شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی

ایران پژوهی

پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی

برگرفته از کتاب «پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی»، نوشتهٔ دکتر پرویز ورجاوند، بخش پیشگفتار

دکتر پرویز ورجاوند

9

 

امروز در حالی که بحرانهای سیاسی، نظامی و اقتصادی در بخش عمده‌ای از جهان ذهن و توجه ملتها را به خود مشغول داشته است، جمعی از اندیشمندان حتی شخصیتهای سیاسی بیش از هر چیز ذهن و توجهشان به پدیده‌ای معطوف گردیده که به اعتباری همه رویدادها را بدان وابسته می‌دانند، و آن چیزی جز پدیده فرهنگ نیست.

امروز حتی کشورهای صاحب توانی چون فرانسه و روسیه نیز نگران آنند که اگر نتوانند هویت فرهنگی خود را در برابر امواج عظیم فرهنگ غیر خودی آنگلوساکسون، به ویژه آمریکا حفظ کنند، در آینده نزدیک با فاجعه مواجه خواهند گشت. اهمیت پدیده هویت فرهنگی تا بدانجا مورد توجه قرار گرفته که چهره‌های معتبر و اندیشه پردازان «استراتژی» جهانی چون «هانتینگتون» اساس رودرروییهای جهانی را در آینده بر عامل فرهنگی استوار دانسته و «تز» رودرویی تمدنهای عمده را عنوان می‌سازند. بدون آنکه بخواهیم در این نوشته کوتاه به درستی یا نادرستی این نظریه بپردازیم، باید بگوییم که بنیانگذاری یک استراتژی پر سر و صدا بر مبنای عوامل فرهنگی، خود به روشنی بیانگر اهمیت این پدیده شگرف در جهان ملتها به شمار می‌رود.

در عمده تحلیلهایی که تاکنون درباره برخوردها و رودرویی‌های سیاسی و نظامی در جهان صورت گرفته است، تکیه تحلیل‌گران به ویژه مارکسیستها بر پدیده اقتصاد و شرایط تولید و نیروهای درگیر در کار تولید بوده است. ولی امروزشاهد آنیم که حساسیت بسیاری از کشورها و حتی کشورهای پیشرفته بیش از هر چیز متوجه پدیده فرهنگ است.

نگرش به جهان از بعد پدیده فرهنگی و قائل گشتن نقش تعیین کننده برای آن در روابط جهانی در برابر دیگر پدیده‌های اساسی را به اعتباری می‌توان نگرشی جامع‌تر و واقع‌بینانه‌تر به پدیده فرهنگ به شمار آورد. نگرشی که ما از آن در این کتاب با عنوان جانمایه زندگی جامعه‌ها یاد کرده، و بر آن تکیه داشته‌ایم که وقتی سخن از فرهنگ یک جامعه در میان است، به این معنی خواهد بود که همهٔ کلیت زندگی جامعه را دربرمی گیرد و پدیده‌هایی چون اقتصاد جزئی از آن را تشکیل می‌دهد.

مدتهاست در ایران و برخی کشورهای دیگر از شعار «تهاجم فرهنگی» و لزوم رودرویی با آن سخن گفته می‌شود. اینکه طرح این شعار به چه نیت است و آیا جریان سازمان یافته‌ای ایجاد شده تا بر فرهنگهای دیگر یورش برد، سخنی نیست که در اینجا بخواهیم بدان بپردازیم. حتی در جامعه‌های دیگر با بحرانهای گوناگون نیز نگاهها و نگرانیها بیش از هر چیز متوجه پدیده فرهنگ جامعه است. با این توضیح که هر ملتی که خواستار توانمندیهای فرهنگ ملی است و نمی‌خواهد تا در برابر دیگر فرهنگها دست بسته سر تسلیم فرود بیاورد و هویت خویش را ببازد، باید بر تواناییهای خود در همه زمینه ها بیفزاید و قدرت آفرینش جامعه را بالا ببرد تا به یاری آن جرأت رودرویی و چالش کردن را بیابد و بتواند با پدیده‌های مثبت و متناسب با ساختار فرهنگی خود هوشمندانه برخورد کند و با شناختی کنجکاوانه از آنها بهره بگیرد، و با گذراندن از صافیهای لازم آنها را در جهت غنا بخشیدن به فرهنگ ملی جذب کند.

برای ایجاد چنین بستر توانمندی، ایجاب می‌کند تا جامعه از فضایی باز و پویاییهای لازم برخوردار باشد. هیچ ملتی در فضای بسته و یک سویه نگر قادر به آفرینش و بهره‌مندی از یک فرهنگ پویا نبوده و نخواهد بود.

یک جامعه بسته و زیر سلطه جرأت واقعی را از مردمش می گیرد، توان آفرینش را از آنها باز می‌ستاند و نتیجه آنکه سرانجام شرایط لازم برای سر فرود آوردن در برابر دیگران فراهم خواهد آمد.

نگاهی موشکافانه به روند تاریخ جهان و دگرگونیهای آن روشنگر آن است که حتی در جریان جنگهای طولانی میان دو جامعه قدرتمند، پدیده بده و بستان فرهنگی در پایان و در مجموع، حرف اول را زده است. در اینجا نیز بسته به توانمندیهای فرهنگی دو طرف، در مجموع یکی تاثیر گذارتر و دیگری تأثیرپذیرتر بوده است.

تاثیر گذاریها چنان نیرومند بوده که گذشته از لطمه‌های میان مدت حاصل از جنگ و ویرانی در دراز مدت برد بیشتر نصیب کشوری شده که از بعد فرهنگی توانمندتر بوده است. نفوذ گسترده آیین مهرپرستی ایران در سراسر امپراتوری روم و تبدیل آن به آیین فراگیر مردم غرب در جریان نبردهای طولانی ایران و روم در دوران اشکانی، نمونه‌ای است از توانمندی قدرت نفوذ یک فرهنگ در برابر فرهنگ دیگر.

امروز کمتر جامعه‌ای را می‌توان سراغ داشت که برای دستیابی به توسعه همه جانبه تکیه بر عامل فرهنگی را اساس کار نداند. این سخنی است که کوشیده‌ایم تا در این کتاب از زوایای مختلف بدان بپردازیم. بدون شک با توجه به جنبه‌های مختلف کار می‌تواند پرسشهای بسیاری فرارویمان قرار گیرد. از جمله آنکه آیا خود پدیده پیشرفت و توسعه به یک اعتبار  نمی‌تواند دگرگونیهایی در جامعه به وجود آورد که تهدیدی برای هویت فرهنگی بشمار آیند؟

آیا صنعتی شدن جامه و رشد مصرف و ایجاد تنوع در کار و بخش خدمات و گسترش پدیده تبلیغات، منش و فرهنگ زیستن جامعه را آسیب پذیر نخواهد ساخت؟

آیا گسترش شهرنشینی و مهاجرت از روستاها و تغییر ساخت جمعیت شرایط جدیدی را با ویژگیهای خاص خود پدید نخواهد آورد؟

آیا با توسعه روزافزون رسانه‌ها و فراگیر شدن تکنولوژی ماهواره، باز هم می‌توان از فرهنگ ملی پاسداری کرد و هویت فرهنگی جامعه را محفوظ داشت؟

دادن پاسخی روشن و قاطعه به تمامی این سوالها و بسیاری دیگر، بی تردید کاری است مشکل که نیاز بدان دارد تا از سوی جمعی از آگاهان و اندیشمندان مورد بررسی قرار بگیرد.

به گمان من فاجعه در این است که پیش از اندیشیدن به مسئله و انجام یک رشته بررسیهای دقیق مردم شناسی و جامعه شناسی در جامعه‌های مختلف، ناامیدانه دستها را بالا ببریم و از هر گونه تلاشی باز بمانیم. این درست است که دگرگونیهای دو سه ماهه اخیر بسیار توفنده و پر شتاب بوده و ابعادی بسیار گسترده داشته است. ولی در گذشته نیز دگرگونیهای عمده‌ای روی داده که در مقایسه با شرایط پیش از آن به همین اندازه پر شتاب بوده است.

رویداد انقلاب صنعتی در مغرب زمین بدون شک رویدادی عظیم بود ولی منجر به آن نگشت تا طومار فرهنگ پیش از خود را ببندد و آن را به موزه تاریخ بسپارد. از یاد نبریم که مهمترین ویژگی فرهنگها، قدرت پایداری و ماندگاری آنها و استمرارشان است.

نه‌تنها در جامعه‌های صاحب فرهنگ و فرهنگساز و پویا، که در جامعه‌های ابتدایی و به نسبت ایستا نیز فرهنگ بومی از ریشه‌های عمیقی برخوردار است که در زمینه‌های مختلف حتی با ایجاد تغییرات بنیادین اقتصادی و صنعتی به زندگی خود ادامه می‌دهند. جامعه ای که هوشمندانه با روند توسعه برخورد داشته باشد، توان آن را خواهد یافت تا با بهره جستن از ارزشهای پویای فرهنگی خویش، مرحله گذر از دوران توسعه نیافتگی به مرحله توسعه یافتگی را به دور از آسیب پذیریها با ایجاد بستر مناسب برای دستیابی به تکنولوژی بپیماید.

اندیشمندان و روشنفکران واقعی و نه تحصیل کردگان باید بکوشند تا از ساز و کارهای لازم برای زنده نگه داشتن فرهنگ ملی و نشان دادن ارزشهای زندگی‌ساز آن به جامعه بهره بجویند.

نسل جوان را باید به تاریخ گذشته و میراثهای فرهنگی‌اش درپیوند تنگاتنگ نگه داشت و موجبات بازشناسی ارزشهای فرهنگ ملی را فراهم ساخت.

برای کار آموزش و پرورش، در تمامی رده‌ها باید اهمیت قائل شد و کوشید تا با ظرافت، مفاهیم معتبر فرهنگ ملی را فراخور سن و شرایط افراد به آنها انتقال داد. نقش رسانه‌هایی چون رادیو، تلویزیون، سینما، نمایش، کتاب و روزنامه‌ها در انتقال مفاهیم فرهنگ ملی و علاقه‌مند ساختن نسل جوان به آنها، نقش بنیادین است. باید کوشید تا نه چون امروز، نسل جوان از دوران کودکی به بعد در فضایی شاد و سرزنده جذب فرهنگ ملی گردد و پذیرای آن شود تا با رغبت و شور از «هویت فرهنگی» ملت خود پاسداری کند. برای نسل جوان هیچ پدیده ای به اندازه برپایی آیینها و جشنهای شاد نمی‌تواند موجبات علاقه‌مندیش را به فرهنگ ملی فراهم سازد.

کودکان و نوجوانان با حضور هر چه بیشتر در آیینهای دسته جمعی ملی، بیشتر و بیشتر خود را وابسته به جامعه و ملت خویش احساس خواهند کرد و اعتبار خود را در گرو پاسداری از «فرهنگ ملی» خواهند یافت.
باید از کودکی گوششان با موسیقی ملی و چشمشان با فضاهای هنر ملی آشنایی پیدا کند در تلویزیون در خیابان در باغهای ملی، به در و دیوار مدرسه، در کتابها و در همه جا باید نمودهای مربوط به تاریخ و فرهنگ و هنر ملی سرزمین را به آنها باز شناساند.

باید از کودکی در فاصله‌های کوتاه موجبات مشارکت آنها را در جشنهای شاد ملی با مراسم پرجاذبه فراهم ساخت. اینکه در ایران کهن دست کم در هر ماه جشنی بر پا  می‌گشت و برای هر روز نغمه شاد ویژه‌ای وجود داشت و به ورزشهای ملی بهای فراوان داده می شد، بدان خاطر بود که جامعه در نشاط و سر زندگی به سر برد و نسل جوان در بستر این آیینها به دور از آموختن خشک و بی روح، خود خواسته با مفاهیم فرهنگ ملی آشنا گردد و با آن بزرگ شود و خو بگیرد.

این همه زمینه‌ای است برای آنکه بتوان بستری مناسب برای شکوفایی فرهنگ ملی در جهت هرچه پویاتر ساختن آن فراهم آورد. باشد که در ابعادی گسترده بر تمامی نمودهای زندگی روزمره آنها اثر گذارد و بخش معناداری از زندگی امروز آنها شود و توان آن را بیابند تا خود نیز در راه باورتر ساختنش نقش آفرین بگردند.

آری اگر بنابراین باشد که بخواهیم از کیان ملی و هویت فرهنگی خویش پاسداری کنیم و آن را تکیه‌گاه پیشرفت و توسعه قرار دهیم راههای بسیاری را می‌توان یافت و در آن گام نهاد.
اگر خواستیم و همت کردیم و از یزدان پاک مدد جستیم، بی‌شک توفیق خواهیم یافت.

***

امروز هر ملتی که می‌خواهد از استقلال و آزادی و شکوفایی و آبادانی بهره‌مند گردد تن به سلطه بیگانه و حاکمیتهای خود کامه‌ای ندهد، که سعادت ملتی را بازیچه خواستها و قدرت طلبیهای خویش قرار می‌دهند، باید که بیش از هر چیز به عامل وحدت ملی، استوار بر تواناییهای هویت فرهنگی جامعه خود تکیه کند. باید آگاهانه بکوشد تا با شناخت درست از اوضاع و احوال جهان و امکانات و بضاعتهای خویش، در چارچوب یک برنامه ریزی همه سونگر، به دور از اشعار و متکی بر شعور، با تمامی نیرو، تولید ملی را فزونی ببخشد و به سازندگی بپردازد. باید فرزانگان جامعه با انجام پژوهشهای بنیادی به آفرینش آثاری بپردازند که توده ملت و همه گروههای جامعه، به یاری آنها بتوانند شناخت درستی از تاریخ و هویت فرهنگی خویش به دست آورند، باشد که با آگاهی لازم، در برابر جریانهایی که اندیشه سازان و اندیشه بافان و تجزیه طلبان در راستای ایجاد گروههای مختلف فشار، به منظور سودجویی و قبضه کردن قدرت و حاکمیت در جامعه طرح می سازند، از توانایی تشخیص درست برخوردار باشند و در انتخاب راه مناسب دچار اشتباه نگردند و پس از مدتی که خود و جامعه را به عذاب و نابسامانی و نامرادیها گرفتار ساختند، بر سر خویش نکوبند و برای رهایی از سیاهچالی که بدان گرفتار آمده اند خون نگریند و آماده تن دادن به هر دگرگونی ناشناخته دیگری، برای رهایی از وضع ذلت بار کنونی خویش نشوند.

آنچه طی هفتاد سال بر سر ملتهای به زنجیر کشیده شده در امپراتوری روسیه شوروی و حدود نیم قرن بر سر ملتهای اروپای شرقی و در یکی دو دهه اخیر بر سر بسیاری از ملتهای آسیایی و آفریقایی بر اثر گرایش و اقبال گروههای تشنه رسیدن به قدرت، به ایدئولوژی کمونیسم وارد آمد، باید برای همه ملتهای جهان سوم درس عبرتی باشد تا برای رهایی از سلطه استعمارگران غرب و رسیدن به استقلال، حاکمیت ملی و استقرار واقعی عدالت اجتماعی، دنباله روجریانهای ایدوئولوژیک ساخته و پرداخته اندیشه سازان غرب و حمایت شده از سوی قدرتهای جهانی نشوند. ملتهای جهان سوم باید بدانند که هیچ ملتی به یاری افکار ساخته و پرداخته شده در فراسوی مرزهای خویش، و حمایت شده از سوی قدرتهای سلطه گر، قادر بر آن نخواهد گشت تا از استقلال و حیث و رفاه و پیشرفت واقعی برخوردار گردد. همچنانکه در مدتی بسیار کوتاه و باور نکردنی همه چیز در اروپای شرقی فرو ریخت و هر نشانه ای از کمونیسم را مردم در آتش نفرت و خشم و کین خود سوختند. مردم به زنجیر کشیده شده آن تعداد از جمهوریهای شوروی نیز که بر اثر توسعه طلبیهای تزارهای روس، سرزمینشان از ایران جدا گردید و یا آنهایی که خود سرزمینی مستقل بودند و به اسارت درآمدند، به قیام برخاستند تا خود را از زیر یوغ و اسارت حکومت مارکسیست شوروی آزاد سازند. آنچه پس از سالیان دراز زیر سلطه قرار داشتن و طعم دردناک کشتارهای وسیع و تبعیدها و آوارگیهای دهها هزار نفری استالینی را چشیدن، هنوز به این مردم توانایی می داد تا در برابر قدرت شوروی موضع بگیرند و خواستار رهایی از بند اندیشه کمونیسم و دیکتاتوری پرولتاریا بگردند و آزادی را برگزینند، چیزی جز نیروی توانای هویت فرهنگی و گذشته تاریخی این مردم نبود. پدیده‌هایی که با وجود گذشت زمان و بمبارانهای تبلیغاتی گسترده کمونیستها، همچنان توانمند و نقش آفرین به جای مانده بود. آنچه امروز با آن روبه رو هستیم روشنگر آن است که باوجود تمامی فشاری که از جانب روسهای کمونیست در جهت محدود کردن حوزه زبان فارسی و تغییر خط فارسی و جلوگیری از هر گونه ارتباط میان مردم جمهوریهای آسیایی جدا شده از ایران با سرزمین مادر و بازداشتن آنها از انجام مراسم و آیینهای ملی و مذهبی به مورد اجرا گذارده شد، ‌با این حال عوامل بسیاری در گسترهٔ وحدت فرهنگی میان آن مردم و فرهنگ میهن مادر وجود داشت که به یاری همه آنها احساس پیوندی کهن را زنده نگه می‌داشت. بر پایی جشن نوروز، دلبستگی به فردوسی و سعدی و نظامی، عشق به قهرمانان اساطیری چون رستم، دین و مذهب مشترک، همه و همه با جاذبه‌ای چشمگیر یاد و خاطره شیرین هزاران سال با هم بودن را زنده نگه داشت. هنوز آهنگسازان و صحنه پردازان ارّانی (جمهوری آذربایجان)، سمرقندی، تاشکندی و تاجیک، بهترین شاهکارهایشان بر سروده های رودکی و داستانهای نظامی استوار است. چنانکه یک آهنگساز تهرانی ناخودآگاه در همان مایه و دستگاه بر قصیده «بوی جوی مولیان» آهنگ می‌گذارد که یک آهنگساز سمرقندی و تاشکندی. هنوز خسرو و شیرین، هفت پیکر و دیگر سروده‌های نظامی مهمترین داستانهای الهام بخش آهنگسازان و تنظیم کنندگان اپرت و رقص در دو سوی ارس به شمار می‌رود و ساخته‌های هنرمندانی چون «نیازی» و «پایور» ناخودآگاه از رنگ و بوی مشابهی برخوردار است. آری انبوه مردم آن سامان اصل و نسب و هویت فرهنگی خویش را عاشقانه حفظ کردند، زیرا آن را تنها عامل ابراز وجود و برخوردار بودن از اعتبار و حیثیت، در برابر سیاست یکسان‌سازی فرهنگی روسها می‌دانستند.

ملت قهرمان ویتنام که برای حفظ استقلال خود فرانسه استعمارگر و آمریکای ابر قدرت را با وجود همه تواناییهای آنها به زانو درآورد، بی شک با توجه به آنچه در طی این چند سال بر سرزمین آنها گذشته است، جز آنکه با مارکسیزم وداع بگوید و راه درست گام نهادن در مسیر پیشرفت و توسعه را از درون جامعه و فرهنگ خویش بیابد، چاره‌ای نخواهد داشت. این ملت بیش از این قادر به تحمل وضع نابسامان اقتصادی و فقر موجود نخواهد بود.

ملت کامبوج نیز که کمونیسم نوع چین را با کشتار چند میلیونی خمرهای سرخ آزموده و سالها با سلطه مرگبار کمونیسم روسی را به زور سر نیزه سربازان ویتنامی احساس کرده، با همه توان خود، خواستار نابودی هردو جریان مارکسیستی و استقرار نظامی مبتنی بر ویژگیهای فرهنگ جامعه خویش است و سالهاست که با وجود همه فشارها در این راستا دست از تلاش بر نمی‌دارد.

کاستریسم در کوبا بعد از پایان بخشیدن به دوران سلطه رژیم کثیف و دست نشانده باتیستا و رودررو قرار گرفتن با آمریکا، پس از گذشت نزدیک به 40 سال، چه چیز برای ملت کوبا به ارمغان آورده است؟ آیا همین که آقای کاسترو برای پنهان ساختن ناتوانی رژیم خود با سخنرانیهای چندین ساعته‌اش آمریکا را به باد فحش و ناسزا می‌گیرد، ولی سالها بدون دریوزگی از روسها قادر بر آن نبود تا زندگی بخورو نمیر مردم را تامین کند، برای ملت کوبا کافی است.
این رژیم به مدد اندیشه مارکسیزم بجز توزیع عادلانه فقر و عقب ماندگی اقتصادی، چه چیزی برای ملت سختکوش و مقاوم و صمیمی کوبا به ارمغان آورده و چه تحول اساسی در جهت بالا بردن سطح زندگی و ایجاد رفاه و آزادی نصیب آنها کرده است.

آیا به حقیقت وضع زندگی مردم اتیوپی در پرتو حکومت مارکسیستی هایله ماریام از گذشته بهتر شده بود؟ آیا ثمره چندین سال تکیه داشتن بر ایدئولوژی کمونیزم، جز مرگ میلیونها نفر مردم اتیوپی از گرسنگی و نیاز روزمره بیش از نیمی از ساکنان آن به کمکهای غذایی سازمانهای جهانی، چه چیزی برای این ملت به ارمغان آورد؟ در حالی که صدها هزار اتیوپیایی به گونه انسانهای از گور درآمده همه روزه کاسه در دست، در انتظار دریافت کمکهای بخور و نمیر از سازمانهای جهانی در صف می‌ایستادند، آقای هایله ماریام با ترتیب رژه های آنچنانی، در زیر عکسهای کوه پیکر مارکس و لنین، از ارتش حافظ رژیم خودسان می‌دید راستی رژیم او بر رژیم موبوتو در زئیر چه برتریهایی داشت؟ آیا راه نجات برای ملت اتیوپی در سرسپردگی به روسها و اندیشه مارکسیزم و برای مردم زئیر پیروی از الگوها و حاکمیت وابسته به غرب بود؟ در اردوی جهان غرب نیز شرایط بهتری برای ملتهایی که نگران استقلال وشرف ملی و توانمندیهای بنیادی اقتصادی سرزمین خویش هستند وجود نداشته است. هنوز قدرتهای استعماری انگلیس و فرانسه و ابر قدرت آمریکا بدون هیچ گونه تفاوتی با دنیای دوران استعماری از اعمال قدرت و گسیل داشتن نیروهای نظامی برای سرکوب حکومتهایی که تن به سلطه آنها ندهند شرم نمی‌کنند. هنوز انگلیس در ایرلند کشتار می‌کند، فرانسه در کشورهای آفریقایی برای حفظ حکومتهای دست نشانده خود نیرو پیاده می‌کند و آمریکای ابر قدرت حتی تحمل دولتهای غیر سر سپرده سرزمینهای کوچکی چون گرانادا و پاناما را که راهی جز خواست او برگزینند ندارد. ولی نکته مهم و قابل ارزش این است که طی چند دهه اخیر، دیگر ملتهای کوچک و کم قدرت جهان در برابر سلطه گران غرب دچار وحشت نمی‌شوند و برای حفظ هویت و اعتبار و حیثیت ملی خود، از اینکه با آنها شجاعانه روبه رو شوند واهمه نمی‌کنند. پس از چند دهه تجربه، بسیاری از کشورها که در محدوده بسیار گسترده حوزه نفوذ غرب قرار دارند، برآنند تا شیوه‌های متناسب با امکانات و ویژگیهای جامعه خود را جانشین الگوهای ساخته و پرداخته برنامه‌ریزان غربی بسازند. بر خلاف آنهایی که می‌کوشند برای غرب قدرتی مطلق و بی‌چون و چرا قائل شوند و با بزرگ‌نمایی اغراق آمیز در زمینه تواناییهای آن، چنین القا می‌کنند که حتی اندیشیدن به اینکه می‌توان راهی دیگر و شیوه‌ای متفاوت را مورد بررسی قرار داد، کاری بی‌حاصل و مسخره و به دور از واقعیتها می‌باشد، به گمان من، آنچه در انبوه کشورهای جهان سوم و زیر سلطه می‌گذرد و جوش و خروشی که برپا گردیده همه بیانگر آن است که زمینه‌های فرهنگی برای آغاز  مرحله‌ای جدید در زندگی ملتهای جهان سوم و سرزمینهای به بند کشیده شده در جهت کسب استقلال مطلوب و حرکت در مسیر توسعه و پیشرفت با گزینش راههایی متناسب با ویژگیهای هر سرزمین، می‌رود که فراهم آید، به ویژه ملتهایی که صاحب تاریخ و فرهنگی دیر پا و توانا بوده‌اند ودر عین حال از امکانات و منابع مطلوب و موقعیت جغرافیایی مناسب برخوردار می‌باشند. این ملتها بیش از همه شانس آن را خواهند داشت تا به جرات و جسارت، توام با شناخت درست و انجام تحلیلهای جامع و به دور از بسته اندیشی و سردادن شعارهای بی محتوا، طرحی نو دراندازند و سکان سرنوشت خویش را به دست گیرند و ماهرانه آن را در اقیانوس متلاطم جهانی به سوی ساحل نیکبختی هدایت کنند. امروز تحلیل‌گران غرب، به ویژه طراحان سیاست جهانی آمریکا برآنند تا با توجه به رویدادها و فروپاشی دنیای کمونیست، این چنین به دنیا و کشورهای جهان سوم القا کنند که دنیا به سوی جهانی یک قطبی پیش می‌رود که سکان آن به دست ابر قدرت سلط گرآمریکا خواهد بود.

آنها مزورانه برآنند تا با طرح این گونه دیدگاهها، قدرت و جسارت وارد گود شدن را از ملتهای زیر سلطه بگیرند و آنها را اخته کنند. واقعیت این است که اگر ملتها به هوش باشند و خود را باور داشته باشند، شرایط برای کسب موفقیت و شانه خالی کردن از زیر فشار و سلطه آمریکا، روسیه، انگلیس و فرانسه بیش از گذشته مناسب به نظر می‌رسد.

آنچه امروز در اروپا می‌گذرد، حکایت از آن دارد که این قاره با توجه به توانمندیهای همه جانبه‌اش، به سوی مرحله‌ای پیش می‌رود که در آینده کشورهایی چون آلمان و فرانسه به موضع گیریهای قاطع‌تری در برابر آمریکا خواهند پرداخت.

توجه آمریکا به ناحیه اقیانوس اطلس و سرزمینهای چون استرالیا و نیوزیلند را می‌توان گشایش جبهه‌ای جدید برای این ابر قدرت به شمار آورد که تا حدی می‌توان آن را بازتابی در برابر حرکت اروپا دانست. زمانی که چین بتواند به میزان بیشتری از فشار و اختناق داخلی بکاهد و در جهت توانمندی بیشتر ساختار اقتصادی خود کوشش گسترده ای به عمل آورد، بی شک از تنش در ناحیه آسیای جنوب شرقی کاسته خواهد شد و ژاپن تواناتر از گذشته، به صورت یک ابر قدرت اقتصادی، برکنار از امکان اعمال قدرت نظامی در برابر آمریکا، اروپا و روسیه، نقش آفرین خواهد گشت و بسیاری از کشورها خواهند توانست تا از این فرصتها، آگاهانه بهره بجویند. آری در برابر القا دید یک قطبی شدن جهان، که بیش از هر چیز به نیت از توان انداختن و پاشیدن بذر ناامیدی و ایجاد روحیه تسلیم و رضا در میان ملتهای جهان سوم صورت می‌پذیرد، به اعتبار آنچه گفته شد و موارد دیگری که می‌توان در همین راستا بدان افزود تصویر دیگری از سیمای جهان، در آخرین سالهای قرن بیستم می‌توان به دست داد. بنابراین باید که ملتهای جهان سوم از تلاش باز نایستند و به دور از دل مردگی سر تسلیم فرود نیاورند.

ملتهای چون هند، مصر، مغرب بزرگ، چک، اسلواکی، مجارستان، نیجریه، زئیر، آرژانتین، شیلی، کره و بالاخره ایران، به اعتبارهای مختلف قادر برآنند تا با بهره گرفتن از امکانات و بضاعتها و توانمندیهای بالقوه خود، با برخورداری از وحدت ملی و استقرار حکومتهایی خدمتگزار و متکی بر ملت، جبهه‌های جدیدی را در چهار گوشه جهان بگشایند، باشد که به زانو درآوردن همه آنها از توان سلطه گران بیرون باشد.

 

ايران فرهنگي

 

روزی که ملت ایران با تکیه بر هویت فرهنگی دیرپای خویش و پویا ساختن آن در بستر جامعه‌ای آزاد با برخورداری از جو تفاهم ملی و به دور از هر گونه تنش، به یاری دولتی توانا و برگزیده مردم به مدد یک برنامه‌ریزی هوشمندانه از منابع عظیم خویش به سود همه ساکنان کشور، از ارس تا چابهار و از سرخس تا ساحل خلیج‌فارس، به بهره داری بپردازد و کار بازسازی همه جانبه را ساماندهی کند و بر تولید ملی بیفزاید، روزی که مرزهای خاکی و آبی و آسمان کشور به وسیله یک نیروی مسلح توانمند و متشکل، پاسداری شود و فکر دست اندازی و تجاوز و تجزیه حتی یک وجب خاک ایران زمین از مغز هر تجاوزگر خارجی و گروههای قدرت طلب توطئه کننده خارج گردد، روزی که بر اثر پیشرفتهای علمی و فنی و همت نیروهای کاردان بتوانیم از سقف تولید ملی بالایی برخوردار گردیم و به یاری آن بتوانیم فقر و تهیدستی را از میهن خویش بزداییم و از جامعه کنونی، ملتی سالم، با نشاط و نیکبخت و پر تلاش بسازیم. در آن روز با توجه به موقعیت ویژه جغرافیایی سرزمین خود و بهره گرفتن از پیوندهای ژرف فرهنگی دیرپا با کشورهای حوزه فرهنگ ایرانی، قادر بر آن خواهیم بود تا موجبات یک پیمان وسیع و توانای منطقه‌ای را با همکاری جمهورییهای آسیای مرکزی، افغانستان و قفقاز فراهم آوردیم و موجبات پیوستن حکومت نشینهای جنوب خلیج فارس و حتی ترکیه و پاکستان را بدان امکان پذیر سازیم. در آن روز با برنامه‌ریزیهای درست، به یاری منابع عظیم نفت و گاز و دیگر منابع معدنی و بهره برداری از آبها و حاصلخیز ساختن دشتهای وسیع، به مدد بازوان توانای یک نیروی انسانی سیصد و پنجاه میلیونی، موجبات ظهور یک قدرت منطقه‌ای نیرومند که قادر به موضعگیری مطلوب در برابر با باج‌خواهیها و تجاوزگریهای سلطه‌گران باشد، فراهم خواهد گشت. آن روز است که ما می توانیم با گسترش این پیمان منطقه‌ای، آسیای غربی و خاورمیانه را به دژ مستحکمی تبدیل کنیم که نه سلطه‌گران جهان و نه دست نشاندگان متجاوزشان قادر بر ترک‌تازی در آن نباشند. همه انسانهای آگاه و ژرف بینی که از یک سو نسبت به منافع ملی و از سوی دیگر مبارزه با سلطه‌گرانی که ملتها را به زنجیر کشیده‌اند در خود احساس وظیفه می‌کنند و شعار تهی از عمل را کارساز نمی‌دانند، ‌جا دارد که در راستای به اجرا درآوردن چنین برنامه‌ای بیندیشند و دست کم درباره آن به اظهار نظر سازنده و جهت دار و مشخص بپردازند. شرایط امروز جهان چنان است که اگر هر چه سریعتر به خود نیاییم و با تکیه بر وحدت ملی و شناخت واقعیتها وارد میدان نشویم و عقب افتادگی وحشتناک خود را جبران نکنیم، بی شک در آینده نزدیک، نه تنها کشورهای قدرتمند جهان، که کشورهای در حال توسعه، همه عرصه ها را قبضه خواهند کرد و مجال مناسبی برای ما باقی نخواهند گذارد.

از یاد نبریم که در جهان امروز با لحظه‌ای درنگ بسیاری از فرصتها از دست خواهد رفت. ملت ما طی این سالها فرصتهای طلایی بسیاری را از دست داده و لطمه های بسیاری خورده است. بکوشیم تا با هوشمندی و عزمی راسخ گذشته را جبران کنیم و در جهان ملتها به اعتبار و سرافرازی که شایسته آنیم دست بیابیم.


پرویز ورجاوند 1377

دیدگاه‌ها   

0 #2 Guest 1392-05-23 18:22
ورجاوند باور داشت، میراث های فرهنگی یک ملت، نشانه هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می روند که روح آن ملت در وجود آنها جنبه ابدیت و نوینی به خود می گیرد. به بیان دیگر میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش نشدنی آن مردم است. در دیدگاه او میراث فرهنگی تنها مجموعه یادبودهای هنری و محل های باستانی و بناهای تاریخی نبود بلکه میراثهای فرهنگی مفهومی وسیع تر را دربرمیگرفت که عبارت بود از کلیت زنده و پویای خلاقیت انسانی یک ملت. مانند طرز تفکر و بینش و سنت ها و باورها. با این دیدگاه منظور اصلی او از شناخت جامع آنها به این نیت بود تا بتوان با آنها ارتباطی آگاهانه برقرار کرد و با این میراثها به گفتگو نشست و درنتیجه گذشته را نادیده نینگاشت. نگرانی های ورجاوند در حفظ میراث فرهنگی، تخت جمشید، پاسارگاد، میدان نقش جهان و هر جا و هرچه از فرهنگ و تمدن ایرانی برمی آید با دیدگاه تقویت فرهنگ و هویت فرهنگی معنا پیدا میکند. او در جهت حفظ مفهوم وسیعتر میراث فرهنگی در گردآوری دانشنامه های فرهنگی ایران نیز می کوشد، دائره المعارف تشیع، دانشنامه جهان اسلام،دانشنامه بزرگ فارسی، اطلس تاریخی ایران
نقل قول کردن
0 #1 Guest 1392-05-23 18:19
پرسش اساسی در میان نخبگان کشورهای توسعه نیافته این است که چه عامل یا عواملی در توسعه و پیشرفت، نقش‌آفرین و چه راهکاری برای دستیابی به آن مناسب‌تر است؟ نظریه پردازان و پژوهشگران بسیاری از منظر خود به این پرسشها پاسخ گفته‌اند و یا می‌کوشند پاسخ گویند. برخی بر نقش اقتصاد تاکید داشته‌اند و مبنای توسعه همه جانبه را تنظیم سازوکارهای اقتصادی دانسته‌اند. برخی دیگر توسعه سیاسی را مقدم بر هر تحولی دانسته‌اند، برخی ساختارگرایانه و برخی کنش گرایانه نظریه پردازی نموده‌اند. گروهی نقش فرهنگ را در توسعه ناچیز برشمرده‌اند و گروهی دیگر عامل توسعه نیافتگی برخی کشورها را در فرهنگ آن ها جسته‌اند. برخی الگوی اروپامدار و برخی الگوی بومی ارائه داده‌اند و حتی نظریه پردازی توسعه را با آزادی همسان دانسته است. اما از نگاه دکتر پرویز ورجاوند همه چیز به فرهنگ ملی ختم می‌شود. وقتی سخن از فرهنگ یک جامعه در میان است، به این معنی است که همه کلیت زندگی جامعه را در بر می‌گیرد و پدیده‌هایی چون اقتصاد جزئی از آن را تشکیل می‌دهد. توسعه و پیشرفت در شناخت و تکیه بر هویت فرهنگی و یاری جستن از آن میسر می‌گردد.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه