یادمان
سعید فلاحفر در واکنش به تبصره ۳۶؛ واگذاری میراث فرهنگی مصداق فروختن ناموس یک مملکت است!
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- شنبه, 12 دی 1394 11:10
- آخرین به روز رسانی در یکشنبه, 13 دی 1394 10:52
- نمایش از شنبه, 12 دی 1394 11:10
برگرفته هنرنیوز
«مگر میتوان مساجد را به بخش خصوصی واگذار کرد؟ چرا فعالیتهای حوزه هنری سازمان تبلیغات را به بخش خصوصی واگذار نمیکنند؟ چرا برگزاری نماز جمعه، موزه قرآن، نیروی انتظامی یا مسلح، راه پیمایی های ملی، و... را به بخش خصوصی واگذار نمیکنند؟ مگر میشود همه چیز را به بخش خصوصی واگذار کرد؟ مگر می شود ارزش ها را با منافع بخش خصوصی معاوضه کرد؟ مگر می شود وظائف مادرانه را با پول واگذار کرد؟»
سعید فلاحفر-كارشناس خبره امور هنري،کارشناس پیشکسوت حوزه مرمت آثار تاریخی و مدرس دانشگاه- در گفت و گو با هنرنیوز درباره تبصره ۳۶ پیشنهادی سازمان برنامه و بودجه به دولت میگوید:«در تبصره ۳۶ بحث بر سر کلمه «نفایس ملی» است. چند وقت پیش در صفحه اجتماعی خودم یادداشتی گذاشتم که مضمونش این بود که تا وقتی به دلیل سودجویی شخصی عنوان میشود عمارت مسعودیه جزو نفایس ملی نیست و متأسفانه یک نسلی از دوستان ما برخی از برزگان را آنچنان مقدس جلوه میدهند که هر چه بگوید درست است، نباید انتظار زیادی داشت. به نظرم کلمه «نفایس ملی» بازیچه دست این گروه شده است برای همین کار.
یک استنتاجی از این کلمه شده تا هرجایی که به نفعشان است از آن استفاده کنند.»
کدام نمونه موفق خصوصی سازی
وی با اشاره به این که در همه جای دنیا گفته میشود که دموکراسی و جمهوری خوب است، میافزاید:« فکر نمیکنم تعداد کسانی که در حرف بگویند جمهوری بد است زیاد باشد اما در عمل به نظر شما جمهوری نیجریه، ونزوئلا، کنگو، افغانستان و پاکستان دموکراسیتر است یا حکومت پادشاهی بلژیک، دانمارک، لوگزامبورگ، هلند، نروژ، اسپانیا و سوئد ؟! واژهها گاهی خیلی شیک هستند اما درعمل هم چنین هستند؟ تمام دنیا به این نتیجه رسیدند که کارها را به بخش خصوصی واگذار کنند تا دقیقتر و چابکتر انجام شود اما در کشور خودمان کدام نمونه موفق را داریم که موضوع به بخش خصوصی واگذار شده باشد و سوءاستفاده نشده باشد که حالا اینقدر دم از خصوصیسازی میزنیم؟ آیا ما فرهنگ خصوصیسازی داریم؟ ما چنین فرهنگی نداریم! کلمه بسیار زیبا است اما بستر اجرایی آن در کشور فراهم نیست.»
آتش نشانی و کف شادی!
این کارشناس پیشکسوت میراث فرهنگی با ذکر مثالی ادامه میدهد:« فکر میکنید اکنون اگر آتش نشانی را به بخش خصوصی واگذار کنیم چه میشود؟ اگر در اروپا چنین کاری کنند چه میشود؟ هر بچهای هم میتواند
پیشبینی کند در ایران چه اتفاق خواهد افتاد! چند صباحی بعد خواهید دید که خودروهای آتشنشانی در تولدها کف میریزند تا کسب درآمد کنند!! به آنها بگویید فلان جا آتش گرفته است، میگویند آنجا دور است، برای ما
صرف ندارد، نمیآییم! درست مانند آمبولانسی که در ورزشگاه شهید شیرودی یک بیمار سکته قلبی را به بیمارستان نرساند و طرف فوت کرد! این واژهها روی کاغذ بسیار پر طمطراق و فوق العادهاند اما آیا در کشور ما
این فرهنگ و بسترهای لازمش برای این کار فراهم آمده است؟ کشوری که یک کارشناس قدیمی میراثش که نصف نسل میراث فرهنگی شاگردش هستند به راحتی و به دلیل شراکت در بهرهبرداری یک شرکت خصوصی
میگوید عمارت مسعودیه نفیس نیست! این کشور ظرفیت خصوصیسازی را دارد؟»
بخش خصوصی و ارکستر ملی و پاشایی ها
این کارشناس خبره امور هنری با طرح این پرسش که آیا کشور ما این ظرفیت را دارا است که موسیقی آن به بخش خصوصی واگذار شود، توضیح میدهد:« در این حالت دیگر هرگز ارکستری در ایران برگزار نخواهد
شد چون برای آن بخش خصوصی سود نخواهد داشت. می شود حکایت مرتضی پاشایی. بخش خصوصی دیوانه نیست که خرج یک ارکستر ۲۰۰ نفره را بدهد. یک مرتضی پاشایی نامی پیدا میکند و آن را در بوق و
کرنا کرده و با لوح فشرده آهنگهای او پول در میآورد. مگر میتوان مساجد را به بخش خصوصی واگذار کرد؟ چرا فعالیتهای حوزه هنری سازمان تبلیغات را به بخش خصوصی واگذار نمیکنند؟ چرا برگزاری نماز
جمعه، موزه قرآن، نیروی انتظامی یا مسلح، راه پیمایی های ملی، گشت ارشاد و... را به بخش خصوصی واگذار نمیکنند؟ مگر میشود همه چیز را به بخش خصوصی واگذار کرد؟ مگر می شود ارزش ها را با منافع
بخش خصوصی معاوضه کرد؟ مگر می شود وظائف مادرانه را با پول واگذار کرد؟»
میراث فرهنگی ناموس یک ملت
وی ادامه میدهد:« با ادغام سازمان میراث فرهنگی و گردشگری همین بحث خصوصیسازی برای نخستین بار در این سازمان مطرح شد، هرچه به رئیس سازمان توضیح میدادیم ایشان حرف خودشان را میزدند. من
هم گفتم میراث یک کشور ناموس یک مملکت است، آدم که ناموسش را به دست بخش خصوصی نمیسپارد! قرار نیست موزه ایران باستان برای تولید درآمد به بخش خصوصی سپرده شود. هر چه گفتیم باز ایشان قبول
نکردند در نهایت من گفت شما ممکن است نظافت منزلتان را به بخش خصوصی بسپارید اما رابطهتان با خانوادهتان را نمیتوانید. یک چیزهایی را نباید و نمیتوان به بخش خصوصی واگذار کرد. یک چیزهایی احتیاج به
یک فرهنگ و بستر و تجربه دارد. ما چنین تجربهای را نداریم. من نمیگویم نباید چنین تجربهای را کسب نکرد اما ابتدا بستر سازی فراهم شود بعد واگذار کنیم. نمیتوانیم با آزمون و خطا همه چیز را به دست بخش
خصوصی بسپاریم تا از دستشان بدهیم. وقتی بخش خصوصی آن را از بین برد، دیگر قابل احیا نخواهد بود.»
فلاحفر با اشاره به واگذاری تعداد زیادی از کارخانجات به بخش خصوصی مطابق اصل ۴۰ تأکید میکند:« کارخانهها را به قیمتی که حتی اندازه اجاره بهای آن هم نبود به بخش خصوصی فروختند. کارخانه تولید لاستیک
فلان، کل قیمت اعلام شده اش به اندازه اجاره بهای یک ساله آن نبود. بروید سراغش را بگیرید تا بدانید چه بر سر آن آمده است. اصلاً چنین بستر و فرهنگی در کشور ما وجود ندارد. صحبت کردن و بکار گرفتن الفاظ
زیبا که مشکلی را حل نمیکند. غربیها خیلی کارهای دیگر هم انجام دادند مگر ما توانستیم یک کدام از آن کارها را انجام دهیم. ۳۰۰ سال زمان برد تا غربیها توانستند اموالشان را به بخش خصوصی بسپارند. آن هم
بخش خصوصی پاسخگو و متعهد به مردم و کشور. نه بخش خصوصی منفعت طلب!»
وی اضافه میکند:« اصلاً هنگام نوشتن این تبصره کسی از سازمان میراث فرهنگی آماری گرفت و کارنامهاش را بررسی کرد که واگذاریهای پیشینش به بخش خصوصی چقدر سود داشته است؟ یک کلمه « نفایس
ملی»پیدا کردند و با استناد به آن هر کاری را مباح اعلام میکنند.»
منابع مالی شهرداریها ته کشیده است
او درباره ضعف میراث در نگهداری بناها به دلیل کمبود بودجه و پیشنهاد برخی کارشناسان و فعالان برای گرفتن مالیات و عوارض از دستگاههای مخرب میراث فرهنگی میگوید:« در سه سال آینده شهرداریها دچار
بحران مالی شدید خواهند شد. شهرداری تهران فرش زیرپایش را میفروشد و روزگار میگذراند. تا کی میتواند از طریق فروش زمین، باغ و املاک و تراکم کسب درآمد کند؟ این منابع تمام شدنی است. شهرداری تا دو سه
سال آینده منابع مالی خود را از دست میدهد. اکنون شهرداری در چنین وضعیتی است. شهرداری منابع کسب درآمدش؛ فروختن است و بالاخره یک روز این منابع تمام میشود. شهرداری بزودی با بحران مالی مواجه
خواهد شد. حالا به فکر کسب درآمد از میراث فرهنگی شهر افتاده است.»
بهای فروش نفت چیست؟
این کارشناس پیشکسوت میراث فرهنگی با بیان این که موافق تکیه بر مالیات از این نهادها نیست، میگوید:« مگر وقتی ما کودکانمان را به مدرسه میفرستیم باید درآمدزا باشد. ما به دولت مالیات میدهیم. دولت نفت منِ
شهروند ایرانی را میفروشد. پول نفت و مالیات منِ شهروند باید کجا برود؟ مگر نه این که میراث فرهنگی جزو اصلیترین پایههای تشکیل دهنده هویت ملی یک کشور است. کدام کشور را سراغ دارید که به هویت ملی
خود به بهانه خصوصیسازی چوب حراج بزند؟ دولت میتواند سوادآموزی را متوقف کند چون درآمدزا نیست؟ میتواند موسیقی و هنر یک مملکت را به دلیل نداشتن درآمد از بین ببرد؟ اخلاق را با معیار درآمدزایی
بسنجد؟ اینها جزو مخارج کشور داری است. دولت میتواند اکنون به بهانه کمبود بودجه فلان اقدام را برای امنیت ملی انجام ندهد؟ برخی چیزها جزو وظایف ذاتی دولت به شمار میرود. اگر دولت نمیخواهد خرج امنیت،
آموزش، بهداشت، فرهنگ و... را بدهد اصلاٌ حق فروش نفت این مملکت را ندارد.اگر نفت کشور را می فروشد باید هزینههای جامعه را هم متقبل شود.»
می شود مادر پیرتان را با یک دختر جوان معاوضه کنید؟!
وی تصریح میکند:« دولت مانند پدر خانواده است.آیا یک پدر سالم و معقولِ اهل کار فقط هزینه خورد و خوراک خانواده را تأمین میکند؟ یا موظف است امنیت، فرهنگ و بهداشت یک خانه را نیز تضمین کند؟ باید برای
فرزندش لباس زمستانی بخرد و او را به مدرسه بفرستد. قرار نیست میراث فرهنگی درآمد داشته باشد. میراث فرهنگی جزو وظایف ما است. این تفکر از کجا آمده است که برای میراث فرهنگی قیاس مادی میکند؟
میشود شما مادر پیرتان را که ۵۰ میلیون تومان هزینه عمل جراحی قلب بازش است، رها کنید و بگویید به جای آن یک دختر جوان ۲۰ ساله را میآوریم جای مادرمان چون هزینه آمدن آن کمتر از عمل است! مگر چنین
چیزی ممکن است؟! عمل قلب باز مادر برضمه فرزند خلف است! میراث فرهنگی بر ضمه حاکمیت و دولت است مانند امنیت، تأمین غذا، بهداشت، سلامت هوا، آموزش و... است. دولتی که نفت و سنگ معدن و گاز و
.... را می فروشد موظف است هزینههای میراث فرهنگی را تأمین کند. اصلاً تردیدی در این موضوع نیست.»
میراث فرهنگی بخشی از امنیت ملی است
این کارشناس پیشکسوت حوزه فرهنگ تأکید می کند:«میراث فرهنگی هر کشور تضمین کننده بخشی از امنیت یک کشور است. مگر میشود شناسنامه یک ملت را سپرد دست دیگران تا هرکاری میخواهند انجام دهند.
شناسنامه یعنی هویت و هویت از ارکان اساسی تضمین کننده امنیت است. شما تا ندانید که هستید و متعلق به کجا هستید چگونه میتوانید دیگران را مجاب کنید که دارای اهمیت هستید و باید به حقوق شما احترام بگذارند.»
او تصریح میکند:« چرا به چنین اصلی خدشه وارد میکنیم که حالا چانه بزنیم که هر ارگانی که مخرب است پولی پرداخت کند. برای چه سازمان باید گدایی کند؟ چرا به مرگ گرفتند که ما به تب راضی شویم؟ میراث
فرهنگی یک اصل است و حکومت موظف به تأمین هزینههای آن است. لطف و مرحمت نیست که سازمان گردن کج کند و بگوید حالا میشود چون بودجه نمیدهید از فلان سازمان یا نهاد بخواهید کار من را انجام دهد و
من فقط ناظر باشم! هر موقع دولت مالیات نگرفت و نفت نفروخت آن وقت میراث فرهنگی را واگذار کند.»
فلاحفر تأکید میکند: « شهرداری منابع مالیاش به اتمام رسیده و اینک روی بناهای تاریخی دست گذاشته و پس از خرید تک تک آنها را خواهد فروخت. خانه ظهیرالاسلام قرار بود تخریب شود تا به جایش پارکینگ
بسازند و بنده و دیگر دوستداران میراث فرهنگی بسیار تلاش کردیم تا این طرح متوقف شود. اکنون دیدم در حال کشیدن دیوارهای دور آن هستند. چه بسا به محض دیوار کشی این بنا تخریب خواهد شد. چون من به عنوان
یک مرمتگر میگویم این داربست اکنون به درد این بنا نمیخورد.»
مگر مردم نامحرم هستند؟
وی تصریح میکند:« اگر ما کار خلاف انجام نمی دهیم چرا جلوی هر طرح عمرانی دیوار میکشیم؟ چرا جلوی هر طرح مرمتی دیوار میکشیم؟ چرا نمیگذارند از پروژه مرمتی فلان بنا یا سردر یا حمام بهمان منطقه
عکاسی کرد؟ چون آقای دکتر فلانی و بهمانی ۲۰ میلیون حق پروژه گرفته است اما شاگردش را با ۲ میلیون تومان سر پروژه گذاشته و دوباره یک پروژه دیگر گرفته است. چرا مردم نباید بدانند یک پروژه مرمتی میراثی
چگونه انجام میشود؟ چرا اجازه عکاسی نمیدهید ؟ مگر عکاسان و مردم نامحرمند؟ اگر خرابکاری نمیکنید چرا اجازه عکاسی از کارهای خوبتان را نمیدهید؟ حتماً خرابکاری میکنید که دور آن را کیپ تا کیپ گونی
می کشید و اجازه عکاسی به غیر نمیدهید.»
نائب قهرمان دو ۲۰۰متر در مسعودیه چه می کند؟
فلاحفر ادامه میدهد:« چرا در عمارت مسعودیه نائب قهرمان دو ۲۰۰متر میتواند طراح پلاتو تئاتر حوضخانه شود؟ همه چیز که فروشی نیست . آدم خانوادهاش را که نمیفروشد. آدم شناسنامهاش را که نمی فروشد تا
کسب درآمد کند. پول خیلی شیرین است اما همه چیز را نمیتوان فروخت. آقای ظاهرا صاحب نظر، حراجیهای هنری تهران کم نبود نوبت به میراث فرهنگی رسید. بروید سراغی از پرونده دوسالهی حراجی بگیرید،
ببنید چه خبر است! همه چیز را با پول معامله میکنید. اخلاق، فرهنگ، تمدن، هنر، تاریخ، میراث فرهنگی. از پول فقط بخش کثیفش را یاد گرفتهایم. همه دنیا به دنبال کسب درآمد است تا فرهنگ و اخلاقش را رشد و
ارتقا دهد ما به بهای درآمد، کل اخلاقیات و فرهنگ یک مملکت را بر باد دادیم. ثروتی که قرار است مایه آرامش مردم شود بلای خانمانسوز آنها شده است. این چه جور تولید ثروتی است که اخلاق را له میکند؟ فردا
فرزندان این سرزمین چه خواهند کرد؟ آیا نباید انتظار داشت آنها که دیگر بویی هم از اخلاق نخواهند برد (چون ما همه را به بهای پول از بین بردیم) مملکت را دودستی تقدیم بیگانه کنند. آنوقت آنها حق ندارند در پاسخ به
این پرسش که چرا چنین میکنید؟ بگویند: پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت/ ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم!»
وی در پایان میگوید:« خلاصه این که؛ اگر نمونه ای (حتی یک نمونه) از تمکین شهرداری برای نصب یادمان های شهری به آييننامه نظارت بر انتخاب، ساخت و نصب مجسمه و يادمان درميدانها و اماکن عمومي (
مصوب جلسه ۴۴۲ مورخ ۷۸.۳.۴ شوراي عالي انقلاب فرهنگي) پیدا کردید، می توان اندکی امید داشت که ممکن است واگذاری میراث به شهرداری ختم به خیر شود. بخش خصوصی که جای خود دارد.»