سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ كهن و باستان جستاری دربارهٔ عدد 13 (سیزدهم فروردین ماه) - سیزده بدر

تاریخ كهن و باستان

جستاری دربارهٔ عدد 13 (سیزدهم فروردین ماه) - سیزده بدر

دکتر هوشنگ طالع

در دوران باستان، آغاز و پایان جهان را دوازده هزار سال می‌پنداشتند که چهار دوره‌ی سه هزار ساله را دربر می‌گرفت. این امر در دیگر اسناد به جای مانده از دوران کهن ایران، به روشنی به چشم نمی‌خورد. اما با این وجود، می‌بایست نوعی ریشه در گذشته داشته بوده و نمی‌تواند تنها حاصل دوره‌ی ساسانی باشد.

در بن دهش1 آمده است که در سالمر تازیکان دوازده هزار سال گوید:

 

سه هزار سال، هستیش مینو بود و هزاره‌ی خدای، بره و گاو و دو پیکر [حمل، ثور، جوزا].

سه هزار سال کیومرث و گوش بود، بی‌پتیاره و هزاره‌ی خدای کرزمک و شیر و خوشک [سرطان، اسد، سنبله] بودند که شش هزار سال بود.

چون هزاره‌ی خدایی به‌ ترازو [میزان] آمد، پتیاره اندر دوید. کیومرث و مهری و مهریانه و هوشنگ و تهمورث در 284 سال اول هزاره بودند. جم، تا فّر از او جدا شد، 616 ماه2 و نیم. پس از آن یک صد سال اندر گریز بود، 716 سال و نیم. پس، هزاره‌ی خدایی به کژدم [عقرب] آمد، دهاک هزار سال خدایی کرد.

پس، هزاره‌ی خدایی به نیم اسب [قوس] آمده فریدون خدایی کرد 500 سال. اندر همان پانصد سال، خدایی ایرج و منوچهر و افراسیاب و زو تهماسبان و کی‌قباد وسام بود. کی‌کاووس و کی‌خسرو وکی‌لهراسب و کی‌گشتاسب، تا آمدن دین، سی سال. شماره یک هزار سال.

پس، هزاره‌ی وهیک‌[جدی] آمد و زرتشت سپنتمان به پیامبری از داداراورمزد به گشتاسب شاه آمد... »

 

شماره‌ی هزاره

 

   1  

   2

   3

   4

   5

   6

   7

   8

   9

  10

  11

  12
 نام هزاره
 

حمل

ثور

جوزا

سرطان

اسد

سنبله

میزان

عقرب

قوس

جدی

دلو

حوت
   لقب هزاره

 

  ـ

  ـ

  ـ

  ـ

   کیومرث

   هوشنگ

   جم

   ضحاک

   فریدون

   زردشت

   اخشیت ‌اره

  اخشیت اره‌ماه
 
هزاره‌های دوازده‌گانه (یا چهار هزاره‌ی سه هزار ساله)، از هزاره‌های اول تا دوازدهم، نام برج‌های دوازده‌گانه را دارند. نام هزاره‌ی اول، حمل است و نام هزاره‌ی دوازدهم، حوت. این هزاره‌ها، از هزاره‌ی پنجم که اسد است، لقب‌های زیر را دارند: کیومرث، هوشنگ، جم، ضحاک، فریدون، زرتشت، اخشیت‌ اره و اخشیت اره ماه. 3

 

 


 
 

 

سه هزاره‌ی نخست

حمل، ثور، جوزا یا بره، گاو و دو پیکر

 

سه هزاره‌ی نخست، مینوی است (ماده وجود ندارد) و دوران‌های بعد، مینوی و مادی‌اند. در دوران مینوی، مکان و زمان وجود ندارد و گیتی فارغ از ماده و حرکت است. دو « هستی» وجود دارد که عبار‌ت‌اند از جهان اهورامزدا که سرشار از روشنایی، زندگی، زیبایی، دانش، بوی خوش و...، است و جهان اهریمن که آکنده از تاریکی، زشتی، بیماری، درد، بدبویی و... است:

 

... در آغاز، آن دو مینوی هم‌زاد و در اندیشه و گفتار، [یکی] نیک و [دیگری] بد، با یکدیگر سخن گفتند...:4

... در آغاز آفرینش، سپند [مینو]، آن دیگری [مینوی] ناپاک را چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه دین و روان ماد و [مینو] با هم سازگاراند...5... آن‌گاه که آن دو مینو به هم رسیدند، نخست زندگی و نـازندگی را [بنیاد] نهادند... 6

 

در سه هزاره‌ی نخست [حمل، ثور، جوزا]، اهورامزدا، امشاسپندان را که جلوه‌هایی از ذات او هستند،  می‌آفریند. در برابرِ جلوه‌های اهورامزدا، موجودات اهریمنی یا دیوها قراردارند. اما ذکر مشخص از آفرینش آن‌ها نیست. امشاسپند، به معنای ورجاوندِ جاودانه است. تعداد امشاسپندان، شش تاست که عبارتند از:

 

الف ـ بهمن (در اوستا «وُهوَمَن» یا «وُهومَنَنگهَ» و در پهلوی «وَهَمن»)، به معنی منش خوب یا نهاد نیک است. در گاث‌ها، بهمن از فروزه‌های اهورامزداست و در اوستای موجود ] اوستای نو[ ، یکی از امشاسپندان است که نماد اندیشه‌ی نیک و خرد و دانایی آفریدگاراست. از میانِ بزرگ دیوان، « اَکَ مَنَ یا اَکَ مَنَنگهَ»، هم آورد اوست.

 

ب ـ اردی بهشت (در اوستای نو، اَشَه وَهیشتَ)، به معنای بهترین اشه یا ارته (راستی) یکی از مهم‌ترین امشاسپندان (مهین ایزدان) است که پس از « بهمن» قرار دارد. در گاث‌ها، اردی‌بهشت از فروزه‌های اهورامزدا است. در یشت‌ها، اردی‌بهشت، زیباترین امشاسپند است. در برابر اردی‌بهشت، بزرگ دیو ایندرَ که برپایه‌ی نوشته‌ی بن‌دهش، دیو فریب‌کار و گمراه‌کننده است، قرار دارد.

 

پ ـ شهریور (در اوستایی « خشترَوَیریهَ»، در پهلوی « شَهرورَ» ) که معنای آن شهریاری آرمانی است. پاره‌ای از پژوهندگان آن را « توانایی مینوی آرمانی» یا « آرمان شهر» دانسته‌اند. در گاث‌ها، اردی‌بهشت از فروزه‌های مزدا اهوراست. شهریور به گروه سه‌گانه‌ی امشاسپندان نرینه تعلق دارد. بزرگ دیو «سورو»، همستار اوست.

 

ت ـ سپندارمذ یا اسفند (در اوستا «سپنت آرمیتی»، در پهلوی «سپندارمت» یا «سپندارمذ») که از دو جز، سپنت = ورجاوند و آرمیتی= اندیشه، فداکاری، بردباری، سازگاری و فروتنی‏، ترکیب یافته است. در پهلوی آن را «خرد کامل» می‌دانند.

در گاث‌ها، آرمیتی از فروزه‌های مزدا اهوراست. اما در اوستای نو، از امشاسپندان است. سپندارمذ، همراه با خرداد و امرداد، سه امشاسپند مادینه‌اند. از مهم‌ترین هم‌آوردهای او، بزرگ دیو «تَرومَیتی» (نانگ هَیتیَه)، دیو خیره‌سری و ناخشنودی است.

 

ث ـ خرداد (در اوستا «هَوروتات»، در پهلوی «خُردات یا هُرداد») به معنای رسایی و کمال است. در گاث‌ها، خرداد یکی از فروزه‌های مزدا اهوراست و در اوستای موجود، یکی از امشاسپندان. بزرگ دیو « تَوروی» (در پهلوی تاریچ یا تَریز)، هم آورد اوست.

 

ج ـ امرداد (در اوستا « اِمرِه‌تات»، در پهلوی اَمُرداد یا اَمُردات»)، به معنای جاودانگی و نامیرایی است. در گاث‌ها، از فروزه‌های اهورامزداست و در اوستای نو، از امشاسپندان . از بزرگ دیوانِ هم‌آورد او، می‌توان از زَیریچ یا دیو گرسنگی نام برد.

از یاد نبرم که گاه با قرار دادن اورمزد بر سر فهرست امشاسپندان، تعداد آن را به هفت می‌رسانند و گاه به جای اورمزد، این جایگاه، به ایزد سروش اختصاص داده می‌شود.

 

به دنبال آفرینش امشاسپندان، اهورامزدا، ایزدان را می‌آفریند. پاره‌ای از ایزدان، ریشه در تاریخ کهن و پیش از دوران کهن دارند. اینان ایزدانی‌اند که پیش از زرتشت نیز جنبه‌ی تقدس داشتند. از این گروه، می‌توان از آناهیتا، مهر، وای، تشتر، بهرام و رَپتیوین نام برد. پاره‌ای مانند ایزد هوم و ایزد آتش با آیین های مذهبی مربوط‌اند و برخی مانند « راستی»، مفاهیم انتزاعی‌اند و پاره‌ای مانند ایزد آسمان و ...‏، پدیده‌های غیرمادی‌اند. ایزدان عبارتند از:

 

مهر یا میترا، اردویسوآناهیتا، تشتر، رپیتوین، بهرام (ورهرام، وَرَثَرغنَه)، وای (وکو)، رشن (رَشنو)، سروش (سرئوشه)، اشی یا ارد (اَهریشوِنگ)، دین (دئنا)، چیسستا، آذر (آتر)، هوم (هئومه)، گوشورون، (گئورشورون یا روان آفرینش)، دَرَواسب (دَرَواسپا)، زروان، نریوسنگ، اریامن، بغ، اشتاد یا ارشتاد، ماراسپند یا مَنژَسپِنتَ، انغران، دهمان آفرین، باد، آسمان، ماه، خورشید، اوش بام، زامیاد.

در متن‌های پهلوی، در برابر هر ایزد، دیوی به عنوان هم‌آورد یا همیستار قرار دارد.

 

برپایه‌ی محاسباتِ استاد ذبیح بهروز « اولین روز هزاره‌ی اول، روز آدینه اول فروردین ماه سال موش 9036 سال خورشیدی و 70 روز پیش از رصد [زرتشت] است»7. بدین سان، هزاره‌ی نخست در سال 10761 پیش از میلاد و یا 12767 سال پیش از امروز (2006 میلادی / 1385 خورشیدی)، قرار داشته است.

 


 
 

 

 

سه هزاره‌ی دوم

سرطان، اسد، سنبله یا کرزمک، شیر، خوشک

 

سه هزاره‌ی دوم، دوران آفرینش مادی است. در این دوران، اهورامزدا پس از بی‌هوش شدن اهریمن، دست به آفرینش مادی می‌زند. بدین سان، از زمانِ بی‌کران، زمانِ کران‌مند می‌آفریند، تا هنگام مناسب آن را به جنبش درآورد. او، در عرض یک سال و در شش بار، نخستین نمونه‌های شش پدیده‌ی اصلی آفرینش، یعنی آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را می‌آفریند. سال‏گرد آفرینش‌های شش‌گانه به جشن‌های «گاهن بار» یا گهن‌بار معروف‌اند. این جشن‌ها که با فاصله‌ی نابرابر در سال قرار دارند عبارتند از:

 

1 ـ مدیوز رم گاه (آفرینش آسمان) که معنای آن میانه بهار است و مربوط به آفرینش آسمان می‌باشد که در ماه اردی‌بهشت قرار دارد.

2 ـ مدیوشم گاه (آفرینش آب)، به معنای میانه‌ی تابستان  است که مربوط به آفرینش آب می‌باشد و در تیرماه قراردارد.

3 ـ پتیه شهیم‌گاه (آفرینش زمین) که معنای آن گردآوری غله و مربوط به آفرینش زمین، در شهریور ماه است.

4 ـ ایاسیریم گاه (آفرینش گیاهان) به معنای بازگشت به خانه و مربوط به آفرینش گیاهان است و در مهرماه قرار دارد.

5 ـ مدیا ریم گاه (آفرینش جانوران)، که معنای آن میانه‌ی سال و مربوط به آفرینش جانوران در دی‌ماه است.

6 ـ همسپه مدیم گاه (آفرینش مردمان) که معنای آن حرکت همه‌ی سپاه و مربوط به آفرینش انسان، در روزهای پایانی سال است.

 

در دنیای نیکی، اهورامزدا از همه چیز آگاه است. او، به دلیل دانایی از وجود اهریمن و دنیای تاریکی و بدی آگاه است. اما اهریمن در جهان تاریک خود، به دلیل نادانی، از وجود جهان اهورایی آگاه نیست. تنها هنگامی که نوری از دنیای روشنایی به درون جهان تاریکی تابیده شود، اهریمن از وجود دنیای روشنایی آگاه تواند شدن.

اهورامزدا، توانایی آن را دارد که اهریمن را در مرزهای نور متوقف کند. اما این کار را آگاهانه نمی‌کند، زیرا در آن صورت اهریمن جاودانه می‌شود. اهورامزدا، خواستار آن است که ریشه‌ی بدی برای همیشه کنده شود. این کار هنگامی امکان‌پذیر است که اهریمن به جنبش درآید. بدین سان، رفته‌رفته نیرویش کاهش یافته و سرانجام در اثر برخورد با نیروهای مزدایی نابود ‌شود.

اهورامزدا، برای این که اهریمن را از مغاک تاریک خود بیرون کشیده و به جنگ وادارد، پرتوی از نور به درون جهان تاریکی می‌پاشد. اهریمن با دیدن نور، از وجود جهان مزدایی آگاه شده و یورش می‌آورد. اهورامزدا، می‌داند که اگر نبرد کران‌مند نباشد، اهریمن سرانجام همه چیز را به نابودی می‌کشد. از این رو، پیش‌نهاد می‌کند که نبرد فرجامین، نه هزار سال پس از یورش نخستین، انجام شود. اهریمن که نادان است، این پیش‌نهاد را می‌پذیرد. آماج اهورامزدا این است که در درازای زمان، رفته‌رفته از نیروی اهریمن کاسته شده و سرانجام به بند کشانده شود. با این پیمان‌سپاری، اهورامزدا نیایش « اهُونورُ یا یثه اهوویُریو» یا دعای راستی را به زبان می‌آورد. بر اثر این نیایش، اهریمن بی‌هوش شده و به بنِ دوزخ می‌افتد. اهریمن سراسر سه هزاره‌ی دوم، بی‌هوش است.

 

اهورامزدا، آسمان را روشن و بی‌کران می‌آفریند. نمونه‌ی نخستِِ آب، قطره‌ای است، به پهنای همه‌ی آب‌ها. نمونه نخستِ زمین، زمینی است گرد و هموار، بدون هرگونه پستی و بلندی. نمونه‌ی نخستِ گیاه، یک شاخه است که دربرگیرنده‌ی همه‌ی گیاهان است. نمونه‌ی نخستِ چارپایانِ سودمند، گاو
« ایوداد» یا « ایوک داد» است که در کناره‌ی راست8 رودخانه‌ی دا‌ئی‌‏تی‌نیک در ایران‌ویچ آفریده شد. نمونه‌ی نخست انسان، گیومرث یا زنده‌ی میرا بود. اهورامزدا او را در کناره‌ی چپ رودخانه‌ی دائی‌تی نیک در ایران‌ویچ آفرید. آفریدگار، گیومرث را برای یاری به خویش آفرید.

 

 
 
 
 
سه هزاره‌ی سوم
میزان، عقرب، قوس یا ترازو، کژدم، نیم‌اسب
 

با پایان هزاره‌ی دوم، دیوان که از بی‌هوشی اهریمن در رنج‌اند، وی را برای نبرد با اهورامزدا فرامی‌خوانند. هنگامی که کوشش‌های دیوان نافرجام می‌ماند، ماده دیوی به نام «جه» یا «جهی»، بانگ برمی‌دارد که ای پدر ما برخیز! دگر دیوان و بزرگ دیوان، دسته‌جمعی به اهریمن پیمان می‌سپارند که او را در نابودی آفرینش ایزدی، یار و یاور خواهند بود.

سرانجام، اهریمن از اغماً بیرون می‌آید و بر سر جهی بوسه می‌زند. همه‌ی ناپاکی‌های زنانه، فرآیند این بوسه است. جهی از اهریمن می‌خواهد که مردان، آرزومندش باشند. اهریمن آرزوی او را برمی‌آورد. پس از بیداری، اهریمن در پی یورش بر جهان برمی‌آید. اهورامزدا، ایزد زمان را به یاری فرامی‌خواند. ایزد زمان، آفریده‌های اورمزد را به جنبش درمی‌آورد. هم‌زمان، اهریمن نیز به جنبش درآمده و همراه‌ همه‌ی دیوان، به جهان یورش می‌آورد. اهریمن، آسمان را شکافته و به درون آن رخنه می‌کند و روشنایی آن را با تاریکی درهم می‌آمیزد. سپس، به آب می‌تازد و بخشی از آن را شور و گل‌آلود می‌کند. ایزدتشتر9 به یاری آب برمی‌خیزد و نمونه‌ی نخستین آب را برگرفته و بر جهان می‌پراکند. بدین سان، رودها و دریاها پدید می‌آیند. « تشتر، ستاره‌ی را یومندِ فره‌مند را می‌ستاییم که بر پریان [دیوان] چیره شد و آنان را درهم شکست، پریایی [دیوانی] که اهریمن برانگیخت. بدان امید که همه‌ی ستارگانِ دربردارنده‌ی تخمه‌ی آب را از کار بازدارد »10.

در تیریشت، تشتر کالبد مادی به خود می‌گیرد و نخستین بار در پیکر مردی پانزده ساله، سپس به پیکر گاوی زرین شاخ، آن‌گاه به پیکر اسبِ سپیدِ زیبا، با گوش‌های زرین و لگام زرنشان، در فروغ به پرواز درمی‌آید.

اهریمن، به گونه‌ی مار بر زمین فرود می‌آید. زمین تاریک می‌شود و موجودات پلید بر روی زمین رها می‌شوند. زمین، بر اثر ترس از یورش اهریمن بر خود می‌لرزد و کوه‌ها و پستی‌ و بلندی‌ها به‌وجود می‌آیند. 11 بر اثر بارانِ تشتر و رودها و دریاهایی که او به‌وجود آورده بود، زمین به هفت اقلیم یا کوره بخش می‌شود. این کوره‌ها یا کشورها عبارتند از:

 

 خونی‌رس در میان. در خاور، کشور ارزه. در باختر، کشور سَوَه. در شمال، دو کشور وُروجرش و وُروُبرش و در جنوب کشورهای فَرَدَدفش و ویَددَفش پدید می‌آیند. ایران در کشور خونی‌رس، یعنی «در دل زمین» قرار دارد. 12

 

آن‌گاه، اهریمن به گیاه یورش برده آن رامی‌خشکاند. امشاسپند امرداد، گیاه خشک را بر‌می‌گیرد و آن را می‌ساید و سپس آن گرد را با یاری تشتر، همراه با باران بر همه جا فرو می‌ریزد. بدین‌سان، رستنی‌های گوناگون سر بر می‌آورند.

اهریمن به گاو یکتا آفریده به عنوان نماد آفرینشِ جانوران مفید می‌تازد. اورمزد می‌داند که گاو یکتا آفریده، توان پایداری برابر اهریمن را ندارد. از این رو، برای کاستن از رنج و درد، بدو « بنگ»13می‌خوراند، تا درد را احساس نکند. گاوِ یکتا آفریده که از یورش اهریمن نزار شده، می‌میرد. از کالبد وی، گونه‌های بن شن و گیاهان دارویی می‌رویند.

در اثر مرگِ گاوِ یکتا آفریده، گئوش اورون (روان آفرینش)، سخت می‌خروشد. چنان سخت که هزار مرد با هم بانگ برآوردند. روان آفرینش، اهورامزدا را مورد خطاب قرار داده و می‌پرسد: سروری آفریدگان [جانوری] را در زمین به کدامین کس واگذاشتی؟14

از نطفه‌ی گاوِ یکتا آفریده یا نخستین آفریده‌ی جانوری، پس از پالوده شدن در ماه، دو گاو، یکی نر و یکی ماده، در ایران‌ویچ به‌وجود می‌آید. پس از آن گونه‌های دیگر چارپایان بر زمین و ماهیان در آب و پرندگان در آسمان، پدیدار می‌شوند.

 

اهریمن که به همه‌ی آفریده‌های اهورامزدا، به جز گیومرث (انسان)، آسیب رسانده، هزار دیو را به سرکردگی دیو « استوی داد» برای نابودی گیومرث می‌فرستد. اورمزد، پیش از یورش دیوان به کیومرث، او را به خواب سی ساله فرو می‌برد. از این رو، دیوان در کشتن او ناکام می‌مانند. پس از سی سال، چون کیومرث از خواب برمی‌خیزد، جهان را سیاهی و جان‌داران پلید فراگرفته‌اند. او درمی‌یابد که آفرینش به حرکت آمده است. نبرد در همه‌ی جبهه‌ها، میان امشاسپندان و بزرگ دیوان ادامه دارد. سرانجام کیومرث درمی‌افتد و می‌میرد: فلزها از کالبد او به‌وجود می‌آیند. نطفه‌ی کیومرث هنگام مرگ بر زمین می‌ریزد. این نطفه در نور خورشید پالوده شده و دوسوم آن را ایزد نریوسنگ (ایزدمردانگی) و یک‌سوم آن را سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) برمی‌گیرند.

 

اهریمن با این پیروزی‌ها، قصد آن دارد که به خانه‌ی خود، یعنی جهان تاریکی بازگردد. اما آسمان مینوی، چونان مرد جنگ‌آزمایِ زره بر تن که از سوی فروهرهای مردمان همراهی می‌شد، راه را بر او می‌بندند. 15 بدین‌سان، اهریمن در جهان اهورایی زندانی شده و با چشمان خود، آغاز شکوفایی زندگی را می‌بیند: تشتر با ریزش باران، آب‌های آلوده شده را شسته و به درون سوراخ‌های زمین می‌راند. زمین، با وجود حضور نیروهای بد، بارو می‌شود. چارپایان و جانوران رخ می‌نمایند و در اثر آمیزش نطفه‌ی کیومرث با زمین، نخستین جفت انسان پدیدار می‌شوند.

 


 
 

 

 

 

سه هـزاره‌ی چهارم

جـدی، دلـو، حـوت یـا زرتشت، اخیشت اره، اخشیت اره ماه

 

الف ـ هزاره‌ی دهم ، هزاره‌ی زرتشت.

 

.. اشو زرتشت روز دوشنبه 20 ربیع‌الاول، مطابقِ خرداد روز، ششم فروردین 2400 سال پیش از تاریخ یزدگردی به جهان آمده است. روز ولادت اشوزرتشت، روز جشن نو سده می‌باشد. جشن نو سده، روز پنجاه و پنجم پیش از نوروز است. اشوزرتشت هنگامی که شاه گشتاسب را به دین خواند، سی سال داشت. اشوزرتشت پس از آن که چهل و دو سال و پنجاه و چهار روز از عمرش گذشته بود، شالوده‌ی رصد تازه‌ای را استوار کرد و کبیسه را ایجاد نمود و تاریخ‌های قدیم را تصحیح و منظم کرد. اشوزرتشت، سه‌شنبه خورشید روز، یازدهم دی ماه خورشیدی، شب چهارشنبه هشتم رجب، مطابق [با] شب اول فروردین یزدگردی در سال 35 رصد، جهان را به درود گفت. در این هنگام، هفتاد و هفت سال یزدگردی پنج روز کم از عمرش گذشته بود که 28100 روز می‌باشد. از این قرار، اشوزرتشت، دوشنبه خرداد روزِ فروردین ماه یزدگردی، اول هزاره‌ی دهم به جهان آمده و سه‌شنبه خورشید روزِ دی ماه خورشیدی، جهان را به درود گفته است. امسال که سال 1331 هجری خورشیدی و 1952 میلادی است، 3677 سال از تاریخ رصد اشوزرتشت و 3720 سال از تاریخ ولادت او می‌گذرد. 16

 

بدین سان، برپایه‌ی محاسبات استاد ذبیح بهروز، روز اول هزاره‌ی دهم، برابر است با « دوشنبه، خرداد روز، ششم فروردین 2400 سال پیش از تاریخ یزدگردی». این تاریخ برابر است با 27 مارس 1768 پ م. و ششم فروردین 2389 پÚ.

برپایه‌ی اسناد و مدارک موجود، فشرده‌ی داستان زایش و بالیدن زرتشت، به شرح زیر است:

 

فره‌ی زرتشت، از روشنی‌های بی‌پایان به خورشید، از خورشید به ماه، از ماه به ستارگان و از ستارگان به « آتش» می‌رسد که در خانه‌ی زوئیش و فراهیم روان،17 مادر و پدر دغدو (مادر زرتشت)، فروزان است...

دو غدو، با این فره، چشم به جهان می‌گشاید. در اثر این نور، زیست‌گاه خاندان و خانه‌ی دغدو، نورانی می‌شود. 18 مردمِ زیست‌گاه، در اثر نور باران شدن محل زندگی خود، به مخالفت با خاندان دوغدو برمی‌خیزند. در این فرآیند، آن‌ها مجبور به ترک زیست‌گاه می‌شوند. آنان به زیست‌گاهی به نام راک یا راغ کوچ می‌کنند. سر دودمان سپیتمان (خاندان پدری زرتشت)، ساکن این زیست‌گاه‌اند. در این زیست‌گاه، دغدو با پورِ وش‌اسپ از خاندان سپیتمان، زناشویی می‌کند. در این میان، دیوان بسیار می‌کوشند که بر زیست‌گاه و خان و مانِ پدر و مادر زرتشت آسیب رسانند. اما ناکام می‌شوند. سپس آنان در پی آسیب‌رسانی به مادر باردار برمی‌آیند. اما در این راه نیز ناکام می‎‏مانند.

سه روز پیش از زایش زرتشت، خانه‌ی پوروشِ اسب، نورباران می‌شود. زرتشت در لحظه‌ی زاده شدن، خندان است.

پانزده تا سی سالگی، دوران بالندگی زرتشت است. در سی سالگی در کرانه‌ی رود دائی‌تی نیک، امشاسپند بهمن، بر او نمایان می‌شود. زرتشت، همراه بهمن به بارگاه اهورامزدا و امشاسپندان راه می‌یابد و تا چهل سالگی در خدمت اهورامزداست.

در چهل سالگی، زرتشت رسالت پیامبری را آشکار می‌کند.19 فرمان‌روایان، روحانیان و دیگرانی که منافع خود را در خطر می‌دیدند، به مخالفت برمی‌خیزند. زرتشت به دربارِ گٌشت اسپ می‌رود و او را به آیین مزدی‌یسنا فرامی‌خواند. سرانجام گٌشت‌اسپ، دین می‌آورد. در اثر دین‌آوری گٌشتاسب، جنگ‌های دوره دوم ایران و توران که شکل مذهبی دارد، آغاز می‌شود. 20 سرانجام زرتشت در هفتاد و هفت سالگی به دست یک تورانی در این جنگ‌ها کشته می‌شود و یا به مرگ طبیعی درمی‌گذرد.

 

منابع پهلوی درباره‌ی زندگی زرتشت، عبارتند از کتاب هفتم مجموعه‌ی عظیم دین کرد (Dinkard) ، رساله‌ی زات اسپرم Zat-spram به نام گزیده یا نوشته‌های گزیده ویچی تکیهای (Vitchitakiha-i Zat - Spram).

پایه‌ی داستان زندگی زرتشت، در هر دو منبع کمابیش یکی است. «جز این‌که در رساله‌ی زات اسپرم، فشرده‌تر و با سبکی ادیبانه‌تر و پیراسته‌تر آمده است».21

در سده‌ی هفتم هجری، کی‌کاووس پسرِ بهرام پسرِ دارا، برپایه‌ی این نوشتارها، مثنوی معروف به زراتشت‌نامه را ساخت. 22 کی‌خسرو اسفندیار، آن را به نوشتار، در کتاب « دبستان المذاهب» آورده است.

در مجموعه‌ی دین کرت، در کتاب هفتم، شرح زندگی زرتشت به تفصیل، همراهِ پاره‌ای جزییات آمده و زندگی زرتشت را در هاله‌ای از افسانه فرو برده است. کتاب هفتمِ مجموعه‌ی دین کرت « بایستی خلاصه و چکیده‌ی یکی از نسک‌های پهلوی اوستا، به نام سپندنسک (spend-nask) بوده باشد».23

فصل نخست از کتاب هفتم، درباره‌ی دگرگشت دین مردم در دوران ویشت‌اسب شاه است. در این جا، پیش از وارد شدن به اصل موضوع، از پهلوانان و شاهان، «چونان پیامبران»24 یاد می‌کند و تاریخ شاهان ـ پهلوانان  ـ پیامبران، به کی‌خسرو پایان می‌یابد و سپس کوتاهی درباره‌ی زرتشت آورده شده است. فصل چهارم، دربرگیرنده‌ی تاریخ ایران تا درگذشت زرتشت، فصل پنجم تا درگذشت ویشت اسب و فصل ششم، تا « پایان فرمان‌روایی زرتشتی» را دربر می‌گیرد. فصل‌های هفتم تا نهم، درباره دوره‌ها‌ی پایانی کار جهان و فصل دهم به رستاخیز و ظهور سوشیانت (موعود)، اختصاص دارد.

رویدادهای بزرگ، از زمان آیین‌پذیری تا درگذشت زرتشت، عبارتند از: نبرد تورانیان علیه ایرانیان به دلیل دگرگشت آیین ایرانیان (شرح این داستان در کتاب یادگار زریران نیز هست). به ظاهر در این جنگ، زرتشت نیز کشته می‌شود. سی و پنچ سال پس از ایمان آوردن گٌشت اسب (1693 پ‌م)، آیین مزدیسنا، جهانگیر می‌شود. بهمن پورِ اسفندیار در گسترش دین بسیار می‌کوشد. یک صد سال پس از زرتشت (1591 پ‌م) ، شنو (shenov) موبد موبدان، همراه با یک صد تن از موبدان، برای شناساندن آیین، واقعی زرتشت و تبلیغ و پراکنش آن، مکتبی بنیان می‌نهد. توسعه‌ی نهایی آیین در سده‌ی چهارم پس از زرتشت، به دست می‌آید. سپس فصل هفتم دین کرد، با نادیده گرفتن چندین سده، با سخنانی کوتاه درباره‌ی اردشیر پاپگان، موبد تنسر (Tansar) و... پایان می‌گیرد.

 

چنان‌که گفته شد، از مهم‌ترین منابع زبان پهلوی درباره‌ی زندگی زرتشت، رساله‌ی زات اسپرم به نام « گزیده» یا « نوشته‌های گزیده» است. این کتاب دارای سه بخش است. بخش نخست درباره‌ی جهان‌شناسی یا آفرینش اولیه است. بخش دوم، درباره ی زندگی زرتشت و فرجامین بخش، درباره‌ی رستاخیز می‌باشد.

زات اسپرم یا زاد اسپرم، به معنای « آزادگل» است. وی در سده‌ی سوم هجری می‌زیسته و برادر بزرگ او، موبدان موبد، منوش‌چهر بود که در فارس و شیراز اقامت داشت و امور زرتشتیان را سرپرستی می‌کرد. در آن زمان، زرتشتیان بیش‌تر در شیراز، ری، کرمان، سرخس و سیرجان می‌زیستند. منوش‌چهر، دارای حشمت و شوکت ویژه‌ای بود.

منوش‌چهر، برادرش زات اسپرم را به عنوان نماینده‌ی خود به شمال شرق ایران گسیل کرد. در آن‌جا، وی تحت تأثیر افکار مانویان و زروانیان قرار گرفت. زات اسپرم، کتابی نوشت به نام «گزیده» یا « نوشته‌های گزیده» و در آن‌جا افکار جدیدش را اعلام کرد. منوش‌چهر، از این کار برادر سخت برآشفت و گفت: 25

 

زات اسپرم مرتکب گناه شده که برخلاف آیین، عقیده بیان می‌کند و او ممکن است میان دوستان مانوی خود‌بتواند چنین‌چیزهایی بگوید که آنان را بفریبد، نه مرا که پیشوای زرتشیان هستم.

 

در کتاب گزیده، پس از شرح زایش و بالیدن و مبعوث شدن زرتشت آمده است:

 

چون ده سال از آغاز دین سپری شد ]1728 پ‌م[، مدیو ماه به آیین گروید. بیست سال که از دین گذشت ]1718 پ‌م[ ، دوشیزه‌ای امیـرزاده، ایمـان آورد. سی سـال از دین گذشت
]1708پ‌م[ که هیونان [خیونان، هون‌ها یا شعبه‌ای از تورانیان] به ایـران زمین حملـه کردند. چهل سـال از دین سپری شد
]1698 پ‌م[که هونیم (Hunim) یا وهونیم (Vahunim) پسر اوروشتار (urvashtar) یا اوراشتار (Avarastar) زاده شد. چون چهل و هفت سال از دین بگذشت [1691 پ م]، زرتشت بمرد که هفتاد و هفت سال و چهل روز داشت.

شصت و سه سال پس از دین ]1675 پ‌م[، فرشوشتر Farshushar [شاید زریر در شاه‌نامه] از جهان برود. به شصت و چهار سالگی دین [1674 پ م] جاماسپ که پس از زرتشت، موبدان موبد بود‏، در گذرد. هفتاد و سه سال پس از دین
[1665 پ‌م] هنگ ـ هئوروش (Hang-Haurush) پسر جاماست بمیرد و در هشتاد سال پس از دین [1658 پ‌م] اسمو ـ‌خونت (Asmo Khvant) یا (Asmok- Khanvat).

به  هشتاد  سال  سپری  شدن  از  دین  [1658 پ م]  وَس  ـ  ویش  باگ (Vas-vish bag) که به آخت (Akht) ساحر مشهور است، بکشد، شش تن از دین‌دارانِ نام‌آور را که از آن جمله‌اند، دو دختر زرتشت به نام‌های فرین و سریت، یکی دیگر اشس توت (Ashostut یا Ahlostud) پسر مدیو ماه و سه نام‌آور دیگر که اندر دین مشهوراند.

چون یک صد سال از دین بگذرد[1638 پ‌م]، هونیم (وهونیم) را که در چهل سالگی ]1698 پ‌م[ از دین زاده شده بود، پسری بیابد، سین نام که در دوصد سالگی ]1538 پ‌م[ دین بمیرد که یک صد شاگرد داشت.

به سه صد سالگی دین[1438 پ‌م]، در روز، آسمان چون شب شود [خورشیدگرفتگی] و در دین خلل شود و خدایی [شهریاری یا پادشاهی] بلرزد.

 

ب ـ هـزاره‌ی یازدهم و دوازدهم: دوره‌ی رهانندگان (موعودان) یا سوشیانت‌ها

 

1 ـ هوشیدر (در زبان اوستایی، « اوخشیت اِرِت»، در پهلوی اوشیدر) یعنی پروراننده‌ی پرهیزگاری، نخستین سوشیانت یا سوشیانس (رهاننده یا موعود) در آیین مزدایی است.

 

سی سال مانده به پایان هزاره‌ی زرتشت[799پ‌م/1450پ‌‏ه]، دوشیزه‌ای پانزده ساله هنگام آب‌تنی در دریاچه‌ی هامون،  از تخمه یا فره‌ی بازمانده‌ی زرتشت در این دریاچه، باردار شده و«هوشیدر»، زاده می‌شود. نام این دوشیزه، نامیگ پد (دارنده‌ی پدر نامور  یا پدر پرآوازه) است.

 

دریاچه‌ی هامون (کنس اویه یا کن سو در اوستایی و کیان‌سه یا کان‌سیه در پهلوی و پازند)، در اسطوره های دینی ایرانیان، جایگاه ویژه‌ای دارد. در روایت‌ها آمده است که زرتشت سه بار با همسر خود هووی [Hwavi]، نزدیکی می‌کند و هووی هر بار خود را در آب کیان سه یا کیان سو (هامون) می‌شوید و نطفه‌ی زرتشت از طریق هووی، وارد این آب می‌شود.

 

فره‌ی زرتشت را اندر دریای کیان سه، برای نگاه‌داری به آبان فره که ایزد آناهید است، سپردند... یکی‌یکی، چون ایشان را زمانه‌ی خود رسد، چنین شود که کنیزی برای سر شستن به آن آب کیان‌سه شود و او را فره اندر تن آمیزد، آبستن شود. ایشان یکی‌یکی به زمانه‌ی خویش چنین زاده شوند.26

چون هوشیدر به سی سالگی ‌رسد، ]769 پ‌م[ خورشید ده شبان و روزان در میان آسمان از جنبش بازمی‌ماند. درست در همان نقطه‌ای که در آغاز آفرینش قرار داشت و جنبش را از آن نقطه آغاز کرده بود. فرو نشدن خورشید، بشارت ظهور است. هوشیدر، به هم‌پرسگی اهورامزدا می‌رسد و از یمن این کار، سه سال پیاپی، بهار خواهد بود.

]اما، روایت دین کرد به گونه‌ی دیگر است[>: « نزدیک به پایان هزاره‌ی زرتشت، اهریمن که روزگار خویش را رو به پایان می‌بیند، می‌کوشد تا خورشید را که برشمارنده‌ی روزها و سال‌هاست، از رفتار بازدارد. تا مگر واپسین روز فرا نرسد و بدین روی است که خورشید، ده شبانروز درنگ می‌کند و اوشیدر به هم‌پرسگی هرمز می‌رسد و به نیروی دادار، اهریمن در این کوشش شکست می‌خورد و خورشید به رفتار در می‌آید، تا زمانه‌ی اهریمن را سپری کند... »27

 

اما، در کتاب زند وهومن یسن، داستان دگرگونه است و از جنبش فرو ماندن خورشید، معجزه‌ی پیامبری است و نه کار اهریمنی. 28

 

]برپایه‌ی روایت کتاب مزبور[، اوشیدر در سی سالگی به دیدار هرمزد نایل شده و دین می‌آورد. چون از دیدار اورمزد بیرون می‌شود، به خورشید فرمان ایست می‌دهد. خورشید، ده شبان و روزان از حرکت بازمی‌ماند، تا همه‌ی مردم جهان به آیین مزدیسنا بپیوندند. آن‌گاه، ایزد مهر به اوشیدر بانگ برمی‌دارد که « بخش‌هایی از جهان تاریک است. پس خورشید را بانگ کن که برو... »29

 

2ـ هورشیدر ماه (در اوستایی اوخشیت نِمَ، در پهلوی، اوشیدر ماه یا اوشیدر ماهان) به معنای پروراننده‌ی نماز است. هوشیدر ماه، دومین رهاننده یا سوشیانت است.

 

سی سال مانده به پایان هزاره‌ی هوشیدر یا پایان هزاره‌ی یازدهم [200 میلادی/ 421 پ‏هـ ]، دوشیزه‌ای پانزده ساله هنگام آب‌تنی در دریاچه‌ی هامون (کیان‌سه یا کیان سو)، از فره‎ی (تخمه) بازمانده از زرتشت در دریای مزبور، باردار می‌شود.

مادر هوشیدرماه « وَنگ هوِفد‌ری (دارنده‌ی پدر خوب)» از خاندان بهروز، پسر فریان بود. او مامور پی‌گیری وظیفه‌ی هوشیدر در زمینه‌ی پیرایش دین مزداپرستی و سامان بخشیدن کار جهان است.

هنگامی که هوشیدر ماه به سی سالگی می‌رسد ]230 میلادی / 391 پ  هـ[‌،خورشید به نشانه‌ی پایان هزاره‌ی اوشیدر، در میانه‌ی آسمان از جنبش بازمی‌ماند.

 

3ـ اَستَوت اِرِت.  استوت‌ارت، سومین  و یا فرجامین سوشیانت یا رهاننده (موعود) مزداپرستان است.

سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره‌ی هوشیدر ماه [1202 میلادی/ 581 خورشیدی] از دوشیزه‌ای پانزده ساله به نام ارِدت فدری (به معنای آبروی پدر و یا به گفته‌ای برخوردار از پدری کام‌یاب) که هنگام آب‌تنی در دریاچه هامون از تخمه یا فره‌ی زرتشت، باردار شده، متولد می‌شود. اوست که کار نو کردن جهان و آیین مزدا را به انجام می‌رساند.

 

در اوستا، هر کجا که سوشیانت به صورت مفرد آمده است، مراد استوت ارت است. در بیش‌تر موارد، به جای نام، صفت او به کار برده می‌شود و پسوند پیروز نیز دارد. از نشانه‌های ظهور وی، توقف خورشید در میانه‌ی آسمان است. با ظهور وی، همه‌ی ورجاوندان، چونان کی‌خسرو، گودرز، گیو، توس، پشوتن، گرشاسب و دیگران، به وی می‌پیوندند و رستاخیز می شود. بدین‌سان، جهان مادی، پایان می‌پذیرد و جهان مینوی آغاز می‌گردد.

سوشیانس، بدکاران را پادافره می‌دهد. دیو آز، دیو خشم و سپس دیوان دیگر را در خود فرو می برد و خود به دست ایزد سروش نابود می‌شود. اورمزد، انگره مینو را با همه‌ی آفریده‌های تاریک و زشت آن، از همان سوراخی که در آغاز، با شکافتن آسمان به درون رخنه کرده  بودند، به بیرون آسمان رانده و به دوزخ فرو می‌افکند. بدین سان، راه بازگشت انگره مینو بسته می‌شود. دوران سوشیانت، دوران تکامل آفریده‌های مزدایی است. بدین سان، همه‌ی دیوان نابود می‌شوند و بیماری، پیری، مرگ، آز، ستم و... از جهان رخت برمی‌بندد. گیاهان همه سرسبز و همه‌ی موجودات در خوشی هستند.

سوشیانت، خویش کاری برانگیختن مردگان را دارد. مردگان به تدریج برانگیخته شده و پس از انجام داوری فرجامین در حضور مهر، سروش و رشن، از پل چنوات می‌گذرند. این پل برای نیکوکاران پهناور و برای گناه‌کاران، باریک و تیز، چون لبه‌ی تیغ است. نیکوکاران به بهشت و بدکاران به دوزخ می‌روند...

 

برپایه ی محاسبات استاد ذبیح بهروز « آخرین روز هزاره ی دوازدهم، روزشنبه 30 اسفند سال 6000 یزدگردی رحلت است».30 یعنی روز هفدهم ژانویه 1232 میلادی یا چهارم بهمن ماه 610 خورشیدی.

از این رو، می‌بایست در روز زایش استوت ارت، در سال 1202 میلادی یا 581 خورشیدی، خورشید به نشانه‌ی ظهور وی و پایان هزاره‌ی هوشیدر، از جنبش بازمی‌ماند. چنان که گفته شد، می‌بایست کار جهان در روز هفدهم ژانویه 1232 میلادی و یا چهارم بهمن ماه 610 خورشیدی، به پایان می‌رفت.

جدول زیر با توجه به تاریخ‌هایی که استاد ذبیح بهروز به دست داده است (آغازین روز هزاره‌های دوازده‌گانه، روز آغاز هزاره‌ی دهم و یا هزاره‌ی زرتشت و نیز پایان کار جهان)، تنظیم شده است.


 
 

 

هزاره               نام هزاره               آغاز هزاره
                                                       میلادی (پ‌ م)               خورشیدی (پ هـ )

 

یکم               حمل ( بره  ) ـ ایران‌ویچ               10762                 11383
دوم               ثور (گاو) ـ جم‌وی‌ونگ‌هان               9763        10384
سوم               جوزا ( دوپیکر ) ـ کوچ               8763         9384
چهارم               سرطان (کرزمک) ـ کوچ                7764               8385
پنجم               اسد ( شیر ) ـ کیومرث               6765               7386
ششم               سنبله (خوشک)ـ ‌هوشنگ               5765          6386
هفتم               میزان ( ترازو ) ـ جم               4766               5387
هشتم               عقرب ( کژدم ) ـ ضحاک               3767               4388
نهم               قوس (نیم اسب) ـ فریدون               2767               3388
دهم               جدی ( وهیک) ـ زرتشت               1768               2389
یازدهم               دلو ( آورنده‌ی آب ) ـ اخشیت اره               769               1390
دوزادهم               حوت ( ماهی ) ـ اخشیت اره ماهی               230 (میلادی)               391

 

 

* 12000 سال یزدگردی، سال 365 روزی است و برابر است با 4.380.000 روز که برابر است 11993  سال خورشیدی.

 

با توجه به جدول بالا، پایان هزاره ی دوازدهم که رستاخیز می‌باید بوده باشد، برابر است با 1232 میلادی یا 610 خورشیدی. برپایه‌ی همان محاسبات، در سال 1738 پ م، وحی بر زرتشت نازل می‌شود. وی در سال 1728 پیامبری آشکار می‌کند. برپایه‌ی همان محاسبات، می‌بایست هوشیدر در سال 799 پ‌م ، زاده می‌شد و در سال 769 پ م یا 1390 پ هـ ، خورشید به مدت ده شبانه‌روز به نشانه‌ی بشارت ظهور وی، از جنبش می‌ایستاد. به همین ترتیب، می‌بایست زایش هوشیدر ماه، در سال 200 میلادی (421 پ هـ) می‌بوده و در سال 230 میلادی یا 391 پ هـ ، می‌بایست خورشید به نشانه‌ی بشارت ظهور وی و پایان هزاره‌ی هوشیدر از جنبش بازمی‌ماند. هم‌چنین، می‌بایست زایش استوت ارت در سال 1202 میلادی یا 581 خورشیدی به وقوع می‌پیوست و چنان که گفته شد در سال 1233 میلادی یا 610 خورشیدی می‌بایست کار جهان به پایان می‌رسید و رستاخیز آغاز می‌شد.

با حساب ذبیح بهروز، دوره‌ی هزاره‌های دوازدگانه برابر با 11993 سال خورشیدی بوده است.

اما بر پایه‎ی باور ایرانیان کهن، با پیدایی سوشیانت و برانگیختن مردگان و رفتن نیکو‎کاران به بهشت و بدکاران به دوزخ، کار جهان پایان نمی‎یابد و از هزاره‎ی سیزدهم، دور 12 هزار ساله‎ی نوینی آغاز می‎شود. بر پایه‎ی این باور، روز سیزدهم سال نو (نوروز)، به عنوان نما (هزاره‎ی سیزدهم) روز فرخنده‎ای بود که شگون داشت و مردم با رفتن به دامان طبیعت که زندگی تازه‎ای را آغاز کرده بود، روز سیزدهم یا آغاز دور نوینی از زندگی را، جشن می‎گرفتند.

پس از یورش تازیان و دور شدن مردمان از ریشه‎ی خود، رفته رفته این باور‎ها، کم رنگ شدند. پس از آن که به دست فراموشی سپرده شوند، فرزانگان ایرانی، برای نگاهداری و ورجاوندی این سنت، به این خرافه دامن زدند که شمار 13 نحس است و باید نحسی سال نو را با رفتن به دامان طبیعت، به در کرد. گسترش این خرافه، اجازه ندارد تا این سنت کهن، به دست فراموشی سپرده شود.

این باور، توانست این سنت را تا به روزگار ما که دیگر نیازی به خرافه نیست، پایدار نگاه دارد.

این اعتقاد در درازای سالیان، چنان بر اندیشه‎ی مردم ما، اثر گذاشت که گمان کردند که به راستی این شمار پرشگون یعنی 13، بد شگون و نحس است. تا جایی که حتا شماره‎های خانه‎های خود را به 1+12 یا 2+11، بدل کردند و ...

دیگر عددهای پرشگون در باور ایرانیان کهن، عبارت بودند از عدد هفت به نشانه‎ی هفت اشاسپند و عدد 72 به نشانه‎ی کمربند 72 رشته‎ای به نام «کشتی» که زرتشتیان پیش از رسیدن به بلوغ کامل به میان می‎بستند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه