انجمنها
معرفی دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران
- انجمنها
- نمایش از شنبه, 01 مهر 1391 11:21
- بازدید: 7702
اکنون دبیر «دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران»، آقای علیرضا افشاری است.
تارنما: http://www.irandidehban.ir
ایران، سرزمین مقدس
«ایرانویج نخستین زمینی است که من آفریدم» وندیداد
ایرانیان از دیرباز ایران را نهتنها چون موطنشان است دوست داشتهاند بلکه ایران را سرزمین برگزیدهٔ خدای خود میدانند و برای آن یک نوع جنبهٔ تقدس قائل هستند. ایرانویج که در آیین زرتشت نخستین و بهترین زمینی است که اهورامزدا آفریده، بهناحیهای که ایرانیان پیش از آمدن بهسرزمین کنونی ایران در آنجا منزل داشتند اطلاق میشده ولی بعد، همهٔ گسترهٔ ایران در نظر ایرانیان مشمول همین امتیاز شده است. بهعلاوه بر پایهٔ اوستا، جهان گِرد است و دورادور آن را دریا فرا گرفته و کوه البرز - نخستین کوهی که آفریده شده - محور آن است.
ایرانویج در شاهنامه به چهرهٔ فشردهٔ «ایرج» درآمده است. در شاهنامه، هنگامی که فریدونشاه سرزمینهای زیر فرمانش را میان سه پسرش بخش میکند، از پیوستگی میان ایران و ایرج چنین یاد شده است:
نهفته چو بیرون کشید از نهان / به سهبخش کرد آفریدون جهان
نخستین به «سلم» اندرون بنگرید / همه روم و خاور مر او را سزید
دگر «تور» را داد تورانزمین / ورا کرد سالار توران و چین
وزان پس چو نوبت به «ایرج» رسید / مر او را پدر، شهر ِ ایران گزید
هم ایران و هم دشتِ نیزهوران / همان تختِ شاهی و تاجِ سران
همان بخشِ ایرج بُد ایرانزمین / که از آفریدون بُدش آفرین
فریدون بهترین قسمت زمین، مرکز جهان، ایران را به ایرج داد. مرکز جهان به خودی خود از نمادهای تقدس به شمار میرود.
همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل
چو که ایران دلِ زمین باشد / دل ز تن به بود یقین باشد (نظامی گنجوی)
از بوسیدن تکهای نان که بر روی زمین افتاده تا آیینهای سوگ سیاوش و عزاداری برای پیشوای سوم شیعیان، و از مراسم پیر شالیار تا جشن شستوسه سالگی ترکمنها، همه و همه از تقدس باورها در این سرزمین حکایت دارد. از چغازنبیل گرفته تا تختجمشید و از مسجد جامع امام اصفهان گرفته تا خانهٔ ایرانی، با معماری آمیخته به تقدس سرو کار داریم. از بیستون تا سبلان و از البرز تا الوند، کوههای مقدس داریم. از چشمهای در روستایی کوچک در دل کویر تا قناتی در جنوب، آبها و چشمهها و رودهایی مقدس داریم. از سرو تا نیلوفر و از لالهٔ واژگون تا چنار، سرزمینی داریم پر از گیاهان مقدس. از اهورامزدا تا امشاسپندان و از مهر تا آناهیتا، نیروهای اهورایی مقدس پشتیبانِمان هستند. یک جایی قدمگاه داریم و در جای دیگر نظرگاه، یک جایی پیری خفته است و در مکانی دیگر، عارفی سر بر بالین خاک نهاده. در مکانی، امامی یا امامزادهای مقبرهای دارد و در جایی دیگر، پیامبری. در سرزمین ما ایران، از جماد تا نبات و از فرش تا عرش و از آدم تا خدا، بسیاری چیزها مقدسند.
آتاناسیوس، مشهور به کِیرچری (80-1601) پژوهشگر و مخترع پرآوازه، کتابی دارد به نام «آرکا نوا» که در سال 1675 در آمستردام به چاپ رسید. این کتاب قطور که در مورد کشتی نوح است به سه بخش تقسیم میشود و سه دورهٔ پیش، هنگام و پس از توفان نوح را شرح میدهد. نویسنده در این کتاب نقشهای از بهشت زمینی را ارایه میدهد که در آن چند موضوع جالب توجه ماست:
نام خلیج فارس به نام اصلی آن، سینوس پِرسیکوس، آمده است (همان نامی که سعی در تحریف آن شده و تصویرهایی اینچنینی جوابگوی مدعیان است)؛ دو رودی که از بهشت خارج میشوند، به خلیج فارس میپیوندند (خلیجی که همواره متعلق به ایرانیان بوده و با توجه به این شکل، از قداست خاصی هم برخوردار میشود)؛ بهشتی که در این شکل دیده میشود، به همان سبک باغهای ایرانی است؛ رودها در مرکز به هم میپیوندند، یعنی همان چیزی که در باغ ایرانی مشاهده میشود. در واقع مرکز باغ ایرانی، محل تجلی آب است. از طرف دیگر اطراف این بهشتِ زمینی، دیوار کشیده شده و محصور است که این نیز از نمادهای بارز باغ ایرانی است و در واقع درونگرایی را میرساند. دیگر اینکه این بهشتِ زمینی به چهار بخش تقسیم شده است که آنهم از ویژگیهای باغ ایرانی است.
این یک حقیقت است که بیشتر فرهنگها، لغت بهشت را از واژهای ایرانی گرفتهاند. واژهٔ پرادیزیسِ یونانیان – و بالطبع پارادایز انگلیسی - از پایریدئزهِ اوستایی (پَردیس فارسی) آمده است. پردیسو در زبان اکدی، پردس در عبری و پاردس ارمنی نیز از همین واژهاند. بعدها واژهٔ فردوس که دو بار هم در قرآن آمده از دین یهود و از زبان عبری به اسلام رسید. فردوس هم که بنا بر اظهار دهخدا به معنی بهشت و «بهترین جای در بهشت» است از نظر مفسران قرآن، معنی باغ و بوستان میدهد. گویا واژهٔ باغ در زبان پهلوی به همین شکل بَغ، به کار برده شده و در زبان ایرانی باستان هم با تلفظ بَغا به معنی بخش، تقسیم و «زمین زیر کشت» است، که البته بیربط با واژهٔ بَغ به معنی خدا نیست. از اینروست که باغ ایرانی در معماری خانه، مسجد و کاروانسرای ایرانی نمود پیدا میکند.
اما اوضاع چگونه است؟ آیا این سرزمین مقدس با انبوهی یادگارِ بهجا مانده از نیاکان، با بیتوجهیهای ما همچنان استوار خواهد ماند؟
زمین را منم تاجِ تارکنشین/ ملرزان مرا تا نلرزد زمین
یادگارهای فرهنگیمان را پاس بداریم
ققنوس باری دیگر از خاکستر خویش زاده میشود.
داریوش بزرگ هنگامی که دستور داد تا گسترهٔ مرزهای ایران را که شناسنامهٔ این سرزمین مقدس است بر فراز صخرهای بنگارند نیک آگاه بود که دل و مرکز جهان - که آبادی و سرسبزیاش زبانزد بود - مورد رشک انیرانیان است. او میدانست که هر آن، اگر گردانندگان این گسترهٔ نیرومند دچار خودبزرگبینی شده و خردمندیشان را که زایندهٔ تواناییشان است وانهند، ایرانِ گرامی از هر سو لگدکوب اسبان تازندگان خواهد شد. پس سند هویت ایرانی در جایی قرار گرفت که از آسیب بزرگترین یورشهای تاریخ بشری در امان باشد. حتا آن مرد بزرگ برای اینکه نیای خویش را بشناسیم و سامانهٔ توانمند اداری و اقتصادی کهن این سرزمین را از یاد نبریم چه زیبا دستور داد تا نمونههایی از سکههای رایجِ آن دوران را به همراه فلزنوشتههایی زرین و سیمین در دو گوشهٔ کاخ آپادانا به خاک کوه مهر (رحمت) بسپارند تا ما – از پسِ هزارهها – آن را بیابیم و به هوش و دانش نیاکانمان آفرین فرستیم.
و ایرانیان در همیشهٔ تاریخ، پاسداری از یادگارهای نیاکانشان را از یاد نبردند چرا که آن یادگارها را وسیلهای برای شناخت خویش میدانستند و سببی میگرفتند برای ساختن انگیزه، انگیزهای برای بازآبادسازی و سرسبزسازی این پشتهٔ (فلات) اهورایی. در این راه، حتا ناچار شدند یادگارها را بهنامهایی بنامند که برای تازندگان تقدس داشت و مانع از آن میشد تا نابودشان کنند...
امروز، آن شناسنامهٔ سنگی، در پی گذر خودروها از کنارش و دیگر تیرهدودهای برخاسته از ناآگاهی ما فرسودهتر و ناخواناتر از همیشه میرود تا از زندگیمان به کنار رود و آن شناسنامهی فلزی به دست ما در کورهٔ غفلت ذوب شده تا شاید با فروش طلایش، آنچه را خود داریم از دیگران دریوزگی کنیم... آری! در این هنگامه که موریانههای برخاسته از بیتوجهی گروهی از ما و «بهبیگانه دلسپردگی»ِ گروهی دیگر، در تلاشاند تا شناسنامهٔ ایرانی را نابود کنند فرصتی دست داده تا بار دیگر رقیبانِ در کمیننشسته، برای آب و خاک ما دندان تیز کنند،... اما اوضاع چنین نخواهد ماند.
دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران
دیدهبان یادگارهای فرهنگی ایران، در پی و به پشتوانهٔ دو سال کوشش و تجربهٔ «پایگاه اطلاعرسانی برای نجات یادمانهای باستانی» - که برای نجات زیستبوم و آثار فرهنگی تنگبلاغی و یادمانهای دشت پاسارگاد تلاش میکرد و شانزدهم اسفندماه سال گذشته (1386) اعلام انحلال نمود - تشکیل شده است تا بتواند نهادی برای پاسداری از یادگارهای فرهنگی و طبیعی باشد.
دیدهبان برای بازدهی بیشتر و تخصصی کردن کارها، یادگارها را به پنج شاخهٔ یادمانها، زیستبومها، میراث معنوی، صنایع دستی و زبان فارسی بخش کرده و امیدوار است چنین چشماندازی را رقم بزند:
- بالا بردن سطح آگاهی جامعه دربارهٔ اهمیت یادگارهای فرهنگی؛
- افزایش توجه جامعه نسبت به آسیب دیدن یادگارهای فرهنگی؛
- اطلاعرسانی یادگارهای در خطر.
شاخهٔ صنایع دستی
«گروه هنرهای سنتی و صنایع دستی فرهنگستان هنر» در سال 1379 چنین تعریفی از صنایع دستی ارایه کردند: «هنرهای صناعی (صنایع دستی) بخشی از هنرهای سنتی است که حقیقت متعالی هنر را با فنون و مهارتهای صنعتی متناسب، آمیخته و با قابلیت تکثیر در متن زندگی فردی و جمعی عرضه کرده است».
صنایع دستی در کشور ما اکنون به صورت کالایی فاخر در آمده و کاربردی نیست. پیش از این، صنایع دستی جنبهٔ کاربردی داشت، ولی صنایع دستی در زندگی امروزه جزو مفاخر زندگی مردم درآمده است. صنایع دستی کشورمان به سمت موزهها رفته و تنها سالی یکبار از هنر دست هنرمندان ایرانی با برگزاری همایش یاد میشود.
صنایع دستی، هم هنری است که با توجه به تقاضا و کاربرد آن جنبهٔ صنعتی پیدا کرده، هم صنعتی است که ذوق سازنده یا هنرمند را در کنار خود پذیرا شده. در هر حال این تلفیق در طول حیات یک قوم یا یک قبیله علاوه بر نقشی که در حفظ و صدور فرهنگ ایشان دارد روشی برای کسب درآمد هم محسوب می شود.
هنر صنایع دستی و صنعت موجود در کنار این هنرها که غالبا همچون جسم و روح به هم پیوسته و وابسته است نوشتههایی است که احوالات، و تحولات فکری و تکنیکی ایجاد شده در مردم را در گذشت زمان بازگو میکند.
دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران حساسیت خود را معطوف به صنایع دستی این سرزمین هم خواهد کرد و در صورت در معرض خطر جدی قرار گرفتن یکی از این یادگارها به این مقوله هم خواهد پرداخت تا شاید بتواند از نابودی آن جلوگیری کند.
در نگرش دیدهبان، خطر نابودی برای صنایع دستی کشورمان به یکی از سه گونهٔ زیر است:
1- نابودی کلی:
الف) نابودی علمی - از بین رفتن فن تولید
ب) نابودی ذهنی (یاد و خاطره) - خالی شدن اندوختهٔ ذهنی مردم، چه داخلی و چه خارجی از یاد، دانسته یا تعریفهایی در مورد آن
2- نابودی بومی (منطقهای):
عدم تولید و ایجاد یکی از هنرهای دستی در منطقهٔ مبدع یا ایجادکنندهٔ آن، و تولید آن یا با همان کیفیت یا با کیفیت متفاوت (چه پایینتر چه بالاتر) در منطقهای دیگر.
لازم به ذکر است که گاهی نوع عادات و فرهنگها و اعتقادات و حتا مادهٔ اولیه (بومآورد شدن مصالح و مواد اولیه) آنچنان تأثیری در یک مجموعه ایجاد میکند که حتا اگر یک فرهنگ و یا یک یادگار جدید ساخته شده باشد ولی اصالت اولیه دیگر به چشم نمیخورد و باید حتا با حفظ هنر جدید و متفاوت برای احیای هنر قدیمیتر تلاش کرد.
3- نابودی صنعتی:
بهترین مثال صنعت فرش است. از آنجایی که بسیاری از محصولات ما در مقیاس صنعتی و برای مصارف صنعتی تولید میشود نابودی این روند نه تنها بر اعتبار خود محصول و افتخار حاصل از آن برای خود و سرزمینمان تأثیر میگذارد بلکه ما را از عواید مادی آن هم محروم میکند.
شاخهٔ زیستبوم
ایران - همچون تاریخِ کهن و فرهنگِ غنی خود - بهدلیل قرار گرفتن در میان سه منطقهٔ جغرافیایی زیستیِ بزرگ دنیا و نیز برخورد کمربند کوهزایی با نوار بیابانی در آن، دارای تنوعِ زیستی یگانهای است.
پراکندگی حیات وحش گیاهی و جانوری گوناگون این سرزمین؛ از جنگلهای هیرکانی در شمال کشور تا جنگلهای حرا (مانگرو) در جنوب؛ از گزوتاغ در کویر تا شقایق وحشی و لالهٔ واژگون در دشتها؛ به همراه 8000 گونهٔ گیاهی دیگر، همچنین 175 گونهٔ پستاندار، 520 گونهٔ پرنده، 214 گونهٔ خزنده، 20 گونهٔ دوزیست و 174 گونهٔ ماهی در آبهای خلیجِ فارس و دریای عمان، در کنار بیش از 000/100 بیمهره و نیز چشماندازهای بدیع و زیبا همانند رشتهکوههای بلند البرز و زاگرس با قلههایی مانند دماوند، علمکوه، دنا و زردکوه، کویرهای گسترده و پررمز و رازِ دشت کویر و کویر لوت، جلگههای حاصلخیز سواحل دریای مازندران و جلگههای وسیع سواحل دریای عمان و خلیج همیشه فارس، غارهای طولانی و عجیب، چشمههای آبگرم، رودهای فراوان، دریاچههای مختلف شور و شیرین، آبشارهای زیبا، تالابهای جهانی،... و مردمانی با آداب و رسوم و شیوههای معیشتی گونهگون و ویژه، اما یکدل و همفرهنگ؛ گواه این مدعاست.
شوربختانه، بهرهبرداریهای و توسعههای بیبرنامه و بیرویه، عدم شناخت و آگاهی از طبیعت و حیاتوحش و تخریب سرزمین با روندی فزاینده، باعث شده است طبیعت و منابع طبیعی کشور، بسیاری از قابلیتهای خود را برای بقا و احیا از دست دهد. میتوان برای نمونه به انقراض شیر ایرانی و ببر مازندران اشاره کرد. همچنین بسیاری از گونههای حیاتوحش جانوری و گیاهی - که برخی از آنها ویژهٔ ایران است همچون، یوزپلنگ ایرانی، گور ایرانی، گوزنِ زردِ ایرانی، گلِ سوسنِ چلچراغ،... - در خطر انقراض قرار دارند. از بین رفتن بسیاری از جنگلها به بهانههای مختلف و مواجهه با تخریب شش پارک ارزشمند ملی بهدلایلی چون گذر جاده از بین آنها، صید و شکار غیرمجاز، ریشهکنی درختان به جهت ساختمانسازی، خشک کردن تالابها برای کشاورزی،... آیندهای نهچندان روشن و امیدوارکننده را در پیشِ روی ما ترسیم میکنند.
شاخهٔ زیستبوم دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران، برای فرهنگسازی و بالا بردن سطح آگاهی مردم نسبت به طبیعت، و نیز اطلاعرسانی این دغدغهها تشکیل شده تا بتواند نقشی هر چند کوچک برای پاسداری از این میراث گرانقدر ایفا کند.
شاخهٔ میراث معنوی
میراث معنوی که از چند سال پیش در سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) برای حفاظت از میراث فرهنگی-معنوی تمام ملتها تعریف شده، شامل سنتهای شفاهی همچون زبان، هنرهای نمایشی (موسیقی، رقص، نمایش،...)، آیینها و رسمها، دانشها و تجربههای اجتماعی در رابطه با طبیعت و هستی و... میشود که ما بر آنها، پاسداشتِ نامهای کهن جغرافیایی (خلیج فارس، دریای مازندران،...) و همچنین تاریخ ایران و یاد و خاطرهٔ شخصیتهای آن را هم افزودهایم.
در فهرست کشورهایی که تاکنون میراثی را به عنوان میراث معنوی در یونسکو به ثبت رساندهاند، نامهایی همچون عراق، هند، ترکیه، اردن، آلبانی، ارمنستان، گرجستان، تاجیکستان، ازبکستان، گواتمالا، یمن، مراکش، فیلیپین، آذربایجان، برزیل، کامبوج، کوبا و... هم دیده میشود که همهٔ آنها جزو کشورهای در حال توسعه هستند در حالی که در این فهرست، هنوز نامی از ایران – که یکی از چند کشور دارای کهنترین تاریخ و تمدن در جهان است - به چشم نمیخورد.
با توجه به پیشینهٔ فرهنگی و تمدن تاریخی، ایران حرفهای بسیاری برای گفتن در زمینهٔ میراث معنوی دارد. هر چند امید به ثبت موسیقی سنتی ایرانی، نوروز و مناسک زرتشتی اَشا در فهرست میراث معنوی ایران داریم و این زمزمه هم به گوش میرسد که پروندهٔ تعزیه، ردیفهای موسیقی، کوچ عشایر، گویش در خطر مراغی و... به یونسکو ارسال شود، اما نکتهٔ قابل توجه این است که بسیاری از کشورها بعد از این که میراث معنوی منحصر به خودشان را به ثبت رساندهاند، به فکر ثبت میراث معنوی چند ملیتی هستند. اما برای ما در همین فهرست انتظاری که اشاره شد، از سه موردی که در انتظار ثبت میراث معنوی هستند دو تای آنها تنها به ایران تعلق ندارد (نوروز به همراه 9 کشور دیگر و مناسک زرتشتی اَشا به همراه 7 کشور دیگر)، و ما فقط باید منتظر باشیم که موسیقی سنتی ایران به عنوان میراث معنوی منحصراً ایرانی به ثبت برسد. و این در حالی است که همه میراثهای معنوی چند ملیتی ثبتشده یا در حال انتظار برای ثبت، حداکثر میان سه کشور است. سوال این است که آیا حق ایران چنین است؟
هر چند توجه به حوزهٔ بزرگ ایرانِ فرهنگی و همتباری با بسیاری از همسایهگان را نباید از نظر دور داشت ولی رقابتی چنین نزدیک، چه معنایی برای ما دارد؟ آیا معنیاش آن نیست که کشورهای دیگر به ما گوشزد میکنند «اگر نمیتوانید، ما هستیم»، موضوعی که برای مولانا – آنهم در بیرون از حوزهٔ فرهنگی ایران – روی داد و هم اکنون زمزمههایش در مورد پورسینا و بیرونی هم به گوش میرسد؟ ما چنان در خواب غفلت فرو رفتهایم و رخوت چنان بر ما چیره شده که دیگران این موضوع را حس کردهاند و حق خودشان میدانند که بهرهای ببرند. سفرهٔ ایران پهن است و رنگین، چه بخواهیم و چه نخواهیم میآیند که ببرند و بخورند. در این میان هُشیاری ما کجاست؟
ما هنوز موسیقی غنی سنتی خودمان را ثبت نکردهایم و چین در فکر ثبت کُنگفو شائولین است. کافی است به چین سفر کنید تا ببینید چگونه از طب سنتی خود ارز وارد کشور میکنند و این در حالی است که طب سنتی ایرانی از غنیترین گیاهپزشکیهای جهان است و البته اصلاً کسی در دنیا به اینکه ما هم طب سنتی داریم، واقف نیست.
گوته را چقدر در دنیا میشناسند و حافظ را چهقدر؟ کمدیالاهی را چند نفر در دنیا خواندهاند و چند نفر در ایران اسم ارداویرافنامه را شنیدهاند؟ و این در حالی است که خیلیها معتقدند کمدیالاهی برداشتی از ارداویرافنامه است. سعدی و فردوسی ما چه کم از شکسپیر و هومر دارند؟ اصولا ادبیات ایران بارِ بسیاری از دانشها و بینشها را در طول سالیان تاریخ به دوش کشیده و غنایی دارد که در دنیا کمنظیر است، اما چقدر ادبیات ایران به دنیا معرفی شده است؟
شاخهٔ میراث معنوی دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران با هدف معرفی و پاسداری از این میراث گسترده و غنی تشکیل شده است.
شاخهٔ یادمان
مراد از یادمانها، بناهایی است که نماد تمدن، هنر یا فرهنگ ایران و ایرانی هستند و تصویری از تاریخ پرفراز و نشیب ما، بر پیشانیشان نقش بسته است. ما نیز موظفیم همانگونه که این آثار با پاسداری و از جان گذشتهگی نیاکانمان به ما رسیدهاند آنها را برای آیندگانمان حفظ کنیم. این بناها و آثار پرارزش فرهنگی، از نظر فیزیکی بسیار آسیبپذیر هستند و چنانچه مورد تخریب یا غارت افراد ناآگاه و غرضورز قرار گیرند باید گفت برگی از اسناد هوّیت ملی و افتخارات ایران- مربوط به هر بخش از تاریخ کشورمان که باشد- به زوال گرویده است.
شاخهٔ یادمان دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران نهادی است پیگیر برای پاسداشت از این یادگارهای فرهنگی و وظیفهٔ آن، شناساندن و بالا بردن سطح آگاهی مردم نسبت به این آثار گرانبها و باشکوه، بررسی و شناسایی بناها و مناطق در خطر توسط نمایندگان دیدهبان در سراسر کشور و اطلاعرسانی و هشدار نسبت به بیتوجهی و یا تخریب بناهای باستانی و تاریخی به مراکز مسؤول در بخش میراث فرهنگی، رسانههای گروهی و عموم مردم است. بدیهی است در صورت عدم ترتیب اثر جدی از سوی مسئولان، دیدهبان وظیفهٔ خود میداند که مسأله را از طریق مراجع قانونی کشور تا حصول به نتیجهٔ نهایی پیگیری کند. این مهم میسّر نیست مگر با عزمی بلند و حمایتی فراگیر از سوی تمام افراد حقیقی و حقوقی که مانند ما معتقدند حفظ منافع ملّی مقدّم بر هر نفع دیگری است.
شاخهٔ زبان فارسی
شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود
ستون فقرات ملت ایران زبان فارسی است. زبان و ادب فارسی، میراث عزیز نیاکان ما و ستون اصلی کاخ ملیت ماست؛ بارزترین بخشی که توانسته هویت ایرانی را نسل به نسل انتقال دهد. و این زبان یکی از چند زبان ارجمندی است که از گذشتهٔ بسیار دور آثار مکتوب گران و ارزشمندی از آن بر جای مانده که دربردارندهٔ ارزشهای والای انسانی است و باز این زبان، قرنهای متوالی، زبان رسمی و فرهنگی بخش بزرگی از جهان، از آسیای میانه تا آسیای صغیر و میانرودان و تمام شبهقارهٔ هند بوده است. همچنین مهمترین پدیدهٔ فرهنگی ما شعر ماست. ایرانیان بدون شعر و ادبیات نمیتوانند زندگی کنند. ادبیات از آغاز یعنی هویت و احراز هویت.
اکنون زبان فارسی مورد تهدید و آسیبهایی جدی قرار گرفته است (آسیبهایی همچون کمکاری فرهنگستان در واژهگزینی، نداشتن ضمانت اجرایی واژههای مصوب فرهنگستان به ویژه در سازمانهای دولتی و «صدا و سیما» و کتابهای درسی، بیگانگی نسل جوان با ادبیات ایران،... و موجود نبودن فرهنگستانی مشترک میان فارسیزبانان جهان) و البته، خط فارسی نیز از این بیمهریها بینصیب نمانده است (بیمهریهایی همچون درج نشدن نام و نماد فارسی بر روی تولیدات صنعتی داخلی و تابلوهای فروشگاهها و کارخانهها، راهنمای فارسی نداشتنِ کالاهایی که به ایران وارد میشود و...).
بیگمان نمیتوان دست روی دست گذاشت تا قانون یا آییننامهای برای پاسداری از خط یا زبان فارسی صادر شود. از اینرو شاخهٔ زبان فارسی دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران بر آن است تا در راستای بهبود گزینهای بالا گام بردارد.
صمیمانه همکاریتان را میطلبیم پاینده ایران