جمعه, 31ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها نگاه روز دولت‌های نئوپاتریمونیال (فرمانروایی موروثی) و انقلاب‌های عربی

نگاه روز

دولت‌های نئوپاتریمونیال (فرمانروایی موروثی) و انقلاب‌های عربی

برگرفته از تارنمای ایرانچهر به نقل از فصلنامه پژوهشی اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره ی ۲۸۸، تابستان ۱۳۹۱، ص ۲۲ تا ۳۱


دکتر مهدی رهبری

سده ی بیست و یکم گونه ی تازه‌ای از انقلاب‌ها به خود دیده است : شورش بر دیکتاتوری‌های مدرن در عراق، مصر، لیبی، تونس، یمن و… دیکتاتورهای حاکم بر دولت‌های شبه مدرنی که با دستگاه‌های اداری و ارتش‌های مدرنیزه شده رهبری می‌شده‌اند. پاگرفتن سریع انقلاب در بسیاری از این کشورها که زیر سایه ی حکومت‌های مقتدر و برخوردار از پشتیبانی گسترده ی خارجی بوده  سال‌ها در برابر مخالفان داخلی و خارجی ایستادگی کرده و بر آنها چیره شده بودند، یکی از شگفتی‌های جهان سیاست به شمار می‌آید که کمتر کسی آن را پیش بینی می‌کرد. به هر روی، این انقلاب‌ها نیز مانند هر پدیده ی سیاسی و اجتماعی دیگر، باید بررسی شود. یکی از مدل‌هایی که بر پایه ی آن می‌توان به واکاوی « چیستی » و « چرایی » این انقلاب‌ها پرداخت،« نظریه ی دولت نئوپاتریمونیال » است که چه بسا بتواند ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای عربی یادشده و علل سرنگونی حکومت‌های دیکتاتوری در آنها را بهتر از دیگر نظریه‌ها بازگو کند. در این نوشتار برآنیم که در چارچوب « تئوری دولت نئوپاتریمونیال » و بیشتر از دیدگاه نظریه پردازانی چون ساموئل هانتینگتون و جک گلدستون به بررسی علل این انقلاب‌ها در کشورهای عربی بپردازیم.

دولت نئوپاتریمونیال

نئوپاتریمونیالیسم ، گونه ی تازه ی پاتریمونیالیسم در نظام‌های سنتی است. ماکس وبر، پاتریمونیالیسم را گونه‌ای از حاکمیت سیاسی سنتی می‌داند که در آن یک خاندان شاهی، با دستگاه عریض و طویل اداری و کاربرد زور ،اعمال قدرت می‌کند. وبر، پاتریمونیالیسم یا « سلطه ی موروثی » را بیشتر برای کشورهای خاورمیانه مطرح می‌کند و بر آن است که ابتدایی‌ترین ساخت سیاسی سنتی با فرمانروایی یک تن بر قبیله شکل می‌گیرد و دستگاه اداری – اجرایی، به گونه ی مستقیم از اعضای پرشمار خانواده ی پدرسالار پدید می‌آید. افزایش اعضای این بوروکراسی بزرگ و دگردیسی آنان به کارگزاران حکومت، ساخت پدرسالارانه را به ساخت پاتریمونیال مبدل می‌سازد.[۱]

 

ماکس وبر

 

ساموئل هانتینگتون ویژگی برجسته ی نظام‌های نئوپاتریمونیال را « تمرکز قدرت در فرمانروا » می‌داند و بر آن است که اعمال قدرت در این گونه نظام‌ها، بستگی به نزدیکی به فرمانروا، دسترسی به او و برخورداری از پشتیبانی او دارد. وی برخی از ویژگی‌های این گونه نظام‌ها را سرپرستی، خویشاوندگرایی، رفیق بازی و فساد می‌داند.[۲]
پس از جنگ جهانی دوم، شماری از شارحان نظرات وبر، همچون خوان لینز، هوشنگ شهابی، جیمز بیل ، راینهارد بندیکس ، احمد اشرف ، جک گلدستون و بریان ترنر، برای نشان دادن درستی نظرات او درباره ی کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین، کوشش چشمگیر کردند.[۳] برخی از این پژوهشگران میان نظام‌های پاتریمونیال و نئوپاتریمونیال  تفاوت‌هایی قائل شده‌اند. از دید خوان لینز، نظام‌های نئوپاتریمونیال که از دل مناسبات مدرن برآمده‌اند، سیمایی تندروتر و شخصی‌تر به خود می‌گیرند. گذشته از آن، در بیشتر نظام‌های نئوپاتریمونیال، نمادهای رسمی و نهادهای به ظاهر دموکراتیک برقرار است، ولی قدرت اصلی همچون گذشته در دست فرمانروا است. این گونه دولت‌ها، نظام اقتصادی ناروشن و پایگاه اجتماعی محدود دارند. نظام نئوپاتریمونیال همچنین آمیزه‌ای از خویشاوندپروری، رفیق بازی، دادن پاداش و امتیاز برای به دست آوردن وفاداری، پشتگرمی به نیروهای خارجی و آسیب پذیربودن دولت در برابر نیروهای اجتماعی است.[۴]

 

ساموئل هانتینگتون

 

بر سر هم، ویژگی‌های این گونه نظام‌ها را چنین می‌توان برشمرد:
۱ . شخصی بودن قدرت
۲ . اندک بودن نهادمندی سیاسی
۳ . انحصار سیاسی
۴ . رسمی نبودن مناسبات
۵ . وجود شبکه ی خاصه بخشی
۶ . پشتگرمی به ارتش و نیروهای امنیتی
۷ . دیوان سالاری
۸ . پیروی از سیاست ایجاد پراکندگی و تنش میان هواداران و مخالفان
۹ . ارتباط ظاهری با مذهب و مراجع مذهبی برای به دست آوردن مشروعیت .[۵]
در آن دسته از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا که به تازگی دستخوش انقلاب شده‌اند یا زبانه کشیدن انقلاب در برخی دیگر از آنها محتمل است، ستیز با نخبگان، شورش‌های مردمی و فشارهای بیرونی دست به دست هم داده و رویدادها را رقم زده است. بیشتر این کشورها حکومت‌هایی داشته‌اند که در آنها نیروی اجرایی و دیگر قدرت‌های رسمی نه تنها بر اقتدار موروثی، بلکه بر گونه‌هایی از ترتیبات سیاسی قانونی و پارلمانی استوار بوده است که در آن نخبگان زمین‌دار سنتی، نقش نهادینه شده‌ای در گرداندن کارها نداشته‌اند. در حقیقت، ریاست اجرایی با مکانیسم‌های حزبی سازمان می‌یافته و با آمیزه‌ای از قواعد انتخاباتی، بوروکراتیک و نظامی تأیید می‌شده است.

 

احمد اشرف

 

امروزه پاره‌ای از کشورها ،به ظاهر ، دارای چنین حکومت‌های حزبی هستند؛ ولی در حقیقت حکومت‌ چنان به دست یک تن اداره و کنترل می‌شود که می‌توان نام دیکتاتوری بر آن نهاد. ایالت های متحد آمریکا نیز بیشتر در پی یافتن همپیمانان منطقه‌ای از میان چنین حکومت‌هایی بوده است ؛ هرچند ویژگی‌های این حکومت‌ها، آنها را در برابر انقلاب آسیب‌پذیر ساخته است.

دولت پاتریمونیال و آسیب‌پذیری‌های آن

به گفته ی آیزنشتات (۱۹۷۸)، دولت‌های «نئوپاتریمونیال» آن دسته از دولت‌های کمابیش مدرن شده‌ای هستند که در آنها حکومت به ظاهر بوروکراتیک مدرن و حزبی وجود دارد؛ ولی در حقیقت ،فردی قدرتمند، نه از راه پیروی از قوانین غیرشخصی، بلکه بر پایه ی یک نظام گسترده ی پشتیبانی شخصی بر جامعه فرمان می‌راند. چنین دولت‌هایی ممکن است نمادهای دموکراتیک همچون پارلمان، احزاب سیاسی، قانون اساسی و انتخابات داشته باشند، ولی همگان به خوبی می‌دانند که تصمیمات رئیس دولت ، قطعی و بی‌چون و چراست؛ زیرا نظام پشتیبانی و امکان کاربرد زور، مایه ی تضمین سرسپردگی قوه ی قانونگذاری و احزاب سیاسی، تفسیر جانبدارانه از قانون اساسی و پیروزی‌های انتخاباتی می‌شود.[۶]
در چنین دولت‌هایی مانند دولت‌های عربی، در بیشتر موارد، توده‌ها از سیاست کنار گذارده می‌شوند. آنها ممکن است در انتخابات ادواری زیر کنترل کارگزاران دولت شرکت کنند، ولی علاقه‌شان به اقتصاد و سیاست تا اتدازه ی زیادی تدافعی است. نخبگان نیز در چنین دولت‌هایی سخت سیاسی هستند. بنابراین، ریاست اجرایی کشور در وضعی است که باید به عنوان میانجی میان بخش‌های فعال نخبگان همچون اعضای الیگارشی سنتی، بوروکرات‌ها، متخصصان جدید و بلندپایگان نظامی عمل کند. اعضای الیگارشی سنتی، بیشتر پشتیبان دولتند و شبکه‌های پشتیبانی و زورمدار ویژه ی خود را دارند. متخصصان جدید برآمده از نظام‌های مدرن آموزشی هستند. مهندسان، روزنامه‌نگاران، حقوق‌دانان، پزشکان و بازرگانان بیشتر از محیط‌های شهری ریشه می‌گیرند و پیوندهای نیرومندی نیز با بازرگانی و فرهنگ بین‌المللی دارند. اگر کارگران ماهر را به این مجموعه بیافزاییم، این گروه‌ها بزرگترین بخش طبقه ی متوسط شهری را تشکیل می‌دهند.

 

ملک فهد ، شاه عربستان

 

نخبگان نظامی و بوروکراتیک بازوان دولت را تشکیل می‌دهند و نیرویی برخوردار از منافع ویژه به شمار می‌آیند. آنها ممکن است هنگام پیش آمدن اختلاف در زمینه‌های مالی و سیاستگذاری از اعضای الیگارشی قدیمی، متخصصان جدید یا رئیس اجرایی کشور پشتیبانی کنند، یا به علت چنددستگی یا فساد درونی ضعیف شوند. وفاداری آنها به رئیس اجرایی کشور یکسان نیست؛ زیرا این وفاداری سخت به شیوه ی کارکرد نظام حمایتی بستگی دارد. بر سر هم، دولت‌های نئوپاتریمونیال برای حفظ سیطره ی خود بر شهروندان، به پشتیبانی مجموعه‌ای از نخبگان اتکا دارند که در بیشتر موارد ، خودشان دچار اختلاف هستند.
هانتینگتون نیز بر همین پایه ،ولی به گونه‌ای دیگر ،به موضوع می‌نگرد. انقلاب از دید هانتینگتون، یک دگرگونی تند، بنیادی و خشونت‌آمیز داخلی در ارزش‌ها و اسطوره‌های مسلط بر یک جامعه، نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری، کارکرد و سیاست‌های حکومتی و منابع اخلاقی است و بدین‌سان از خیزش‌ها، شورش‌ها، نافرمانی‌ها، کودتاها و جنگ‌های داخلی متمایز می‌گردد.[۷] از دید وی، یک انقلاب تمام عیار، مستلزم نابودی تند و خشونت‌آمیز نهادهای سیاسی موجود، پویایی گروه‌های تازه در میدان سیاست و پدیدآمدن نهادهای سیاسی تازه است.[۸]

 

حسنی مبارک ، رئیس جمهور مصر

 

از دید او، مهمترین و آشکارترین واقعیت درباره ی انقلاب‌های بزرگ و موفق که بیشتر نادیده گرفته می‌شود، این است که انقلاب‌ها در نظام‌های سیاسی دموکراتیک رخ نمی‌دهند. انقلاب‌های بزرگ تاریخ، یا در پادشاهی‌های سنتی بسیار متمرکز (فرانسه، چین و روسیه) رخ داده‌اند یا در دیکتاتوری‌های نظامی با شالوده ی اقتدار محدود (مکزیک، بولیوی، گواتمالا، کوبا) یا در رژیم‌های استعماری (ویتنام و الجزایر).[۹] این گونه رژیم‌ها به هنگام گذار از جامعه ی سنتی به جامعه ی مدرن و به علت در پیش گرفتن سیاست‌های نوگرایانه دچار انقلاب می‌شوند. از دید هانتینگتون، نوسازی یک جامعه، در گرو « تکثر » و  « تنوع » نیروهای اجتماعی است. بدین سان که به گروه بندی‌های خویشاوندی و نژادی و مذهبی موجود، گروه‌بندی‌های شغلی و طبقاتی و تخصصی افزوده می‌شود.[۱۰] همچنین، نوسازی جامعه با نهادمندشدن دستگاه سیاسی نیز بستگی دارد. از دید او، نهادمندشدن، فراگردی است که سازمان‌ها و شیوه‌های عمل، با آن ارزش و ثبات می‌یابند. اندازه ی نهادمندی هر نظام سیاسی را می‌توان با سازش پذیری (با دگرگونی‌های، جابه جا شدن منظم رهبران و…)، پیچیدگی (تعداد و تنوع خرد واحدهای سازمانی)، استقلال (برکنارماندن از تأثیر گروه‌ها و شیوه‌های عمل غیرسیاسی) و انسجام نهادها و همخوانی شیوه‌های کارکرد آن نظام تعیین کرد.[۱۱]
هانتینگتون همچنین، نوسازی را فراگردی چندبعدی می‌داند که در گرو دگرگون شدن همه ی زمینه‌های اندیشه و فعالیت انسانی است. جنبه ی اصلی نوسازی، شهری شدن، صنعتی شدن، دنیاگروی، دموکراتیزه شدن، آموزش و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی است که به هم وابسته‌اند. نوسازی از جنبه ی  « روان شناختی »، به یک دگرگونی بنیادی در ارزش‌ها، رویکردها و چشمداشت‌ها نیاز دارد. این دگرگونی‌ها همراه است با اتکای بیش از پیش به ارزش های کلی به جای ارزش‌های جزیی و در ارزیابی افراد، استوار است بر معیارهای دستاوردی، نه بر معیارهای انتسابی . نوسازی از جنبه ی « فکری » به گستردگی دامنه ی دانش انسان درباره ی محیطش و پراکندگی این دانش در سراسر جامعه از رهگذر افزایش روزافزون سواد، ارتباطات توده‌گیر و آموزش نیاز دارد. از دیدگاه « جمعیت شناختی »، نوسازی به معنای دگرگونی الگوهای زندگی و افزایش شاخص‌ها در امید به زندگی و تندرستی، فزونی پویایی شغلی، عمودی و جغرافیایی و به ویژه افزایش شتابان جمعیت شهری در برابر جمعیت روستایی است. از دیدگاه « اجتماعی » ، نوسازی به این گرایش دارد که خانواده و دیگر گروه‌های نخستینی را که نقش‌های پراکنده دارند، از راه پیوستگی‌های آگاهانه ی سازمان گرفته، دارای کارکردهای تخصصی‌تر سازد. توزیع سنتی منزلت اجتماعی بر پایه ی یک ساختار واحد منشعب شونده با خصلت نابرابری‌های انباشته، جایش را به ساختارهای منزلتی گوناگونی می‌دهد که ویژگی آنها نابرابری‌های پراکنده است. از دیدگاه «اقتصادی»، نوسازی شامل شکل‌گیری مشاغل پیچیده و گوناگون، بالارفتن سطح مهارت شغلی، افزایش نرخ سرمایه نسبت به کار، نشستن کشاورزی بازار به جای کشاورزی معیشتی، افزایش فعالیت‌های بازرگانی و صنعتی در سنجش با کشاورزی، پیدایش بازار ملی، منابع ملی سرمایه و دیگر نهادهای اقتصادی ملی، افزایش رفاه اقتصادی و کاهش نابرابری‌های رفاهی اقتصادی است. از دیدگاه « سیاسی »، نوسازی را باید حرکت از جامعه ی سنتی به سوی جامعه ی نو دانست. بر پایه ی این تعریف، تعیین کننده‌ترین جنبه‌های نوسازی سیاسی را می‌توان چنین دسته‌بندی کرد:

 

صدام حسین ، رئیس جمهور عراق

 

1.« معقول شدن اقتدار سیاسی »؛ بدین معنا که بخش بزرگی از مراجع اقتدار سیاسی سنتی، مذهبی، خاندانی و قومی جایشان را به مرجع اقتدار سیاسی واحد دنیوی و ملی دهند که بر  پایه ی قوانین موضوعه ی دارای سرچشمه ی انسانی، عمل می‌کند. نوسازی سیاسی بسته به آن است که حاکمیت خارجی دولت ملی، در برابر نفوذ نیروهای فراملی بایستد و حاکمیت داخلی آن در برابر قدرت‌های محلی و منطقه‌ای خودنمایی کند. این، به معنای یکپارچگی ملی و تمرکز یا انباشتگی قدرت در دست نهادهای قانون‌گذار ملی و به رسمیت شناخته شده است .
۲. « مشخص شدن کارکردها» ی سیاسی تازه و گسترش ساختارهای ویژه ی انجام دادن این کارکردها. حوزه‌های صلاحیت‌های ویژه ی حقوقی، نظامی، اداری و علمی باید از قلمرو سیاسی جدا شود و نهادهای مستقل و تخصصی با سلسله مراتب ویژه، وظایف سیاسی را به عهده گیرند. سلسله مراتب اداری باید هرچه کامل تر، پیچیده‌تر و منظبط‌تر گردد. سمت‌ها و قدرت باید هرچه بیشتر بر پایه ی شایستگی دستاورد ، و هرچه کمتر بر پایه ی وابستگی واگذار شود.
۳ . نوسازی سیاسی در گرو « مشارکت » هرچه بیشتر گروه‌های اجتماعی در سراسر جامعه در امور سیاسی در سطحی بالاتر از دهکده یا شهر و مستلزم دخالت این گروه‌ها در سیاست و ساخته و پرداخته شدن نهادهای سیاسی مدرن برای سازمان دادن به این مشارکت است .
از دید هانتینگتون، نوسازی همواره با از هم‌گسیختگی نظام سیاسی سنتی، سست شدن رشته ی گروه‌بندی‌های اجتماعی و سیاسی، کاهش وفاداری به مراجع اقتدار سنتی، رویارویی رهبران دنیوی و مذهبی با یکدیگر، پاگرفتن خانواده ی هسته‌ای در برابر خانواده ی بزرگ، کشمکش ارزش‌های کهن با ارزش‌های نو، پیدایش شکاف میان شهر و روستا، ازخودبیگانگی، بی‌هنجاری و بی ضابطگی، پدیدآمدن آرزوها و نیازهای تازه و… همراه است که بر سر هم، به از هم پاشیدگی نهادهای سنتی و نابسامانی‌هایی از دیدگاه روان شناختی و بی‌هنجاری می‌انجامد. یک جامعه ی سنتی منابع بالقوه‌ای برای هویت و همگرایی دارد. برخی از این منابع ممکن است در فراگرد نوسازی نابود شود.[۱۲] از این رو، انقلاب‌ها هنگامی پیش می‌آیند که نوسازی در همه ی زمینه‌ها، جز حوزه ی سیاسی صورت گیرد. به سخن دیگر، برای آن که یک نظام سیاسی با موفقیت از پس نوسازی برآید، باید نخست سیاستی بنیاد کند که بر پایه ی آن، اصلاح اجتماعی و اقتصادی را با عمل دولتی به پیش برد؛ دوم این که نظام سیاسی باید بتواند نیروهای برآمده از نوسازی را به شایستگی به درون نظام جذب کند؛ سوم این که باید آگاهی اجتماعی تازه‌ای به عنوان پیامد نوسازی پدید آورد.[۱۳] بدین سان، نوسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیش از هرچیز در گرو نوسازی سیاسی یعنی برپاداشتن نهادهای سیاسی سازش پذیر، پیچیده، مستقل و منسجم است که بتوانند گروه‌های تازه را به درون خود جذب کنند و مشارکت سیاسی آنها را سازمان دهند و سپس دگرگونی‌های اجتماعی و اقتصادی را به پیش برند.

جوهر سیاسی انقلاب از دید هانتینگتون، گسترش شتابان آگاهی سیاسی و پانهادن سریع گروه‌های تازه به پهنه ی سیاست است ؛ چندان که برای نهادهای سیاسی موجود، جذب این گروه‌ها به درون نظام امکان‌پذیر نباشد. انقلاب، سنگین‌ترین نمونه ی انفجار در زمینه ی اشتراک سیاسی است. بی این انفجار، انقلابی نیز رخ نمی‌دهد.[۱۴] به طور خلاصه، انقلاب به معنای وسیع، سریع و خشن، اشتراک سیاسی فراسوی ساختار موجود نهادهای سیاسی است. از همین روی، ریشه‌های انقلاب را باید در کنش متقابل نهادهای سیاسی و نیروهای اجتماعی جستجو کرد. انقلاب به دو شرط ضروری نیاز دارد: نخست این که نهادهای سیاسی به علت ساختار نئوپاتریمونیالیستی خود نتوانند راه‌هایی برای مشارکت گروه‌های اجتماعی نوپدید در سیاست ، و جذب نخبگان تازه در حکومت فراهم سازند ؛ و دوم این که نیروهایی اجتماعی که تاکنون از میدان سیاست دور بوده‌اند، خواستار اشتراک در سیاست شوند. گرایش به این اشتراک، از این احساس گروهی سرچشمه می‌گیرد که گروه به برخی مزایای نمادین یا مادی نیاز دارد و تنها از راه درخواست‌های سیاسی می‌تواند به این مزایا دست یابد. وجود گروه‌های آرزومند و تعالی جو و نهادهای خشک یا سازش ناپذیر، زمینه‌ساز انقلاب‌ها است.[۱۵] پیش آمدن انقلاب در یک کشور دستخوش نوسازی، بستگی به این دارد که :

 

زین العابدین بن علی ، رئیس جمهور تونس

 

الف) طبقه ی متوسط شهری – روشنفکران، صاحبان حرفه‌ها، بازرگانان، کارکنان دولت، افسران ارتش، آموزگاران و استادان، وکیلان، مهندسان و تکنیسین‌ها، کارفرمایان و مدیران – به عنوان سرچشمه ی اصلی مخالفت با حکومت – به اندازه ی کافی با سامان موجود بیگانه شده باشند؛
ب) روستاییان نیز از سامان موجود به اندازه ی کافی دل بریده باشند ؛
پ) طبقه ی متوسط شهری و روستاییان نه تنها در نبرد با دشمن واحد، بلکه در مبارزه بر سر یک موضوع نیز به اندازه ی کافی دست به دست هم داده باشند.[۱۶]
بر سر هم، دولت‌های نئوپاتریمونیال از آسیب‌پذیری‌های گوناگون رنج می‌برند: نخست این که، چون دولت به جای پشتیبانی توده ی مردمان، بیشتر به پشتیبانی نخبگان متکی است، بیگانگی بخش‌های بزرگی از نخبگان می‌تواند سخت کارساز باشد؛ دوم این که، چون نخبگان، خود گرفتار اختلاف هستند، ریاست اجرایی باید نقش توازن بخش پیچیده‌ای برای همبسته و همسو نگهداشتن نخبگان گوناگون و در همان حال فرونشاندن آتش کشمکش میان نخبگان، بازی کند؛ سوم این که، چون شهروندان غیرسیاسی شده‌اند، جنبش‌های بسیج کننده ی توده‌ای که نیروهای تازه‌ای وارد عرصه ی سیاسی می‌کنند، می‌توانند برای دولت خطرآفرین باشند. بنابراین، روگردانی نخبگان از دولت، به همراه گرایش آنان به بسیج توده‌ها در برابر دولت، می‌تواند ریاست اجرایی را جز نیروهای مسلح که وفاداری آنها نیز به هیچ رو تضمین شده نیست، از دیگر سپرهای دفاعی محروم کند.

 

انور سادات ، رئیس جمهور مصر

 

چگونه ریاست اجرایی در چنین شرایط شکننده‌ای اقتدار خود را که کمابیش مطلق است، حفظ می‌کند؟ از دیدگاه گلدستون، استراتژی او کمابیش آمیزه‌ای است از سیاست « تفرقه‌بینداز و حکومت کن »، « کاربرد چماق و هویج » و تأکید بر « ضرورت وجودی ». در دولت‌های نئوپاتریمونیال، ریاست اجرایی نخبگان را با هدف‌هایی ناهمساز روبه‌رو می‌کند و به جای تلاش برای همساز و یکپارچه کردن آنان، بیشتر به اختلافاتشان دامن می‌زند. نیروهای مسلح، احزاب سیاسی، متخصصان شهری، اعضای الیگارشی زمین‌دار و بوروکرات‌های دولت تشویق می‌شوند که هر یک پیوندهای مستقیم و رقابت‌آمیزی با شبکه ی حمایتی ریاست اجرایی برقرار کنند. ریاست اجرایی ممکن است نیروهای مسلح، رهبران احزاب و کارگزاران بلندپایه ی دولتی را به شرکت در معاملات فسادآلود و پنهانی تشویق کند، تا بدین سان آنها را از دیگر گروه‌ها جدا سازد. در نتیجه، بخش‌های گوناگون نخبگان برای نزدیک شدن به ریاست اجرایی و دستیابی به قدرت رسمی و امتیازات مادی که از سوی او داده می‌شود، با هم به رقابت می‌پردازند. بدین سان، ریاست اجرایی به مهمترین دلال قدرت و یگانه مرکز سیاسی جامعه تبدیل می‌شود. اختلاف میان نخبگان، اتکا به قدرت اجرایی را برای هماهنگی سیاسی و مدیریت کشمکش‌ها ضرور می‌سازد.[۱۷]

البته، توانایی ریاست اجرایی برای مدیریت این کشمکش‌ها و ایجاد هماهنگی مرکزی به توانایی او در توزیع منابع مورد توجه نخبگان، به ویژه پول و قدرت سیاسی ، بستگی دارد. بنابراین، رؤسای اجرایی، سیاست‌هایی برای ایجاد رشد اقتصادی سریع یا جذب کمک‌های خارجی کلان در پیش می‌گیرند. چنین رشدی ریاست اجرایی را ثروتمند می‌سازد، ولی منابع لازم را نیز برای قدرت بخشیدن به دستگاه سیاسی فراهم می‌کند. دولت‌های نئوپاتریمونیال معاصر، بیشتر در پی بهره‌گیری از رشد اقتصادی برای مدرن ساختن نیروهای مسلح، گسترش بنگاه‌هایی که به کارگران حرفه‌ای و ماهر نیاز دارد و گسترش دستگاه دولت هستند. این رویکرد، ریاست اجرایی را قادر می‌سازد که به توزیع « امتیاز » به گونه ی پست‌‌های نظامی و اداری و بستن قراردادهای اقتصادی پرسود برای نخبگان، مانند آنچه در دولت‌های فروپاشیده در کشورهای عربی وجود داشته است، بپردازد. گذشته از آن، نگهداشت وفاداری نخبگان زمین‌دار، مستلزم این است که اصلاحات اراضی به گونه ی معتدل انجام پذیرد. غیرسیاسی کردن توده‌ها نیز در سایه ی رشد اقتصادی انجام می‌شود؛ زیرا رشد اقتصادی به جمعیت رو به فزونی امکان می‌دهد که خوراک و پوشاک و مسکن خود را در همان سطح سنتی همیشگی حفظ کنند.

 

حافظ اسد ، رئیس جمهور سوریه

 

سیاست‌های افزایش رشد اقتصادی با کاربرد چماق نیز همراه است؛ برای نمونه ،از راه تهدید کردن نخبگان به این که در صورت مخالفت با ریاست اجرایی، ثروت، مقام، آزادی یا زندگی خود را از دست خواهند داد؛ رهبران مخالف بالقوه زندانی یا تبعید می‌شوند؛ آزادی‌های سیاسی (از جمله آزادی بیان) محدود می‌شود و حتا مشاوران وفادار که اقدامات بانفوذشان می‌تواند آنان را به رهبران بدیلی تبدیل کند، بی‌درنگ از سر راه برداشته می‌شوند.
گذشته از این استراتژی‌ها، ریاست اجرایی با به انحصار درآوردن نقاط کلیدی ارتباط در جامعه، می‌کوشد « ضرورت وجود » خود را نزد افکار عمومی افزایش دهد. ریاست اجرایی ممکن است تنها راه ارتباط میان ارتش و نخبگان غیرنظامی باشد. ریاست اجرایی (و بستگان نزدیکش) ممکن است انحصار ارتباط با دیگر دولت‌ها را به دست گیرند و بدین سان بکوشند به راه انحصاری جذب کمک‌ها و سرمایه‌های خارجی به کشور تبدیل شوند. ریاست اجرایی معمولاً از تعیین یا حتا پشتیبانی از جانشینان احتمالی خود پرهیز می‌کند؛ زیرا می‌خواهد این گمان را پدید آورد که چنانچه از میان برود، همه چیز به هم می‌ریزد و آشفتگی کشور را فرا می‌گیرد.[۱۸]

به هر روی، با وجود موفقیت‌های آغازین بیشترین رؤسای اجرایی نئوپاتریمونیال، آسیب‌پذیری‌های آنان از میان نمی‌رود، بلکه چه بسا درگذر زمان افزایش یابد. نخست این که، همچنان که رشد اقتصادی ادامه می‌یابد، کار ریاست اجرایی در پاسخگویی به خواست‌های ناهمساز نخبگان، پیوسته دشوارتر می‌شود. با افزایش سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی، نخبگان شهری و حرفه‌ای ممکن است در پی افزودن بر کنترل خود بر اقتصاد برآیند. پس، ناسیونالیسم به یک ایدئولوژی نیرومند در میان بخشی از نخبگان تبدیل می‌شود و بنابراین ریاست اجرایی باید میان اتکای فزاینده به کمک و سرمایه‌گذاری خارجی که منابع در اختیار او را افزایش می‌دهد ولی نیازمند رضایت سرمایه‌گذاران و دولت‌های خارجی است از یک سو ، و برآورده ساختن خواسته‌های نخبگان حرفه‌ای و اقتصادی داخلی در پیوند با حق تعیین سرنوشت ملی، تعادل ایجاد کند.
دوم این که، با گسترش شهرنشینی و صنعت، چه بسا نخبگان شهری و حرفه‌ای و کارگران ماهر به گونه‌ای اقتصاد داخلی رو کنند که بیشتر به برآوردن نیازهای مصرفی داخلی معطوف باشد تا به افزایش صادرات و واردات کالاهای تجملی. ولی ایجاد صنایع سبک و بازار مصرف داخلی در گرو بهبود وضع آموزشی و اقتصادی شهروندان و از جمله دهقانان است. این هدف می‌تواند با گرایش الیگارشی زمین‌دار به حفظ کنترل خود بر زمین و نیروی کار روستایی تعارض پیدا کند.

 

معمر قذافی ، رئیس جمهو ر لیبی

 

سوم این که، با گسترش دامنه ی بوروکراسی دولت، سرانجام این بوروکراسی با سازمان‌های سنتی همچون اصناف، شوراهای روستایی و سازمان‌های مذهبی برخورد پیدا می‌کند. در جایی که دولت در جذب یا از میان بردن نفوذ این نهادها موفق است، قدرتش می‌تواند افزایش یابد؛ ولی در جایی که استقلال این سازمان‌ها تثبیت شده است یا از منابع و اقتدار فرهنگی چشمگیر برخوردارند، افزایش قدرت دولت دشوار است. برخورد دولت و نهادهای مذهبی ممکن است بر سر مسایلی همچون سکولارشدن زندگی اقتصادی، کنترل آموزش عمومی و نهادهای قضایی محلی، تصاحب اموال و منابع آنها یا سلطه ی فرهنگی و ایدئولوژیک رخ دهد. هر یک از این برخوردها می‌تواند نخبگان مذهبی را به همسویی با دیگر بخش‌های نخبگان در برابر دولت یا به پشتیبانی از بسیج مردم در برابر دولت پیش ببرد.

چهارم این که، وسوسه ی به انحصار درآوردن منابع، می‌تواند به زیان دولت تمام شود. اگر ریاست اجرایی، قدرت و درآمدهای فسادآلود را یکسره در خانواده و نزدیکان خود متمرکز کند، توزیع امتیازها در میان بخش‌های گوناگون نخبگان صورت نمی‌گیرد. هنگامی که نخبگان دریابند از سهم سنتی‌شان (هرچند محدود) از حکومت و ثروت محروم شده‌اند، وابستگی‌شان به ریاست اجرایی به زودی تبدیل به دشمنی می‌شود. کاربرد بیش از اندازه ی زور و محدودکردن امتیازها، از شایع‌ترین خطاهای رهبران حکومت‌های نئوپاتریمونیال است.
پنجم این که، اتکای بیش از اندازه به پشتیبانی خارجی می‌تواند خطایی کشنده باشد. پشتیبانی خارجی، خواه به گونه ی کمک‌های مالی و سرمایه‌گذاری و خواه به گونه ی کمک‌های نظامی، برای رهبران نئوپاتریمونیال بسیار جذاب است. این پشتیبانی گذشته از این که یک منبع تغذیه ی سیاسی و اقتصادی است، منبعی است که ریاست اجرایی می‌تواند بر آن کنترل انحصاری داشته باشد. از آن جا که برآوردن خواست‌ها و آرزوهای ناهمساز ، پیوسته دشوارتر می‌شود و از آن رو که پشتیبانی مردمی برای ایجاد توازن در برابر نخبگان وجود ندارد، گرایش به برخورداری از پشتیبانی خارجی در رئیس اجرایی هر روز بیشتر می‌شود. ولی این موضوع می‌تواند بیگانگی از حکومت را در نخبگانی که آرزوهای ملی‌شان نقش برآب شده، افزایش دهد و به هنگام از میان رفتن پشتیبانی خارجی، رئیس اجرایی را بیش از پیش آسیب پذیر کند.

 

حمد بن خلیفه ثانی

 

سرانجام، رشد اقتصادی که ماشین حمایت ارباب‌منشانه ی ریاست اجرایی را تغذیه می‌کند، ممکن است متوقف شود. همچنین، ممکن است مزایای رشد اقتصادی به توده‌ها نرسد، یا افزایش جمعیت سریع‌تر از رشد اقتصادی باشد که این موضوع به افزایش نابرابری و ناتوانی حکومت در برآوردن خواست‌های سنتی شهروندان در زمینه ی خوراک، مسکن و زندگی خانوادگی بیانجامد. اگر چند مورد از این دست دشواری‌ها همزمان پیش آید، فشارهای برآمده از آنها چه بسا با سرعتی خیره کننده به فروپاشی رژیم پاتریمونیال بینجامد.

نقش قدرت‌های بیرونی

فشارهای بین‌المللی همواره عاملی برجسته در پیدایش بحران‌های انقلابی بوده است. چنین فشارهایی در جهان معاصر اهمیت بیشتری داشته است؛ زیرا قدرت‌های جهانی در چارچوب استراتژی‌های خود، به تضعیف یا پشتیبانی از رژیم‌ها در کشورهای روبه توسعه پرداخته‌اند. ولی در پاره‌ای موارد، تلاش‌های ایالت های متحد آمریکا برای پشتیبانی از همپیمانان منطقه‌ای خود به جایی نرسیده و انقلاب رخ داده است . درباره ی پشتیبانی ایالت های متحد آمریکا از این دست رژیم‌های فروافتاده باید پرسید: چگونه سیاست ایالت های متحد امریکا آسیب پذیری دولت‌های نئوپاتریمونیال را بیشتر می‌کند؟

سیاست ایالت های متحد آمریکا از سه جنبه رژیم‌های نئوپاتریمونیال را تضعیف می‌کند:
نخست این که، وابستگی سنگین به ایالت های متحد آمریکا را تشویق می‌کند. کمک‌های سرمایه‌ای و نظامی خارجی، از نیاز رئیس اجرایی نئوپاتریمونیال به ایجاد پایگاه پشتیبانی داخلی می‌کاهد و در برابر، او را به دنبال کردن بازی دادن یا ندادن خودسرانه ی منابع حمایتی به گروه‌های خاص تشویق می‌کند.
دوم این که، شهرت یافتن رئیس اجرایی به وابستگی به کمک‌های ایالت های متحد آمریکا، نخبگان را خشمگین می‌سازد و مخالفت ناسیونالیستی به رژیم را برمی‌انگیزد. از دید بسیاری از نخبگان و گروه‌های مردمی، مخالفت با رئیس اجرایی، مترادف با مخالفت با ایالت های متحد آمریکا و پیگیری حق تعیین سرنوشت ملی بوده است.
سوم این که، در حالی که ایالت های متحد آمریکا در پی افزایش دادن وابستگی رئیس اجرایی به کمک‌های خود است، سیاست‌های ویژه‌ای نیز در زمینه ی داخلی به او تحمیل می‌کند که مایه ی سست شدن پایه‌های رژیم می‌شود: سیاست‌هایی همچون کاربرد زور، دادن آزادی سیاسی بیشتر به نخبگان حرفه‌ای و کارگران ماهر، برگزاری انتخابات واقعی و مهارکردن فساد هیات حاکمه . همه ی اینها گام‌هایی در راه دموکراتیک ساختن رژیم است؛ ولی پایه‌های دیکتاتوری را نیز سست می‌کند. بنابراین، ایالت های متحد آمریکا در سیاست‌های خود، هدف‌هایی ناهمساز را دنبال می‌کند. برگزیدن فرمانروایان نئوپاتریمونیال به عنوان همپیمان و پشتیبانی از آنان، بدان معنا است که هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا ( پشتیبانی از دموکراسی ) با سرپانگهداشتن این گونه همپیمانان ناسازگار است؛ زیرا دموکراتیک شدن مایه ی تضعیف فرمانروایانی شده است که ایالت های متحد آمریکا ادعای پشتیبانی از آنان را داشته است.

 

علی عبدالله صالح

 

بدین سان، سیاست ایالت های متحد آمریکا در پی هدف‌هایی ناسازگار، در نوسان است. ایالت های متحد آمریکا در آغاز از فرمانروایان نئوپاتریمونیال عربی با جنگ افزار و پول پشتیبانی می‌کرد؛ در حالی که هدف‌هایی چون رعایت شدن حقوق بشر، آزادی‌های سیاسی و دموکراتیک شدن نظام در این کشورها را نیز به ویژه از هنگام روی کارآمدن دولت جمهوری‌خواه جورج دبلیو بوش به گونه ی ظاهری پی می‌گرفت. پس، هنگامی که بهره‌گیری نادرست این فرمانروایان از قدرت خیلی آشکار شد، ایالت های متحد آمریکااز آنان می‌خواست گام‌هایی در راستای دموکراتیک شدن بردارند. این نوسان سیاست‌ها، فرمانروایان نئوپاتریمونیال عرب را در وضعی دشوار قرار می‌داد و فاجعه آفرین می‌شد: اگر دست به اصلاحات در راستای آزادسازی سیاسی می‌زدند، پایه‌های حکومت خود را سست می‌کردند ؛ و اگر از این اصلاحات سرباز می‌زدند، کمک‌های ایالت های متحد آمریکا را از دست می‌دادند و دیگر نمی‌توانستند پشتیبانی ارباب منشانه از هواداران داخلی خود را که برای سرپاماندن حکومتشان ضرور بود، ادامه دهند.
چنین نوسان‌هایی در سیاست ، گذشته از این که جایگاه فرمانروایان نئوپاتریمونیال عرب را به لرزه انداخت، از اعتبار و نفوذ ایالت های متحد آمریکا در نزد مخالفان و جانشینان احتمالی رژیم کاست. در برهه‌هایی که ایالت های متحد آمریکا به پشتیبانی ظاهری از حقوق بشر و دموکراسی بسنده می‌کرد، نخبگان داخلی و گروه‌های مردمی، آن را پشتیبان دروغین و غیرقابل اعتماد حقوق و آزادی‌ها و به ویژه حق تعیین سرنوشت ملی می‌شمردند و بنابراین، هنگامی که فرمانروای نئوپاتریمونیال به زانو در می‌آمد، نخبگان جانشین دیگر نظر مساعدی به ایالت های متحد آمریکا ، خواه به عنوان یک میانجی و خواه به عنوان یک همپیمان ، نداشتند.

پس از دهه‌ها پشتیبانی بی‌چون و چرای واشنگتن از این دست فرمانروایان عرب که در سایه ی آن، امتیازات نخبگان داخلی اندک اندک از میان رفت و قدرت فرمانروا بر پایه ی سرمایه‌گذاری‌ها و کمک‌های هنگفت خارجی افزایش یافت، ایالت های متحد آمریکا پافشاری بر حقوق بشر را آغاز کرد که مایه ی تضعیف الگوهای نئوپاتریمونیال حکمرانی شد. برایند این وضع، افزایش فضای تحرک نیروهای مخالف بود؛ ولی حکومت‌ها تنها اصلاحات محدودی انجام دادند، در حالی که همچنان به دنبال جلب رضایت ایالت های متحد آمریکا بودند. بنابراین، ادامه یافتن پشتیبانی از این حکومت‌ها، به شکست سیاست‌های ایالت های متحد آمریکا در قبال این کشورها انجامید.

 

قابوس ، شاه عمان

 

از دید نخبگان داخلی، ایالت های متحد آمریکا دولتی بود که با ریاکاری از اصلاحات سطحی و ناچیز استقبال می‌کرد و به پشتیبانی از یک رژیم سرکوبگر ادامه می‌داد؛ از سوی دیگر، حال و هوای پدید آمده در سایه ی اصلاحات و فشار ایالت های متحد آمریکا ، ریاست اجرایی را از سرکوب کارساز باز می‌داشت و مخالفان را در پی‌گیری درخواست‌هایشان استوارتر می‌کرد.افزایش قدرت مخالفان و پشتیبانی مبهم و پرنوسان ایالت های متحد آمریکا از فرمانروایان نئوپاتریمونیال مایه ی بالاگرفتن مخالفت‌ها شد و به گونه ی انقلاب رخ نمود.[۱۹]

بهره ی سخن

دیکتاتوری‌های شخصیت‌گرای مدرن که به گونه ی رژیم‌های نئوپاتریمونیال سازمان یافته‌اند، در کوتاه مدت بسیار نیرومند به نظر می‌رسند. اگر فرمانروایان نئوپاتریمونیال بتوانند نخبگان را جدا از هم نگهدارند، از پشتیبانی ارباب‌منشانه برای حفظ وفاداری نخبگان کلیدی و ارتش بهره گیرند و شهروندان را غیر سیاسی کنند، خواهند توانست حکومت‌شان را برای دهه‌ها سر پا نگهدارند؛ ولی چنان که به تازگی در انقلاب‌های عربی دیده‌ایم، این گونه فرمانروایان از چند نقطه آسیب پذیرند:

نخست این که، رژیم سلطه ی شکننده‌ای بر نخبگان گوناگون دارد؛ اگر رژیم نتواند پاداش‌های مورد انتظار نخبگان را به آنان بدهد، وفاداری نخبگان می‌تواند زود از میان برود.
دوم این که، رژیم نئوپاتریمونیال که پایگاه توده‌ای ویژه‌ای ندارد، سخت در برابر بسیج توده‌ها از سوی نخبگان داخلی آسیب‌پذیر است. گذشته از آن، بسیاری روندها در آغاز فرایند توسعه ی اقتصادی (افزایش نابرابری‌ها، ناکافی بودن درآمد شهروندان برای تامین خوراک، مسکن و…، افزایش شمار کارگران ماهر شهری، وابستگی به کالاهای صادراتی که دستخوش دوره‌های رونق و رکود هستند، بدهی‌های خارجی و تورم) روندهایی است که زمینه‌ساز بسیج توده‌ای می‌شود.
سوم این که، پشتیبانی ابرقدرت‌ها از فرمانروایان نئوپاتریمونیال تا اندازه‌ای می‌تواند سودمند و به اندازه ی بیشتری زیان‌بخش ، و تهدید کننده ی حق تعیین سرنوشت ملی باشد. در حقیقت، هنگامی که سیاست ابرقدرت‌ها در پی هدف‌های ناهمساز نوسان پیدا می‌کند، این می‌تواند برای رژیم‌های نئوپاتریمونیال خطرآفرین باشد و پایه ی آنها را سست کند.

رجب طیب اردوغان ، نخست وزیر ترکیه

 

هنگامی که یک رژیم نئوپاتریمونیال به سراشیب از دست دادن کنترل خود بر منابع اقتصادی یا پشتیبانی خارجی می‌افتد، همه ی آسیب‌پذیری‌ها به تندی رخ می‌نماید. بنابراین، وجود همین دیکتاتوری‌هایی که بسیار نیرومند به نظر می‌رسند، می‌تواند مایه و بهانه‌ای برای انقلاب‌های مدرن شود. 

 
یادداشت‌ها :

۱.    وبر، ماکس . اقتصاد و جامعه . ترجمه : عباس منوچهری و دیگران، تهران: مولی، ۱۳۷۴، صص ۳۹۴-۳۴۵.
۲.    هانتینگتون، ساموئل . سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی . ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: نشر علم، ۱۳۷۰، ص ۹۱.
۳.    ازغندی، علیرضا . درآمدی بر جامعه‌شناسی ایران . تهران: نشر قومس، ۱۳۸۵، ص ۲۷.
۴.    شهابی ، هوشنگ  و لینز، خوان . نظام‌های سلطانی . ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: شیرازه، ۱۳۸۰، صص ۲۴-۱۹.
۵.    شرابی، هاشم . پدرسالاری جدی . ترجمه :احمد موثقی، تهران: کویر، ۱۳۸۰.
۶.    گلدستون، جک . مطالعات نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب‌ها . ترجمه: محمدتقی دلفروز، تهران: کویر، ۱۳۸۵، ص ۱۱۱.
۷.    هانتینگتون ، پیشین ، ص ۳۸۴.
۸.    همان ، صص ۳۸۸ و ۴۵۲.
۹.    همان ، ص ۴۰۱.
۱۰.  همان ، ص ۱۸.
۱۱.  همان ، صص ۴۰-۲۳.
۱۲.  همان ، صص ۶۳-۵۳.
۱۳. همان ، صص ۲۰۶-۲۰۵.
۱۴. همان ، صص ۳۸۸-۳۸۷.
۱۵. همان ، ص ۴۰۰.
۱۶. همان ، ص ۴۰۴.
۱۷. گلدستون ، پیشین، ص ۱۱۲.
۱۸. همان ، ص ۱۱۳.
۱۹. درباره ی نقش قدرت‌های بزرگ در جنبش‌های اجتماعی جدید می‌توان به آثار زیر نگریست :
۲۰.  روزنا، جیمز . آشوب در سیاست جهان . ترجمه: علیرضا طیب ، تهران : روزنه ، ۱۳۸۴.
۲۱.  ابو، بوسا . امپریالیسم سایبر، روابط در عصر جدید الکترونیک  . ترجمه : پرویز علوی ، تهران : ثانیه.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه