شاهنامه
کامروایی و ناکامی؛ سرنوشت زن در شاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از جمعه, 16 اسفند 1392 15:58
- بازدید: 8916
ساقی لقایی
«زن در شاهنامه» موضوعی است كه تاكنون مورد توجه پژوهشگران متعددی قرار گرفته است. به عقیده برخی سیمای زن در شاهنامه سیمایی كامل است. شاهنامه روایت فردوسی از بخشی از تاریخ اسطوره ای ایران باستان است.
شاهنامه فردوسی بیش از هر كتاب دیگر بر زبان فارسی، سرگذشت و روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است. بنابراین می توانیم از آن گواهی هایی بگیریم كه ایرانی چه كسی بوده و از زندگی چه می خواسته است. خدای نامه، ماخذ اصلی شاهنامه در اواخر دوره ساسانی گردآوری شد و مشتمل بود بر روایت های كتبی و شفاهی، یعنی داستان ها و اندیشه هایی كه سینه به سینه جلو آمده و عصاره و جوهر طبایع دوران كهن را در خود گنجانده بودند. این كتاب در دوران بعد از اسلام نخست به عربی و سپس به فارسی ترجمه شد.
● مهرورزی پیشه زنان شاهنامه
در شاهنامه به جای كلمه عشق، مهر به كار رفته. عشق، تعبیه ایران بعد از اسلام است كه همه چیز در آن تجردی، ذهنی و پرورده خیال می شود. مهر ماهیت واقع بینانه و زمینی دارد. دو تن به حكم طبیعت به یكدیگر دل می بندند و در اینجا غریزه لطیف و ظریف می شود بی آنكه خواست طبیعی انكار شود. از شهوت حرفی در میان نیست.
از آنچه ما در ادب دوران بعد به آنها برمی خوریم كه جزء نمك و حدت عشق می شوند، از نوع هجر و ناكامی و بی داد معشوق و عجز عاشق و ترجیح فراق بر وصل و نظایر آنها در شاهنامه اثری دیده نمی شود. با آنكه شاهنامه سراپا در جنگ غوطه می زند، رابطه لطیف انسانی در آن فراموش نمی شود و دلبستگی سر به ناكامی نمی زند، تنها استثنا پایبندی ناگهانی سهراب نوجوان است كه مانند آذرخشی می درخشد و ناپدید می شود. زال و رودابه، بیژن و منیژه و سرانجام كتایون و گشتاسپ، همگی به مقصود می رسند. تهمینه جریان خاص خود را دارد كه به هیچ یك شبیه نیست.در این چند ماجرا زیبایی زن و برازندگی مرد محور اصلی است. توصیف هایی كه از زنان می شود همه كم و بیش یكسان است.
همگی، خوش بنیه، بارآور و موزون هستند. تشخص، شرم و آهستگی، عفاف و به طور كلی زیبایی معنوی نیز وجود زن را می آراید و نیرومندی مردانگی بیش از زیبایی ظاهر سرمایه مرد است.دل سپردن به اندازه ای طبیعی است كه با یك نگاه (منیژه و كتایون) و حتی گاه با شنیده ها (رودابه) راه را به جانب عشق می گشایند. زنان قبل از آراستگی بیرون ربوده عیار مردانه می شوند. عجیب است كه در این چند مورد، زن در اظهار عشق پیش قدم می شود.اقدام تهمینه كه شبانه به خوابگاه رستم می رود و خود را عرضه می كند، در ادب جهان كم نظیر است. جای دیگر دیده نشده است كه در یك زن آن همه عفاف یا آن همه بی پروایی جمع شود. زنی است كه گویا به حكم غریزه خواسته است همه نیروی آفرینش را در یك تن و یك شب متبلور كند.او از كل زندگی یك وجود را می خواهد، یك فرزند كه عصاره هستی را در خود داشته باشد. در این آرزو موفق می شود ولی سرانجام گویا حكم طبیعت آن است كه هر خواست بی انتها به ناكامی بینجامد كه از این رو تهمینه را می توان كامروا و در عین حال ناكام ترین زن دنیا خواند.
● تراژدی، تجربه مشترك زنان در خدای نامه
زن در شاهنامه به عنوان همسر، دلدار و كدبانو عرض وجود می كند. در هر سه حال، دارای منش است و خود را موثر در زندگی اجتماعی نشان می دهد. به غیر از سودابه كه تجسم یك زن بدكاره است، بقیه زنان در گوناگونی خود هر یك وجهی از شخصیت زنانگی را به ابراز می آورند. اینكه بعضی از آنان در انتخاب مرد پیش قدم می شوند، نشانه استحكام اراده و اطمینان به پاكدامنی خود است. موضوع طبیعی تر از آن است كه آدابی و ترتیبی برای آن جسته شود. در دلدادگی، پاسخ به خواست طبیعت داده می شود كه از پیوند انسانی، بیش از هر چیز فرزند برومند می طلبد. زن در برابر مصائب، شكیبا است.
تا به آخر به شوهر و پس از آن به خاطره شوهر، وفادار می ماند. نسبت به مفهوم زندگی و ادای وظیفه، با مرد خود دیدگاه مشترك دارد. زنان برجسته شاهنامه، نزدیك به تمام، یك دوران تراژدی را تجربه می كنند؛ مانند رودابه، تهمینه، فرنگیس، جریره، منیژه، كتایون و... درجه عیار انسانی در روبه رویی با مصیبت شناخته می شود و آنان از این آزمایش سربلند بیرون می آیند. دكتر اسلامی ندوشن معتقد است بهترین صفتی كه در شاهنامه برای زن به كار رفته «شرم و آهستگی» است. شرم نشانه عفاف است و آهستگی نشانه نرمی و ناز.
زن بی آنكه خجول باشد، حریم زنانگی خود را نگاه می دارد كه این، در رفتار و گفتار نمود می كند. گفت و شنود سیندخت با سام و با شوهر خود مهراب كابلی، گفت و شنود فرنگیس با سیاوش، جریره با فرود و كتایون با اسفندیار، نمونه هایی از این دست هستند. هر یك بر حسب موقع، با همان لحنی حرف می زنند كه شایسته است، حاكی از پختگی، عواطف زنانه، لطافت روح و خردمندی.
● رودابه دراز گیسو و زال پیرسر
در زبان فارسی هیچ داستان عاشقانه ای به لطافت داستان زال و رودابه نیست. همه عناصر انگیزش در این ماجرا هست: دختر و پسر، نادیده از طریق شنیده ها به یكدیگر دل می بندند. دو خانواده از دو كشور متخاصم هستند. زال سفید مو از مادر زاده شده و هیئتی غیرعادی دارد. رودابه از خانواده ضحاك است كه با ایران اختلاف دیرینه دارند. با این حال عشق بر همه موانع چیره می شود و ماجرا پایانی خوش می یابد و رستم، جهان پهلوان، از این پیوند سر برمی آورد. رستم پهلوان نخست جهان، محصول عشق است.
گفت و شنود سیندخت مادر رودابه، با همسرش مهراب كابلی یكی از زیباترین بخش های شاهنامه است. سیندخت كه زن بسیار كاردان و خردمندی است می خواهد با مهارت خبر دلدادگی دخترشان را به شوهرش بدهد. می داند كه با دشمنی ای كه میان ایران و خانواده ضحاك است، مهراب از این خبر خشمگین خواهد شد، از این رو آن را با ظرافت تمام به بیان می آورد. نخست از بی وفایی دنیا یاد می كند و از جریان های غافلگیركننده ای كه روزگار برای بشر در آستین دارد. سپس می پردازد به اصل موضوع.
سخنان سیندخت در توصیف روزگار، همان است كه هسته ادبیات خیامی را در ادب فارسی تشكیل می دهد و یكی از زیباترین وصف های شاهنامه است. یكی دیگر از زیباترین داستان های نمادین شاهنامه جریان «بام» و دیدار زال و رودابه است. در ادب فارسی به لحاظ آب و تاب و ظرافت نظیری برای این صحنه های بدیع نیست و در جای دیگری آورده نشده است كه كسی گیسوان خود را از بام كاخ فرافكند، تا مرد عاشق به عنوان كمند دست به آن زند و بالا برود. امری ناممكن است ولی طبیعی می نماید. دیدار زال و رودابه، همراه با گستاخی و ناز و شرم و جوانمردی، همه تموج های روح انسانی را در خود دارد.
یكی دیگر از شگفتی های داستان رودابه به دنیا آوردن رستم است. رودابه به علت درشتی كودك در شكم، زایمان غیرطبیعی دارد. زال به یاد چاره گری سیمرغ می افتد، كه هنگام وداع به او وعده داده بود كه به گاه نیاز به او كمك كند. زال با آتش زدن پر سیمرغ، او را به كمك فرا می خواند. سیمرغ، چاره گر است. او بر آنچه بشر بر آن آگاه نیست، آگاهی دارد. نمونه تجسم دانایی كل است. رودابه را مست می كنند تا درد را تاب بیاورد. پهلویش را می شكافند و كودك را بیرون می آورند و از نو بخیه می كنند. كودك «رستم زاد» می شود. همان روشی كه بعدها به آن سزارین گفته شد.سیمرغ مژده می دهد كه كودكی كه بدین گونه به دنیا آمده، یك انسان بهتر خواهد بود. هم از جهت خردورزی و هم از جهت زورمندی. سرشت استثنایی رستم حكم می كند كه از طریق طبیعی به دنیا نیاید. نوع زاده شدنش هشداری است به جهانیان كه فردی متفاوت با دیگران به دنیا آمده است.
● تو رایم كنون گر بخواهی مرا
رستم در مرز توران به شكار رفته است. پس از شكار، اسبش را به چرا رها می كند و خود سر به خواب می نهد. تنی چند از تركان رخش را گرفته با خود می برند. رستم چون بیدار می شود، به جست و جوی اسب پیاده به راه می افتد. به شهر سمنگان می رسد. شاه سمنگان از آمدنش خبردار می شود و او را در خانه مهمان می كند. شبانگاه هنگامی كه در خواب است، دختر شاه سمنگان به بالینش می رود. یكی از صحنه های بی بدیل شاهنامه نقش می بندد. دختر شاه سمنگان نیز مانند رودابه، نادیده عاشق رستم شده است، عاشق مردانگی و نیرومندی او. می خواهد به همسری او درآید و از پهلوان ایران زمین فرزندی برومند به دست آورد. در اینجا هدف ذاتی زن بارآوری و تقدیم فرزندانی- هرچه كامل تر- به آفرینش بیان می شود. به گفته دكتر اسلامی ندوشن در داستان دیگری در جهان دیده نشده است كه اینگونه پاكدامنی با بی پروایی همراه شود، آن گونه كه با تهمینه همراه شده است.
● گردآفرید و عشق بی فرجام سهراب
دیدار سهراب و گردآفرید در آوردگاه رخ می دهد. گردآفرید، دختر ایرانی، در لباس رزم به مقابله سهراب آمده ولی عرصه رزم به عرصه عشق بدل می شود. باز صحنه لطیف و بدیعی است. می نماید كه چه نیرومند است مهر. چه نیرومند است زیبایی و مردانگی. جوهره حیات است كه فراتر از جنگ و صلح حركت می كند و فاصله دوستی و دشمنی را از میان برمی دارد. سهراب، گردآفرید را اسیر می كند و خود اسیر می شود. مشكل گردآفرید آن است كه سهراب از نظر او یك تورانی و بیگانه است. بنابراین در عین آنكه به برازندگی بی نظیر او معترف است، شایسته نمی بیند كه به عشق او جواب موافق بدهد، تا چه رسد به ازدواج.
مرد ایرانی می توانست از ملیت دیگر همسر بگیرد، اما زن ایرانی، نه، زیرا هیچكس نمی بایست بر یك ایرانی آزاده تسلط پیدا كند. گردآفرید از سادگی ضمیر پهلوان توران زمین استفاده می كند و پیش از آمدن او، دژ را خالی می كند و می گریزد. اغلب زنان در شاهنامه برای بیان عشق پیش قدم شده اند و هر یك از این داستان های عاشقانه به نوعی پایانی خوش داشته، اما این بار كه گردآفرید، تنها از سر مصلحت اندیشی در آغاز دم از عشق سهراب می زند، پس از رهایی از چنگال پهلوان پیروز، او را رها می كند و می گریزد.
● سودابه زن جهی
روزی گیو و گودرز و توس به مرز توران به شكار می روند. در بیشه به دختر زیبای سرگردانی از نوادگان گرسیوز برمی خورند. میان توس و گیو اختلاف می شود كه هر یك می خواهند او را از آن خود كنند. سرانجام بر آن می شوند كه او را نزد كاووس ببرند تا وی میان آنان حكم كند. پادشاه دختر را می پسندد، او را به همسری خود درمی آورد و به پهلوانان پاداشی شایسته می بخشد. سیاوش از این زن به دنیا می آید. داستان های اینچنینی كه فرد نمایانی از دو سو نژاد داشته باشد، نوعی پیوستگی جهانی را می رساند.
این می نماید كه انسان ها و ملت ها یكی هستند، منتها به شاخه های خوب و بد تقسیم می شوند. این، باز جنبه جهان شمولی شاهنامه را نمود می دهد. پسران فریدون، دختران شاه یمن را به زنی می گیرند. مادر رستم از خانواده ضحاك است. مادر سیاوش و كیخسرو هر دو تورانی اند. مادر اسفندیار رومی است. همسر بیژن و مادر سهراب و مادر فرود نیز تورانی نژادند. همه این زنان تمدن ایرانی به خود می گیرند و گراینده به جانب ایران می شوند. سیاوش آراسته ترین فرد زمان معرفی می شود. زیرا هم از دلاوری بهره دارد و هم از خرد.
پدرش سودابه را به زنی برگزیده است و سودابه دل در گرو عشق سیاوش بسته است. او را به خود می خواند و سیاوش شانه خالی می كند. سیاوش چون در برابر عشوه های عاشقانه سودابه خاموش می ماند، زن خود را آشكارتر عرضه می كند و به او وعده می دهد كه اگر كام او را برآورد، او نیز او را در رسیدن به پادشاهی كمك خواهد كرد. مهرورزی های سودابه آشكارا بیشتر جنبه سیاسی دارد تا كامجویانه. می خواهد سیاوش را كه به احتمال زیاد جانشین كاووس خواهد بود، از هم اكنون با خود همدست كند.
و در پناه او آینده خود را مستحكم كند. شاهزاده از آنچه درمیان رفته است با پدر سخن می گوید. كاووس بی گناهی او را درمی یابد ولی دلش به مجازات سودابه راضی نمی شود. سودابه برای فرار از كیفر و لكه دار كردن سیاوش پرستار آبستن خود را وامی دارد كه بچه بیندازد. و چنین وانمود می كند كه این بچه اش از آن او بوده است و چون سیاوش با او درآویخته سقط شده است. با آن كه ستاره شناسان بر دروغ وی گواهی می دهند، قرار بر آن می شود كه شاهزاده برای اثبات بی گناهی اش به آزمایش آتش گذارده شود. آتش پاك كننده است. زبان راستگو دارد. از این رو آزمایش آتش در دوران باستان برای اثبات گناه یا بیگناهی متهم به كار می رفته است. در این داستان یك بیگناه (سیاوش) و یك نابكار (سودابه ) در برابر هم قرار می گیرند. برای آنكه سرشت انسان و سرشت یك تمدن شناخته شود، باید دو ضد رو در رو گردند. سودابه از عیار زنانگی سرشاری برخوردار است. و این می تواند مرد را به جانب خود برباید، همان گونه كه كاووس را ربود. خوش زبان و عیار است.
عمل سودابه كه به ظاهر یك نقشه هوسناكانه شبستانی است، نهال توطئه بزرگی را می كارد. و از همین جا جنگ میان ایران و توران كه اندكی فروكش كرده بود، از نو زبانه می كشد. پس از گذر سیاوش از آتش، مطابق آیین سوگند، سودابه باید به كام مرگ سپرده شود، اما سیاوش وساطت می كند و جانش را می خرد. اما فتنه سودابه عاقبت گریبانگیر جان سیاوش می شود و سرش را هدیه تشت زرین می كند.
● بیژن و منیژه
شروع داستان بیژن و منیژه، از حسد گرگین به بیژن آغاز می شود. آنجا كه بیژن در دشت گرازان مردم را از بلا می رهاند و گرگین تنها یك راهنماست كه به او حسد می ورزد و برای به دام انداختنش وی را به جشن دختران ترك می برد. بیژن در نزدیك خیمه منیژه دختر افراسیاب زیر سایه سروی به تماشا می نشیند و منیژه دلباخته او می شود و وی را به خیمه اش دعوت می كند. به گاه رفتن، منیژه داروی بیهوشی به او می دهد تا از همصحبتی اش بی نصیب نشود و او را با خود به شهر می برد. راز فاش می شود و پادشاه تركان بیژن را به چاهش می افكند و دختر را نیز طرد می كند. نیروی عشق منجی بیژن می شود. منیژه هر روز غذایی ناچیز به درون چاه می اندازد تا روزی كه رستم، پهلوان افسانه ای، از راه برسد و نجاتش دهد. داستان عشق منیژه به بیژن ساده ترین داستان عشقی شاهنامه است.
منابع:
۱ـ شاهنامه فردوسی موسسه انتشارات امیر كبیر ۱۳۶۹
۲ـ ایران و جهان ار نگاه شاهنامه محمد علی اسلامی ندوشن
۳ـ اشعار ضد زن در شاهنامه ابوالفضل خطیبی نشریه دانش سال ۲۰ شماره ۲
۴ـ فراز و فرودهای شخصیت زن در شاهنامه مجله كیهان فرهنگی شماره ۱۶۵
۵ـ غم نامه رستم و سهراب
۶ـ جاذبه فكری فردوسی دكتر احمد رنجبر انتشارات امیركبیر ۱۳۶۳ش
برگرفته از روزنامه شرق، جمعه 23 تیر 1385، صفحه 32 با عنوان اصلی: «مهرورزی تراژیک» سرنوشت زن در شاهنامه