پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر حمله‌ی هوایی به پایگاه نظامی الولید (اِچ-3)

تاریخ معاصر

حمله‌ی هوایی به پایگاه نظامی الولید (اِچ-3)

برگرفته از فصل‌نامه فروزش شماره یکم (زمستان 1387) - رویه 20 تا 27

متهورانه‌ترین عملیات هوایی تاریخ جهان

 

 لازم به یادآوری است که «فروزش»، بزرگ‌داشت یاد و خاطره‌ی قهرمانان دفاع از مرزهای ایران – از گذشته‌های دور تا به امروز – را جزو وظایف خود می‌داند. آشکار است که در این میان، قهرمانان هشت سال دفاع مقدّس که خاطره‌ی مشترک نسل کنونی را می‌سازند جایگاهی ویژه خواهند داشت. آن‌چه این شماره از نظرتان خواهد گذشت گزارشی است که بر پایه‌ی شماری نوشتار که در فضای مجازی درباره‌ی عملیاتی جنگی آمده، تهیه شده است؛ عملیاتی که از آن به عنوان یکی از ده عملیات برتر هوایی تاریخ جنگ‌های جهان یاد می‌شود. در گزارش پیشِ رو - تا آن‌جایی که آگاهی‌هایی به‌دست آمد - تلاش شده است تا چهره‌ی قهرمانان این عملیات نیز روشن شود اما نوشتارهای یادشده، فاقد نام هشتمین نفر در این عملیات بودند و از شماری از خلبانان نیز اطلاعاتی به دست نیامد. شوربختانه تارنمای (سایت) رسمی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز فاقد آگاهی‌هایی در این باره بود. به هر رو «فروزش» این آمادگی را دارد تا با گرفتن اطلاعات بیشتر، نسبت به تصحیح هر گونه اشتباه احتمالی در متن و در صورت لزوم بازچاپ آن، اقدام کند. ما را از نظرها و آگاهی‌های خود بی‌بهره نگذارید.

عملیات اچ-3 یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی دنیاست که به نام فانتوم‌ها (هواپیماهای جنگی اف‌-4) ثبت شده است. فانتوم‌های ایرانی طی یک عملیات پیچیده و تحسین‌برانگیز در نخستین روزهای دهه‌ی شصت خورشیدی (4 آوریل 1981) مجموعه‌پایگاه‌های هوایی اچ-3 واقع در غرب عراق - در نزدیکی مرز این کشور با اردن - را به‌کلی نابود کردند. در مجموع 48 هواپیمای عراقی که بیش‌تر آن‌ها بمب‌افکن‌های روسی (میگ 21، میگ 23، سوخو 20، سوخو 23، توپولف 16، توپولف 22) و شماری میراژ فرانسوی بودند در این عملیات از بین رفتند، هم‌چنین سه آشیانه‌ی بزرگ هواپیما، دو دستگاه رادار و چندین پناهگاه بتونی هواپیما.
حمله به اچ-3 از لحاظ فنی یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های هوایی جهان به‌شمار می‌رود و از نظر دست‌آوردهای نظامی نیز، در رده‌ی بزرگ‌ترین و موفق‌ترین عملیات‌های نظامی قرار می‌گیرد. تنها نمونه‌های دیگر برای عملیات اچ-3، عملیات‌هایی بود که نیروی هوایی اسراییل در جنگ‌های 1967 و 1973 موفق به انجام آن شده بود. در ژوئن 1967 طی جنگ‌های شش‌روزه، اسراییلی‌ها بخش اعظم نیروی هوایی مصر را روی زمین از میان برداشتند. در اکتبر 1973 نیز، طی جنگ‌های بیست روزه - که اعراب آن را جنگ رمضان و اسراییلی‌ها آن را جنگ «یوم کیپور» نام نهادند - نیروی هوایی اسراییل موفق شد بسیاری از هواپیماهای مصری را بر روی باند فرودگاه از میان بردارد. در همین سال چهار فانتوم اسراییلی، ساختمان ستاد مشترک ارتش سوریه را در قلب دمشق با خاک یک‌سان کردند (که البته فقط دو تای آن‌ها سالم به پایگاه‌های‌شان بازگشتند).
عملیات حمله به اچ-3 در زمانی که نیروی هوایی ایران از برتری بی چون و چرایی بر نیروی هوایی عراق برخوردار و هنوز به‌خاطر کمبود لوازم یدکی از قدرتش کاسته نشده بود، به انجام رسید (می‌دانیم که در اول مهرماه 1359، یک‌روز پس از آغاز جنگ و حمله‌ی هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد نیز یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های هوایی جهان با نام رمز «کمان 99» و با شرکت بیش از یک‌صد و چهل هواپیمای جنگی بر فراز عراق انجام شد. این عملیات از نظر تعداد هواپیماهای شرکت‌کننده در آن یکی از منحصر به‌فردترین نبردهای هوایی جهان پس از جنگ جهانی دوم به‌شمار می‌رود. در این حمله بسیاری از تأسیسات زیربنایی عراق، پایگاه‌ها و دپوهای ارتش عراق در مرز این کشور با ایران نابود شد).

دورترین نقطه‌ی عراق
در اواخر سال 1359 منابع اطلاعاتی ایران دریافتند که نیروی هوایی عراق شماری از بمب‌افکن‌های خود را برای دور ماندن از حملات هواپیماهای ایران و جلوگیری از نابودی آن‌ها بر روی باند فرودگاه، به پایگاهی در دورترین نقطه‌ی غرب این کشور منتقل ساخته است؛ به یکی از پایگاه‌های سه‌گانه‌ی اچ-3 با نام الولید.
هیچ کارشناس نظامی تا آن‌وقت تصور نمی‌کرد که این پایگاه‌ها که در غربی‌ترین نقطه‌ی خاک عراق و در نتیجه، دورترین نقطه نسبت به ایران واقع شده است روزی هدف حمله‌ی جنگنده‌های ایرانی قرار گیرد.
هواپیماهای ایرانی برای بمباران این پایگاه می‌بایست از مرزهای شرقی عراق وارد شده و پس از گذشتن از آسمان بغداد و بسیاری از شهرهای دیگر که تأسیسات پدافندی مؤثری داشتند به اچ-3 می‌رسیدند و پس از انجام عملیات، دوباره از همین مسیر باز می‌گشتند. در تمام طول مسیر، جدای از موشک‌های زمین به هوا و توپ‌های ضد هوایی، هواپیماهای ره‌گیر عراقی نیز وجود داشتند که در صورت حمله، با توجه به برتری تعداد آن‌ها نسبت به هواپیماهای مهاجم ایرانی، بدون شک ادامه‌ی عملیات را برای هواپیماهای ایرانی غیرممکن می‌ساختند. چرا که عبور جنگنده‌های ایرانی از عرض کشور عراق و رسیدن به دورترین نقطه‌ی خاک این کشور مسأله‌ای نبود که از چشم رادارهای عراقی پنهان بماند. با توجه به این مسایل، احتمال یک حمله‌ی غافل‌گیرانه از طرف ایران منتفی و غیرممکن انگاشته می‌شد. اما در این‌سو، افسران نیروی هوایی ایران باور دیگری داشتند. خلبانان ایرانی مصمم بودند تا این عملیات را به هر طریق ممکن به انجام رسانند. به این ترتیب، پایگاه هوایی نوژه‌ی همدان، آبستن یکی از رویدادهای بزرگ جنگ شد. در این پایگاه، افسران نیروی هوایی به طراحی یکی از شگفت‌انگیزترین و جسورانه‌ترین حملات هوایی تاریخ پرداختند.

مأموریت، غیرممکن
تنها، ضعفِ نیروی هوایی عراق - بر خلاف تبلیغات ادعایی - مانع شده بود تا آبادان که از سه سو در محاصره‌ی نیروی‌های زمینی عراق بود، سقوط نکند. راهبران وقت ارتش عراق که هنوز خاطره‌ی حمله‌‌ی 140 فروندی روز اول جنگ را فراموش نکرده بودند، به این فکر افتادند که شاید در آستانه‌ی عملیات تصرف آبادان، پایگاه‌های هوایی آن‌ها مورد هدف عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش ایران قرار گیرد. از این‌رو سیلِ کمک‌های پشتیبانانِ غربی و شرقیِ صدام در تقویت نیروی هوایی آن کشور، به نقطه‌ای منتقل شد که هیچ اسکادران از جان گذشته‌ی ایرانی نتواند به آن‌جا برسد و آن را هدف قرار دهد.
21 دی‌ماه 1359 بود که عراق بخشی از هواپیماهای عملیاتی خود (حداقل دو اسکادران شامل ده هواپیمای توپولوف-22بی و حداقل شش هواپیمای بمب‌افکن سنگین توپولف-16، هم‌چنین دو واحد دیگر از میگ-23 و سوخوی-20) را به ‌‌پایگاه‌ الولید در غرب عراق انتقال داد. این پایگاه خود به یک پایگاه اصلی و دو پایگاه فرعی تقسیم می‌شد که به آن «اچ-3» می‌گفتند و از پدافند قدرت‌مندی نیز برخوردار بود. در همین زمان صدام‌حسین با ظاهر شدن در صفحه‌ی تلویزیون عراق، نطق پرهیجانی ایراد کرد و در آن اشاره نمود که: «من دیوار آتش دارم و ایران به هیچ‌وجه نمی‌تواند به خاک ما نفوذ عمقی کند».
پانزدهم بهمن‌ماه 1359، در نشست فرماندهان نیروی هوایی، سرتیپ خلبان جواد فکوری، وزیر دفاع و فرمانده‌ی زبده و شجاعِ وقت نیروی هوایی، پیشنهاد حمله به الولید را مطرح کرد. این پیشنهاد با شگفتی حاضران روبه‌رو شد. فکوری که خود سال‌ها در مصدر مسؤولیت‌هایی هم‌چون فرماندهی عملیات گردان 102 شکاری، گردان یکم شکاری، گردان پرواز کور و عملیات تیپ سوم شکاری بود از بخش ویژه‌ی طرح‌های نیروی هوایی خواست بر روی طرح‌ریزی این عملیات کار کنند؛ اما همان‌طور که انتظار می‌رفت، نتیجه مأیوس‌کننده بود: درصد موفقیت در این کار چیزی در حد صفر است.
هر چند دو طرح‌ پیشنهاد شد ولی با درصد خطر بالایی که داشتند انجام آن‌ها منطقی به‌نظر نمی‌آمد.

نمایی از وضعیت
عملیات باید کاملا غافل‌گیرانه انجام می‌شد تا فانتوم‌‌های ایرانی از مزاحمت ره‌گیرهای عراقی و ضدهوایی‌ها در امان باشند، چرا که در این راه طولانی، هر مانعی می‌توانست اجرای عملیات را متوقف کند. از این‌رو آن‌ها باید در تمام طول مسیر در ارتفاعی پایین (20 تا 30 متری) پرواز می¬کردند تا از دید رادارهای دشمن پنهان بمانند. این نخستین مشکل بزرگ عملیات بود چرا که عبور از روی شهرهای عراق نزدیک به غیرممکن بود و باید این راه طولانی بر روی خط مرزی عراق و ترکیه طی می‌شد؛ راهی کوهستانی. در حالت عادی، پرواز در ارتفاع پایین به قدرت و مهارت بسیاری نیازمند است اما پرواز در ارتفاع پایین بر فراز منطقه‌ای کوهستانی تقریباً به کاری غیرممکن می‌ماند که تنها از عهده‌ی خلبانانی برمی‌آید که دارای مهارت و سرعت واکنش بالایی باشند.
تصور غیر ممکن بودن چنین کاری چندان دشوار نیست. در حالت رانندگی با اتومبیلی با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت، بسیاری از مواقع راننده پس از مشاهده‌ی مانعی در برابر خود به سختی می‌تواند از خود واکنش نشان دهد. زمانی که چشم انسان موفق به دیدن مانعی در برابر خود می‌شود و مغز دستور واکنش اعضای بدن را از قبیلِ گرفتن کلاچ، فشار بر روی ترمز یا... صادر می‌کند، اتومبیل با سرعت 200 کیلومتری خود عملا به مانع رسیده است و برخورد، اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌کند. حال وضعیتی را تصور کنید که خلبان ناگهان با دیدن قله‌ای در برابر خود سعی در بالا کشیدن هواپیما می‌کند. طی چند ثانیه خلبان باید هواپیما را از فرازِ مانع عبور دهد در حالی که با 5/2 برابر سرعت صوت به سمت آن در حرکت است. این توضیح می‌تواند دشواری پرواز بر فراز کوهستان در ارتفاع پایین را نشان دهد.
عملیات اگر فقط همین مشکل را هم داشت به اندازه‌ی کافی غیرممکن به نظر می‌رسید اما مسأله‌ی دیگری وجود داشت که مهم‌ترین چالش پیش روی عملیات بود. هیچ هواپیمایی به علت محدودیت سوخت نمی‌توانست چنین مسیر طولانی را رفته و بازگردد. پس در حین عملیات و بر فراز آسمان عراق که نفوذ با جنگنده‌ها هم در آن به اندازه‌ی کافی دشوار بود می‌بایست یک بویینگ برای رساندن سوخت به فانتوم‌ها با آنان همراه می‌شد. آیا یک بویینگ می‌توانست خود را از دید رادارها مخفی کند؟ سرعت بویینگ بسیار کم‌تر از سرعت هواپیماهای جنگنده است بنابراین فانتوم‌ها نمی‌توانستند همراه این هواپیماهای غول‌پیکر حرکت کنند و در تمام طول مسیر از آن در برابر جنگنده‌های عراقی محافظت کنند، حال اگر بویینگ در هر مرحله از عملیات توسط عراقی‌ها هدف قرار می‌گرفت تکلیف فانتوم‌ها چه بود؟ اصولا آیا یک بویینگ 707 بختی برای گذشتن از مرز عراق و رسیدن به نقطه‌ای که باید سوخت‌گیری در آن انجام می‌شد داشت و یا در همان مراحل آغاز عملیات، هدف هواپیماهای ره‌گیر عراقی قرار می‌گرفت؟
برابرِ برنامه‌ریزی عملیات، پس از اولین نوبت سوخت‌گیری، هواپیمای مادر باید صبر می‌کرد تا فانتوم‌ها عملیات‌شان را بر فراز اچ-3 انجام دهند و در راه بازگشت - که این بار دیگر عراقی‌ها هوشیار شده بودند - دوباره عملیات سوخت‌گیری هوایی را انجام می‌داد. در هر مرحله‌ای از عملیات امکان داشت واقعه‌ی ناخوشایندی برای هواپیمای سوخت‌رسان که ذاتاً بی‌دفاع بود رخ دهد در حالی که که سرنوشت فانتوم‌ها با سرنوشت بویینگ کاملا گره خورده بود.
و آخرین مشکل عملیات نیز به اندازه‌ی دو مشکل یادشده مهیب بود؛ شاید فانتوم‌های ایرانی می‌توانستند تا لحظه‌ای که بر فراز اچ-3 ظاهر می‌شوند نشانه‌ای از یک حمله‌ی هوایی را آشکار نکنند، اما پس از آن و در راه بازگشت مسلماً عراقی‌ها که دیگر از حمله آگاه شده بودند ره‌گیرهای پرشمار خود را به‌دنبال فانتوم‌ها می‌فرستادند و هواپیماهای ایرانی در این‌جا نیز باید خطر بزرگی را می‌پذیرفتند.
این مشکلات بود که طرح را در نگاه اول به یک داستان علمی- تخیلی شبیه می‌کرد تا یک عملیات هوایی در شرایط جنگ واقعی.

طرح نهایی
هنگامی که دو طرح نخست به‌خاطر نیاز به حضور پرشمار جنگنده‌ها (جهت دفاع از هواپیمای مادر) منطقی به‌نظر نرسید و رد شد، سرتیپِ خلبان، بهرام هوشیار، طرحی کوچک‌تر و عملیاتی‌تر را به صورت محرمانه با سرتیپ فکوری مطرح کرد. فکوری که خود از تئوریسین‌های برجسته و یکی از بهترین خلبان‌های فانتوم به شمار می‌رفت، پس از مطالعه‌، آن را با تغییراتی کوچک عملی دانست و موافقت خود را با آن اعلام کرد. این زاده‌ی محله‌ی چرنداب شهر تبریز، به دلایل امنیتی شروع عملیات را از پایگاه نوژه به صلاح می‌دانست تا پایگاه شکاری تبریز. طرح، کلید خورد ولی به خاطر خطر بالایی که اجرای این عملیات داشت در هیچ‌جا از آن سخن نرفت. عدم کام‌یابی ایرانیان در این عملیات که خودِ آن‌ها – برای فروریختن چهره‌ی تبلیغی صدام - خواستار اجرایش بودند، می‌توانست بهره‌برداری سیاسی و تبلیغی دولت عراق را در پی داشته باشد...
از این‌رو در نشستی که شورای فرماندهی نیروی هوایی در نیمه‌ی دوم اسفندماه داشت و در آن از وضعیت جبهه‌های جنگ، استقرار نیروهای ایرانی و عراقی و... سخن می‌رفت، شهید فکوری، شکست طرح‌های حمله به اچ-3 را اعلام کرد. دقیقاً پس از پایان همان نشست، سرهنگ (سرتیپ بعدی) فرج‌الله برات‌پور که از معاونان عملیات یکی از پایگاه‌های هوایی و از خلبان برجسته‌ بود به دفتر فرماندهی نیروی هوایی احضار شد و از سوی سرتیپ فکوری اجرای این مأموریت سری، مهم و حیاتی به ایشان ابلاغ شد. با وجود تمامی مشکلات یادشده و با وجود این‌که چنین عملیات جسورانه‌ای تا به‌حال توسط هیچ کشوری در جهان انجام نشده بود، افسران زبده‌ی ایرانی به اجرای آن مصمم بودند. حال ایرانی‌ها می‌رفتند تا عملیاتی را به انجام رسانند که در صورت موفقیت به یک استوره در تاریخ جنگ‌های هوایی بدل می‌شد...
در نهایت پس از بررسی‌ها و برنامه‌ریزی‌های دقیق توسط گروه کوچک طرح عملیات، روز سرنوشت‌ساز فرا رسید.

سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی
                                                                                                                 سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی

مأموریت آغاز می‌شود
در ساعت یک بامداد روز 15 فروردین ماه سال 1360 خلبانان منتخب و افسران کنترل رادار (کمک‌خلبان‌ها)، بدون اطلاع قبلی، به جایگاه فرماندهی فراخوانده شدند. آن‌ها همگی از بهترین‌های نیروی هوایی ایران بودند. علت حضور برجسته‌ترین خلبانان نیروی هوایی برای این عملیات آن بود که اگر فرمانده‌ی کارکشته‌ی دسته‌ی پروازی مورد هدف قرار گرفت، خلبانان حاضر مهارت این را داشته باشند که خود، هدف را پیدا و آن را منهدم کنند. در میان آن قهرمانان جوان، دو چهره‌ی شاخص خودنمایی می‌کرد، چهره‌هایی که بارها تصویرشان بر روی جلد مجله‌های نظامی آمریکا به چاپ رسیده بود و دولت عراق برای کشتن‌شان جایزه تعیین کرده بود.
یکی، محمود خضرایی بود؛ خلبانی باسابقه که پیش از انقلاب، فرمانده‌ی دایره‌ی عملیات گُردان شکاری پایگاه هوایی بوشهر بود. چهره‌ی این زاده‌ی محله‌ی گرگان تهران (1326)، برای دوره‌دیدگان پایگاه ریس آمریکا کاملاً شناخته‌شده بود. وی بعدها به مدت دو سال فرمانده‌ی همین پایگاه (پایگاه شکاری همدان) که قطب مهم این رسته به شمار می‌آید، شد. اما دیگری، حسین خلعتبری مکرم معروف به حسین ماوریک بود؛ نابغه‌ای جنگی و خلبانی توانمند در هدایت هواپیمای اف-4. او چهار ماه پیش از این به همراه هم‌رزمش، عباس دوران، نیروی دریایی عراق را فلج کرده بود (در روزی که بعدها در تقویم ما به‌نام «روز نیروی دریایی» نامیده شد، گروه آن‌ها با همکاری ناوچه‌ی پیکان – که غرق شد و ناخدایش هم به شهادت رسید - توانستند ناوهای اوزا، ناوهای مین‌جمع‌کن، ناو نیروبر و چندین اژدرافکن به ارزش کلی 240 میلیون دلار را هدف قرار دهند. عراق تا پایان جنگ نتوانست نیروی دریایی خود را به توان اولیه برساند. خلعتبری در انهدام ناوهای نیروی دریایی عراق به ویژه ناوهای اوزا آن‌قدر شجاعت و مهارت از خود نشان داده بود که به شکارچی ناوهای اوزا مشهور شده بود). او که به عنوان یکی از شاگردان موفق و ممتاز دانشگاه شپارد تگزاس در فراگیری علوم خلبانی اف-4 شهره‌ی استادان آن دانشگاه بود، برابرِ اظهارات متخصصان پرواز، در استفاده از هواپیمای اف-4، انجام مانورها و عملیات‌های جنگی، انهدام هدف و شلیک موشک ماوریک همتا نداشت؛ این زاده‌ی روستای بصل‌کوه رامسر (1328)، آن‌قدر در مهار هواپیما و شیرجه‌های پروازی مهارت داشت که در هر شیرجه‌ای می‌توانست چند هدف را هم‌زمان منهدم کند.
بی‌درنگ نشست توجیهی انجام شد و کلیه‌ی موارد و چگونگی انجام این عملیات برای آنان تشریح شد و قرار بر این شد که فانتوم‌ها به دو دسته‌ی 4 فروندی تقسیم شوند. راهبر یکی از دسته‌ها سرهنگ برات‌پور و راهبر دسته‌ی دیگر، سرهنگ (سرتیپ بعدی) فرهادپور بود. در پایان نشست، از سوی برات‌پور، فرمانده‌ی دسته‌ی پروازی، اعلام شد که احتمال شهادت در این عملیات بالاست و اگر هر کدام از حاضران به هر دلیلی آمادگی ندارند، اعلام کنند تا نفر جایگزین در فهرست اصلی قرار گیرد... اما، همه اعلام آمادگی کردند. پس از انجام فریضه‌ی نماز و با روشن شدن هوا، عملیات آغاز شد.
این عملیات به قدری دقیق پیش‌بینی شده بود که از شب قبل هواپیماهای هر گروه پروازی نیز مشخص شده بودند. بعد از اعلام شماره‌ی هواپیماها از سوی گُردان نگه‌داری، خلبانان یکی پس از دیگری در کابین جای گرفتند و این در حالی بود که خود کارکنان گردان نگه‌داری هم از جزییات این عملیات خبر نداشتند.
به این ترتیب 10 فروند هواپیمای اف-4 در سکوت کامل رادیویی به پرواز درآمدند. در طول انجام این عملیات، تنها دو بار سکوت رادیویی شکست؛ یکی هنگام پرواز که هر هواپیما پس از بلند شدن از روی باند شماره‌ی خود را اعلام می‌کرد و بار دیگر پس از پایان عملیات سوخت‌گیری [اول]، که هر کدام رمزی را اعلام می‌کردند. پس از پرواز، فانتوم‌ها مسیر خود را به سمت دریاچه‌ی ارومیه پیش گرفتند و درحالی که هوا ابری بود، در ارتفاع پست به دو فروند تانکر سوخت‌رسان 747 نزدیک شدند و اولین مرحله‌ی سوخت‌گیری با موفقیت کامل پس از گذشت 20 دقیقه انجام شد. سپس فانتوم‌ها به‌سمت غرب حرکت کردند تا در ارتفاع پایین و از شمال شرق و از فراز کوه‌های آرارات وارد منطقه‌ی مشترک مرزی عراق و ترکیه شوند.
در همین هنگام، دو فروند اف-5 از پایگاه هوایی تبریز به سمت پالایش‌گاه کرکوک به پرواز درآمدند و در یک یورش موفق، این پالایش‌گاه را بمباران کردند.

هواپیمای سوخت‌رسان
در جایی بسیار دورتر، در فرودگاه لارناکا در قبرس، یک هواپیمای بویینگ 707 متعلق به هواپیمایی ملی ایران (هما) ساعتی قبل وارد فرودگاه شده بود و طبق برنامه‌ریزی قبلی آماده می‌شد تا بدون مسافر به تهران بازگردد. اما پیش از آن‌که هواپیما باند فرودگاه را ترک کند، دو مأمور اطلاعاتی ایران که همراه مسافران پروازی دیگر، همان روز وارد قبرس شده بودند به داخل کابین خلبان رفتند و با خلبان هواپیما به گفت‌وگو نشستند.
خلبان - با این که از خلبانان قدیمی و کارکشته‌ی هواپیمایی ملی ایران به‌شمار می‌رفت - نمی‌توانست چیزی را که می‌شنود باور کند. از نظر او، انجام چنین کاری دیوانگی محض بود و بخت موفقیت چیزی در حد صفر جلوه می‌کرد. طراحان عملیات با خود چه فکری کرده بودند؟ این نقشه به فیلم‌نامه‌ی فیلم‌های هالیوودی شباهت داشت و فقط با جادوی سینما و بر روی پرده‌ی نقره‌ای امکان تحقق داشت. اما او حتا به یاد نداشت که در فیلم‌های سینمایی هم چنین چیزی دیده باشد. جدای از این مسأله، او یک خلبان غیرنظامی بود و هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد روزی در یک عملیات نظامی نقشی داشته باشد. اما اکنون، در کمال ناباوری خود را در بطن یکی از شگفت‌انگیزترین نبردهای هوایی جهان می‌یافت که همه چیزِ آن، به عمل‌کرد او بسته‌گی داشت. دقایقی بعد بویینگ 707 هواپیمایی ملی ایران، پس از اطلاع مسیر خود به برج مراقبت فرودگاه لارناکا از زمین برخاست و ظاهراً به سمت تهران و در واقع به‌سوی یکی از سرنوشت‌سازترین جنگ‌های هوایی دنیا شتافت.

سوخت‌گیری روی آسمان دشمن
در این هنگام فانتوم‌ها در نزدیکی مرز قرار داشتند و در ساعت 7 و 58 دقیقه با رسیدن به نقطه‌ی صفر مرزی، به دو دسته‌ی 4 فروندی تقسیم شدند و 2 فروند جانشین نیز بازگشتند (در جمع 8 فروند؛ 6 فانتوم «ای» و 2 فانتوم «دی» وارد عراق شدند). فانتوم‌ها در چینش 4 تایی با فاصله 500 پا از یکدیگر، از شهر مرزی زاخو گذشتند، ارتفاع خود را به پایین‌ترین سطح ممکن رسانده و وارد خاک عراق شدند. سپس بر روی نوار مرزی عراق و ترکیه به مسیر خود ادامه دادند.
برنامه‌ریزی عملیات به طرز دقیقی صورت گرفته بود و در زمانی مشخص هواپیمای بویینگ می‌باید بر فراز کوهستان‌های مرزی ترکیه و عراق با فانتوم‌ها دیدار می‌کرد. هواپیمای سوخت‌رسان در تماس با فرودگاه‌های قبرس و آنکارا وانمود کرد که مسیرش را گم کرده و در حال مسیریابی مجدد است. در ساعت مقرر تانکر سوخت‌رسان با فانتوم‌ها در همان نقطه‌ی پیش‌بینی‌شده روبه‌رو شد. فانتوم‌ها توانسته بودند با سکوت رادیویی و پرواز در ارتفاع پایین، خود را از دید رادارهای عراقی پنهان دارند. ظاهراً چندین بار هواپیماها در رادارهای عراقی و ترکیه‌ای ظاهر شدند اما عراقی‌ها تصور کردند هواپیماها متعلق به نیروی هوایی ترکیه است که مشغول گشت‌زنی در طول مرزهای‌شان هستند. این اشتباهی بود که ‌پایش‌گران (کنترلرهای) زمینی ترکیه نیز مرتکب شدند.
هر هشت هواپیما که سوخت‌شان پس از طی مسیری طولانی در حال اتمام بود به طور منظم عملیات سوخت‌گیری هوایی را در ارتفاع بالا انجام دادند و سپس با بازگشت به ارتفاع پایین، با شتاب به سوی هدفی رهسپار شدند که بی‌صبرانه انتظارشان را می‌کشید. هواپیمای بویینگ نیز با احتیاط کامل مشغول گشت‌زنی در طول مسیر شد تا در بازگشت، دوباره عملیات پرخطر سوخت‌رسانی به فانتوم‌ها را انجام دهد. در آن سو فانتوم‌ها در حالی که خلبانان می‌توانستند کوچک‌ترین حرکت بر روی زمین را با چشم غیرمسلح ببینند به سمت اچ-3 در حرکت بودند.

جهنمی برای الولید
پس از گذشتن از آخرین نشانه‌ی زمینی، با علامت سرهنگ برات‌پور، از هر دسته‌ی 4 فروندی فانتوم‌ها، یک فروند جدا می‌شود و گروه سوم را تشکیل می‌دهد. در همین هنگام خلعتبری، موضعی پدافندی را که در نقشه‌ی اولیه پیش‌بینی نشده بود می‌بیند و به دلیل این که مبادا در مسیر برگشت مزاحم شود به آن حمله و آن را نابود می‌کند.
گروه اول به فرماندهی سرهنگ فرهادپور در ساعت 8 و 45 دقیقه به پایگاه اول حمله می‌کند، گروه دو فروندی، در ساعت 8 و 50 دقیقه به پایگاه دوم حمله می‌کند و گروه سوم به فرماندهی سرهنگ برات‌پور راهی پایگاه سوم (اصلی) می‌شود.
پایگاه دشمن از استتار فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، به شکلی که حتا رنگ سقف آشیانه‌ها نیز به رنگ زمین بود و روی ادوات نیز به خوبی پوشانده شده بود. کارکنان پایگاه‌ها هم که با توجه به دور بودن‌شان از مرزهای شرقی هیچ‌گاه تصور نمی¬کردند هدف هیچ نوع حمله‌ای قرار گیرند در ابتدا به تصور این‌که هواپیماها خودی هستند، شروع به تکان دادن دست‌های‌شان کردند. بر فراز پایگاه، فانتوم‌ها ارتفاع‌شان را افزایش دادند و پس از فاصله گرفتن از یکدیگر، در حرکتی هماهنگ به سمت هدف شیرجه رفتند. لحظاتی بعد بمب‌های سه فانتوم اول، به‌صورت یک ردیف منظم بر روی هواپیماهایی که بر روی باند قرار داشتند فرود آمد و تمامی آن‌ها را در همان لحظات اولیه‌ی عملیات نابود کرد. دیگر هیچ هواپیمایی نمی¬توانست از باند فرودگاه بلند شود.
فانتوم‌های گروه دوم نیز دو مجتمع راداری را در قلب پایگاه فرعی مورد حمله قرار دادند و سپس با خیال راحت به درهم کوبیدن آشیانه¬های هواپیما و توپ‌های ضدهوایی پرداختند. عراقی‌ها که فکر نمی‌کردند خلبانان ایرانی جسارت و توانایی لازم جهت حمله به آن‌جا را داشته باشند، کاملاً غافل‌گیر شدند. در عرض چند ثانیه کارکنان پایگاه‌ها در آتشی که از همه‌جا شعله می‌کشید به‌دام افتاده بودند. در برابر دیدگان ناباور آن‌ها پایگاه‌ها با تمامی ابهت و نفوذناپذیری‌شان در زیر آتش سنگین فانتوم‌های ایرانی به تلی از خاکستر بدل شدند.
فانتو‌م‌ها که با مهارت تمام و مانورهای پی در پی، تمامی دفاع ضد هوایی پایگاه را از بین برده بودند این‌بار در ارتفاع پایین بر روی خرابه‌های آن به شکار سربازانی مشغول بودند که اغلب‌شان حتا یونیفورم‌های‌شان را بر تن نکرده بودند و بی‌هدف به این‌سو و آن‌سو می‌دویدند. توپ‌های فانتوم‌ها با سیلی از رگبار گلوله به سمت هر هدف جنبنده‌ای شلیک می‌کردند و باند فرودگاه مملو از اجساد سربازانی بود که بر روی خرابه‌های پایگاه افتاده بودند. دود ناشی از انفجار هواپیماها و انبارها، تمامی فضا را پر کرده بود.
هنوز گروه سوم به پایگاه اصلی نرسیده بود که دو گروه دیگر کار خود را تمام کردند و این، خطرناک بود. همین زمان کوتاه برای هشیار کردن عراقی‌های مستقر در پایگاه مادر کافی بود. سرهنگ برات‌پور با دیدن این اوضاع، تصمیم می‌گیرد به جای این که از مسیر از پیش تعیین‌شده به پایگاه سوم حمله کند، با گردشی به سمت راست از سمت مخالف به آن‌ حمله‌ور شود تا مبادا عملیات نیمه‌کاره بماند. دو فانتوم دیگر هم در پی او می‌آیند. انبوه آتش دیوانه‌وار و بی‌هدف پدافند پایگاه که به هر طرف شلیک می‌کرد، سرانجام کار خود را کرد و تعدادی گلوله‌ی ضدهوایی به هواپیمای خضرایی برخورد کرد. از این‌رو او به‌سرعت از صحنه‌ی درگیری بیرون آمد. اما برات‌پور و خلعتبری که توانسته بودند دیوار آتش را دور بزنند پایگاه بزرگ الولید را برای نظامیان دوره‌دیده‌اش به جهنمی از آتش تبدیل کردند، به طوری که در برخی نقاط به دلیل ارتفاع پروازِ کمِ فانتوم‌ها، زبانه‌ی آتش به آن‌ها نیز می‌رسید.
دقایقی بعد، فانتوم‌ها که دیگر چیزی برای نابود کردن باقی نگذاشته بودند صحنه‌ی عملیات را ترک کردند. پشت سر آن‌ها تلی از خاکستر به‌جا مانده بود که تا چند دقیقه پیش پایگاه پیشرفته‌ی هوایی الولید نام داشت؛ جایی که قرار بود مکانی امن برای انبوه هواپیماهای عراقی باشد. بر روی باند فرودگاه و در آشیانه‌هایی که آتش از آن‌ها زبانه می¬کشید تکه‌پاره‌هایی از آهن و فولاد به‌چشم می‌خورد که زمانی بر صحنه‌ی آسمان ایران با نخوت و غرور به پرواز درمی‌آمدند و بمب‌های‌شان را بر روی مردم بی‌دفاع فرو می¬ریختند. تمامی آن پرنده‌های پر غرور که دیرزمانی باعث افتخار ارتش عراق بودند اکنون درمانده و متلاشی‌شده در میان شعله‌های آتش، به دور شدن فانتوم‌هایی نظاره می‌کردند که به‌سوی پایگاه‌های‌شان بازمی‌گشتند.
در این میان، هدایت تنها هواپیمای آسیب‌دیده‌ی عملیات آن هم در شرایطی که باید نزدیک به 500 کیلومتر مسیر را طی کند، کاری بسیار دشوار بود ولی خضرایی مصمم بود که هواپیما را به هر قیمت به ایران برساند.
 
بازگشت از مرز خطر
در بازگشت، فانتوم‌ها باز به همان شیوه‌ی پیشین خود را از دید رادارهای عراقی پنهان کردند. سرهنگ برات‌پور بر روی جاده‌ی بین‌المللی عراق - اردن متوجه یک تریلی حامل محموله‌ی نظامی می‌شود که گویا از بندر عقبه در خاک اُردن بارگیری کرده و به عراق وارد شده بود. بی‌درنگ به سمت آن شیرجه می‌رود و با مسلسلِ هواپیما آن را هدف قرار داده و منفجر می‌کند. آن‌گاه به سوی هواپیمای سوخت‌رسان پرواز می‌کنند.
در ابتدا عراقی‌ها که کاملا غافل‌گیر شده بودند تصور کردند که حمله از جانب اسراییلی‌ها صورت گرفته است. با توجه به نزدیکی اسراییل به اُردن و این‌که در سال 1967 نیز اسراییلی‌ها فرودگاه‌های این کشور را بمباران کرده بودند احتمال این‌که حمله از جانب اسراییلی‌ها صورت گرفته باشد بسیار محتمل‌تر به‌نظر می‌رسید تا این‌که هواپیماهای ایرانی توانسته باشند چنین مسیری طولانی را طی کنند و با وجود پدافند قدرت‌مند هوایی عراق در دو نوبت بر فراز آسمان این کشور سوخت‌گیری هوایی را انجام داده باشند. اما به‌زودی دریافتند که هدف یکی از جسورانه‌ترین عملیات‌های هوایی تاریخ جهان قرار گرفته‌اند، از این‌رو بی‌درنگ تعداد زیادی هواپیمای شکاری ره‌گیر خود را به پرواز درآوردند تا فانتوم‌های ایرانی را ره‌گیری و سرنگون کنند و به هر ترتیبی که شده راه بازگشت فانتوم‌های ایرانی را سد کنند، تا شاید اندکی از بار سنگین این شکست بکاهند. اما ره‌گیری هواپیماهایی که دیده نمی‌شدند، نشدنی بود...
در آن‌سو، در نقطه‌ی موعود، شکاری‌های خسته در کمال خون‌سردی عملیات دقیق و نفس‌گیر سوخت‌گیری را انجام می‌دادند. حق تقدم با هواپیمای آسیب‌دیده بود. هر فانتومی که سوخت‌گیری می‌کرد با همان دقت در پرواز – که از دید رادارهای عراقی پنهان بماند – به سرعت راهی ایران می‌شد. دقایقی بعد، خلبان شجاع هواپیمای سوخت‌رسان که دیگر مأموریتش به اتمام رسیده بود بویینگ را از نوار مرزی عراق و ترکیه خارج کرد تا از راه آسمان ترکیه به تهران بازگردد.
درحالی که هواپیماهای فانتوم به مرز نزدیک می‌شدند، هواپیماهای اف-5 و اف-14 خودی، در حوالی مرز به انتظار تماس آن‌ها بودند تا به کمک‌شان بشتابند. با نزدیک شدن فانتوم‌ها به مرز، حمله‌ی هوایی دیگری در مرزهای مشترک انجام شد تا فانتوم‌ها بتوانند به راحتی وارد خاک ایران شوند.
هیچ‌کدام از هواپیماهای عراقی نتوانستند فانتوم‌ها را ره‌گیری کنند. فانتوم آسیب‌دیده، دیگر برایش امکان نداشت مسیر را دنبال کند. خضرایی به‌عنوان حُسن‌ختام نمایش و برای تکمیل کردن کلکسیون کارهای عجیب و غریب این عملیات، در وسط جاده‌ای اتومبیل‌رو در آذربایجان غربی به زمین نشست (سرنوشت چنین بود که سرتیپِ خلبان، محمود خضرایی نزدیک به چهار سال بعد در بیست‌وهشتم بهمن سال 1364 - در حالی که در مقام «فرمانده‌ی مرکز آموزش‌های هوایی نیروی هوایی ارتش» به وطنش خدمت می‌کرد - در هواپیمایی مسافربری در آسمان اهواز هدف جنگنده‌ی دشمن قرار گرفته و شهید شود). دیگر هواپیماها هم توانستند بدون هیچ آسیبی، سوخت‌گیری چهارم را انجام دهند و راهی آشیانه‌ی خود در پایگاه شهید نوژه‌ی همدان شوند. کارکنان نگه‌داری که در آخرین لحظات بازگشت فانتوم‌ها، از موضوع حمله آگاه شده بودند، با هیجان درباره‌ی چگونگی این عملیات سخن می‌گفتند و چون چیزی درباره‌ی جزییات آن نمی‌دانستند، به سراغ جانشین فرمانده‌ی پایگاه رفته و نگرانی خود را در مورد سلامتی گروه پروازی ابراز می‌داشتند. همه‌ی کارکنان پایگاه که از عملیات شجاعانه‌ی خلبانان مبهوت مانده بودند، بی‌صبرانه در انتظار بازگشت آنان دقیقه‌شماری می‌کردند. سرانجام چرخ‌های اولین گروه فانتوم‌ها باند فرودگاه را لمس کرد و کارکنان گُردان پرواز و نگه‌داری، با چشمانی اشک‌بار که حاکی از دیدار دوباره‌ی خلبانان بود به استقبال آن‌ها رفتند.
بعد از این عملیات غرورآفرین، فرمانده‌ی پدافند هوایی عراق از سوی صدام برکنار شد. او بعداً اعدام شد ولی منابع عراقی اعلام کردند خودکشی‌ کرده است.
سه روز پس از عملیات، بدون هیچ تشریفاتی، کلیه‌ی خلبانان شرکت‌کننده در این عملیات به حضور امام خمینی رفتند. آن‌هنگام برای اولین‌بار سیمای جمهوری اسلامی، سرود خلبانان را پخش کرد تا به این شکل تقدیری کوچک از این دلاوران شود.

حمله به اچ-3 در نوع خود بی‌نظیر بود
پیش از این، همان‌گونه که اشاره شد اسراییلی‌ها در جنگ‌های 1967 و 1973 توانسته بودند عملیات‌های شگفت‌انگیزی انجام دهند اما نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت این است که بُعد مسافتی آن عملیات‌ها بسیار کوتاه‌تر از عملیات اچ-3 بود به گونه‌ای که اسراییلی‌ها هیچ‌گاه مجبور به سوخت‌گیری هوایی در قلب خاک دشمن نبودند.
در مورد حمایت‌های اطلاعاتی و فناورانه‌ی امریکا از اسراییل نیز در جنگ‌های 67 و 73 فقط همین نکته بس که در 1973 امریکایی‌ها در تمام بیست روزی که جنگ ادامه داشت علاوه بر اطلاع‌رسانی لحظه به لحظه‌ی ماهواره‌ای، با برقراری یک پل هوایی از پرتغال به اسراییل، سیلی از تجهیزات جنگی و لوازم یدکی هواپیماها را به‌سوی اسراییل سرازیر کردند به‌طوری که در همان هنگام، زمانی که شش فانتوم اسراییلی توسط موشک‌های سام روسی در آسمان سوریه سرنگون شدند امریکایی‌ها بی‌درنگ این هواپیماها را جای‌گزین کردند تا برتری هوایی ارتش اسراییل بر اعراب هم‌چنان حفظ شود. اما لازم به گفتن نیست که ایران در طول جنگ همواره از پشتیبانی اطلاعاتی و فناورانه‌ی دیگران محروم بود و آمریکایی‌ها حتا لوازم یدکی هواپیماهای ساخت خودشان را نیز به ایران تحویل ندادند. از این‌رو اغراق نیست اگر این عملیات را که در زمان خود بُهت و حیرت بسیاری از کارشناسان نظامی غرب را موجب شد یکی از شگفت‌انگیزترین و قاطع¬ترین نبردهای هوایی جهان بدانیم؛ عملیاتی که در آن خلبانان شجاع ما توانستند با نزدیک به 5 ساعت پرواز (4 ساعت و چهل دقیقه)، چهار بار سوخت‌گیری هوایی – که دو بار آن بر روی آسمان دشمن انجام شد - و طی مسافتی بالغ بر 1000 کیلومتر در سکوت مطلق هوایی، حماسه‌ای خلق کنند که نه تنها سردمداران عراق و هم‌پیمانانش، بلکه هیچ یک از کارشناسان غربی هم فکر آن را نمی‌کردند.


وصیت سرلشگر خلبان شهید حسین خلعت‌بری مکرم: اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم می‌شویم

شهادت در راه وطن
«اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم می‌شویم». این بود وصیت سرلشگر خلبان، شهید حسین خلعت‌بری مکرم. چهار سال بعد (یکم فروردین 1364) هنگامی که در آسمان سقز با دو فروند میگ-23 و یک فروند میگ-25 عراقی درگیر شده و توانسته بود با مانوری که در آن استاد بود در ارتفاع 35000 پایی یکی از میگ‌های 23 را مورد هدف قرار دهد، ورود ناگهانی هواپیمای چهارم (یک فروند میگ-25پی‌دی) به صحنه، راه را بر او می‌بندد و به این شکل، قهرمان جنگ‌های دریایی برای همیشه خاموش می‌شود و به معراج ابدی می‌رود (او در آن لحظه‌ی کوتاه تنها فرصت می‌کند دکمه‌ی پرتاب – اِجکت – کمکِ خود، سروان خلبان عیسا محمدزاده را بزند که فرد اخیر با وجود آسیب دیدن دستش، توسط نیروهای خودی نجات پیدا کرد). خلعت‌بری در هنگام شهادت با بیش از 70 پرواز برون‌مرزی برفراز خاک دشمن، بالاترین آمار پروازهای عملیاتی در نیروی هوایی ارتش را داشت.
آن شب، فرماندهان عراقی از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدند و تلویزیون عراق، بارها خبر مرگ قهرمان ایرانی را پخش کرد...
خلعت‌بری پیش از آن خواسته بود: «در ولایت خودمان، شیرود، کوهی هست که می‌گویند میرزاکوچک‌خان در آن‌جا بر علیه روسیه - همان روسیه‌ای که امروز به دشمن ما موشک می‌دهد – می‌جنگیده. اگر افتخار شهادت نصیب من شد آن‌چه از من باقی ماند - حتا اگر ذره‌ای از گوشت بدن من باشد - در قله‌ی آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد». خاک‌سپاری آن‌چه از تن او باقی مانده بود با شکوه بسیار و حضور انبوه مردم در روستایش انجام شد. بعدها، در سال 2006 یکی از مجلات جنگی آمریکا ویژه‌نامه‌ای در مورد مهارت‌های پروازی و ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌های خلبان شهید خلعتبری منتشر کرد.
هم‌چنین باید یاد کرد از خلبانان تیزپرواز، سرگرد علی خسروی (زاده‌ی ممسنی)، سرگرد عبدالله رضایی و سرگرد پورسرابی که در عملیات نابودی اچ-3 شرکت داشتند و بعدها به درجه‌ی رفیع شهادت نایل آمدند.

تنظیم‌شده بر پایه‌ی:
- حمله به اچ-3 غیرممکنی که ممکن شد، سایت جامع دفاع مقدس (
www.sajed.ir)
- متهورانه‌ترین عملیات هوایی تاریخ جهان، تارنوشت «هوانوردی ایر» (air.blogfa.com)
- بررسی عملیات هوایی حمله به H-3، خبرگزاری فارس (ویژه‌نامه‌ی فارس در هفته‌ی دفاع مقدس)
- تارنوشت هوانورد (newcoy.persianblog.ir)
- تارنمای سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران (
www.parsa-ds.com)
- تارنوشت نیروی هوایی ایران (iranian-airforce.blogfa.com)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه