شاهنامه
تأثیر شاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از چهارشنبه, 29 آذر 1391 12:08
- بازدید: 12006
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25484، چهارشنبه 29 آذر 1391
دکتر جلال خالقی مطلق
الف) شهرت سریع شاهنامه
همه قرائن اشاره به این دارند که شاهنامه در قلمرو غزنویان اثری تحریم شده یا به اصطلاح امروز «تابو» بود (نک: ریاحی، فردوسی، ص 160 ـ 168)؛ ولی در بیرون از این قلمرو، به شتاب شهرت یافت. نظامی عروضی (ص 81 ـ 82) مینویسد که در سال 540 ق در نیشابور از امیرمعزی و او به نقل از امیر عبدالرزاق شنیده بود که در راه بازگشت محمود از هند، به سبب واقعهای که نظامی نقل کرده است، وزیر محمود بیتی از شاهنامه را خوانده بود و محمود از شنیدن آن به وجد آمده بود:
اگر جز به کام من آید جواب من و گرز و میدان افراسیاب
اگر این گزارش درست باشد، این کهنترین تاریخ نقل بیتی از شاهنامه است؛ ولی احتمال درستی این خبر چندان نیست، به ویژه اینکه بیت نقل شده در شاهنامه دیده نشده است. همچنین ابناثیر ـ مؤلف الکامل فیالتاریخ ـ در شرح حوادث سال 420ق مینویسد که در جنگ میان محمود با مجدالدوله دیلمی، محمود به قصد سرزنش مجدالدوله که به جنگ کسی نیرومندتر از خود آمده بود، از او پرسید: «آیا شاهنامه را که تاریخ ایران است... خواندهای؟» مجدالدوله پاسخ داد:«خواندهام.»(ابناثیر، ج4، ص12) همین گزارش را ابیبکر قطبی اهری نجم از سده هشتم ق در تواریخ شیخ اویس (ص157) آورده است که گویا از ابناثیر گرفته باشد. به فرض اینکه این گزارش درست باشد، باز نمیدانیم که اشاره به کدام شاهنامه است؛ ولی دست کم اشاره به رسم شاهنامهخوانی در میان شاهان دارد که با اخبار دیگر نیز تأیید میشود.
از گفتةٔ اسدی طوسی میخوانیم که در دربار ابودلف در نخجوان، یعنی در یکی از دورترین نقاط شمال باختری ایران شاهنامه میخواندند (اسدی طوسی، ص13، بیت 15 ـ 21؛ ص 21، بیت 31 ـ 34). این زمان باید پیش از سال 458ق، که تاریخ اتمام نظم گرشاسپنامه است، یعنی حدود پنجاه سال پس از پایان نظم شاهنامه بوده باشد.
همچنین شاعری شیعی با تخلص «ربیع» در حماسهای دینی با عنوان «علینامه» سرودةٔ سال 482ق (تهران، 1388ش) چند بار از «شهنامه» فردوسی یاد کرده است. به گزارش مؤلف چهار مقاله (ص 46) علاءالدین غوری که خود طبع شعر داشت، هنگام فتح غزنه در سال 545ق، بیتهای مدح محمود در شاهنامه را میخواند: «جهاندار محمودشاه بزرگ/ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ...» (فردوسی به کوشش خالقی مطلق، ج1، ص 17، بیت 182، 184، 195). به گزارش عطاملک جوینی (متوفی 681ق) در تاریخ جهانگشای (ج2، ص 31) و به گزارش حمدالله مستوفی (م750ق) در تاریخ گزیده (ص 469 ـ 470)، طغرل سلجوقی در جنگی که در آن کشته شد (در سال 590ق) ابیاتی از شاهنامه را و یا به گفتهٔ جوینی: «و بر عادت این ابیات شاهنامه را» میخواند: «چو زان لشکر گشن برخاست گرد/ رخ نامداران ما گشت زرد...» (فردوسی، همان، ج1، ص 224 بیت 892 ـ 895).
به گزارش راوندی در راحةالصدور تألیف سال 599 ق (ص 57 ـ 58)، حسن غزنوی، ملقب به اشرف (م 556 ق)، در دبستانهای همدان کودکانی را که طبع شعر داشتند، از جمله به خواندن شاهنامه تشویق میکرد. همچنین مؤلف ناشناس مجملالتواریخ که اهل همدان بوده، در سال 520ق، یعنی 120 سال پس از سرایش شاهنامه در تألیف خود از شاهنامه بهره گرفته است.
بدون این اخبار نیز، از راه تلمیحات شاعران به برخی از بیتهای شاهنامه و یا تنها ذکر نام شاعر و اثر او، میتوان دید که شاهنامه در زمان کوتاهی پس از سرایش آن در سراسر ایران شهرت یافته بود. کهنترین این تلمیحات را در دیوان قطران تبریزی، محتملاً پیش از سال 430ق (همچنین نک: آیدنلو، ص129 ـ 149) و در دیوان ناصرخسرو(394 ـ 481 ق؛ نک: خالقی مطلق، سخنهای دیرینه، ص220 ـ 221) و در دیوان ازرقی (سدة پنجم ق) و در دیوان مسعود سعد(م 515 ق) مییابیم (نک: یا حقی، ص 259 ـ 273).
در ویس و رامین که فخرالدین اسعدگرگانی پیش از سال 450 ق در اصفهان سروده است، قطعهای در توصیف شب آمده است (ص 87، بیت 53 ـ 106) که تقلیدی آشکار از توصیف شب در آغاز داستان «بیژن و منیژه» در شاهنامه (فردوسی، همان، ج 3، ص 303 ـ 304، بیت 1 ـ14) است. بدینترتیب شاهنامه در همان سدهٔ پنجم قمری به سرعت در ایران شهرت یافت و سپس رفتهرفته شهرت آن از مرزهای ایران فراتر رفت.
در اینجا ذکر دو گزارش بیاهمیت نیست: یکیاینکه در سال 614 ق/1217م، بازرگانی ایرانی به درخواست راهبی بودایی ژاپنی، برای او یک رباعی و این بیت شاهنامه را مینویسد که هنوز در دست است:
جهان یادگار است و ما رفتنی به مردم نماند به جز مردمی
(فردوسی، به کوشش عثمانوف، ج6، ص 298؛ نک: کورویاناگی، ص 63ـ64)
در حدود همان زمان، ضیاءالدین ابناثیر جزری(558 ـ 637ق)، نحوی و لغوی عرب و عالم علم بیان، در کتاب «المثل السائر فی ادب الکاتب والشاعر»(ج 4، ص 12) شاهنامه را سخت ستوده و آن را فصیحترین اثر در زبان فارسی نامیده است. این سخن ابناثیر نشان میدهد که در این زمان شاهنامه معروف سخنوران عرب نیز بود. چنانکه در همین سالها بنداری نیز شاهنامه را به عربی ترجمه کرد؛ ولی پیش از آن، یعنی در سده ششم ق شاهنامه به زبان عربی و گرجی ترجمه شده بود که متأسفانه از دست رفتهاند.
ب) تأثیر شاهنامه در آثار منظوم
1.شاهنامه بیشترین تأثیر را طبعاً در زبان و سبک حماسهها و رمانسهای منظوم گذاشته است، تا آنجا که میتوان گفت که از «گرشاسپنامهٔ» اسدی تا «شهنشاهنامهٔ» صبا و «قیصرنامهٔ» ادیب پیشاوری و یا رمانهایی چون «ورقه و گلشاه» عیوقی و «هماینامه» از شاعری ناشناس و «سامنامه» و «همای و همایون» از خواجوی کرمانی، هیچ یک از تأثیر زبان و سبک شاهنامه برکنار نماندهاند. البته میتوان گمان برد که حماسهسرایان سدههای پنجم و ششم قمری از آثار حماسی پیش از فردوسی نیز که هنوز در دست بود، تأثیرهایی پذیرفته بودند. این گمان دربارهٔ خود فردوسی نیز درست است.(نک: نولدکه، ص 21 ـ 23؛ ترجمه فارسی، ص 48 ـ 52؛ خالقی مطلق، همان، ص 336،348)
از میان این حماسهسرایان، در حالی که اسدی طوسی با وجود تأثیر پذیرفتن از شاهنامه، خود نیز به سبک مستقلی رسیده است، دیگر حماسهسرایان پس از او به چنین استقلالی دست نیافته، بلکه همان زبان و سبک فردوسی را در سطحی پایینتر و ساده و روزآمد شده تقلید کردهاند. در این آثار گاه از فردوسی و شاهنامه نیز نام رفته است و به برخی رویدادهای آن اشاره شده است (نک: اسدی طوسی، ص 19 ـ 21؛ مادح، ص 18، بیت 20) و یا سرایندهٔ «فرامرزنامه» (ص102، بیت 718) خود را «غلام دل پاک فردوسی» نامیده است. موضوع حماسههای ملّی پس از فردوسی شرح کارهای دیگر همان پهلوانان شاهنامه یا افراد دیگر خاندان آنهاست.
2. برخی دیگر از منظومههای روایی، چه عاشقانه، همچون «خسرو و شیرین» نظامی، چه تاریخی، همچون «اسکندرنامه» نظامی، چه عرفانی، همچون برخی از مثنویهای عطار، چه دینی، همچون «ارداویرافنامه» سرودهٔ زردشت بهرام پژدو از نیمه دوم سده هفتم ق و «زراتشتنامه» منسوب به همان شاعر و حماسههای دیگر دینی، و چه حکمی مانند «کلیله و دمنه» قانعی طوسی (به کوشش م. تودوا، تهران، 1358ش) و «بوستان» سعدی(رستگار فسایی، فردوسی و شاعران دیگر، تهران، 1384ش) از زبان و سبک و گاه تنها موضوعات و مضامین شاهنامه تأثیر گرفتهاند.
دو اثر سپسین که به بحر متقارب نیز سروده شدهاند، شدیداً از زبان شاهنامه متأثرند. به ویژه در مقدمهٔ هزار و دویست بیتی کلیله و دمنه قانعی، حتی برخی از مصراعهای شاهنامه، عیناً یا با کمی تغییر، گرفته شده و بخش بزرگی از مضامین اخلاقی شاهنامه اخذ گردیده و نیز در پایان مقدمه، شاعر روایت آوردن کلیله را از هند توسط برزویه، چنانکه در شاهنامه آمده است، به همان زبان تقلیدی خود نقل کرده است. در متن اصلی کتاب نیز نفوذ زبان شاهنامه آشکار است.
3. در برخی از اشعار غنایی فارسی نیز نفوذ شاهنامه آشکار است. از نفوذ شاهنامه در اشعار برخی از شعرای سدهٔ پنجم قمری، چون قطران تبریزی، ناصرخسرو، ازرقی و مسعود سعد قبلاً یاد شد. این تأثیر را در دیوان برخی سرایندگان دیگر که در نیمهٔ دوم سدهٔ پنجم و ششم قمری میزیستند نیز میبینیم؛ همچون عثمان مختاری غزنوی، سنایی غزنوی، انوری ابیوردی، سوزنی سمرقندی، امیر معزّی نیشابوری و خاقانی شروانی. به همینترتیب شاعران سدههای هفتم قمری به بعد نیز از تأثیر شاهنامه برکنار نماندهاند؛ همچون مولوی بلخی، امامی هروی، سعدی شیرازی، اوحدی مراغهای، ابنیمین فریومدی، عبید زاکانی، حافظ شیرازی، جامی و کسان دیگر (نک: ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ص 211 به بعد). مطالعهٔ غزلیّات حافظ و ساقینامه او به خوبی نشان میدهد که شاعر شاهنامه را خوانده بوده است.(نک: خالقی مطلق، «حافظ و حماسه ملی ایران»، ص571 ـ 572)
در اینجا به این نکته نیز باید اشاره کرد که آبشخور اصلی برخی اندیشههای خیّامی در موضوع ناپایداری و بیاعتباری جهان، که در اشعار خیّام، نظامی، سعدی، حافظ و برخی شاعران دیگر دیده میشود، شاهنامهٔ فردوسی است.
ج) تأثیر شاهنامه در آثار منثور
1. در اینجا باید نخست از کتابهای تاریخ نام برد، چه آثاری که به تاریخ کهن ایران نیز پرداختهاند و چه آنهایی که موضوع آنها تنها تاریخ اسلامی ایران یا بخشی از آن است. از این جملهاند: «مجملالتّواریخ»، تألیف 520 ق. مؤلف ناشناس این کتاب که در بخش تاریخ ایران، شاهنامه مهمترین مأخذ اوست، بارها شاهنامه را ستوده و بیتی چند از آن را نیز نقل کرده است. از جمله در آغاز کتاب (ص2) مینویسد: «در شاهنامه فردوسی که اصلی است و کتابهای دیگر که شعبههای آن است ...» دیگر «راحهالصّدور» راوندی تألیف 599 ق که شاهنامه را دو بار (ص 59، 357) «شاه نامهها و سردفتر کتابها» نامیده است. در این کتاب بیش از 600 بیت از شاهنامه نقل شده است.
دیگر «تاریخ طبرستان» ابناسفندیار، تألیف در فاصله سالهای 606 ـ 613 ق. دیگر «تاریخ جهانگشای جوینی»، تألیف 650 ـ 658 ق. دیگر «تاریخ ابنبیبی» تألیف 680 ق در تاریخ سلجوقیان روم. مولف کتاب اخیرالذکر به نقل از گفته فخرالدین بهرامشاه (متوفی 622ق)، که ممدوح نظامی گنجهای در مخزنالاسرار است، مینویسد که بهرامشاه در پاسخ ایراد کسانی که مقدار صله نظامی را اسراف میدانستند، گفته بود: «... اگر خدایگان سلاطین کلام و مالک رقاب عمله اقلام، غواص بحار حکم، پیشوای حکمای عرب و عجم، فردوسی طوسی، رضیاللهعنه، نظم شاهنامه که در درج زمانه از آن نقیستر درّی مکنون و مخزون نماند، اگرچه او از رنج خود گنجی نیافت...»(ص71 ـ 72؛ نیز نک:
ریاحی، ص300)
این گفته بهرامشاه در اواخر سده ششم یا اوایل سده هفتم ق (و اگر آن را گفته خود ابن بیبی بگیریم، در اواخر سده هفتم ق) میرساند که نهایت دویست تا دویست و پنجاه سال پس از نظم شاهنامه، شهرت این کتاب تا آسیای صغیر نیز رفته بود و در آن دیار نیز خوانده میشد (نک: همانجا).
در اینجا این نکته را نیز یادآور شد که در زبان ترکی عثمانی مورّخ را «شاهنامهچی» میگویند. دیگر کتابی با عنوان «عجایبالمخلوقات» تألیف میان 555 ـ 562 ق از مؤلفی به نام نجیبالدین همدانی. مؤلف در رکن چهارم کتاب در ذکر طوس مینویسد که این شهر، بدینسبب که از آن نظامالملک و«از حکما چون حسن فردوسی» بیرون آمدهاند، بر دیگر شهرهای خراسان فخر دارد.(نک: همان، ص 241)
2. شاهنامه در برخی آثار حکایت و حکمت و عرفان و اخلاق و ادب نیز تأثیر نهاده است. از این شمارند: کتاب «چهارمقاله» از نظامی عروضی سمرقندی تألیف 550 ق. مؤلف در مقاله دوم، شرحی درباره زندگی فردوسی و اختلاف او با محمود و آنچه پس از مرگ شاعر روی داده بود، نوشته است و درباره ارزش ادبی شاهنامه مینویسد(ص 75 ـ 76): «و الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است... من در عجم سخنی بدین فصاحت نمیبینم و در بسیاری از سخن عرب هم».
دیگر کتاب «مرزباننامه» تألیف میان 607 ـ 622 ق که مؤلف یا مترجم آن ـ وراوینی ـ به مناسبتهای گوناگون ابیاتی از شاهنامه را نقل کرده است. دیگر تأثیر شاهنامه در آثار برخی از عارفان، همچون شیخ اشراق سهروردی (متوفی 587 ق) و محمد دارابی شیرازی، مؤلف «لطیفه غیبیه» (از سده یازدهم ق) تا برسد به دراویش سلسه خاکسار(نک: امیرمعزی، ص 95 ـ 98).
شاهنامه همچنین مورد توجه صوفی متعصبی چون شیخ احمد جام (440 ـ 536ق) و عارف پاکدلی چون احمد غزّالی طوسی (متوفی 520ق) نیز بود (نک: ریاحی، همان، ص 225). وراوینی در مرزباننامه (ص 77 ـ 78) از گفته احمد غزّالی نقل کرده است که او روزی در مجلس وعظ گفته بود: «ای مسلمانان، هرچه من در چهل سال از سر این چوب پاره شما را میگویم، فردوسی در یک بیت گفته است. اگر بر آن خواهید رفت، از همه مستغنی شوید:
ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن
(فردوسی، به کوشش خالقی مطلق، ج2، ص 419، بیت 8)
نظیر کاری که سهروردی در بهرهگیری از شاهنامه برای ایجاد برخی حکایات عرفانی کرده است، ظهیری سمرقندی در کتاب «اغراض السّیاسه فی اعراض الریاسه» تألیف نیمه دوم سده ششم ق در موضوع سیاست و اخلاق انجام داده است.
تألیف دیگری در اخلاق از مؤلّفی است به نام ابوالفضل یوسفبن علی مستوفی، با عنوان «خردنامه» که تاریخ تألیف آن معلوم نیست؛ ولی نباید از سده ششم ق فروتر باشد. این کتاب دارای صد باب است که مؤلّف در هر باب جملاتی از حکمای یونانی و عرب و ایرانی و گاه بدون ذکر نام نقل کرده است و سپس از سخنان قصار امام علی(ع) مثالی آورده و در پایان هر باب سخن را به ابیاتی چند از شاهنامه آراسته است. به شمارش نگارنده در این کتاب مجموعاً 254 بیت از شاهنامه نقل شده و میتوان آن را نوعی «اختیارات شاهنامه» نامید.
دیگر کتاب «فرائدالسّلوک فی فضائل الملوک» از شمسالدین سجاسی تألیف 609ق. این کتاب در ده باب در اخلاق پادشاهان تألیف شده است و مجموعاً 65 بیت از شاهنامه نقل کرده است.
دیگر «بهارستان» از عبدالرّحمان جامی تألیف سال 892 ق. مؤلّف در روضة هفتم این کتاب که به شرح حال شعرا اختصاص داده، از فردوسی به احترام تمام یاد کرده و این بیت را در ستایش او سروده است:
برفت شوکت محمود و در زمانه نماند
جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی
(جامی، ص95)
در تذکرهها نیز در شرح حال فردوسی و مقام شاعری او مطالبی آمده است که نقل آنها در حوصلة این مقاله نیست (نک: افشار، ص141ـ146)
3. فردوسی و اثر او دشمنانی نیز داشتند
برخی طعنهها و زخم زبانهای مستقیم و غیرمستقیم شاعران دربار محمود یا امیر معزّی را (نک: ریاحی، همان، ص 213-215) نباید چندان جدّی گرفت؛ چون یاوههای آنها بیشتر برای چربتر کردن صلة ممدوح بود. دشمنان واقعی فردوسی و اثر او برخی از فقیهان و یا دشمنان زبان فارسی بودند. همچون آن مذکّر گرگانی که نظامی عروضی (ص57) داستانش را نقل کرده است و یا به احتمال زیاد کسی چون احمدبن حسن میمندی ـ وزیر محمودـ که چه از نظر مذهبی و چه از نظر عدم علاقه به زبان فارسی و دلبستگی به عربیّت نمیتوانست دوستدار فردوسی و اثر او باشد. و یا کسی چون محّمد شبانکارهای، مؤلّف «مجمعالانساب» (738ق)، که مقام شاعری فردوسی را ستوده و فقط به مذهب تشیّع او ایراد گرفته است (نک: ریاحی، همان، ص 324-325)
و یا شاعرانی چون امانی (سرایندهٔ یوسف و زلیخا) و ربیع (سراینده علینامه)، با آنکه هر دو از زبان شاهنامه تأثیر پذیرفتهاند، به فردوسی بهعلّت سرودن روایات کهن ایران تعریض کردهاند؛ ولی از همه زشتتر حملهٔ دو تن از شاعران است: یکی به نام میرزا محمد بخش آشوب هندی (متوفّی 1199ق) و دیگر شاعری از زمانهٔ ما؛ ولی پرداختن به «دُرافشانیها»ی این دو تن از چارچوب این مقاله بیرون است. این عبارت صاحب تذکره خلاصهالافکار در پاسخ به آشوب هندی دربارة هر دو تن صادق است: «جرأت قبیح و وقاحت صریح!» (نک: ریاحی، همان، ص463ـ 466)
د) تأثیر شاهنامه در ادبیات توده
1ـ مهمترین تأثیر شاهنامه در ادبیات توده در تألیف آن دسته از داستانهای حماسی منثور است که اصل شنیداری دارند و برخی از آنها نیز به نثری ساده و روان بر روی کاغذ آمدهاند؛ همچون: «اسکندرنامه» از سدة ششم ق؛ «ابومسلمنامه» از ابوطاهر علی طرطوسی از سدة ششم ق؛ «دارابنامه» از همان مؤلّف؛ «حمزهنامه» یا رموز حمزه (دربارة نفوذ شاهنامه در آن، نک: اسماعیلی، ص 188، حاشیه1)؛ «سمک عیّار» از فرامرزبن خداداد کاتب ارّجانی از سدة ششم ق؛ «داستان پیروزشاه» از شیخ حاجی محمّد بیغمی از سدة نهم ق؛ «مختارنامه» از عطاءالله واعظ هروی از سدة دهم ق؛ «شیرویة نامدار» از سدة دهم ق؛ «حسین کرد شبستری» از نیمة دوم سدة سیزدهم ق؛ «ملک جمشید» از محمدعلی نقیبالممالک از نیمه دوم سدة سیزدهم ق؛ «امیرارسلان» از همان گزارنده پیشین و غیره. در اینگونه آثار هرچه به زمان حال نزدیکتر میشویم، پیوند با شاهنامه از جهات گوناگون سستتر میشود.
2. نمونة دیگر تأثیر شاهنامه در ادبیات عامیانه را در طومار نقّالان میبینیم؛ برای نمونه: هفت لشکر، داستان رستم و سهراب، به روایت مرشد عباس زریری.
3. تأثیر دیگر شاهنامه در ادبیات توده را در روایات حماسی جاری در میان مردم مشاهده میکنیم. برخی از این روایات را ابوالقاسم انجوی گردآوری و با عنوان «مردم و شاهنامه» در سه مجلد (تهران، 1363ش) منتشر کرده است.
هـ) تأثیر شاهنامه در هنر و رسوم
1. هنر نقّالی مهمترین جلوهٔ تأثیر شاهنامه در هنر توده است که نقطهٔ اوج خود را در عصر صفوی داشت. هنر نقّالی نوعی one man show در هنر نمایش سنّتی است. دیگر «هنر گوسانی» است که کهنترین صورت حماسهسرایی در ایران است. در این هنر سه هنر شاعری، خوانندگی و نوازندگی همراهند. سنت گوسانی هنوز در خراسان و بلوچستان هست و هنرمندان آن به «دوتار نواز» شهرت دارند (نک: خالقی مطلق، حماسه).
2. شاهنامه بزرگترین منبع هنر نقاشی مینیاتور در ایران است. دستنویسهای مصور آن، به ویژه دو دستنویس شاهنامهٔ بایسنقری و شاهنامة شاه طهماسبی، از حیث هنر نقّاشی و تذهیب از شاهکارهای هنر کتابآرایی در جهان بهشمار میروند (نک: خالقی مطلق، «حاشیهای بر تاریخچة هنر کتابآرایی در ایران»، ص395-418).
تأثیر شاهنامه را در نقّاشی روی پرده، نقش قالی، کاشی، کوزه، بشقاب، منبّتکاری و مانند آنها نیز میتوان دید. یکی از شیوههای کهن نقاشی در ایران دیوارنگاری بود. در شاهنامه و متون دیگر به کرّات به کشیدن صحنههای رزمی و بزمی بر دیوار ایوانها اشاره شده است (نک: خالقی مطلق، یادداشتهای شاهنامه، بخش 4، ص 429، ذیل «نگارگری»). پس از شاهنامه نیز این هنر ادامه یافت و علاوه بر کاخها، بر دیوار حمامها، زور خانهها و قهوهخانهها نیز رایج شد.(برای نام برخی از این هنرمندان و شرح کار آنها، نک: قانع، ص 787ـ791)
3. ورزش باستانی ایران نیز شدیداً از آداب پهلوانی شاهنامه متأثّر است. گذشته از این، اشعاری نیز که مرشد زورخانه میخواند، غالباً برگزیده از شاهنامه است. در مورد ورزش باستانی باید همچنین از لوطیگری (دنباله نزول کردة آیین فتوّت) نیز نام برد که به نوبة خود دارای ادبیات وسیعی است که با ادبیات حماسی پیوند تنگاتنگ دارد.
4. یکی از مهمترین تأثیرات شاهنامه در زندگی مردم ایران گزینش نامهای شاهنامه برای کودکان است. چون بسیاری از نامهای ایرانی، بدینصورت که هست، برابر صورت آنها در شاهنامه است و پیش از آن ساخت دیگری داشته است. نه تنها امروز، بلکه در گذشته نیز نامهای ایرانی مرسوم در میان ایرانیان و نیز از جمله نام پادشاهان شروان و اران در سدههای پنجم تا هشتم ق و نام برخی از پادشاهان سلجوقی روم در سدههای هفتم و هشتم ق برگرفته از شاهنامه بود.
و) تأثیر شاهنامه در ادبیّات و هنر معاصر
پس از انقلاب مشروطه که در ایران اندیشههای ایرانگرایی نیروی تازهای گرفت، و نهایت از زمان برگزاری هزارة فردوسی در سال 1313ش، و نیز درپی تأثیر توجه غربیان به اهمیت شاهنامه، توجه ایرانیان نیز به شاهنامه ابعاد بیشتری گرفت.
1. پیش از جشن هزارة فردوسی، دو نمایشنامه، یکی به قلم شمسالدین سامی از سال 1293ق/1876م در استانبول بر پایة داستان کاوة آهنگر، و دیگری نوشته علیخان نصر از سال 1300 ش در ایران انتشار یافته بود. پس از هزارة فردوسی، تنها تا سال 1350 ش تعداد 82 نمایشنامه براساس داستانهای شاهنامه نوشته و اجرا شد (نک: فروغ، ص 37-42).
پس از آن نیز تهیه نمایش و فیلم از داستانهای شاهنامه ادامه یافت؛ ولی به ویژه فیلمها از نظر بازی، گفتگو، صحنهسازی و موسیقی کیفیت بالایی نداشتند. دو فیلم «سیاوش» و «رستم و سهراب» ساخته تاجیکستان از بسیاری جهات بهتر بودند و آنها را در تلویزیونهای غرب، از جمله در آلمان نیز نشان دادند؛ ولی سازندگان این فیلمها نیز در داستان اصلی به برخی تصرفهای ناهنجار دست زدهاند.
از کارهای موفقیتآمیز یکی نیز اپرای «رستم و سهراب» ساخته آهنگساز ارمنی، لوریس چکناواریان، است که در ارمنستان و تهران اجرا شد. از همین هنرمند باله «سیمرغ و عروسی رودابه» نیز در تهران روی صحنه آمد. (نک: رستگار نژاد، ص 849 ـ852)
2. در دوران معاصر، به تأثیر از شاهنامه، اشعاری نیز سروده شده است؛ از جمله از سرایندگانی چون عشقی، عارف، بهار، شهریار، مسرور و از شاعران نوپردازی مانند فریدون مشیری که ذکر نام همة آنها در اینجا مقدور نیست. (یادنامه فردوسی در 1349 ش مشتمل بر یازده مقاله و 27چکامه در همین زمینه منتشر شده است، تهران، 1349ش)
3. در نقاشی و هنرهای تجسمی نیز آثار بسیاری بهوجود آمده است. از آن میان تندیس فردوسی، کار ابوالحسن صدیقی که در روز دوشنبه پنجم مهر ماه 1350 در تهران، در میدان فردوسی، از آن پردهبرداری شد. تندیس دیگری کار همین هنرمند که در کنار میدان فردوسی در شهر رم نصب شده است. دیگر تندیس اهدایی پارسیان هند در دانشگاه تهران. دیگر تندیس رخش در سیستان و غیره. (نک: افشار، همانجا، تصاویر آغاز کتاب)
در تاجیکستان نیز تندیسی از فردوسی ساختند که آن را در هجدهم شهریور 1371 در شهر دوشنبه به جای مجسمه لنین گذاشتند و پردهبرداری کردند؛ ولی چندی بعد آن را به جایی دیگر انتقال دادند که کار درستی نبود. دیگر تندیس فردوسی در دانشگاه فردوسی مشهد که در روز بیست و پنجم اردیبهشت 1385 از آن پردهبرداری شد.
منابع:
کتابشناسی فردوسی، تهران، 1347 ش؛ امیرمعزی، محمد علی
«نکاتی چند در باره تعابیر عرفانی شاهنامه»، نک: تن پهلوان و روان خردمند؛ به کوشش شاهرخ مسکوب، تهران، 1381ش
جامی، نورالدین عبدالرحمان، بهارستان، به کوشش اسماعیل حاکمی، تهران، 1367 ش
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران 1339ش
خالقی مطلق، جلال، « حاشیهای بر تاریخچه هنر کتابآرایی در ایران»، ایرانشناسی، س 18، ش3، تهران، 1385 ش
همو، « حافظ و حماسه ملی ایران»، ایراننامه، س6، ش4، تهران، 1367ش
همو، سخنهای دیرینه، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1381ش
همو، «نفوذ بوستان در برخی از دستنویسهای شاهنامه»، نک: گل رنجهای کهن
همو، یادداشتهای شاهنامه، نیویورک، 1380 ش/2001م
راوندی، محمد بن علی بن سلیمان، راحهالصدور و آیه السرور، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، 1364 ش
رستگارنژاد، ناصر، «اپرای رستم و سهراب اثر لوریس چکناوریان و اجرای آن در تهران»، ایرانشناسی، س13، ش4، تهران، 1380ش
ریاحی، محمد امین، سرچشمههای فردوسی شناسی، تهران، 1372ش
همو، فردوسی، تهران، 1375ش
عطا ملک جوینی، تاریخ جهانگشای ، به کوشش محمدبن عبوالوهاب قزوینی، تهران، 1334ش
فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، تهران، 1349ش
فرامرزنامه، به کوشش مجید سروری، تاهران، 1382ش
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386ش
همو، همان، به کوشش عثمانوف، زیر نظر ع. نوشین، مسکو، 1968م
فردوسی و ادبیات حماسی، تهران، 1355ش
فروغ، مهدی، شاهنامه و ادبیات دراماتیک، تهران، 1354ش
قانع، عباس، « نقوش و تصاویر شاهنامهای در طول زمان»، نک: نمیرم از این پس که من زندهام
کورویاناگی، ت، «شاهنامهشناسی در ژاپن»، نک: نمیرم از این پس که زندهام
گاس، فردوسی در تبعید، ترجمه منوچهر امیری، تهران، 1361ش
گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1372ش
مادح، قاسم، جهانگیرنامه، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1380ش
مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمد تقی بهار، تهران، 1318ش
نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن عمر، چهار مقاله، به کوشش محمد معین، تهران، 1333ش
نمیرم از این پس که من زندهام، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران، 1374ش
نولدکه، تئودور، حماسه ملی ایران، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1327ش
یا حقی، محمد جعفر، از پاژ تا دروازه رزان، تهران، 1388 ش
Noldeke, Th., Iranische Nationalepos, Leipzig, 1920