ایران پژوهی
مباحث علمی ناسونالیسم ایران - 3
- ايران پژوهي
- نمایش از دوشنبه, 10 مرداد 1390 18:32
- بازدید: 5920
برگرفته از كاربرد
دکتر هوشنگ طالع
اندیشه و دانش ملت گرایی
چون به ملت خود میاندیشیم (تا جایی که اندیشیدن برخاسته از نوعی احساس بستگی و عاطفی به ملت باشد)، برداشتها کمابیش یکسان است. این امر، از آن جا سرچشمه میگیرد که ما خود را وابسته به ملت خود دانسته و برابر آن احساس مسئولیت و وظیفه میکنیم.
اما، هنگامی که درپی توجیه این ادراک طبیعی برمیآییم، دچار پراکندگی میگردیم. زیرا ما بسیاری از مفاهیم فکری خود را از نظام (هنداد / سامان)های فکری گوناگون، وام گرفتهایم. یا به گفتهی بهتر : به گونهای آن مبانی، خود را بر فکر ما تحمیل کردهاند.
در حالی که این مبانی فکری، پایههای مناسبی برای توجیه مسایل مربوط به زندگی ملی نیستند. آن دسته از هندادهای فکری که در آن همه چیز بر پایهی «سود و زیان فرد» مورد سنجش قرار میگیرد، نمیتواند پایه های لازم برای توجیه زندگی و ویژگیهای حیات ملی را به دست دهد.
برای بهرهمندی از یک سامان (نظام) توجیهی برای بیان احساسها و عاطفهها نسبت به سرزمین، هممیهنان و سرگذشت و سرنوشت آنان، باید قالبهای موجود را در هم شکست و خود را از اسارت هندادهای توجیهی نامناسبی که بر ما تحمیل شدهاند، وا رهانید.
این نوشتار کوتاه، کوششی است در راستای نگرش از افقی دیگر به ماجراهای جهان. دیدگاهی است فراتر از آن چه در پناه تبلیغات پیگیر و همه جانبه، قصد تحمیل آن را بر ما دارند. در پناه این دیدگاه، میتوان مسایل را بهتر و سادهتر بررسی کرد. چنان که با دریافتهای عاطفی ما نیز هم آهنگ بوده و رنج و دلهرهای پوچی و بیهودگی را به دنبال نداشته باشد.
این نوشتار، بنیاد مناسبی برای همه کسانی است که برپایهی یک ویژگی طبیعی با ملت خود احساس پیوند میکنند و به گونهای ژرف بدان میاندیشند.
در این جا، برخلاف بسیاری از نوشتهها، میهن پرستی چونان چشماندازی زیبا و دلپذیر ترسیم نمیشود که میبایست از دور به آن نگریست و پس از مدتی از تماشای آن سیر شد و از کنار آن گذشت. بلکه در این جا، به درون مرزهای ناشناخته روان انسانهای وابسته به ملت رسوخ شده و از منظری دیگر به ملت و میهن و ... نگاه میشود.
این نوشتار، در پی ستیز با هیچ اندیشهای نیست. این نوشتار برای مخالفت یا اثبات، نگاشته نشده است. این نوشتار، نشان دهندهی جلوهای از زندگی ملی است. بدون تردید، این زندگی فراگیر را میتوان از دیدگاههای دیگر و یا به هزاران گونه، شناخت و توجیه کرد.
این نوشتار، نوعی از شناخت زندگی ملی است. زندگی ما، تنها در قالب این زندگی، قابل شناخت و بررسی است. پس از این راه، راه زندگی ملت ما، هر یک از ما و همهی ما میباشد.
این نوشتار با بهرهگیری از کتاب «ناسیونالیسم چون یک علم»، نوشتهی «آژیر» (معلم شهید) که چندین بار از سوی انتشارات آرمانخواه، تجدید چاپ شده، تهیه و تنظیم گردیده است. البته باید با فروتنی گفته شود که نوشتار حاضر، تنها چند جرعهای است از جام بیکران اندیشهی آژیر.
«ملت گرایی»: نهضت اصیل اجتماعی
برگوی، برابر چه ایستادهای و به کجا مینگری؟
من، بر آن افق دور دستی مینگرم که در آن پیکری جان بخش و پرتوان، با هزاران پیوند پولادین، مرا به خود میکشاند.
آن جاست آرزوهای من، آن جاست آرمان من. آرزوها و آرمان من.چونان درخت تنومندی است که ریشه هایش در تن و جان من است و هم در تن و جان بسیاری که بدان پیوند دارم.
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
با این که در زمان ما، دربارهی «ناسیونالیسم» (ملت گرایی)، بسیار گفته شده، اما هنوز مفهوم دقیق این واژه، در اذهان جای نگرفته است.
بسیاری، ملت گرایی (ناسیونالیسم) را واژهای مترداف با علاقه داشتن به ملت و یا میهنپرستی تلقی میکنند. گاه نیز میپندارند که «ملتگرا بودن»، مانند «انسان بودن»، آن چنان بارز است که نیازی به بازگو کردن آن نیست.
از آن جا که هنگام اظهار نظر و بیان افکار، نیازی نیست که نخست بگوییم که «ما انسان هستیم»، کسانی هم که ملت گرا (ناسیونالیست) بودن را مترادف هم میهن بودن میدانند، اشاره به «ملت گرایی» را زاید، میپندارند. آنان گمان میکنند، هر ایرانی به حکم آن که ایرانی است، میبایست با «ملت گرایی» نیز آشنا باشد. به ویژه اگر به ملت و میهن خود علاقه هم داشته باشد.
اگر ملتگرا (ناسیونالیست) بودن را به مفهوم علاقه و دلبستگی به ملت و میهن بدانیم، این امر هیچ گونه تکلیف و الزامی ایجاد نمیکند. هر کس میتواند به دنبال کار و زندگی روزانهی خود باشد و هر گونه که میل دارد اندیشه کند. هر بخش از افکار خود را از یک مکتب فکری، رعایت گرفته و در منش و رفتار هم، هیچ گونه الزامی، احساس نکند. آن گاه چون بر پایهی عادت، به کوچه و خیابانِ شهر خود دلبسته است و یا از کوه و درهی ییلاق مشخصی خوشش میآید، خود را «ملت گرا»، قلمداد کند.
گزینش «ملت گرایی» به عنوان ایدئولوژی (جهان بینی)، برای گروندگان، نوعی تکلیف و الزام با خود به همراه میآورد. ملت گرایی، به مفهوم اعتقاد به اندیشهای است که همهی این جهان بزرگ را، در قالب واژهی کوچک «ناسیونالیسم»، خلاصه میکند.
هر نهضت اجتماعی، معتقد به دگرگونی است. این دگرگونیها، میبایست در زمینههای امور گوناگون حیات و اجتماع، تحقق یابد.
پیروان هر نهضت اجتماعی، ایمان دارند که این تحولات، میباید به وقوع پیوندد، و وقوع هم پیدا خواهد کرد. آنان، به حکم آن که به سوی سرنوشت محتوم و معینی در حرکتند، برای خود وظایفی را قایلند و برابر آن، احساس مسئولیت میکنند.
آنان، برای آن که به دیگران بفهمانند که برابر وظایف ویژهای احساس مسئولیت میکنند، نامی برای خود بر میگزینند.
«ملت گرایی»، عظیم ترین و اصیل ترین نهضت اجتماعی است که درازای تاریخ، پدید آمده است. ملتگرا بودن، یعنی احساس مسئولیت برابر انجام وظایفی که عمل کردن به آنها، موجب بهروزی، پیروزی و سربلندی ملت خواهد شد.
هرگاه اعتقاد به ملتگرایی را، همسان با احساس مسئولیت برابر وظایف و رسالتهای ملی بدانیم، در آن صورت لازم است، مفهوم ژرف و دقیق واژهی «ملت گرایی» را دریابیم. از این رو، این نوشتار، در پی دریافت نوینی از «ناسیونالیسم»، است. این دریافت برای پیروان، تکالیف و بایدهایی، به همراه دارد و با شناسایی و آگاهی کامل نسبت به وظایف و رسالتهای ملی، همراه میباشد.
لازم است، ملتگرایی را به عنوان یک علم در نظر آوریم. علمی که میباید مبانی و اصول آن را آموخت. علمی که باید توجیه کننده کردار ما، گفتار ما و از همه مهمتر، شیوهی اندیشیدن ما باشد.
«ملت گرایی»: علم شناسایی قوانین و شرایط بقای ملت
کودکی من به دیروز بود، کودکی از من به فردا نشسته بود.
کودک دیروز، کاخها را به رویا میساخت. و من امروز، با تیشه سرسختی، سنگ کوهها را برمیکندم و کاخ رویاها را میساختم. آن کودک که به فردا نشسته بود، بر خردههای سنگ و جنبش تیشه من مینگریست و کاخ رویاهایش را میساخت.
او را دیدم، که خود تیشهای بر گرفته بود و برای کاخ رویاهایش، سنگ میشکافت.
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
ملت گرایی، علم شناسایی قوانین و شرایط هستی و سربلندی ملت هاست. ملت، چونان هر موجود زنده، تنها در شرایط ویژه و در پناه نظم و قوانین ویژه، میتواند باقی بماند.
این شرایط برای هر ملت، نسبت به ملت دیگر، متفاوت است. از سوی دیگر، «سربلندی»، نیز مفهوم ثابتی نیست.
در آغاز چنین به نظر میرسد که هر کس میتواند مفهوم سربلندی را هرگونه که میخواهد، در نظر گرفته و آن را پایهی عمل قرار دهد. اما، علم ناسیونالیسم میگوید:
افراد نمیتوانند مفهوم سربلندی را بر پایهی سلیقه و میل خود، تعیین کنند. «هستی» و «سربلندی» دو مفهوم جدایی ناپذیراند. تنها ویژگی «زمان»، آن دو را از یکدیگر جدا کرده است.
اگر گفته شود که علم ملت گرایی، علم شناسایی قوانین و شرایط بقای ملت است، مسأله سادهتر و قابل فهمتر میگردد. مجموعهای که به نام ملت نامیده میشود و اکنون وجود دارد، در درازای معینی از زمان نیز وجود داشته است. اکنون باید بررسی کرد که کدامین عوامل، پایههای باقی ماندن این ملت را فراهم آوردهاند. به گفته دیگر، اگر شناخت قوانین زندگی یک ملت، تنها تا امروز مطرح بود و آینده را دربر نمیگرفت، یعنی ما تنها با گذشته سر و کار داشتیم، در آن صورت بررسی تاریخی و مقایسهی تاریخی، شیوهای کافی و درست میبود.
باید بدانیم،
ملتی که امروز هست، فردا نیز خواهد بود. اما نه با ویژگیهایی که امروز هست. بلکه بدون تردید دستخوش تحول و تغییر خواهد شد. برخی ملتها در آینده، روبه زوال خواهند رفت و پارهای، در بستر ترقی و پیشرفت گام خواهند گذارد.
موجودیت امروز ملتها، از «مایههای زندگی» دیروز پدید آمده است. از این رو، به آسانی میتوان علل وقایع امروز را در دیروز جستجو کرد. از سوی دیگر، موجودیت امروز ملت، خمیر مایهی موجودیت فرداست. بدین سان، فردای ملت ما، در امروز نهفته است.
آن چه را که امروز در دست داریم، عبارت است از، «هستی و موجودیت». آن چه را که فردا به دست خواهیم آورد، عبارت است از «آرزو». از این رو، دیدگاه سیر تاریخ، فردا نیز چونان امروز است. فردا نیز جنبهی هستی دارد.
با توجه به این اصل، میتوان گفت که قوانین هستی ملت، از قوانین سرفرازی ملت، جدا نیست. قوانین هستی (که شناخت آن آسان تر است)، موجودیت ملت را تا به امروز مورد بررسی قرار میدهد. در حالی که قوانین سرفرازی ملت، ناظر به حوادث آینده است. از این رو، بسیاری چنین میپندارند که شناخت علمی پایههای سرفرازی ملی، از حیطهی اختیار ما، بیرون است. در حالی که، چنین نیست.
گذشته، نه تنها امروز، بلکه فردا را نیز میسازد
موری بر تنهی درختی لانه داشت. آوندی از آن درخت، چونان جویباری از کنار آن لانه میگذشت و همواره بر مور، زمزمه میکرد.
روزی آن مور به پیجویی برخاست و با سنگینی خود روی به پایین نهاد. همراه آوند برفت تا به ریشههای درخت رسید. همراه آن ریشهها، ژرفای زمین را کاوید و با دانش بسیار به لانه بازگشت.
او، میدانست که آوند، آن همه آب و خوراک را چگونه از دل خاک برمیگیرد.
مور دانشمند، روزی شاهین تیزبینی را از دانش خود با خبر ساخت.
شاهین گفت: راست است، چنین میآورند. اما میدانی، به کجا میبرند؟
و میدانی اگر برای آن «بردن» نبود، هرگز نمیآوردند؟
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
دریافت ما از دانش، هنر و اندیشه های اجتماعی، از سامان(هنداد) فکری ما سرچشمه میگیرد. از آن جا که عصر کنونی تا به امروز، عصر سلطه و رجحان افکار فرد پرستی بوده است، ناخود آگاه در بسیاری از امور، روش استنباط تودهها با تفکر فرد پرستی همآهنگی و همخوانی دارد.
از جملهی این موارد، دریافت تودهها از تاریخ است.
بیشتر مردم، درس تاریخ را شرح وقایع گذشته میدانند. با این برداشت، تاریخ به گونهی درسی زاید و حدیثی بر مردگان جلوهگر میشود.
گاه نیز به طعنه میگویند: تاریخ مربوط به گذشتههاست، بهتر است از مسایل امروز، سخن بگوییم.
تاریخ، تنها شرح حوادث گذشته نیست بلکه تاریخ، علمی است برای توجیه هستیها و رویدادهای امروز، در راستای شناخت سیمای مطلوب جهان فردا.
درست است که در بررسیهای تاریخی، سر و کارمان با گذشته است اما این بدان منظور نیست که گذشته را تنها در قالب گذشته بشناسیم.
پیجویی دربارهی علل موجودیتهای کنونی، گاه ما را به زمانهای نزدیک و گاه به زمانهای بسیار دور میکشاند. فرآیند همین بررسیهاست که استعدادهای یک ملت را برای حرکت بسوی آینده نشان داده و تأثیر هندادهای گوناگون فکری را بر پیکره ملتها، آشکار میکند. سرانجام همین بررسیهاست که خمیر مایههایی را که در آینده قابل به کارگیری خواهند بود، به ما مینمایاند. باید بدانیم که علم تاریخ و بررسیهای تاریخی است که ارادهی ملت ها را در آیندهی آنها، موثر میسازد. باید بدانیم که:
واقعیت های جهان فردا، در قالب استعدادهای جامعه امروز، وجود دارد.
در هر زمان، مردم، میتوانند با توجه به استعدادهای موجود، به پرورش جنبهی ویژهای از آن پرداخته و جامعه را به سوی گزینهای که استعداد آن را دارد، به حرکت آورند.
علم تاریخ به معنای نوین آن، علمی است که استعدادهای یک ملت را که واقعیتهای جهان فردا خواهند بود، به ما میشناساند.
گفته شده که مردم میتوانند از میان استعدادهای موجود جامعه، جنبهی ویژهای از آن را توان بخشند. این سخن بدان معنا نیست که اجتماع میتواند هر تحولی را که دلخواه اوست، از قوه به فعل درآورد. بلکه باید بدانیم که جامعه، تنها توان پیاده کردن برنامههایی را دارد که موجبات آن در نهاد آن جامعه، وجود داشته باشد.
در این برداشت از مساله، جامعه چونان شخصیتی است که میتواند استعدادی را بر استعداد دیگری ترجیح داده و در این فرآیند، به آینده شکل ویژهای ببخشد.
عامل گزینش نیز، خود از پدیدهها و نهادهای اجتماعی است. اما اثر آن معطوف به آینده است. به گفته دیگر، اثری که گذشته و حال به آینده میگذارند، موجب پدید آمدن نیرویی میگردد که کشش آن بر زمان حال، احساس میشود.
هنگامی که ساختمانی برپاست، میتوان تاریخ ساخت آن را در قالب شرحی از حوادث گذشته، بررسی کرد. یعنی، میتوان مشخص کرد که در چه زمانی پیِ ساختمان کنده شده، چه زمانی دیوارهای آن را ساختهاند و چه زمانی درهای آن را نصب کردهاند و ...
اما، ساختمانی که هنوز ساخته نشده است، با کشش خود برنامهی کار را نشان میدهد. این همان چیزی است که در اصطلاح میگویند: ساختمان به این تعداد آجر، به این تعداد در و ... نیاز دارد.
گذشتهها، تنها امروز را نساختهاند، بلکه فردا را نیز خواهند ساخت. تاریخ به ما نشان میدهد که با چه استعدادی، امروز پدید آمده و با استعدادهای موجود، چگونه فردایی پدید خواهد آمد.
سرانجام تاریخ به ما مینمایاند که کدام یگ از حرکتهایی که امروز وجود دارد، ناشی از کشش جهان فرداست.
خواستههای یک ملت، عبارت است از کششهایی که جهان فردای آن ملت بر مردم امروز، تحمیل میکند، تحمیلی دلپذیر که امروز با هزاران وسیله، موجبات آن را فراهم میسازیم.
گذشته، حال و آینده
کودک، میل به شیرینی دارد.
ساختمان، نیاز به آجر دارد
مردم، سرافرازی ملت خود را میخواهند
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
با دگرگون ساختن استنباط و دریافت از تاریخ، سیمای جهان نیز دگرگون میگردد.
شناخت راستین تاریخ، عبارت است از جستجوی موجودیت کنونی در گذشته و دریافت و تأثیر آن بر آینده. چنین برداشتی از مساله، تنها مربوط به «تاریخ انسان» نیست، بلکه میتوان آن را همگانی کرد. با چنین برداشتی، میتوان در پی مفردات بود و یا آن که در پی شناخت مفردات در قالب مجموعهها و هندادها (سامانها/ نظمها).
بر پایهی چنین نگرشی، تاریخ عبارت خواهد بود از شناخت «رویداد»ها در قالب «هنداد» (نظم)ها. در حالی که تاریخ مردگان، تنها شناخت رویدادهاست.
در شناخت مفردات، بسیاری از کیفیتها بیاهمیت جلوه میکنند. در این زمینه، گمان همگان بر آن است که میتوان به سادگی از آن ها گذشت. اما چنین نیست.
هنگامی که میگوییم، کودک شیرینی میخواهد، این میل کودکانه را یک سلیقه نامعقول و گاه زیان بخش تلقی کرده و به سادگی در پی آن برمیآییم، تا تمایل معقول و پیشرفتهای، چونان خوردن قرص «ویتامین» را جانشین آن کنیم.
هرگاه همین میل کودکانه را، در جایگاه نظم (سامان) آن بشناسیم، این کیفیت، خود به رمزی ژرف تبدیل شده و به صد زبان از رازهای وجود انسانیِ کودک، سخن میگوید.
سرچشمهی این میل کودکان، کجاست؟ چه ترشحاتی در بدن کودک، سبب پیدایش این میل، میشود؟ این ترشحات، چه وظایف دیگری را به عهده داشته و یا بر اثر چه جریانهایی پدید آمدهاند؟
هرگاه سرچشمهی میل کودک به شیرینی را، دستکم برای پاسخ به پرسشهای بالا، پیجویی کنیم، به این واقعیت دست مییابیم که در مسیر رشدِ کودک، ضروریاتی هست که باید تأمین گردد.
در بدن کوچک کودک، صدها یا هزارها وسیله وجود دارد که هر کدام وظیفه پدید آوردن، دگرگون کردن و یا تخریب صدها ماده را بر عهده دارند. این مجموعهی از فعالیتها، به صدها گونه انجام میگیرند و برای آن که کودک از میان میلیاردها ماده، تنها مواد ویژهای را به عنوان خوراک برگزیند و از میان هزاران مادهی غذایی، گزینش بهینه را انجام دهد، سامان پیچیدهی «میل» و «مزه شناسی» پابرجا گشته است.
کودک در حالت تندرستی نسبی، مناسبترین و لازمترین موادی را که مورد نیاز بدن او است، بر میگزیند. کودک با تمایل طبیعی خود، از عقل خلقت برخوردار است. عقل خلقت، از عقل ویتامین شناسی که برخاسته از دانش اندک بشری است، هزاران هزار بار نیرومندتر و تواناتر میباشد.
پس هرگاه، میل کودک به شیرینی، در برابر نظم وجود او شناخته شود، به رمزی بس پر معنا، بدل میگردد.
هنگامی که کودک میل به شیرینی میکند، همانند آن ساختمانی است که در اندیشهی سازندهی آن نقش بسته است و برای رسیدن، از عامل اندیشه به جهان واقعیت، ضروریات خود را میطلبد.
در این راستا، باید آهن، آجر و دیگر نیازهای آن محاسبه شده و دستور فراهم آوردن آنان صادر گردد. در این زمینه، می گویند: ساختمان آجر میخواهد، ساختمان آهن میخواهد.
این خواستن، آینده است که در زمان حال، با ما سخن میگوید.
آرمانهای ورجاوند یک ملت که بر جان تمامی افراد آن ملت شرر میزند، سلیقهی شخصی نیست که بتوان آنها را با آرزوها و آرمانهای دیگری، عوض کرد. آرمانهای یک ملت، در تار و پود اجتماع افراد آن ملت، وجود دارد. باید دانست که تنها علم ناسیونالیسم (ملت گرایی)، میتواند ما را در راه شناخت این آرمانها، راهنمایی کند. این آرمانها، یکی از صدها نهادی است که تار و پودِ هستی کنونی ما، با آن تنیده شده است.
این کارگاه عظیم با هزاران استعداد، در حال پدید آوردن، فرداست.