فروزش 4
سخن نخست - فصلنامۀ فروزش شماره چهارم
- فروزش 4
- نمایش از یکشنبه, 02 بهمن 1390 17:23
- بازدید: 4901
بهنام خداوندِ جانآفرین
حکیمِ سخن در زبان آفرین
بهنظر میرسد اگر بتوانیم تاریخ پرفراز و نشیب و بلندِ ایرانزمین را به چهار دورهی بزرگ بخش کنیم، کمابیش میتوانیم نشانههای آشکاری از حضور و تکاپوی همهی ایرانیان را در آن بیابیم. این دورهها، بر پایهی آنچه آموختهایم، میتواند چنین باشد: دورهی کهن (بخشی از تاریخ ما که از آن با نام استوره یاد میشود و کمکم، بهیاری پژوهشهای باستانشناسی، میرود تا به جایگاه راستین خود در تاریخمان بازگردد)1؛ دورهی باستان (به تقریب از هنگامی که نخستین فرمانروایی گسترده را – البته تا امروز – در پهنهی ایرانزمین میشناسیم، یعنی ایلام)؛ دورهی میانه (با سقوط ساسانیان، آخرین فرمانروایی فراگیر ملی در دورهی باستان، آغاز میشود)؛ و دورهی همروزگار (آنگاه که، به هنگامِ صفویان، فرمانروایی فراگیر ملی را بازسازی میکنیم و با فراز و فرودهایی خونین آن را، ولو بر بخشی از ایران بزرگ، تا به امروز حفظ میکنیم).
در هر کدام از این دورههای بزرگ – که برای آشنایی با هر یک باید عمری را گذارد و تخصصهای بسیاری را فراگرفت – ایرانیانی برخاسته از چهارگوشهی این سرزمین، پرچمدارِ سربلندی ایران و بهویژه اندیشهی ایرانی بودهاند: در دورهی رازآلودِ تاریخی، این سیستان بزرگ – که امروز پارهپاره شده – و خاندان زال است که نماد ایرانیان بهشمار میرود و بارِ سخت مسؤولیت را بر دوش دارد، هر چند دیگر خاندانهای ایرانی هم هستند ولی محوریت در آنجاست. در دورهی باستانی، با ظهور ایلامیها و مادها و سپس در اوج آن هخامنشیان و در پایان ساسانیان، به گمان من محوریت این خویشکاری به فارس منتقل میشود و دورههایی مهم از سرنوشت ایران و جهان در آنجا رقم میخورد، هر چند باز ما پارتیانِ سلحشور را در شرق داریم که طولانیترین دورهی فرمانروایی یک خاندان را در کل تاریخ ایران رقم میزنند. ولی این دورهی میانه یا اسلامی است که محوریت تلاشهای رهاییبخشانه و دانشی به خراسان بزرگ منتقل میشود و برای نگاهداشت دانش و هویّت این سرزمین، از هر سوی آن خاک گهربار، دانشمندی برمیخیزد و سرداری. هر چند باز ما نقطههای عطفی هم، در سیستان و غرب داریم که یعقوب لیث است و بابک؛ بابکی که خود را دنبالهرو ابومسلم میداند و ابومسلمی که زیرکانه همهی نیروهای مخالف ابرقدرت زمانه، یعنی امویان، را گرد هم میآورد، نیروهایی که در درون اختلافهای بسیاری داشتند. و اما هر گونه که بیندیشیم تاریخ معاصر که، بهباور شماری از تاریخپژوهان، با قیامِ آن فرزند 14 سالهی تاریخ ایران آغاز میشود، از آنِ آذربایجان است؛ کانونی که ایران را دوباره انسجام بخشید؛ با مکتبِ تبریز نوزایی فکری را پایه ریخت؛ مردان و زنانِ مبارزش جنبشِ مشروطیت را نجات دادند و اندیشمندان ایرانپرستش در آغاز سدهی اخیر – در مبارزه با کانونهای نژادپرستانهی ایرانستیز – تعریفی نو از ایرانی ارایه دادند و در عمل هم، آن را پشتیبانی فکری کردند.
این شماره از فروزش را به پاس تلاشهای بیدریغِ آذربایجانیان در دفاع از ایران و ایرانی، پیشکشِ آنان میکنیم که در این چند صد سال، در بیشتر زمانها، در صفِ نخست رویارویی با دشمنان و بدخواهانِ ایرانِ سرافراز بودهاند. شایستهی اشاره است که نویسندگان نوشتارهای ویژهی شمارهی پیشِ رو خود از فرزندان آذربایجان هستند.
به خاطر کمی جا و بسیاریِ نوشتارها دو بخشِ «زبان فارسی» و «ایرانگردی» را در این شماره از فروزش نخواهیم داشت - و از دوستداران این دو بخش پوزش میخواهیم - هر چند دو بخش تازه را به فروزش افزودهایم: «هنر» و «کتابشناخت». امید است مورد پسندِ فروزشخوانان واقع شود. همچنین از این پس، همچون شمارهی یکم، میکوشیم بخش «ادبیات فارسی» را داشته باشیم.
سردبیر
1. دو سال پیش که از نمایشگاه «ده هزار سال تمدّن ایرانی» در موزهی ایران باستان دیدن میکردم، شگفتآور بود که طرحهای چند اثر سفالی (به خاطر ندارم از تپهی حسنلو بود یا جیرفت یا شهرسوخته) یکی دقیقاً چهرهای بود که با خواندن شاهنامه میشود از رستم در ذهن ساخت و دیگری ضحاک را با مارانی که بر دوشهایش میزیستند، تداعی میکرد.