جهان ایرانی
تاشقورقان مرز ایران و توران
- جهان ايراني
- نمایش از چهارشنبه, 15 تیر 1390 14:38
- بازدید: 7105
برگرفته از فر ایران
نادره بدیعی
در فلات پامیر، بام جهان تاجیکان1 و در دامنههای جنوبی کوه مشتاق2، دشتی سبز و بیکران گسترده است و این سبزهزار مخملین، شهری کوچک و صمیمی را به نام « تاشقورقان» در آغوش دارد که در آن و در کوهها و مرغزاران پیرامون آن، عشایر فارسی زبان تاجیک زندگی میکنند که خود را نه عشایر، که « سرکوهی» مینامند. تاشقورقان یکی از شهرهای ایالت شینجیان ( ایالت خود مختار باختر چین) است و عشایر تاجیک این سامان نیز جزو ملیتهای چین به شمار میآیند.3
کوه مشتاق با بلندای 7555 متر از سطح دریا، پدر قلههای یخین جهان نامیده میشود و در تمامی سال پوشیده از برف است و درون بریدگیهای فراوان آن، یخچالهای طبیعی بسیار پدید آمده است. تاشقورقان نیز با بلندای بیش از 3600 متر از سطح دریا، پس از تبت، دومین نقطهی بلند مسکونی است که تاکنون بشر زیسته است و از این رو که کوههای برف آلود و یخآگین، از هر سو دشت سبز و گستردهی تاشقوریان را در میان گرفتهاند، اینان منابعی سرشار از آب و چمنزارهای بزرگ و چراگاههای سرسبز و طبیعتی زیبا را در اختیار دارند و همچون دیگر عشایر در همهی سرزمینها، به دامداری و کشاورزی روزگار میگذرانند و سرمای بیکران زمستان درازمدت، آنان را مقاوم و با پشتکاری شگفتانگیز پرورده است.
کوه افراسیاب و درهی شینگان، کوه استون (ستون)، کوه شونغار (یا شنغار)4 از جمله کوههای آن سامانند و رودخانهی پر آب تاشقورقان و رود نامبردار « زرافشان» از میان این سرزمین میگذرد...
تاجیکان این سامان به شاخهای از زبان فارسی سخن میگویند که فارسی « سرکوهی» (سریقلی) نامیده میشود. این زبان از خانوادهی زبانهای ایرانی خاور پامیر به شمار میرود و از آن جا که سالیانی پیش دربارهی زبان فارسی تاشقورقان، پژوهشهایی انجام گرفته به همین اشارهی کوتاه بسنده میکنم.5 و به دیگر عناصر فرهنگی این سرزمین میپردازم.
نوروز و جشنهای بزرگ در میان تاجیکان
آغاز سال نو سنتی در میان تاجیکان چین، نوروز است که در آغاز فروردین و به هنگام فرا رسیدن بهار برپا میشود، نوروز را روز « شگون» نیز مینامند. پس از رسیدن روز شگون، نخست خانه تکانی میکنند و بر دیوارها، نقاشیهای نمادین و نشانههای خوشبختی میکشند که معنای آنها، شکوفایی و از نوازده شدن جهان هستی، انسان، حیوان و گیاه است.
در بامداد نوروز، برپایهی یک سنت بسیار کهن، گاوی را به درون خانه یا چادر عشایری میکشانند، آن را به دور اتاق میگردانند و سپس کمی آرد گندم را به نشانهی خیر و برکت به روی گاو میپاشند. آن گاه کمی نان به گاو میدهند و آن را از خانه بیرون میبرند. پس از آن کلان سالترین دهگان یا کدخدای ده بیرون میآید و در میان خانوادهها که در یک جا گرد آمدهاند، نخست نیایش نوروزی میخواند و سپس نوروز را به همهی خانوادههای شادباش گفته، آرزوی سالی خوش و پربرکت را مینماید.
نیایش نوروزی که عشایر تاجیک میخوانند این گونه است که و لازم به یادآوری است که از نیایش روایات چندی موجود است که با هم تفاوتهایی اندک دارند:
فاتح کار فاتح کار / مبارک شگون بهار
سال نو، ماه نو، روز نو، ساعت نو، کار نو، عمر نو، مبارک باد.
یک دانه، هزار دانه / هزار دانه، بی شمار
عمر دراز، بنیاد سبز/ مبارک باد
هر بلا، هر قضا، که از پیش آید / دفع کن پروردگار
از کل پریشان / درامان
کارهای گندگی بماند و کارهای خوب برآید / از یک دانه هزار دانه، از هزار بیشمار
سپس دید و بازدیدهای نوروزی آغاز میشود و خانوادهها به دیدار یکدیگر میروند و نوروز را شادباش میگویند. تاجیکان به جای هفت سین « هفتی» میگویند و نوروز در میان اینان بر شگون عدد هفت استوار است. به هنگام آمدن میهنامان نوروزی، اگر تعدادشان زیاد باشد هر هفت نفر، هفت نفر، در یک جا مینشینند، نان را که مقدسترین خوراک آنان به شمار میرود، هفت تکه کرده بر خوان نوروزی مینهند و هفت تکه نان سرخ کرده را از خانه بیرون میاندازند.
در نیایش نوروزی حتما نام هفت تن از نیکان را میبرند و بر خوان نوروزی، هفت سینی یا ظرف که در آنها انواع خوراکیها، گوشت، شیرینی و میوه چیده شده است،مینهند و بر پایهی کهنترین سنت نوروزی، هفتچین میگذارند نه هفت سین! به هنگام رسیدن مهمان، بانوی خانه، در کنار در میایستند و کمی آرد گندم را به روی شانهی مهمان میریزد که به معنای آرزوی سالی خوش و پربرکت است.
روز سوم نوروز، مراسمی ویژه برگزار میگردد که همانند چهارشنبه سوری است. در این روز به هنگام فرو خفتن خورشید، هر خانواده به تعداد اعضای خود مشعل آماده میکند و به هنگام آغاز مراسم، همهی افراد خانواده گرد هم میآیند و نام هر فرد خانواده را میخوانند. هر کسی که نامش خوانده میشود، برمیخیزد و یکی از مشعلها را به نام خود روشن میکند و شامگاهان مشعلهای روشن را بر روی پایههای چوبی بلند قرار میدهند و بر بام خانه میگذارند و سپس در حیاط یا فضایی باز، آتش میافروزند و ضمن پریدن از روی آتش در زیر پرتو مشعلها و در کنار آتش، تا بامداد دستافشانی و پایکوبی میکنند و شام را به بام میرسانند و چنان که در باورهای آیینی کهن آمده است، در نوروز « فروهر» رفتگان از آسمانها به زمین میآیند تا هنگام فرا رسیدن سال نو در کنار خانواده و فرزندان خود باشند و به همین دلیل در روزگاران گذشته، بر فراز خانههای مشعل یا آتش میافروختند تا فروهران را، نیک آید.
دیگر از جشنهای تاجیکان، « مهرگان» است که به هنگام برداشت محصولات کشاورزی، در آغاز پاییز انجام میگیرد که در آن نیز، زن و مرد و کوچک و بزرگ در میان دشت به دست افشانی و پایکوبی و رقصهای بومی میپردازند و به شادمانی، سال برکت را به جشن و سرور مینشینند.
جشنهای بهمنگان (بهمنجنه)، آبانگان و تیرگان که به آن جشن « آب پاشان» نیز میگویند، در میان آنان رایج است که کم و بیش همانندیهایی با آن چه دربارهی این جشنها در کتابهای تاریخ کهن فارسی آمده است، دارند.
آثار تاریخی، افسانهها و روایات
مهمترین اثر تاریخی که از روزگاران کهن در تاشقورقان به جای مانده است، بنایی است سنگی که بر فراز تپهای بلند در کنار شهر جای دارد و به آن زبان محلی « کهنه یا مول» میگویند. این ساختمان سنگی و بزرگ به این دلیل که در دامان کوه افراسیاب قرار دارد، گروهی آن را « قلعهی افراسیاب» مینامند.
روبه روی این قلعهی سنگی و بر روی تپهای دیگر به نام « شاه اولیاء» بنایی است که به آن « برج آتشپرستان» میگویند، این بنا با ساختمان خشت و ساروج و رواقها و طاق و طاقچههای گوناگون ساخته شده است و در میان سقف گنبدی آن سوراخی گرد و بزرگ بنا شده است که گویا برای خارج شدن دود آتش باشد.
چند بنای باستانی دیگر در تاشقورقان و پیرامون آن موجود است که نخستین آنها قلعهی سنگی دیگری است بر فراز یکی از کوههای بلند آن سامان، که افسانهی قلعه به یک « بانو» برمیگردد. ولی پژوهشی دربارهی این بنا از جهت دانش باستانشناسان انجام نگرفته است. براساس روایاتی که در میان عشایر تاجیک رواج دارد، یک دوشیزهی پاکدامن، به کوه رفت، در آن جا از خورشید بارور شد و فرزندی که از پیوند این « نخستین بانو» با فروغ پدید آمد، پدر تاجیکان است. و از این روست که تاجیکان خود را فرزندان آفتاب میخوانند، این دوشیزه، در اسطورههای کهن یادآور آناهیتاست.
دیگر نهری است در نزدیکی تاشقورقان به درازای هشتاد کیلومتر که میگویند به دست فرهاد کنده شده است و به آن « اوستانگ فرهاد» میگویند. براساس داستانهای تاجیک، هنگامی که شیرین و فرهاد به هم دل باختند، خسرو برای آن که این رقیب عشقی را از میدان به در کند به فرهاد گفت اگر این نهر را بکنی که آب را از کوه به تاشقورقان بیاورد، من از شیرین میگذرم و فرهاد برای رسیدن به معشوق، دست به کار کندن این نهر شد. پس از آن که هشتاد کیلومتر را کند، خسرو با کمک پیرزنی بداندیش نیرنگ زد. پیرزن به سوی فرهاد رفت و گفت: دیگر خود را رنجه مکن که خسرو با شیرین پیوند زناشویی بست و فرهاد در کنار نهر ناتمام ماندهی خود، از اندوه جان سپرد.
از دیگر بناهای کهن تاشقورقان، سنگ چینی بزرگ در یکی از کوهپایههای پیرامون آنجاست که در روایات تاجیک آن جا را « مزار رستم» میگویند و دشتی سبز را که در دامن این گورگاه جای دارد که آن را آوردگاه
« رستم و سهراب» میدانند. در روایات تاجیکان، افراسیاب شخصیتی منفی و منفور دارد.
دیگر، درختی است در تاشقورقان که براساس داستانهای تاجیک، همان است که تیر آرش بر آن نشست و مرز ایران و توران از یکدیگر باز شناخته شد. به این درخت نیز « درخت آرش» میگویند و به همین دلیل کوه افراسیاب و درهی شینگان را که در کنار آن است « مرز ایران و توران» میخوانند.
در همان آوردگاه رستم و سهراب، چشمهای است که آن نیز به نام « چشمه رستم» مشهور است و دیگر بنایی است بسیار کهن و قدیمی که برفراز یکی از کوههای بلند پیرامون تاشقورقان قرار دارد و به آن ناحیه
« بلدیر» میگویند. در آن جا نیز سنگی است به نام سنگ رستم و سنگی دیگر به نام سنگ دلدل، که احتمالا این سنگها برای آزمایش پرش با اسب در میان این عشایر به کار میرفتهاند. در همان ناحیه بلدیر آرامگاهی بزرگ جای دارد که به شیوهی ساختمانسازی اسلامی بنا شده و چند تن از بزرگان مذهبی و رهبران آیینی در آن جا به خاک سپرده شدهاند.
در تاشقورقان، افسانه و تاریخ چنان با هم آمیختهاند که جدا کردن یکی از دیگری چندان آسان نمینماید و از آن جا که پژوهشهای باستانشناسی در آنجا چندان گسترده نیست و این روایات با تاریخ و باستانشناسی هماهنگ نگردیده و تطبیق داده نشدهاند، از این رو کار جداسازی افسانه از تاریخ سختتر میشود.
پینوشت:
1ـ این جمله را از شعر « میرزا تورسان زاده» شاعر تاجیک برگرفتهام که سروده است:
کوه بلند پامیر، بام جهان تاجیک / چون دید شاعرش را، شادانه گفت تبریک
لیکن منت بگویم، در چشم جست و جویم / همچون ستاره هستی : دوری و لیک نزدیک.
2ـ کوه مشتاق را به گونهی « موشتاغ» نیز مینویسند.
3ـ نگاه کنید به مقالهی « سفر به سنجان چین»، نوشتهی نادره بدیعی، ماهنامه کلک، ش 25، 26، ص162.
4ـ شونغار یا شنغار، در فارسی قدیم به معنای عقاب یا شاهین است.
5ـ نگاه کنید به کتاب مقدمهی فقهاللغهی ایرانی، نوشته ارانسکی، ترجمهی کریم کشاورز، پیام، تهران، 1358، ص 324. ارانسکی نوشته است « لهجهی ساری کلی (سریقل) در ناحیه ساریکل که در حدود چین ( ایالت سین تسزیان) و مشرق پامیر... واقع است انتشار دارد... مردم ساری کلی زبان در آن جا ـ در ناحیهی تاش کورگان ... زندگی میکنند.» اما باید توجه داشت که زبان شناسان بیگانه به این ساریکلی یا سریقلی میگویند ولی تاجیکان، خود و زبان خود را سریقلی به معنای « سرقلهای» مینامند.