوف بر آنها از توجه به معایب و نقایص دیگران و مطرح ساختن و بزرگ کردن آنها بازماند و در عوض، در مسیر تکامل خویشتن و رفع کمبودهایش گام بردارد.

با توجه به نقش بسیار مؤثری که خودشناسی در ایجاد روحیۀ مدارا دارد، بی‌مناسبت نیست که عوامل موجبه یا تسهیل‌کنندۀ خودشناسی و نیز موانع آن را جداگانه بررسی کنیم:

1ـ 1ـ 1. انتقادپذیری، عامل عمدۀ خودشناسی و اصلاح نفس

گر هر دو دیده هیچ نبیند باتفاق
بهتر زدیده‌ای که نبیند خطای خویش9

آمادگی آدمی برای پذیرشِ انتقادها و ایرادهای دیگران و شکل متعالی‌تر آن، یعنی مهیا بودن وی برای «انتقاد از خود»10، از جملۀ‌ عوامل مؤثری است که موجب توسعه و تعمیق خودشناسی در انسان و به تَبَعِ آن، سبب فراهم آوردن زمینه برای اصلاح و تکامل وی می‌شود. زیرا مادام که آدمی به عیوب و نقایص خود واقف نگردد، امکان رفع آنها متصور نخواهد بود.11

در اینجا نخست به ذکر شواهدی چند در خصوص انتقاد از خود می‌پردازیم. دراین مثال‌ها اسوه‌هایی کم نظیر و حتی غیر عادی از حق‌گویی و انصاف‌گراییِ برخی آدمیان در مقام اذعان به تقصیرها و خطاهای خود ارائه شده است:

.... یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت‌ای نیک فرجام

بتر زانم که خواهی گفـتـن آنـی
که دانم عیب من چون من ندانی12

و نیز:

«بزرگی را در محفلی همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه می‌نمودند، سر از جیبِ تفکر برآورد و گفت:‌ من آنم که من دانم.

شخصم به چشم عالمیان خوب مـنظر است
وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پـیش

طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق
تحسین کنند و او خجل از پایِ زشت خویش13

اما مرا که حسن ظن مردمان درحق من به‌کمال است و من در عینِ نقصان، روا بود اندیشه بردن و تیمار خوردن14

گر آنها که می‌گفتمی کردمی
نکو سیرت و پارسا مردمی»15

در بوستان نیز ضمن یکی از حکایات، شاهد مثال عبرت‌انگیزی دربارۀ «انتقاد از خود» ارائه شده است. به موجب این حکایت، مردی گستاخ در ملاء‌ عام نسبت به صاحبدلی هتاکی آغاز می‌کند و با رکیک‌ترین و خشن‌ترین الفاظ و تعابیر به غیبت از وی می‌پردازد. صاحبدل نیک خوی، وقتی از این بدگویی‌های وقیحانه آگاه می‌شود، نه تنها بر آشفته نمی‌گردد، بلکه با نهایت بردباری و خوشرویی حق را به جانب فرد هتاک می‌دهد و بدیها و گناهان خود را صدبرابر آنچه به او نسبت داده شده است، قلمداد می‌کند:

بـخـنـدیـد صاحبـدل نـیک خـوی
که سهل است از این صعب‌تر گو بگوی

هنوز آنچه گفت از بدم اندکی است
از آنها که من دانم این صد یکی است16

اکنون ببینیم نظر سعدی در باب تحمل انتقادهایی که از ناحیۀ دیگران متوجه انسان می‌شود چیست. به طور کلی، سعدی انتقاد صحیح و بجا را از نشانه‌ها و مظاهر دوستی واقعی و در مقابل، مخفی داشتن و تذکر ندادن عیوب و نقاط ضعف دیگران را از علائم عدم صمیمیت و صداقت تلقی می‌کند. در تأیید این مدعا، شواهد متعددی در آثار سعدی وجود دارد که به چند مورد مشخص آنها اشاره می‌شود: در گلستان، سعدی ضمن داستان خطیب کریه‌الصوت (بد صدا)، مصاحبت فردی را که به خاطر خوشایند دوستش خلق و خوی ناشایست وی را نیکو بنمایاند، رنج‌آور می‌داند و برعکس، وجود دشمن بی‌باکی را که عیوب آدمی را بی محابا به وی گوشزد کند، مغتنم می‌شمارد:

از صـحبـت دوسـتی بـرنـجم
کاخلاق بدم حَسَن نماید

عیـبـم هـنـر و کمـال بـیـنـد
خارم گل و یاسمن نماید

کو دشمن شوخ چشم ناباک؟17
تاعیب مرا به من نماید18

در بوستان و سایر بخش‌های کلیات نیز سعدی بر این اعتقاد خود که انتقاد وسیلۀ مؤثری برای اصلاح کاستی‌ها و نادرستی‌هاست، پای می‌فشارد:

پسند آمد از عیب جوی خودم
که معلوم من کرد خوب و بدم

گر آنی که دشمنت گوید مرنج
وگر نیستی گو برو بـادسنـج19

1ـ 1ـ 2. تملق و خطر خودفریبی و خودبزرگ بینی

مشو غرّه بر حُسن گفتار خویش
به تحسین نادان و پندار خویش20

پیش از این گفتیم که آدمی به مقتضای غریزۀ حبّ نفس خویش، پیوسته در معرض آن است که عیوب و نقایص خود را نادیده گیرد یا آنها را کوچک کند و در مقابل، محاسن و مزایای خویش را بزرگ و برجسته سازد. سپس یادآور شدیم که مشکل اصلی در اینجاست که این جریان غالباً ناخودآگاه و از طریق نوعی مکانیسم دفاعی که اصطلاحاً «خودفریبی» یا «توجیه»21 (دلیل تراشی) نامیده می‌شود؛ صورت می‌گیرد.

خطر بزرگ تملق، در واقع، در همین نکته نهفته است؛ یعنی تملق و مجامله، با دامن زدن به حبّ نفس آدمی، زمینه‌های خودفریبی و خودبزرگ‌بینی را که به طور فطری در همۀ انسان‌ها، کم و بیش، وجود دارد گسترش می‌دهد و سبب می‌شود که آدمی نتواند از قضاوت‌های واقع‌بینانۀ‌ سایرین و تذکرهای دلسوزانۀ آنها در جهت رفع نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خویش بهره‌مند گردد. بدین ترتیب، تملق عملاً ارتباط آدمیان را با واقعیت‌ها قطع می‌‌کند و منشأ ایجاد غرور و خودپرستی (کیش شخصیت) در آنها می‌شود.

اکنون ببینیم سعدی در این باره چه می‌گوید؟

سعدی، در باب هشتم گلستان، آدمی را از خطر گرفتار شدن در دام چاپلوسانی که از بابِ طمع و نفع طلبی، زبان به مدح دیگران می‌گشایند، برحذر می‌دارد و احمقی را که فریفتۀ چرب‌زبانی متملقان گردد، به لاشۀ گوسفند ذبح شده‌ای تشبیه می‌کند که بر اثر دمیدن باد در آن، فربه به نظر می‌رسد؛ غافل از آن که این فربه سازی به منظور آن است که پوست حیوان آسان‌تر کنده شود:

«فریب [دشمن] مخور و غرور مداح مَخَر22 که این دامِ زرق [نهاده] است و آن دامنِ طمع گشاده. احمق را ستایش خوش‌آید، چون لاشه که در کعبش دَمی فربه نماید23...».

در بوستان هم، سعدی در مذمت تملق و بیان عواقب و توالی فاسد آن، سخنانی بس نغز و عبرت انگیز دارد که نمونۀ بارز آنها در ماجرای «حکایت دانشمند»24 آمده است:

به موجب این حکایت، روزی فقیهی فاضل ولی تنگدست، به محضر قاضی‌ یی وارد می‌شود که در آن، جمعی از فقها گردآمده‌اند. چون لباس و ظاهرِ برازنده‌ای ندارد، مورد کم توجهی و بی‌حرمتی قرار می‌گیرد و توسط معرفِ25 مجلس به موضعی فرودست رانده می‌شود. دیری نمی‌گذرد که بین حاضران باب مباحثه گشوده می‌گردد و پس‌ازچندی کار به مجادله و مناقشه می‌کشد. رفته‌رفته، صداها خشن و چهره‌ها بر افروخته می‌شود و «رگ‌های گردن به حجت» متورم می‌شود و مجادله کنندگان بی محابا به یکدیگر تهاجم می‌برند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1ـ آنچه از گفته‌های سعدی ـ اعم از نثر و نظم ـ در این بررسی مورد استناد قرار گرفته از «گلستان» و «بوستان» مصحح شادروان دکتر غلامحسین یوسفی، به ترتیب چاپ سوم و پنجم (تهران:‌ شرکت سهامی انتشارات خوارزمی)، و در سایر بخش‌ها از کلیات سعدی مطابق نسخۀ تصحیح شدۀ مرحوم محمدعلی فروغی با حواشی محمود علمی (درویش) (تهران: جاویدان، 1374)، نقل شده است. ضمناً رسم‌الخط ملحوظ در این مآخذ عیناً رعایت شده است.

2ـ «مدارا» را در برابر واژۀ فرنگی Tolerance به کار برده‌ایم. شایان ذکر است که در ترجمۀ لغت مذکور، از طرف نویسندگان و مترجمان مختلف، معادل‌‌ها و تعبیرهای دیگری نیز به کار رفته است از آن جمله:‌ تحمل، تساهل و تسامح، مساهله، سهل‌گیری، سازگاری، بردباری، رواداری، مسامحه، سعۀ صدر، آزادمنشی، اغماض، و... که از آن میان، تعبیر «سعۀ صدر» ‌به مفهوم واژۀ مزبور نزدیک‌تر است. از این رو، گاهی آن را در کنار مدارا ذکر کرده‌ایم. (بریجانیان، 1373، جلد 2،‌ص 902؛ آریانپور کاشانی، 1363، جلد 5، ص 5795).

3 ـ unconscious

4 ـ self-deception

5ـ گلستان، باب دوم، ص 89؛ جلال‌الدین محمد مولوی هم، ضمن یکی از داستان‌های مثنوی معنوی، همین معنی را آورده است:

هرکه نقص خویش را دیدوشناخت/ اندر استکمال خود دو اسبه تاخت/ عـلـتـی بـدتـر ز پـنـدار کـمـال/ نیسـت انـدر جـان تو‌ای ذو دلال

مثنوی، دفتر اول، ذیل «گفتن مهمان یوسف را که آیینه آوردمت....

6 ـ بطیره: با خشم و عصبانیت

7 ـ جهود میرانم: مرا به دین یهود از دنیا ببر.

8 ـ گلستان، ص 175.

9 ـ غزلیات، ص 640 کلیات

10ـ در کتاب‌های اخلاقی و عرفانی از «انتقاد از خود» گاهی به عنوان «محاسبۀ‌نفس» و درفرهنگ سیاسی امروز از آن به «اتوکریتیک»

(autocritique / auto-criticism) تعبیر می‌شود.

11ـ به گفتۀ خود سعدی «متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد» (گلستان باب هشتم، ص 175).

12ـ گلستان، باب اول، ص 83..

13ـ همان، باب دوم، ص 89.

14ـ اندوه خوردن، نگران بودن

15ـ همان، ص 96؛ اگر آنچه می‌گفتم و پند می‌دادم به جا می‌آورم، مردمی نیکو رفتار و پرهیزکار می‌بودم (گلستان، ص 347).

16ـ بوستان، باب چهارم، ادبیات 2281 و 2282.

17ـ بی‌پروا،‌ بی‌باک.

18ـ گلستان، باب چهارم، ص 131.

19ـ بوستان، باب چهارم، ابیات 2439 و 2240؛ برای ملاحظۀ شواهد دیگر در این خصوص رجوع کنید به ابیات 2447 و 2448 بوستان و صفحات 873 و 855 کلیات (قسمت رباعیات)

20ـ گلستان، باب هشتم، ص 175.

21 ـ rationalisation

22ـ خریدار فریب ستایشگر مباش و تحت تأثیر ستایشِ غرض‌آلود او قرار مگیر.

23ـ نظیر لاشه که دمیدن در پایش موجب می‌گردد که مملو ازهوا شود و فربه به نظر رسد (کعب: استخوان پا).

24ـ باب چهارم، ابیات 2120 تا 2071.

25ـ کسی که در مجلس بزرگان، واردان را به جای مناسب شأن آنان راهنمایی و ناشناسان را معرفی می‌کند (گلستان، ص 326).

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید