پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها نگاه روز به رویدادهای شمال خاورمیانه درست بنگریم

نگاه روز

به رویدادهای شمال خاورمیانه درست بنگریم

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 66 - رویه 7 تا 10

در واپسین هفته‌های سال 1389 ناگهان در کشورهایی که حتا یک نشانهٔ کوچک که حاکی از بروز انفجارهای اجتماعی در آن‌ها باشد، دیده نمی‌شد، خیزش‌های غافل‌گیرکننده‌ای روی داد که برای خبرگان واقع‌نگر دنیای سیاست هم سرگیجه‌آور بود.
البته خیزش‌ها، علیه دیکتاتورهای دست‌نشانده و فرومایه‌ای بود که کشورها و مردمان خویش را به روش‌های قرون وسطایی اداره می‌کردند و از این رو فرو افتادن آن‌ها از قدرت (حتا مرگشان) مایةی تاسف هیچ انسان آزاده‌ای نشده و نخواهد شد.
اما در این میان نکته‌ای سرنوشت‌ساز برای مردم منطقه و جهان، نادیده گرفته شد و آن نکته این بود که چه شد که ناگهان و اندکی پس از ماجرای مشکوک افشاگری‌های ویکی‌لیکس، در چشم‌برهم‌زدنی، تب انقلابی‌گری جان مردم تونس، مصر، یمن، عمان و... را فراگرفت و آیا این تب، تب عافیت است یا تبی است که بیماری جوامع مردمان این کشورها را وخیم‌تر خواهد کرد؟
پرسش بنیادین دیگر، پیامدهای این رویدادهای بی‌مقدمه و پی‌درپی بر آینده منطقه و جهان است که کمتر کسی آن را مورد توجه قرار داده است.

اهمیت این نکات زمانی روشن می‌شود که ما از پیشینه طرح‌های خدعه‌آمیز و بی‌شرمانه استعمارگران غربی آگاه باشیم.
پنج سال پیش (شهریور 1385) سردبیر افتخاری مجله خواندنی مقاله‌ای نوشت که در شماره 34 مجله چاپ شد و نشان‌دهندهٔ طرح‌های قدرت‌های غربی (و به‌ویژه آمریکا) برای آیندهٔ شمال آفریقا و خاورمیانه بود. مدتی بعد، (آبان 1385 شماره 36 مجله خواندنی) نیز مطلبی را به استناد یک گزارش مجله معروف نیوزیک چاپ کردیم که بیانگر درستی تحلیل و آینده‌نگری سردبیر افتخاری این مجله بود.
خواندن این دو نوشتار، اکنون که از شمال آفریقا تا سواحل جنوبی خلیج‌فارس دست خوش رویدادهای دگرگون‌کننده‌ای است، کمک خواهد کرد تا از این رویدادها درکی واقع‌گرایانه (و نه از روی احساسات و شعارگونه) داشته باشیم. از همین رو، هر دو مطلب را در پی تقدیم خوانندگان می‌کنیم.

The Small is Beautifull
کوچک زیباست

محمد ‎اسماعیل حیدر‎علی(محمد حیدری)

از شیوه‎های پیچیدهٔ استفاده از رسانه‎ها برای جهت دهی مطلوب به افکار عمومی، یکی هم این است که رویداد‎های به هم پیوسته را به شیوهٔ تجریدی و در قالبی دل‎خواه و برنامه‏ریزی شده، به افکار عمومی تزریق کنند. این روش، به ویژه در مسائل سیاسی بسیار مورد توجه است و کاربرد دارد.
یکی از بارزترین نمونه‎های استفاده از این شیوه، نحوهٔ ارایهٔ رویداد‎های زیر و زبر کننده‎ای است که از میانهٔ شبه قاره هند تا دارفور در سودان، جریان دارد. و البته، اکنون کانون‎های اصلی این بحران‎ها در غرب آسیا متمرکز است.
رسانه‎های غربی اخبار و تحولات مربوط به این کانون‎های بحران را بدون اشاره به پیوستگی هدفمند آن‎ها، بازتاب می‎دهند و تحلیل می‎کنند. (و صد البته تحلیل‎هایی هدف‎دار ...)
بر استفاده از این روش به وسیلهٔ رسانه‎های غربی حرجی نیست. اما شگفتا که همین روش مورد استفادهٔ رسانه‎های منطقه‎ای و ملی هم هست. حتی در واقع می‎توان گفت جز در مواردی استثنایی، رسانه‎های منطقه‎‏ای و ملی کشور‎های درگیر با بحران‎های گوناگون، رونوشتی از اخبار و تحلیل‎های رسانه‎های غربی را به مخاطبان خود عرضه می‎کنند. حتی اگر این خبر‎ها و تحلیل‎ها با چاشنی شعار‎های ضد امپریالیستی تند و تیزی هم آمیخته شود، باز همان نتیجه‎ای را به بار می‎آورد که مورد انتظار برنامه‎ریزان کشور‎های بحران‎ساز غربی است. و آن نتیجه‎ این است که افکار عمومی مردم کشور‎های منطقه، حتی طبقه نخبه، از پیوستگی نامرئی بحران‎ها به یک‎دیگر غافل بمانند.
بدین ترتیب، کسی به فکر نمی‎افتد که ممکن است بین انفجار مهیب چند بمب در راه‎آهن یکی از پرجمعیت‎ترین شهر‎های هند با وقایع خونباری که در منطقهٔ دارفور سودان می‎گذرد، ارتباطی وجود داشته باشد. حتی وقتی منابع رسمی هند اعلام می‎کنند مدارکی یافته‎اند که نشان‎ دهندهٔ دخالت و سرمایه‎گذاری چند بازرگان (می‎توان خواند جاسوس) انگلیسی در این انفجارها است، و لندن هم قول می‎دهد قضیه را بررسی و تعقیب کند، باز به فکر کسی خطور نمی‎کند که بین رویداد‎ها ارتباطی برقرار کند و از خود بپرسد چرا پس از فراتر از نیم قرن مجادله، باز هم اختلافات هند و پاکستان حل نمی‎شود؟ چرا با وجود اشغال افغانستان از سوی نیروهای غربی، توسعهٔ کشت مواد مخدر و جنگ با طالبان خاتمه نیافته؟ چرا دولت پاکستان نمی‎تواند به تروریسم سازمان یافته، اختلاف‎های قومی ـ مذهبی و ناآرامی در ایالت‎های جنوبی خود پایان دهد؟، چرا پرونده هسته‎ای ایران به شیوه‎ای غیر متعارف به شورای  امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شده است؟ چرا مردم بلوچستان ایران و پاکستان شاهد ظهور گروه‎های تجزیه‎طلب شده‎اند؟ چرا پس از سرکوب پ.ک.ک، باردیگر تجزیه طلبانی در لباس کردی در ایران و ترکیه فعال شده‎اند؟ چرا دولت خود مختار کرد شمال عراق گام‎هایی جدی برای مستقل شدن برداشته است؟ چرا با وجود استقرار نیروی عظیم آمریکا، انگلیس و متحدان آن در عراق، این کشور جولانگاه گروه‎های دهشت افکن است؟، چرا با وجود کوشش رهبران شیعی و سنی عراق برای جلوگیری از سوء استفاده بیگانگان از تفاوت‎های عقیدتی سنی‎ها و شیعیان، کوشیده می‎شود تمامی جنایت‎های گروه‎های دهشت افکن به حساب اختلاف شیعه و سنی گذاشته شود؟ چرا تحرکات و بمب‎گذاری‏هایی در خوزستان و برخی مناطق غربی ایران رخ می‎دهد؟ چرا رفیق حریری به شیوه‎ای مشکوک در لبنان ترور می‎شود و سپس یک موج تبلیغاتی به راه می‎افتد تا این ترور به حساب سوریه نوشته و ثبت شود؟، چرا رهبران عربستان سعودی در برابر این روی‎داد‎ها، سیاستی همراه با دو دوزه‏بازی پیش می‎گیرند، چرا در همین بحبوحه که بین اعراب بیش از هر زمانی تفرقه افتاده، ناگهان اسرائیل بار دیگر به جنوب لبنان حمله می‎برد؟ چرا مصر که به نظر می‎رسد رهبران آن به وعده‎های قدرت‎های خارجی مبنی بر مصون ماندن آن‎ها از تبعات طرح تشکیل خاورمیانه بزرگ دل‏خوش کرد‎ه‎اند، دیگر شاهد ترور و بمب گذاری نیستند و با خیال راحت نقشی را که برای آن‏ها در بحران سودان و منطقهٔ دارفور، تعیین شده است، اجرا می‎کنند؟ چرا غربی‎ها تمامی مردم فلک‎زده آفریقا را یک سره از یاد برده‎اند و فقط سنگ مردم دارفور را، که می‎گویند دارای غنی‎ترین معادن اورانیوم است، به سینه می‎زنند؟ و ... و بسیاری چراهای دیگر؟
واقع امر این است که برای تمامی این چراها، پاسخ‎های مستدل، مستند و روشن‎گری وجود دارد، اما شرح دادن فقط یکی دو تا از همین پاسخ‎ها، مستلزم نوشتن کتابی است و چنین‎کاری نه برای خوانندگان عادی فایده دارد و نه در حد امکانات این مجله است. از طرف دیگر، با واکنش‎هایی که در چند مورد از سوی مقامات ایران نشان داده شده، می‎توان حدس زد دست‏کم عده‎ای از آنان متوجهٔ ماهیت بخشی از رویداد‎هایی که به کشور ما مربوط است، شده‎اند و لذا فعلا لزومی به واکاوی آن‎ها نیست.

در پی این توضیح، لازم است متذکر شوم هدف من از نگاشتن این مقاله، آگاهی دادن به نسل جوان روزنامه‎نگاران و سایر دست در کاران امور رسانه‎ای کشور است که رویداد‎ها را به طور تجریدی ننگرند تا بتوانند به مخاطبان خود تحلیل‎های آگاهی دهنده‎ای، عرضه کنند.
این نسل نمی‎داند ریشه رویداد‎هایی که اکنون در غرب آسیا جریان دارد، به دوران ریاست جمهوری جان ـ اف ـ کندی ( و حتی پیش از آن) برمی‎گردد.
در آن زمان، برخی روزنامه‏نگاران خبره و کنجکاو، از ارایه طرحی از سوی دولت انگلیس به دولت آمریکا آگاهی یافتند که عنوان انگلیسی آن The Small is Beautifull بود؛ یعنی کوچک، زیبا است. این عبارت استعاره‎ای، برای القای طرحی به دولت آمریکا انتخاب شده بود که ادامهٔ سیاست سلطه‎جویانه و غارت‏گرانهٔ کشور‎های انگلو‎ساکسونی بر کشور‎های عقب مانده، اما ثروتمند، با تقسیم کشور‎های بالقوه نیرومند منطقه خاورمیانه به کشور‎های کوچک‎تری که دائما با یک‎دیگر نیز در جنگ و جدل باشند، آسان‎تر و تضمین‏‏ شده‏تر است.
در تعریفی کامل‎تر، این طرح ادامهٔ طرحی بوده که انگلیسی‎ها از پایان جنگ‎ جهانی اول با موفقیت در خاورمیانه پیاده کرده و توانسته بودند با کشور‎ سازی حساب شده، تعدادی واحد‎های سیاسی ـ جغرافیایی ناهمگون از لحاظ جمعیتی، قومی و مذهبی بوجود آورند. شاهد این کشور‎سازی، عراقی است که هم‎اکنون در آتش‎ بی‎داد استعمار نو می‎سوزد. برای تشکیل دولت عراق، از سر عمد نه به این موضوع توجه شد که اکثریت مردم آن شیعی مذهبانی هستند که بسیاری از آن‎ها تبار ایرانی دارند، و نه این واقعیت در نظر گرفته شد که تقسیم مناطق کرد‏نشین تحت سلطهٔ عثمانی شکست‎خورده، بین عراق و سوریه، با حقایق مسلم تاریخی که نشان می‎دهند کردها قومی ایرانی‏نژاد هستند، نوعی استخوان لای زخم گذاشتن است. این استخوان لای زخم از آن زمان تا کنون، هم مایه عذاب کرد‎ها است و هم وسیله‎‎ای برای فشار وارد کردن به کشور‎های ترکیه، ایران، عراق و تا حدی سوریه.
مرور تاریخ کشور‎های عربستان سعودی، عراق، کویت، اردن، سوریه، لبنان و مصر نشان می‎دهد این استخوان لای زخم گذاشتن در مورد کشور‎های مزبور نیز به شیوه‎ای دیگر اجرا شد و علاوه بر آن، تشکیل دولت یهود در قلب این منطقه، زمینهٔ جنگ‎های پایان ناپذیر اسرائیل با دولت‎های عربی از یک سو، و تفرقهٔ پایان ناپذیر اعراب را با هم از سوی دیگر، مساعد کرد.همین سیاست پس از پایان جنگ جهانی دوم و در جریان استقلال یافتن شبه قاره‎ هند نیز اجرا شد و نتیجه‎ آن مجادلات پایان ناپذیر بین هند و پاکستان است.
گرچه دولت جان. اف.کند‎ی اجرای طرح «کوچک زیبا است» را نپذیرفت، اما اندکی بعد، این طرح را یک انگلیسی موسوم به برنارد لوئیس که به عنوان استاد دانشگاه به ایالات متحده آمریکا نقل مکان کرده بود، با نامی دیگر زنده کرد. عنوان تازه این برنامه، که اول بار در آستانهٔ فروپاشی رژیم شاهنشاهی در ایران بر ملا شد، «طرح‎ خاورمیانه بزرگ»، بود. نقشه‎ای که برنارد لوئیس ضمیمه طرح خود کرده بود، کمابیش شبیه نقشه‎ای است که اوایل تابستان امسال همراه با مقاله‎ای از سرهنگ دوم بازنشسته آمریکایی، موسوم به رالف پیترز، که او را از نظریه پردازان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) می‎دانند، در نشریه نیرو‎های مسلح آمریکا چاپ شد.(1) از سویی، می‎دانیم که شروع اجرای طرح موسوم به «خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا برای اصلاحات» در نشست سران 8 کشور صنعتی در جزیره وایت‎آیلند آمریکا که در نیمه ژوئن 2004 برگزار شده بود، رسما به تصویب رسید.
 این متن، ظاهری فریبنده دارد، اما در پشت جملات آن فقط منافع و برنامه‎‎های سلطه‎گرانه غرب را می‎توان مشاهده کرد.
اوضاع آشفته عراق، افغانستان و لبنان مانع می‎شود به رویداد‎های کوچک‎تر توجه کنیم. اما همین رویداد‎های کوچک، پیش درآمد اجرای برنامه‎های اصلی است. اگر در خوزستان، کردستان و برخی مناطق آذربایجان و یا بلوچستان و کرمان حوادثی رخ می‎دهد و صداهای شومی شنیده می‎شود، بیشتر رسانه‎ها، ماجرا‎ها را سرسری می‎گیرند و صداها نیز خیلی زود از پژواک می‎افتند. اما کافی است ابتدا نگاهی به نقشه‎ای که در متن این نوشته چاپ شده و همان نقشه‎ سرهنگ رالف پیترز است بیندازیم، سپس جان گرفتن پ.ک.ک در ترکیه، ظهور گروه تازه‎ تاسیس پژاک در غرب ایران و سربرآوردن گروهک‎های تجزیه‏طلب در بلوچستان و خوزستان را کمی جدی‎تر مورد ارزیابی قرار دهیم، تا آن گاه دریابیم نباید رویداد‎ها را به طور تجریدی ارزیابی کنیم، بلکه وظیفه داریم مخاطبان خویش را با ژرفای رویداد‎ها نیز آشنا سازیم.(2)

گر چه در این میانه رویداد شگفت‎انگیزی را شاهد بودیم که می‎تواند تا حدودی از نگرانی‎های بکاهد، اما نباید خطر‎های اصلی رابه فراموشی بسپاریم.
این رویداد، مقاومت شگفت‎انگیز حزب الله لبنان در برابر ارتش اسراییل، به عنوان یک بازوی توانمند غرب در منطقه است. از زمان تاسیس اسراییل تا کنون، ارتش آن هرگز با چنین مقاومتی مواجه نشده بود. این پایداری دور از انتظار، علاوه بر آن که طرح‎های کلان غرب برای ایجاد تغییرات دل‏خواهش در این منطقه را دست کم برای مدتی مغشوش و غیرقابل اجرا کرد، تا حد قابل توجهی نیز موجب خروج ملت‎های عرب از رخوتی دیر‏پا شد.
بی‏آن که بنای نتیجه‎گیری داشته باشم، با رعایت احتیاط، این اعتقاد را ابراز می‎کنم که ظهور پدیدهٔ حزب الله در جنوب لبنان، حتی با وجود برقراری آتش‎بس، ضربه‎ای کاری به طرح‎های کلی و کلان قدرت‎های جهانی در راستای ایجاد سامانی دل‎خواه در منطقهٔ خاورمیانه، که نام دیگر آن را می‎توان لبریز‎ترین انبار انرژی فسیلی جهان انتخاب کرد، وارد کرده است.
اما از یاد نبریم که طراحان و مجریان طرح ایجاد‎ خاورمیانه بزرگ، علاوه بر برخورداری از توان اقتصادی ـ نظامی بسیار بالا، ارتشی از مزدورهای ناشناخته محلی دارند. این مزدور‎ها اسلحه به دست نمی‎گیرند و لباس رزم هم نمی‎پوشند. آنان یا بی‎وطن هستند و یا جهان وطن ... ولی در هر حال، وقتی حرکت ماشین نظامی ـ اقتصادی سلطه‎گران، با ظهور پدیده‎هایی نظیر حزب‎الله لبنان کند می‎گردد، آنان زمینه‎ساز بحران‎هایی از جنس دیگر، در منطقه و یا در کشور‎هایی خاص می‎شوند.
هرگاه از این واقعیت‎ها غفلت کنیم، این امکان هست با شرایطی مواجه شویم که حتی فرصت افسوس خوردن و دریغا گویی هم، نداشته باشیم.


پی‌نوشت‌ها:


روی جلد کتاب رالف پيترز

1ـ مقاله سرهنگ رالف پیترز در شماره نیمهٔ ژولای 2006 نشریه
(AFJ (American Publica Tion The Armed Forces Journal) چاپ شده، اما شرح مفصل‎تر نقشه جدید خاورمیانه را در کتابی که اخیرا از این سرهنگ با نام Never Quit the Fight در آمریکا چاپ شده است، می‎توان یافت. در واقع مقاله چاپ شده در نشریه نیرو‎های مسلح آمریکا، خلاصه شده‎ای از مطالب و نظریه‎های طرح شده در کتاب مزبور است.
کسانی که می‎خواهند اطلاعات بیشتری در مورد سرهنگ رالف پیترز و یا کتاب فوق الذکر داشته باشند، می‎توانند با وارد کردن عنوان زیر در موتور جســتجو‎گر گوگل، به تعداد بی‎شماری منابع اطلاعاتی دسترسی یابند.                          .Colonel Ralph Peters
2ـ اگر نظـــریات ســـرهنگ رالـــف پیتـــرز فقط در کتاب Never Quit the Fight  منعکس می‎شد، همگان آن را نظریه‎ای شخصی تلقی می‎کردند. اما چاپ نوشته‎های او در نشریه ارگان نیرو‎های مسلح ایالات متحده آمریکا، این تلقی را بی‎اعتبار می‎سازد و اجازه‎ می‎دهد ایرانی‎ها از آن به عنوان سندی معتبر برای طرح شکایت در سازمان ملل متحد استفاده کنند. این شکایت می‎تواند با اصل‎ها‎ی متعددی از منشور ملل متحد انطباق داده شود. از جمله، توطئه برای مداخله در امور ایران، تشویق فرصت طلبان برای تجزیه کشور، مقدمه چینی برای ایجاد جنگ در منطقه و ... .
و از آن جا که نشریه مزبور، ارگان ارتش آمریکا است، حتی می‎توان آن مقاله ‎را یک تهدید نظامی آشکار ارزیابی کرد.

نقشه خاورمیانه بزرگ
بالا: نقشه كنوني خاورميانه
پايين: نقشه پيشنهادی رالف پيترز

 

مقاله دوم: ضیافتی خونین برای خاورمیانه بزرگ
چاپ شده در شماره 36 این مجله

در شمارهٔ 34 این مجله مطلبی در مورد طرح کشور سازی در خاورمیانه چاپ شده که عنوان آن جملهٔ انگلیسی زیر بود:
THE SMALL IS BEAUTIFULL
گروهی از خوانندگان این مطلب را جالب و در خور توجه ارزیابی کردند، اما در برابر عده‎ای آن را اغراق‎آمیز، خیال پردازانه و یا حتی دور از واقعیت دانستند.
چاپ مطلبی از شمارهٔ هفتهٔ اول اکتبر مجلهٔ تاثیر‎گذار نیوزویک این فرصت را فراهم آورد که معلوم شود نظریات طرح شده در مقالهٔ تحلیلی خواندنی تا چه اندازه بر پایه‎های واقع‎گرایی و درک درست از رویداد‎ها نگاشته شده است.
در زیر بخش‎های در خور توجه مقالهٔ نیوزویک چاپ شده است:*
در دوران جنگ ویتنام، یکی از افسران نظامی آمریکا با اشاره به ویرانی‎های شهر «بن‎تره» در ویتنام گفت، لازم است برای نجات این شهر، کل آن ویران شود و اکنون به نظر می‎رسد برخی تحلیل‎گران آمریکایی به همین روش در مورد خاورمیانه معتقدند که از آن جمله می‎توان به رالف پیترز، سرهنگ بازنشسته آمریکایی اشاره کرد.
پیترز در مقاله‎ای در نشریه نیروهای مسلح آمریکا، نقشه‎ای از خاورمیانه را منتشر کرد که در حال حاضر در بسیاری از بحث‎های سیاسی به آن استناد می‎شود.
پیترز در این مقاله با عنوان «مرز‎های خون» می‎نویسد بزرگترین تابو در شناخت شکست‎های منطقه، اسلام نیست بلکه مرزهای مخوف اما مقدس بین‎المللی است که  دیپلمات‎های آمریکایی آن‌ها را می‎پرستند.
از نظر رالف پیترز، مشکل اصلی در خاورمیانه، قدرت‎های استعماری‎ اوایل قرن بیستم و شرق شناسان لندن و پاریس بودند که مرز‎های کنونی در منطقه را به خاطر رفع نیاز‎های دولتی خود و نه به خاطر مردم منطقه طراحی کردند و راه حل این مساله این است که انگیزه‎های کاذب وطن پرستانه کردها، اعراب شیعی و بلوچ از بین برده شود و کشور‎هایی جدید در منطقه تشکیل گردد.
در نقشه‎ای که همراه با این مقاله منتشر شده، عراق تکه‎تکه خواهد شد که البته این عملیات آغاز شده است و کشور‎های پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی و ایران که از قدیمی‎ترین بازیگران منطقه هستند نیز هر کدام به چند بخش تقسیم خواهند شد و جالب این که کویت و اسرائیلی که حاکمان استعماری به خاورمیانه تحمیل کردند، بدون هیچ تغییری در مرز‎های بین‎المللی باقی خواهند ماند. مرزهای اردن که پس از جنگ جهانی به ابتکار چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس تعیین شد، بنا بر دلایلی نامعلوم گسترش خواهد یافت و فلسطینی‎ها نیز مثل همیشه تنها بخش کوچکی از کرانه باختری و غزه را در اختیار خواهند داشت.
اصول و فرضیات پیترز در این مقاله از نظر تاریخی نامعقول و اغراق‎آمیز است زیرا این مرزبندی، ضیافت خونینی از درگیری‎های قومی و نژادی در بر خواهد داشت.
بعد از انتشار مقاله، موجی از نامه‎های اعتراض‎آمیز روانه دفتر نشریه نیرو‎های مسلح شد. تا جایی که پیترز اعلام کرد مقاله او بد تعبیر شده است و هدف از نگارش آن صرفا ایجاد آگاهی در تشکیلات سیاسی آمریکا بوده. نه تحریک نظامی!
در عرصه بین‎الملل، سیاست‎گذاران آمریکایی چندان مسئولانه عمل نمی‎کنند و دولت بوش نیز به تعابیر خود از شرق شناسی بسنده می‎کند. که به قول ادوارد سعید متفکر عرب، «ملغمه‎ای است از ابهام امپریالیستی و جزییات دقیق» و در شرایط کنونی با توجه به این که دولت آن چه را که خود می‎پسندد، باور می‎کند، هر شرایطی امکان‎پذیر است.
چند ماه قبل نیز در دانشکده دفاع ناتو در رم، یکی از مقام‎های نظامی آمریکا نقشه پیترز را برای بحث ارایه کرد که البته افسران به نشانه اعتراض به آن، جلسه را ترک کردند.
آمریکا تلاش کرد تا ویتنام را نابود کند و از این طریق به ادعای خود آن را نجات دهد اما این کشور مجددا متحد شد، پس نباید این اشتباه را در مورد خاورمیانه تکرار کرد.

* ترجمه‎ خلاصهٔ این مقاله در دیدار‎گاه فارس نیوز نیز قابل دست‏رسی است.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید