چهارشنبه, 05ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی ایران تنها کشور نفت نیست - دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

ایران پژوهی

ایران تنها کشور نفت نیست - دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

برگرفته از کتاب ایران را از یاد نبریم رویه‌ی 35 تا 39


دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن


 شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم.(حافظ)

چند سال پیش بمناسبت مرگ صادق هدایت، آقای «رژه لسکو» مقاله‌ای در روزنامه‌ی «خبرهای ادبی» پاریس انتشار داد که نام آن این بود «ایران تنها کشور نفت نیست»

اگر خارجیان محتاج به یادآوری این نکته باشند عجیب نیست، عجب آنست که ما خود نیز فراموش کرده ایم که ایران تنها کشور نفت نیست. آنچه امروز می‌اندیشیم و می‌گوییم و می‌کنیم مبین این فراموشی است، انکار آن است که کشور ما را روزگاری تمدن و فرهنگی بوده و او را زبانی است که بعضی از درخشان‌ترین آثار فکری بشری در آن ایجاد گردیده، تمدن مغرب زمین چشم ما را خیره کرده است، ما را مجالی نگذارده که در آنچه اقتباس می‌کنیم تأملی کنیم یا باری، بر آنچه از دست می‌دهیم تأسفی بخوریم. به آهویی می‌مانیم که در بیابانی تاریک در برابر نورافکن نیرومندی قرار گیرد.

گاه بگاه فریاد می‌زنیم ما ملتی کهنسال هستیم، چنینیم و چنانیم، لیکن کمتر حرف خود را باور داریم. غالباً آنرا جز به شوخی یا از سر ریا بر سر زبان نمی‌آوریم. دلیل آنهم اینست که روز بروز به شیوه‌ی  زندگی‌ای نزدیک‌تر می شویم که تقلید نسنجیده‌ای از شیوه‌ی  زندگی ملت‌های خام و تازه بدوران رسیده است. با این وصف، از تکرار این حقیقت (هر چند غبار ابتذالی بر آن نشسته باشد) نمی‌توان احتراز جست که ما ملت کهنسالی هستیم و جای افسوس بسیار خواهد بود که بخواهیم به آیین ملتهای جوان و «بی تاریخ و خوشبخت» زندگی کنیم.

جای گفتگو نیست که ما نباید به تاریخ خویش غرّه شویم و به اتکای تمدن گذشته خود از پیشرفت غفلت ورزیم. جای گفتگو نیست که کشور ما باید نو شود؛ از نظر جسمانی به صنعت جدید مجهز گردد واز نظر روحی با مقتضیات زندگی امروز هماهنگی یابد و بیگمان چنین خواهد شد. لیکن حرف بر سر اینست که در این میانه سرمایه‌های معنوی خود را نبازیم. ما ملتی هستیم که در طی چند هزار سال سرافرازیها و سرافکندگیها داشته، از تمدن‌های گوناگون مایه گرفته و دیگران را از تمدن خود بهره‌مند کرده است، و بر اثر این احوال، آداب و اصول وفرهنگی اندوخته ، ملتی که گرم و سرد روزگار چشیده و مانند همه ملتهای پیر، دارای عیب‌ها و حسن‌هایی است، دستخوش وسواسها و هوس‌ها و ندامت‌ها و حسرت‌هایی است. وضع چنین ملتی، فی‌المثل، با ساکنین "موناکو" یا "لوکزامبورگ" تفاوتی دارد.

اگر نام کشور ما در نقشه جغرافیا در ردیف چند نامی است که شاخصیتی دارند، برای همین است؛ برای تاریخ و تمدن اوست؛ نه برای آنکه اتوبوس‌های دو طبقه در خیابان‌ها تهران روانند، یا میدان بهارستان غرق فواره‌های گردنکش و چراغهای رنگارنگ شده است. اقتباس تمدن و صنعت غرب هیچگونه مغایرتی با حفظ خصوصیات ملی و توجه به نیروهای معنوی ندارد، همانگونه که در هند یا ژاپن نداشته. برعکس، آنچه به ملتی درخشندگی می‌بخشد، تنها وجود ماشینهای عظیم و وسائل رفاه و زرق و برق نیست، تنها نساجی «منچستر» و فولاد «شفلید» و کشتی «کوین مری» و «رویال ارفورس» انگلستان را کشوری بزرگ نکرده است، شکسپیر و بیکن و داروین و دیکنز و حتی لارنس الیویه و ویویان لی نیز در این میانه دستی داشته‌اند، «کمبریج» به سبب دانشگاهش و «استراتفورد» برای تئاتری که دارد، هر دو از «بیرمنگهام» بلند آوازه‌ترند، این اصل در باره هر کشور متمدنی، چه کوچک و چه بزرگ، صادق است، فرانسه یا آلمان، هلند یا سوئد. در همه این کشورها اگر کارخانه و دود و برق و بخار هست، موزه و کتابخانه و تئاتر و دانشگاه نیز هست، اگر برای مخترع و مهندس و طبیب احترام و رفاهی است، نقاش و فیلسوف و اهل قلم نیز مقامی دارند. جامعه متمدن نمی تواند خود را از هیچ یک از رشته های دانش و ذوق بشری بی نیاز بداند و یا یکی را بر دیگری برتر شمارد. چه، تمدن نیست مگر مجموعه عواملی که بین حوائج روحانی و جسمانی تناسبی برقرار می کند، جامعه را بر اعتدال و عدالت و هنجار مبتنی می سازد، و هنگامی به کمال نزدیک می شود که بتواند زمینه ای فراهم سازد که سجایای نیک انسانی واستعدادها در آن به حد اعلی پرورده شود و امکان رشد رذایل بحداقل تنزل یابد .

جای انکار نیست که ما امروز در حال برزخ تأسف آوری به سر می‌بریم، نزدیک است از گذشته خود ببریم و حال آنکه با حال پیوندی نداریم. بی آنکه هنوز از مزایای صنعت برخوردار شده باشیم، زبون و اسیر عیب‌ها و آشفتگی‌های آن گشته‌ایم. سررشته ها بدست مردمی است که ایمان خود را از همه چیز بازگرفته‌اند، مگر از آنچه سود مادی‌ای در آنست. جامعه ای به تکوین و رشد گرائیده که پایه‌های اخلاقی سال بسال در آن سست‌تر می شود، مکارم انسانی دستخوش تطاول و تحقیر و ریشخند است. ما اگر هنوز نتوانیم کارخانه بسازیم یا اختراعی عرضه کنیم، جای ملامت چندانی نیست، چرا که دراین زمینه سابقه و سنتی نداشته‌ایم، لیکن اگر به رغم گذشته‌های خود، در عالم فکر و معنی به انحطاط و عجز بگرائیم، بسیار تأثرآور خواهد بود. برای ما ناممکن نیست که هر زمان بخواهیم، در هر رشته از امور فنی یا غیرفنی "کارشناس" از خارج دعوت کنیم، ولی آیا در مورد معنویات و فضایل انسانی و ملی نیز می توانیم چنین کرد، می توانیم به دیگران توسل جست؟ آیا در ازای پرداخت مبلغی میسر خواهد بود که نقاش و نویسنده و مورخ و نقاد از خارج بیاوریم، یا هنرپیشه برای آنکه در تئاترها و فیلم های ما بازی کند، یا گوینده رادیو تا برای ما فارسی درست حرف بزند و به ما بیاموزد که چگونه زبان خود را تکلم کنیم؟

ما امروز بیش از هر چیز نیازمند رستاخیز اخلاقی هستیم. باید امیدوار بود که هنوز در این ملک کسانی باشند که ایران را تنها برای چاه‌های نفت و بنای فرودگاه مهرآباد و نقشه تهران بزرگش دوست ندارند، در گذشته و حال او هزار زیبائی و معنی و لطف بیابند که سرهای آنان‌را از غرور ایران بودن بلند نگاه دارد. مگر اینان در پی چاره اندیشی باشند و نگذارند که شکوه معنوی این قوم رو به زردی گذارد، چرا که هر گاه ملتی لطف ذوق و سجایای اخلاقی و سلامت روح خود را از دست داد ، دیگر ملتی سزاوار اعتنا نیست، ولو کشور او موج زند از کارخانه و لوکوموتیو و تراکتور و بولدوزر.......

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه