فروزش 4
زبان دیرین آذربایجان
- فروزش 4
- نمایش از جمعه, 02 دی 1390 15:45
- بازدید: 5441
برگرفته از فصلنامه فروزش، شماره چهارم (پاییز 1388)، رويه 40 تا 48
آرامگاه شیخصفیالدین اردبیلی
دکتر منوچهر مرتضوی
رییس پیشین دانشگاه تبریز
بحث ما برای نفی و اثبات نظریهی خاصی نیست، بلکه تشریحی است علمی و مستند برای کسانی که میخواهند تاریخ و پیشینهی زبان و گویش مردم آذربایجان را بشناسند، و درسی است برای آنان که پندارهای نادرست دربارهی زبان آذربایجان دارند و ریشهی تاریخی و اصل دیرین زبان ایرانی این سرزمین را با تردید تلقی میکنند.
میتوان همهی مسایل مربوط به زبان دیرین و گویش کنونی آذربایجان را در چهار پرسش زیر خلاصه کرد:
1. زبان دیرین آذربایجان، یعنی زبان دورهی اسلامی، چه زبانی بوده؟
2. زبان دیرین از چه زمانی جای خود را به گویش کنونی داده است؟
3. اگر زبان مردم آذربایجان چنان که خواهیم گفت تا چند صد سال پیش، یعنی تا اواسط و بلکه اواخر دورهی صفوی و شاید دیرتر از آن، زبان آذری یعنی یکی از گویشهای معروف ایرانی بوده دلیل ما چیست؟
4. گویش کنونی آذربایجان از لحاظ احتوا بر مواد و عناصر لفظی و معنوی ایرانی چه وضع و ارزشی دارد؟
مهمترین دشواریهای این پژوهش
پیش از این که پاسخ اجمالی هر یک از پرسشهای چهارگانه را بدهیم، باید اشاره کنیم که برای بررسی کامل این پرسشها مطالعهی مباحث و مسایل زیر ضرورت دارد:
1. مدارک غیرمستقیم، یعنی گواهیهای تاریخی دربارهی ریشه و سابقهی زبان ایرانی مردم آذربایجان؛
2. مدارک مستقیم، یعنی آثار بازماندهی گویش ایرانیِ آذری؛
3. جزیرههای زبانی در آذربایجان. مقصود از جزیرههای زبانی، مناطق هرزنات و حَسَنو و دیزمار و خلخال است که هماکنون در برخی روستاهای آن مناطق به زبانهای هرزنی یا تاتی یا خلخالی، که از گویشهای اصیل ایرانی محسوب میشوند، سخن میگویند؛
4. بررسی مواد و عناصر ایرانی در گویش کنونی مردم آذربایجان.
در هر یک از زمینههای یادشده تاکنون پژوهشهای متعددی انجام شده و مایهی سرافرازی است که دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز سهمی عمده در مدت چندین سال گذشته در این مورد داشته و وظیفهی خود را در بررسی هویت ایرانی زبان دیرین آذربایجان و ارایه و بررسی آثار بازمانده از آذری دیرین و همچنین مواد ایرانی گویش کنونی در حدّ قابل تحسین انجام داده است. بدیهی است توفیق محققّان و پژوهندگان در زمینههای مذکور یکسان نبوده بلکه در بعضی از این زمینهها بیشتر و در برخی کمتر کار و کوشش شده است. از سوی دیگر، نمیتوان اهمیّت علمی کوششهایی را که دربارهی هر یک از مسایل و مباحث یادشده به عمل آمده، بدون ارزشیابی دقیق تأیید کرد و گمان میرود اشاره به ارزش این مساعی تحقیقاتی - البته خیلی کلی - زیانی نداشته باشد.
در مورد مدارک غیرمستقیم، یعنی گواهیهای تاریخی دربارهی زبان دیرین آذربایجان، تقریباً تمام مدارک در دسترس محقّقان و دانشمندان قرار دارد و تا جایی که بنده آگاهی دارم در همهی کتابها و مقالاتی که در این مورد نگارش یافته این مدارک به طور مکّرر و یکنواخت مورد استفاده و اشاره واقع شده است. ولی این نقض و ایراد را نمیتوان نادیده گرفت که طبقهبندی و ارزشیابی علمی دقیقی از این مدارک و گواهیهای تاریخی - که تقریباً ده فقره است - به عمل نیامده و با وجود صراحت کامل آن مدارک - چنان که به عرض خواهد رسید - نتیجهگیری قطعی از آنها نشده است.
دربارهی مدارک مستقیم، یعنی آثار بازمانده از گویشهای دیرین متداول در آذربایجان، اگر چه از لحاظ گردآوری مواد معتبر و قابل توجّه مساعی ممکن مبذول شده و کوششهایی نیز برای خواندن و بررسی زبانشناسی آن آثار به عمل آمده، ولی میتوان گفت در این زمینه نتیجهی علمی کاملی به دست نیامده و حدس و گمان و سلیقهی شخصی در خواندن آثار بازمانده از گویش آذری (مقصود زبان دیرین ایرانی مردم آذربایجان است) بر تحقیق علمی و پژوهش مبتنی بر اصول و قواعد زبانشناسی غلبه داشته است. تردیدی نیست که بررسی نمونههای بازمانده از آذری کهن مهمترین و نخستین کاری است که باید برای تثبیت اصول و قواعد شناخت علمی زبان دیرین آذربایجان انجام شود. یعنی آثار مزبور باید به دقت از لحاظ فونتیک و ساختمان دستوری و لغات بررسی گردد تا قواعد و مشخصات ویژهی گویش آذری به دست آید. اما چنان که اشاره کردیم، چنین بررسی و تحقیقی دشواریهای فراوان و مشکلات متعدد دارد و شاید مهمترین این مشکلات عبارت باشد از:
1. انجام تحقیق علمی معتبر برای بعضی از محققان به علت فقدان اطلاعات کافی از اصول علمی زبانشناسی امکانپذیر نبوده و به این سبب، این قبیل پژوهندگان ناگزیر در تحقیقات خود از معیار ذوق و سلیقهی شخصی استفاده کردهاند و روشن است که معیار ذوق و سلیقه نمیتواند وسیلهی معتبر و قابل اعتمادی در این قبیل پژوهشها باشد. شکی نیست که دربارهی زبان کهن آذربایجان تحقیقات دقیق و عمیقی نیز وجود دارد، مثل رسالهی «زبان قدیم آذربایجان» از دانشمندِ درگذشته، و. ب. هنینگ (W. B. Henning, The Ancient Language of Azerbaijan). ولی این تحقیقات نیز به علت کافی نبودن و کمی موادی که در دسترس آن دانشمند بوده، خالی از عیب و نقص نیست و نمیتوان به استنتاجهایی که بر اساس مواد بسیار محدود به عمل آمده بیش از «یک نظریهی زبانشناسی» ارزش قایل شد.
2. متأسفانه طبقهبندی آثار بازمانده، یعنی تشخیص این موضوع که کدام دسته از این آثار مربوط به گویش کدام شهر و منطقه و در کدام زمان است، به طور دقیق و قابل اعتماد امکانپذیر نمینماید و زمان و مکان اغلب آثار بازمانده کاملاً مشخص نیست. مثلاً نمیتوان بر اساس غزل آذری هُمام یا دوبیتیهای آذری شیخ صفیالدین گویش مردم تبریز و مردم اردبیل را در قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، به همان صورت که در آن غزل و آن دوبیتیها منعکس شده، دریافت، زیرا امکان تحریف و «جدیدتر شدن» در این قبیل آثار منتفی نیست. به عبارت دیگر، در مورد این اشعار و همچنین آثاری نظیر رسالهی «روحی انارجانی» تاریخ استنساخ، یعنی تاریخ نوشته شدن نسخههایی که در دست داریم، بیش از تاریخ اصلی اثر باید مورد توجه باشد و از سوی دیگر، هر گاه مثلاً دوبیتی شیخ صفی را مردی تبریزی و شعر همام را شخصی زنجانی یا قزوینی در قرن دهم هجری نوشته باشد، گذشته از تغییراتی که امکان دارد با توجه به زبان رایج قرن دهم در آن اشعار راه یافته باشد، بعید نیست که لهجهی شخص نویسنده نیز در صورت اصلی اشعار تأثیر بخشیده باشد.
3. در تحقیقاتی که میکنیم صرفاً به دست آمدن قاعدهای را نباید دلیل کشف و شناخت یکی از قواعد ویژهی زبان آذری بدانیم، چون امکان دارد آن قاعده مخصوص زبان آذری نباشد، بلکه دربارهی لهجههای دیگر ایرانی شمال یا غربی، مثلاً قزوینی یا طالشی یا گیلکی قدیم یا رازی، نیز صدق کند.
4. پیش از هر کار، بایسته است تمام کوشش ممکن برای به دست آوردن موارد بیشتر از آذری قدیم و همچنین به دست آوردن صورت صحیح هر یک از آثار گویشی بازمانده مبذول گردد. برای تأمین این منظور، در درجهی اول پیدا کردن و گرد آوردن همهی نسخههای قدیمی و مهم از مدارک و کتابهایی که نمونههای آذری در آنها مندرج است و در درجهی دوم، تصحیح دقیق انتقادی آن نمونهها ضرورت دارد. نباید فراموش کرد که در تصحیح انتقادی آثار زبانی و گویشی، گذشته از معیارهای عمومی تصحیح نسخ خطی، استفادهی آگاهانه و محتاطانه از علم زبانشناسی و معیارهای گویششناسی نیز در حد معقول بایسته مینماید. تاکنون، در مورد تثبیت صورت صحیح نمونههای آذری و همچنین آوانویسی و کشف معنی آنها گاهی سلیقهی شخصی و استنباط سطحی اشخاص و گاهی نیز برعکس وحی مُنزَل پنداشتن یک یا دو نسخه، و غالباً ترکیب این هر دو، شیوهی رایج و جاری بوده و نتایج متزلزل و غیرقابل اعتمادی به بار آورده است.
5. غالباً، تحقیق در نمونههای آذری بر اساس «شیوهی محدود داخلی»، یعنی سنجش مواد محدود این زبان و استنتاج زبانشناسی از آنها، انجام گرفته است، در حالی که برای چنین تحقیقی باید دایماً با فهرست دقیق و فشردهای که از نمونههای لهجههای مختلف ایرانی و مشخصات و مختصات آن لهجهها تهیه میکنیم مقایسه، و پس از تشخیص موارد مشابه و مساوی و مخالف در گویش آذری و دیگر گویشهای ایرانی، نتایج را یادداشت کنیم. روشن است که چنین کاری تا چه حد دشوار و مستلزم آگاهیهای وسیع از زبانشناسی و لهجهشناسی ایرانی است.
نمونههایی از امکانات پژوهش
برای این که فقط به ذکر کلیات نپرداخته باشیم، مواردی از مشکلات و اشتباهات و نمونههایی از امکانات پژوهش و تحقیق با استفاده از آگاهیهای گویشی را مطرح میسازیم.
در غزل مشهور همام تبریزی با مطلع «بدیدم چشم مستت، رفتم از دست» (غزل شمارهی 12 از دیوان همام، از انتشارات موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران)، اختلاف مصرعهای دوم، که به زبان آذری تبریزی در سدهی هفتم وآغاز سدهی هشتم سروده شده، در نسخههای مختلف دیوان همام تا حدی است که عدم آشنایی با قوانین لهجهشناسی شمال غربی ایران ممکن است اشتباهات بزرگی را در درک مشخصات زبان آذری قرن هفتم و قرن هشتم باعث شود. دو بیت اول و سوم از این غزل را از روی نسخهی چاپ «موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران» و نسخهی خطی شادروان «حاج حسین نخجوانی» نقل میکنیم:
نسخهی چاپ مؤسسه:
بدیدم چشم مستت رفتم از دست
گوان وا بر دلی کویا نبی مست
به آب زندگیای خوش عبارت
لوانت لاوه اچ من دیل و یان بست
نسخهی شادروان نخجوانی:
بدیدم چشم مستت رفتم از دست
کوام آذر دلی بو کو نبی مست
به آب زندگیای خوش عبارت
لوانت لاو چَمَن دیل و گیان بست
سنجش زبانشناسی این دو مصراع با مشخصات گویشهای ایرانی شمال غربی ایران نشان میدهد که صورت مضبوط در نسخهی شادروان نخجوانی کهنهتر و صحیحتر است و زبان مردم تبریز در روزگار همام را به درستی ارایه میکند. نسخهی چاپ موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران به علت عدم امکان استفادهی انتقادی زبانشناسی از نسخهبدلها فقط صورت تحریفشده یا صورت جدید این دو مصراع را - به خصوص در بیت دوم - نشان داده است.
توجه بفرمایید به تفاوت مصراع اول از آخرین بیت غزل همام به مطلع «خیالی بود و خوابی وصل یاران» در نسخهی چاپ موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران (غزل شمارهی 158) و بعضی نسخههای دیگر:
دیوان چاپ موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران:
وَهار و وَل وِه جانان دیم خوش بی
نسخهی دیگر:
وَهار و وَل و دیم یار خوش بی
(معنی: بهار و گل به روی یار خوش باشد)
در مورد این مصراع، برعکس نمونهی نخست، صورت مضبوط در متن چاپی موسسهی تاریخ و فرهنگ ایران صحیحتر و قدیمیتر مینماید و صورت مضبوط در نسخهی دیگر به احتمال قوی جدیدتر است.
برای این که کیفیت تحریف و تغییر در آثار گویشی و دشواری پژوهشهای مربوز به لهجهشناسی و لزوم احتیاط و شکاکی علمی در این باره کاملاً معلوم گردد به این دوبیتی فهلوی منسوب به باباطاهر توجه بفرمایید:
کَشیمون ار بخواری از که ترسی
کَشیمون ار بزاری از که ترسی
به این نیمه دلی از کس نترسم
دو عالم دل تو داری از که ترسی
(با تفاوتهای ناچیز در نسخهها)
صورت صحیح و قدیمی این فهلوی خوشبختانه در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم مذکور است و حدود تصورناپذیر تحریفاتی را که در مدت چند صد سال امکان دارد در یک فهلوی صورت گرفته باشد به خوبی نشان میدهد:
ار کریمون (به) خواری اچ که ترسی
ور کشیمون (بزاری) اچ که ترسی
ازای نیمهدلی نترسم اچ کیچ
ای گهان دل ته داری اچ که ترسی
دو بیتی منسوب به یعقوب اردبیلی که به لهجهی آذری اردبیلی (یعنی زبان ایرانی مردم اردبیل در سدههای گذشته) سروده شده (مذکور در هفت اقلیم) غالباً به این صورت نوشته شده:
رشته دستت بلا کلکون کریته
تو بدستان هزاران خون کریته
در آیینه نظر کن تا بوینی
که وینم زندگانی چون کریته
صورت صحیح این فهلوی یا آذری اردبیلی بیتردید چنین است:
اشته دستت بلا گلگون کریته
تا به دستان هزاران خوی کریته...
«اشته» ضمیر ملکی منفصل دوم شخص مفرد و «کری» به معنی «کُنیم» است. مقایسهی این واژهها با معادل آنها در گویشهای ایرانی قدیم و همچنین برخی لهجههای ایرانی کنونی در آذربایجان (زبان هرزنی) صحت این نظر را تأیید میکند.
به عنوان شاهد برای نشان دادن اهمیت تطبیقات و سنجشهای زبانشناسی و لهجهشناسی در مورد زبان ایرانی دیرین آذربایجان نمونههایی ذکر میکنیم:
الف) به تشابه ضمایر منفصل ملکی در زبان هرزنی (گویش ایرانی گلینقیه و بابره و هرزند عتیق) و تاتی (گویش ایرانی کنونی مناطق حسنو و دیزمار) توجه بفرمایید:
هرزنی: چَمَن گونِم = جان من
هرزنی: اشته گونِر = جان تو
هرزنی: جوِی گونِی = جان او
هرزنی: چاما گونمون = جان ما...
تاتی: چِمَن آسپ = اسب من
تاتی: تِه آسپ= اسب تو
تاتی: چَیا آسپ = اسب او
تاتی: چَمی آسپ = اسب ما...
این تشابه از یک سو نزدیکی این دو زبان ایرانی - که هم اکنون گروهی از هممیهنان روستایی ما به آن زبانها تکلم میکنند - را ثابت میکند، و از سوی دیگر شباهت و نزدیکی هرزنی و تاتی کنونی را، دستکم در مورد ضمایر منفصل تملیکی، با زبان مردم تبریز در قرن هفتم و هشتم هجری - قیاس با «چمن دیل و گیان» به معنی «دل و جان من» در شعر همام برابرِ نسخهی نخجوانی - نشان میدهد.
ب) این مصراع منسوب به یکی از اطرافیان شیخ صفیالدین، یعنی به زبان فهلوی اردبیلی، در قرون هفتم و هشتم است: «دیره سر باستانه اچ ته دارم» یعنی «دیری است که سر به آستانهی تو دارم». در این مصراع «اچ ته» نقش ضمیر ملکی و وسیلهی اضافه را ایفا میکند و کیفیت ساختمان «اشته» ضمیر منفصل ملکی در هرزنی و همچنین در فهلوی منسوب به یعقوب اردبیلی را روشن میسازد و در واقع میتوان گفت «اچ ته» صورت قدیمیتر یا ادبیتر «اتشته» محسوب میشود: اچ ته = اش ته = اَشته = اِشته.
ج) این فهلوی مشهور متعلق به شیخ صفیالدین اردبیلی و به زبان اردبیلی در سدههای هفتم و هشتم سروده شده است (سلسله النسب صفویه):
صفیّم صافیم گنجان نمایم
به دل دَردَژَرم تن بیدوایم
کس به هستی نبرده ره به اویان
از به نیستی چو مردان خاک پایم
یعنی: صفی هستم، صافی هستم، نشاندهنده و نمایانکنندهی گنجها (ی حقیقت) هستم. به دل دردمند و به تن بیدوا هستم. کسی به هستی (به واسطهی خودبینی) ره به خدا نبرده است. من به نیستی (از پرتو فنا و به واسطهی فروتنی) خاک پای مردان هستم.
در این دو بیتی «دَردَژر» به معنی «دردمند» (در زبان کنونی آذربایجان هم این کلمه به صورت Dardajar استعمال میشود) و «اویان» در مفهوم «حق و خدا» و «از» به معنی «من» است و «چو مردان خاک پا» نیز «خاک پای مردان» معنی میدهد. «چو مردان خاک پا» از نظر ساختمان تفاوتی با «اچ ته آستانه» و «استه دستت» در فهلوی یکی از پیروان شیخ صفیالدین و فهلوی منسوب به یعقوب اردبیلی ندارد و از نظام گویشی واحدی در مورد اضافهی تملیکی حکایت میکند.
د) در هرزنی و تاتی «من» به صورت «من و مون» استعمال میشود، ولی در اردبیلی به صورت «اَز» و در خلخالی به شکل «اَزی» دیده میشود. شکل اردبیلی و خلخالی مطابق با مختصات لهجهشناسی ایرانی در شمال غرب است و شاید به همین علت (یعنی تفاوت اساسی هرزنی و تاتی با اردبیلی و خلخالی قدیم در این مورد) استنتاج خاصی در مورد تفاوت بنیادی این گویشها بکنیم. ولی چنین استنتاجی ناصحیح است و میتوان اطمینان داشت که صورت «من و مون» در هرزنی و کرینگانی تحت تأثیر گویشهای متأخّر پیدا شده است و یقیناً در هرزنی و کرینگانی قدیم نیز «اَز = من» استعمال میشده.
جزیرههای زبانی در آذربایجان
علاوه بر مواد لفظی و معنوی ایرانی بیشمار که در زبان کنونی آذربایجان وجود دارد و یادگار زبان دیرین این سرزمین است، هنوز در برخی مناطق آذربایجان گویشهای اصیل ایرانی وجود دارد و گروهی از مردم روستانشین آذربایجان به زبانهایی که صددرصد ایرانی و از لحاظ مختصات صرفی و نحوی کهنهتر از همهی نمونههای موجود آذری قدیم است، سخن میگویند. این مناطق را به مناسبت این که در قلب زبان کنونی، یعنی گویش متأخّر آذربایجان، ویژگیهای زبان قدیم را از هر حیث حفظ کردهاند «جزیرههای زبانی» مینامیم. مهمترین این زبانها تا جایی که اطلاع داریم «هرزنی»، «تاتی» و «خلخالی» است. مرکز جزیرهی زبانی «هرزنی» روستای گلینقیه در چند فرسخی مرند و مرکز زبان «تاتی» یا زبان مناطق دیزمار و حَسَنو روستاهای کرینگان و اَرَزین است.
بررسی ویژگیهای این زبانها به خصوص زبان هرزنی، که ظاهراً اصیلتر ودستنخوردهتر مینماید، نکات زیر را نشان میدهد:
1. گردآوری مواد این زبانها، که به سرعت نابود میشوند و تا چند سال دیگر شاید اثری از آنها باقی نماند، شاید از لحاظ حفظ آثار زبان دیرین ایرانی این سرزمین ضرورت و اهمیت فوقالعاده داشته باشد. اگر چه برخی محققان این زبانها و به ویژه هرزنی را گویشهای مهاجر و همریشهی گویش طالشی دانسته و در آذری بودن آنها تردید کردهاند، ولی مناسبات و تشابهات متعدد بین این زبانها و آثار بازمانده از آذری قدیم صحت این نظریه و تردید را تأیید نمیکند.
2. شگفتانگیز است که این گویشهای ایرانی با وجود مرور قرنها و آمیختگی با گویش متأخر اصالت ساختمانی و ویژگیهای کهن صرفی و نحوی خود را حفظ کردهاند و با توجه به مختصاتی، از قبیل صرف اسامی و غیره که ویژگی زبانهای ایرانی پیش از اسلام به شمار میرود، حتا از فهلویات آذری قرن هفتم و هشتم هجری نیز کهنهتر و اصیلتر به نظر میآیند.
مطالعهی مقالههای «نکتهای چند از زبان هرزنی» در شمارهی سوم دورهی ششم و «فعل در زبان هرزنی» در شمارهی زمستان 1341 و شمارهی بهار 1342 نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز اهمیت و مشخصات یکی از این زبانها را (هرزنی) آشکار خواهد ساخت.
مواد ایرانی در گویش کنونی آذربایجان
اگرچه در روزگار صفویه، که بانی وحدت سیاسی و مذهبی ایران بودند، آسیبی بزرگ به وحدت زبان ایران وارد آمد، ولی زبان آذری یکباره و سراسر از بین نرفت، بلکه مواد لفظی و معنوی زبان ایرانی دیرین آذربایجان در گویش کنونی باقی ماند. نکات زیر در این باره قابل توجه است:
1. در زبان کنونی آذربایجان واژههای آذری و فارسی (به طور کلی ایرانی) فراوان است و تقریباً همهی نامهای پیشهها و اصطلاحهای کشاورزی و دامداری و خانهداری و صدی هشتاد اعلام جغرافیایی و نامهای اماکن آذربایجان، ایرانی و آذری (یعنی زبان دیرین ایرانی آذربایجان) است و لغات ترکی زبان آذربایجان بیش از سی درصد مجموع لغات این زبان را شامل نیست. برای واژههای ایرانی و دیگر واژههای مصطلح فارسی که در زبان کنونی آذربایجان وجود دارد میتوان به کتاب زبان کنونی آذربایجان تألیف آقای دکتر ماهیار نوابی، استاد ارجمند دانشگاههای ایران، مراجعه کرد. همچنین برای نامهای قریهها، قصبهها، شهرها و مکانهای آذربایجان و کلمات آذری (به طور کلی ایرانی)، که در زبان فعلی آذربایجان رواج دارد، مطالعهی مقالهی «نمونهای چند از لغت آذری» (شمارهی چهار سال هشتم و شمارههای دو، سه و چهار سال نهم نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز) از استاد ارجمند محمدامین ادیب طوسی توصیه میشود.
2. علاوه بر واژهها و مصطلحات ایرانی (آذری و فارسی) که در زبان کنونی آذربایجان وجود دارد، بسیاری از تغییرات و امثال و ترکیبات، فارسی - به طور کلی ایرانی - است. برای آگاهی کافی در این مورد، مطالعهی مقالههای زیر سودمند خواهد بود:
«تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از هوشنگ ارژنگی، نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز: شمارههای یک و دو سال نهم و شمارهی یک سال دهم؛
«تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از رفیعه قنادیان، نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز: تابستان سال 1342.
3. چون اکثر مواد لفظی و معنوی و بالاتر از همه روحِ تعبیرات زبان کنونی آذربایجان چنان که گفتیم ایرانی است، زبان فعلی مردم آذربایجان با زبان ترکی اصیل اختلافات فراوانی دارد تا جایی که زبان آذربایجان برای ترکان و زبان ترکی برای مردم آذربایجان کاملا مفهوم نیست و باید زبانی را که فعلاً مردم آذربایجان به آن سخن میگویند «گویش کنونی یا زبان کنونی آذربایجان» بنامیم نه «ترکی» - چنان که به غلط مصطلح است.
4. نباید تصور کرد مواد ایرانی در گویش کنونی شهرهای آذربایجان بیش از روستاهاست، بلکه مواد ایرانی گویش مردم روستاهای آذربایجان (به ویژه اصطلاحهای کشاورزی و دامداری و نامهای مکانها) اگر بیش از شهرها نباشد، کمتر از آن نیست.
5. مواد ایرانی رایج در گویش کنونی آذربایجان چهار دسته است: یکم، واژههای مشترک فارسی و آذربایجانی؛ دوم، واژههای عربی مفرس رایج در زبان فارسی که در گویش کنونی آذربایجان نیز استعمال میشود؛ سوم، واژههای مشترک ایرانی و آذربایجانی (مقصود واژههای ایرانی است که در زبان فارسی وجود ندارد ولی در دیگر لهجههای ایرانی رایج است)؛ چهارم، واژههای بسیار کهن یا واژههای قدیم آذری که در گویشهای دیگر به چشم نمیخورد ولی در ایرانی بودن آنها جای کمترین تردید نیست. ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که بسیاری از واژههایی که همه آنها را ترکی میپندارند - شاید به علت نداشتن معادل فارسی یا عدم تشابه ظاهری با واژههای فارسی - ایرانی آذری است و ارتباطی با ترکی ندارد.
اصطلاح «آذری» منسوبِ مخفف به «آذربایجان» است و از زبانی که در آذربایجان به آن تکلم میکردند حکایت میکند، ولی باید در نظر داشت که در این تسمیه فقط مکان مطرح نبوده بلکه زمان هم مورد توجه است. «آذری» اصطلاحی است حاكي از زبان ايراني ديرين آذربایجان كه بخش يا دورهی اسلامی زبان ایرانی آذربایجان را از روزگار مادي تا عصر صفوي در بر ميگيرد |
بررسی واژههای دستهی اخیر (واژههای اصیل آذری قدیم که در گویش کنونی مستعمل است) و سنجش آنها با آثار بازمانده از گویش آذری قدیم یکی از معیارهای معتبر برای تثبیت و تعیین هویت آذری آن آثار محسوب میشود ولی متأسفانه تاکنون از این وسیلهی اساسی و مهم در مطالعات زبانشناسی مربوط به فهلویات (و از جمله آذری) استفادهای نشده است یا بنده اطلاع ندارم.
6. اجازه میخواهم برای نشان دادن چگونگی مواد ایرانی و آذری در گویش کنونی آذربایجان به ذکر چند مثال اکتفا بکنم:
- دگو de-gow (= دو گاو)، اصطلاح روستایی به معنی «(زراعتِ) دو گاوه».
- چَرگو car-gow (= چهار گاو)، اصطلاح روستایی به معنی «(کشاورزی) چهار گاوه».
- کَرگه karga (= کارگاه)، اصطلاح روستایی و همچنین نام محل و روستا.
- پِشَه pesak (پیشاهنگ)، اسب پیشاهنگ و پیشتاز.
- قیماخ qeymax (= خامه، خامک)، در آذری قدیم صدای «قی = qey» معادل «خا» در زبان پهلوی و فارسی، و صدای «- اخ = ax-» معادل ak در پهلوی و a (= e) در فارسی است و به این ترتیب xamak در آذری qeymax تلفظ میشود.
قیقناخ qeyqanax (خاگینه = خاگینک). طبق قاعدهی فونتیک مذکور در بالا در این مورد نیز «خا» به «قی» و «-َ ک = ak-» به «- اخ = ax-» تبدیل شده است.
انایین anayin (بیآیین، زشت، بدترکیب). این واژه صورت بسیار کهن خود را حفظ کرده و از لحاظ ساختمان در ردیف واژههای اوستایی متأخر یا پهلوی اشکانی به نظر میرسد و قابل سنجش با صورت باستانی «نفرین» یعنی «انافرین» است.
پژوهندگان زبان آذری قدیم (زبان ایرانی آذربایجان)
وظیفهی اخلاقی است که در این گفتار از کسانی که در زمینههای مربوط به سابقهی تاریخی گویش آذری و آثار بازماندهی آذری قدیم و زبانهای ایرانی که فعلاً در بعضی روستاهای آذربایجان رایج است و مواد و عناصر ایرانی موجود در گویش کنونی مردم آذربایجان تحقیقاتی کردهاند، یاد بکنیم. در ذکر نامها از این که هیچگونه ترتیبی را از لحاظ اهمیت کاری که این دانشمندان و فضلا انجام داده رعایت نمیکنیم (زیرا رعایت ترتیب و اولویت در این مورد، مستلزم بررسی و تأمّل کافی است و فعلاً چنین فرصتی نداریم) شرمندهایم و اگر نام افرادی به علت عدم اطلاع ما فراموش شود و از قلم بیفتد پوزش میخواهیم. طالبان میتوانند برای آگاهی تفصیلی از منابع مربوط به زبان آذری و طبقهبندی این منابع به مقالهی بنده در کتاب چهرهی آذرابادگان در آیینهی تاریخ ایران که در سال 1353 از سوی دانشگاه آذرابادگان، به مناسبت روز تاریخی 21 آذرماه، منتشر شده است مراجعه بفرمایند (صفحههای 230- 214):
شادروان احمد کسروی، شادروان عباس اقبال، شادروان سعید نفیسی، شادروان قزوینی (دربارهی نوشتههای شادروان کسروی)، پروفسور هنینگ، محمدامین ادیب طوسی، یحیی ماهیار نوابی، مجتبی مینوی، صادق کیا، عبدالعلی کارنگ، احسان یارشاطر، یحیی ذکا، رحیم رضازاده ملک، محمد مقدم، رشید عیوضی، هوشنگ ارژنگی، رفیعه قنادیان و جلال متینی.
آذری یا زبان دیرین آذربایجان
دربارهی زبان آذری، یعنی پهنهی وسیع لهجههای پراکندهی ایرانی در آذربایجان، باید نکتههای زیر مورد توجه باشد:
1. بیتردید اصطلاح «آذری» منسوبِ مخفف به «آذربایجان» است و از زبانی که در آذربایجان به آن تکلم میکردند حکایت میکند، ولی باید در نظر داشت که در این تسمیه فقط مکان مطرح نبوده بلکه زمان هم مورد توجه است. یعنی اطلاق «آذری» منحصر به زبان مردم آذربایجان در دوران اسلامی تا روزگار صفویه است و از روزگار صفویه، که زبان ایرانی آذربایجان دستخوش تغییر و تحول اساسی شده، استعمال این اصطلاح نیز موقوف گردیده است. بنا بر این نباید، چنان که امروز میپندارند و حتا مسؤولان و دستگاههای رسمی مانند سازمان صدا و سیما نیز این اشتباه را میکنند، تصوّر کرد که «آذری» به زبانی که در هر زمانی در آذربایجان مورد تکلم است قابل اطلاق است و مثلاً میتوان آذری را به ترکی اطلاق کرد. بلکه «آذری» اصطلاحی است حاکی از زبان ایرانی دیرین آذربایجان که بخش یا دورهی اسلامی زبان ایرانی آذربایجان را از روزگار مادی تا عصر صفوی در بر میگیرد.
نتیجهای که از این توضیح میگیریم چنین است که اگر چه لهجهی امروزین رایج آذربایجان با هیچ یک از ترکیهای اصیل مشابهت ندارد و چنان که گفتیم جز قالب دستوری و استخوانبندی کلی، اکثر مواد لفظی و معنوی آن ایرانی محض است، اما شایسته است لهجهی امروزین آذربایجان را «زبان کنونی آذربایجان» یا «گویش کنونی آذربایجان» یا «گویش آذربایجانی» بنامیم و اصطلاح «آذری» را، که نمایندهی هویت تاریخی زبان ایرانی آذربایجان است، به زبان دیرین این سرزمین، که ظاهراً تا میانه و شاید تا اواخر عصر صفوی در تبریز و شهرها و روستاهای آذربایجان زنده بوده، اختصاص دهیم.
2. «آذری» نام عمومی و عنوان کلی برای لهجههای گوناگون رایج در آذربایجان است که گاهی در مفهوم عام «فهلوی» و گاهی در مفهوم خاص مثلاً «تبریزی، زنجانی، اردبیلی، مراغی، ارموی» و غیره استعمال میشود. نویسندگان هم در این باره سلیقهها و شیوههای متفاوت دارند یعنی در بعضی منابع به جای «آذری» مصادیق جزیی آن – همچون اردبیلی، مراغی و زنجانی - و در بعضی منابع اصطلاح عام آذری به کار رفته است.
3. بررسی «آذری» به علت گسترده بودن پهنه و نامشخص بودن مرزهای آن دشوار است و ظاهراً باید از زنجان تا تبریز و ارومیه و مرزهای ارمنستان و گرجستان را منطقهی آذری دانست. دشواری بررسی به این معنی است که جز به مدد دقتهای علمی و فنی خاص نمیتوان مثلاً لُری را از بعضی گویشهای آذری به خصوص زنجانی تشخیص داد و به سادگی ممکن است اشتباه پیش بیاید. مثلاً اردبیلی با گیلکی و طالشی، و زنجانی با قزوینی و رازی و گاهی لُری و همدانی قابل اشتباه است.
4. «آذری» نسبت به دیگر گویشهای مشابه وضع خاص پیدا کرده و گاهی آن را در معنی وسیع منسوب به آذربایجان پنداشته و از معنی مصطلح آن، که نمایندهی گویش ویژهای باید باشد، غافل ماندهاند. ما میگوییم بدون تردید «آذری» همان «فهلوی» است یعنی «آذری» در واقع «فهلوی در آذربایجان» است و نسبت به «فهلوی» همان مقام را دارد که لُری و همدانی و گیلکی و طبری و رازی و قزوینی و غیره. مطلب قابل توجه دربارهی «آذری» این است که انواع گویشهای محلی و غیرِ دری را در آذربایجان «آذری» خواندهاند و در بعضی دیگر از سرزمینهای ایرانی «فهلوی». اگرچه فهلوی نیز دربارهی همهی گویشهای ایرانی مصطلح عام نیست، بلکه عرصهی مکانی و زمانی محدودی دارد و از سوی دیگر گاهی به جای فهلوی مصادیق خاص آن استعمال میشود.
5. مترادفهای «آذری» را میتوان به شرح زیر برشمرد: آذری، آذربی، فهلوی آذری، آذریه، فارسی (از باب اطلاق عام)، راژی، شهری (برای «راژی و شهری» توجه شود به استعمال این دو واژه در رسالهی مولانا روحی انارجانی در تعریف جوان و کتابهای روضات الجنان و جنات الجنان در شرح حال ماما عصمت و سفینهی متعلق به آقای منوچهر تفضلی در شرح حال مهان شفی «به نقل آقای محمدامین ادیب طوسی در نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز». چنان که از این مدارک بر میآید «راژی و شهری» به معنی «آذری تبریزی» و «آذری اردبیلی» استعمال شده است).
گواهی منابع و اسناد تاریخی دربارهی زبان آذربایجان
برای تعیین هویت زبان آذربایجان در دورهی اسلامی بیش از ده سند تاریخی مورد استناد و استشهاد پژوهندگان بوده و هر کسی بر حسب فکر و میل باطنی خود از این اسناد نتیجهگیری و از ظرفیت کلی و مفروض عبارات و کلمات برای اثبات عقیدهی شخصی و آرزوی قلبی استفاده کرده است. در واقع، این تنها موردی نیست که تتبع تاریخی و پژوهش علمی وسیلهای برای اثبات هدف از پیش تعیین شده قرار گرفته، بلکه دربارهی بسیاری از مسایل تاریخی و فرهنگی با چنین شیوهای، که میتوان آن را «شیوهی کلامی در زمینهی پژوهش و تحقیق» نامید، روبهرو میشویم.
از این مقدمه، که در واقع تمهیدی بود برای جلب عنایت به اهمیت و دقت بررسی تاریخی دربارهی موضوع، میگذریم و به اصل مطلب میپردازیم. اجازه میخواهم تمام اسناد تاریخی شناختهشده دربارهی زبان دیرین آذربایجان را، تا آنجا که به یاد داریم، طبقهبندی کنیم. از این اسناد دهگانه، شش سند صریح و روشن و غیر قابل بحث و تردید است و آشکارا از زبان ایرانی آذربایجان حکایت میکند و دو سند ظاهراً قابل تفسیر و کلی است، ولی چنان که خواهیم دید به مدد اسناد صریح و شواهد و قرائن مسلم این دو سند نیز باید به اسناد صریح افزوده بشود، و بالاخره دو مدرک برگرفته از منابع ادبی و تاریخی ادبی که گاهی عجولانه گواه منفی محسوب شده و بعضی پژوهندگان آنها را دلیل وجود زبان غیر ایرانی در آذربایجان دانسته و یا در توجیه آنها با توجه به مغایرتی که ظاهراً با اسناد صریح دارند درماندهاند. این دو مدرک نیز در تحلیل نهایی مکمل دیگر اسناد و مدارک تاریخی میشود و میتوان به صراحت گفت که منفی یا مبهم بودن این دو مدرک و گواهی، بیش از آن که به مفاد محتوا مربوط باشد، ناشی از عدم حصول مقدمات و شرایط لازم از لحاظ آگاهی پژوهندگان نسبت به مسایل تاریخی و فرهنگی است.
اکنون اسناد و مدارک مذکور را، که اگر شامل همهی اسناد تاریخی در اینباره نباشد شامل اکثر و اغلب آنها لااقل در حدود آگاهی بنده است، به اجمال از نظر میگذرانیم.
مدارک صریح که آشکارا از زبان ایرانی آذربایجان در سدههای اسلامی حکایت میکند:
1. یاقوت حموی در معجم البلدان دربارهی زبان یا لغت مردم آذربایجان و تبریز میگوید: «آنان را گویشی است که بدان آذریه گفته میشود و جز خودشان کسی آن را نمیفهمد». آیا چنین تعریفی ممکن است دربارهی ترکی، زبان مشهور آن روزگاران، باشد و آیا جز گویش محلی ایرانی مفهوم دیگری میتواند داشته باشد؟
2. ابن الندیم در الفهرست از قول ابن مقفع انواع زبان پارسی را «فهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی» مینامد و «فهلوی» را منسوب به فهله (نام پنج ولایت: اصفهان، ری، همدان، ماهنهاوند و آذربایجان» میداند. این قول ابن مقفع سندی است برای شمول صریح واژهی «فهلوی» به «آذری» و مدرکی برای رفع ابهام در این مورد.
3. ابن حوقل در المسالک و الممالک (نیمهی اول قرن چهارم هجری) زبان آذربایجان را «فارسی» معرفی میکند. «فارسی» در این مورد قطعاً اطلاق عام است به گویشهای ایرانی اعم از آذری و در هر حال گویشی در ردیف «فارسی» را میرساند نه ترکی.
4. مسعودی در التنبیه و الاشراف (نیمهی اول قرن چهارم هجری) مصرحاً فهلوی و دری و آذری قدیم را گویشهای زبان فارسی معرفی کرده است. این سند مویّدی است بر آنچه در بالا دربارهی نظر ابن حوقل گفتیم، یعنی نشان میدهد که «فارسی» در مدارک کهن مفهومی اعم از «فارسی دری» یا «دری» داشته و در مفهومی شبیه «زبان ایرانی» استعمال میشده است.
5. مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم زبان مردم اقالیم ثمانیهی ایران (اقالیم الاعاجم) و از جمله آذربایجان را فارسی میداند و میگوید بعضی دری و بعضی منغلقه است (منها دریّه و منها منغلقه). این سند گذشته از تأیید نظری که در ضمن بررسی روایت ابن حوقل و مسعودی دربارهی مفهوم عام فارسی گذشت، از انواع زبان و گویشهای ایرانی (فارسی) گویش دری را در برابر انواع دیگر (منغلقه) قرار میدهد و شکی نیست که «آذری» مثل «فهلوی» از نوع «فارسی منغلق» است نه «فارسی دری»، و همین «فارسی منغلق آذربایجان» است که به قول صاحب معجم البلدان، جز گویندگان آن زبان (مردم آذربایجان و تبریز)، کسی آن را نمیفهمد.
6. حمدالله مستوفی که در نیمهی اول قرن هشتم هجری به آذربایجان مسافرت کرده در نزههالقلوب تحت عنوان ارومیه نمونهی لهجهی تبریزی را ارایه و زبان مراغه را «پهلوی مغیّر» و زبان زنجان را «پهلوی راست» و زبان گشتاسفی را «پهلوی به جیلانی [گیلانی] بازبسته» ذکر میکند. این سند گرانبها نشان میدهد که در قرن هشتم هجری، در بحبوحهی حکومت ایلخانان مغول، زبان مردم آذربایجان از شروان تا زنجان فهلوی - با تفاوتهای گویشی - بوده و نمونهی گویش مردم تبریز نیز شاهدی صادق است که در نیمهی سدهی هشتم تبریزیان به یکی از گویشهای شیرین ایرانی سخن میگفتهاند.
مدارک مبهم و کلی، که مستقیماً صراحت ندارد ولی با توجه به مدارک صریح مذکور در بالا در ردیف مدارک صریح قرار میگیرد:
7. در معجم الادبای یاقوت حموی از قول سمعانی، آذری صحبت کردنِ خطیب تبریزی در حضور ابوالعلاء معری روایت شده. اگر چه در این حکایت واژهی «آذری» ظاهراً مفهوم صریح ندارد، ولی نباید فراموش کنیم که هرگاه «آذری» در این روایت مفهومی جز «فهلوی آذری یا فارسی آذری» مثلاً مفهوم «ترکی» داشته باشد، ذکر «آذری» به جای «ترکی» که زبانی معروف و واژههای مشهور و مأنوس برای یاقوت و خطیب و ابوالعلا بوده به هیچ وجه قابل توجیه نخواهد بود.
8. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی صاحب کتاب البلدان، مردم آذربایجان را مخلوطی از «العجم الآذریه» و «جاودانیه» خوانده است. اگر چه در این منبع از زبان آذربایجان سخنی نرفته است ولی ذکر صفت «آذری» برای «عجم» (ایرانی) میتواند قرینهی روشنی باشد برای درک مفهوم و معنی تاریخی و لغوی «آذری». به عبارت روشنتر، همچنان که «عجم آذری» مفهومی جز «ایرانیان آذربایجان» نمیتواند داشته باشد و میان «عجم» و «آذری» رابطهی عموم و خصوص مطلق وجود دارد برای «آذری» به معنی زبان آذربایجان نیز جز «زبان عجم آذری» یا «زبان ایرانیان آذربایجانی» مفهومی قابل تصور نیست. سنجش آذری با «فارسی» در مفهوم خاص آن که هم به ایرانیان اهل فارس (مثل سلمان فارسی) و هم به زبان ایرانی مردم فارس اطلاق شده بر وضوح مطلب خواهد افزود و همچنین سنجش آن با واژههای منسوب دیگر مثل «خوارزمی، سغدی، بلوچی، طبری، مازندرانی، رازی، زنجانی، همدانی و قزوینی» و غیره که هرگز ممکن نیست مفهومی جز گویش محلی یا اهل محل مزبور داشته باشد. میخواهیم بگوییم زبانهای مشهور اقوام مثل عربی و ترکی همیشه و در همهجا عربی و ترکی نامیده شده و هرگز دیده نشده است که مثلاً به جای عربی اصطلاح «بغدادی» و «دمشقی» و «بیروتی» و «قاهری» یا «عراقی» و «سوری» و «لبنانی» و «مصری» استعمال شود.
مدارک و شواهدی که گاهی گواه منفی دربارهی سابقهی ایرانی زبان آذربایجان تلقی شده:
9. قول ناصرخسرو در سفرنامه دربارهی شعر نیک گفتن و فارسی نیکو ندانستن قطران تبریزی گاهی چنین تعبیر شده که مردم تبریز، و از جمله قطران، در آن روزگار فارسی نمیدانستهاند. تنها نقص این تعبیر، معلوم نبودن معنی دقیق فارسی در این عبارت ناصرخسرو است و کسانی که چنین تعبیری را میپذیرند، ظاهراً نمیخواهند زحمت بررسی تاریخی معنی «فارسی» را بر خود هموار سازند. سنجش واژهی فارسی در عبارت ناصرخسرو با واژهی فارسی در دیگر اسناد تاریخی - به شرحی که گذشت -برای حل این نکته بسنده خواهد بود و نشان خواهد داد که واژهی «فارسی» گاهی اصطلاح عام برای زبان ایرانی است (چنان که فُرس نیز اصطلاح عام برای سرتاسر سرزمین ایران بوده) و گاهی اصطلاح خاص برای گویش شمال شرقی و شاید احیاناً برای گویش جنوب غربی ایران. در روایت ابن الندیم از قول ابن مقفع در واقع فارسی در مفهوم عام به کار رفته و ضمناً فارسی در مفهوم خاص نیز یکی از انواع پنجگانهی فارسی (در مفهوم عام) محسوب شده است و از سوی دیگر «دری» مستقل از «فارسی» (در مفهوم خاص) تلقی شده و ظاهراً مقصود از «دری» گویش شمال شرقی ایران یعنی «پارسی دری» و مقصود از «فارسی» گویش جنوب غربی ایران یعنی «پارسی فارسی» بوده است. طبق قول ابن مقفع زبان آذربایجان از انواع زبان ایرانی فارسی (در مفهوم عام) بوده ولی در اصطلاح «فهلوی» نامیده میشده است نه «فارسی».
قول مسعودی و ابن حوقل نیز تلویحاً مؤیّد همین تقسیمبندی است با این تفاوت که ابن حوقل فقط اصطلاح «فارسی» در مفهوم کلی و عام را برای تمام گویشهای ایرانی و از جمله برای زبان آذربایجان به کار برده و مسعودی بر عکس از تعمیم به تخصیص کامل گرویده و از انواع «فهلوی» گویش آذربایجان را با اصطلاح خاص «آذری» مشخص ساخته است. قول مقدسی نیز مطابق اقوال ابن الندیم و ابن حوقل و مسعودی است با این تفاوت که از گویشهای «فارسی» گویش «دری» را به عنوان شاخهی مشخص پذیرفته و انواع دیگر را تحت عنوان «منغلقه» قرار داده و در واقع «منغلقه» را در مفهوم «فهلوی» - اعم از فهلوی آذری و رازی و اصفهانی و لری و همدانی و غیره - استعمال کرده است. به عبارت دیگر، از نظر مقدسی زبان فارسی خراسان بزرگ «دری» و زبان ایرانی آذربایجان و بعضی دیگر سرزمینهای ایرانی «منغلقه» است، و طبیعی است که گویندگان و متکلمان فارسی دری زبان خود را اختصاصاً «فارسی» و گویشهای دیگر ایرانی را منغلقه، و نه فارسی در مفهوم خاص آن، تلقی کرده باشند؛ چنان که هم امروز مردم تهران زبان خود را فارسی ولی گویش محلی گیلان و بلوچستان و لرستان و حتا اصفهان را معمولاً گیلکی و بلوچی و لری و اصفهانی مینامند. روایت حمدالله مستوفی که گویشهای مختلف آذربایجانی (گویش مراغه و زنجان) را پهلوی (فهلوی) نامیده حاکی است که «فارسی» برای زبان آذربایجان مصطلح نبوده بلکه زبان آذربایجان را «فهلوی» یا «آذری» میگفتهاند و بنابراین اگر گفته شده باشد فلان مرد آذربایجانی فارسی نیک نمیدانسته دقیقاً به این معنی است که زبان او «فهلوی آذری» بوده و «فارسی دری» یعنی «فارسی خراسانی و ماوراءالنهری» را نیک نمیدانسته است.
بر اینپایه، قول ناصرخسرو دربارهی شعر نیک گفتن و فارسی نیکو ندانستن قطران فقط حاکی است که اولاً قطران مشکلات دیوان منجیک و دقیقی را نمیدانسته و چون زبان منجیک و دقیقی دری بوده در واقع قطران مشکلات فارسی دری را نیک نمیدانسته است، و ثانیاً ناصرخسرو طبعاً فارسی را به معنی زبان تکلم خود تلقی کرده و به کار برده و شکی نیست که قطران زبانش آذری یا فهلوی بوده، نه فارسی دری مثل ناصر خسرو و دقیقی، یعنی آن فارسی دری که حجت خراسان آن را «پُربها لفظ دُرّ دری» خوانده و با مباهات و به آواز بلند گفته است که در پای خوکانش نریزد.
هنگامی که این مقاله زیر چاپ بود، مقالهی آقای دکتر جلال متینی با عنوان «دقیقی، زبان دری و لهجهی آذری»، متضمّن بررسی تفاوتهای موجود در زبان دری و لهجهی آذری در قرن پنجم هجری و ارایهی نوع مشکلات قطران تبریز در دیوان دقیقی بر اساس ابیات مستشهد از اشعار دقیقی در کتاب لغت فرس اسدی طوسی، مندرج است و حدود اختلاف و اشتراک فارسی دری و آذری را در آن روزگار در چارچوب مواد مذکور نشان میدهد.
10. شاید گروهی نیز سخن نظامی را در آغاز داستان لیلی و مجنون از قول ممدوحش خاقان اخستان احتمالاً حاکی از ترکیزبان بودن نظامی و در نتیجه مردم شروان و آذربایجان دانسته و تصور کرده باشند که چون نظامی ترکیگوی بوده یا ترکیسُرایی معمول آن روزگار بوده، به این مناسبت شروانشاه از نظامی میخواهد که لیلی و مجنون را به فارسی به رشتهی نظم کشد زیرا: ترکی صفت وفای ما نیست/ ترکانهسخن سزای ما نیست.
چنین تصوری به دلایل متعدد باطل است و چون میتوان برای تفصیل این مطلب به کتاب زبان کنونی آذربایجان تألیف آقای دکتر ماهیار نوابی (ص 20-18) مراجعه کرد تنها به ذکر این نکته اکتفا میورزیم که محتملاً، بلکه یقیناً، مسألهی «وفای ترکی» و «سخن ترکانه» اشاره به حدیث مشهور آن روزگاران یعنی بدعهدی محمود غزنوی در حقّ فردوسی توسی و «وفا به عهد نکردن و سخن و وعدهی یاوهی آن ترک بُتشکن» است، چنان که سنایی گوید: وفا ناید از ترک هرگز پدید / ز ایرانیان جز وفا کس ندید.
مدارک مستقیم یا آثار بازمانده از زبان آذری
از لهجه یا زبان آذری یعنی زبان دیرین مردم آذربایجان آثار قابل توجهی بازمانده است که با بررسی و سنجش دقیق علمی آنها میتوان مبانی زبانشناسی آن زبان و همچنین مختصات گویشی لهجههای ایرانی پراکنده در سرزمین آذربایجان را کمابیش روشن ساخت. به دست آمدن چنین مختصات و مشخصاتی وضع و موقع زبان آذری را نسبت به دیگر زبانهای ایرانی معین خواهد کرد وتشخیص آثار آذری اصیل را در میان آثار گویشی مشکوک امکانپذیر خواهد ساخت.
آثار پیداشده از زبان آذری قدیم، تا جایی که بر بنده معلوم است، به دو دسته یعنی «آذریهای مسلم» و «آثاری که آذری بودن آنها محتمل ولی مشکوک است» قابل تقسیم است. سعی میکنیم آثار بازمانده یا به عبارت رساتر آثار پیداشدهی زبان آذری را - اعم از مسلّم و مشکوک - البته در حدودی که اطلاع داریم در زیر ذکر بکنیم و امیدواریم توانسته باشیم فهرست بهنسبت کاملی از آثار بازماندهی آذری کهن به استحضار برسانیم.
آذریهای مسلم:
1. یازده دو بیتی از شیخ صفیالدین اردبیلی؛ به لهجهی اردبیل؛ مأخذ و مرجع: سلسله النسب صفویه.
2. سه دو بیتی از مریدان شیخ صفیالدین اردبیلی؛ به لهجهی اردبیل؛ مأخذ و مرجع: صفوه الصفا.
3. یک دو بیتی از یعقوب اردبیلی؛ به لهجهی اردبیل؛ مأخذ و مرجع: هفت اقلیم.
4. یازده دو بیتی و سه غزل از مهان کشفی؛ به لهجهی اردبیل (نمین)؛ مأخذ و مرجع: سفینهی متعلق به آقای منوچهر تفضیلی. این اشعار آذری را استاد محمدامین طوسی معرفی کردهاند. در این سفینه زبان این اشعار (که باید اردبیلی یا نمینی اردبیلی باشد) راژی معرفی شده است.
5. یک غزل و سیزده دو بیتی از شمسالدین محمدشیرین مغربی تبریزی، قرن هشتم؛ به لهجهی تبریز (امنّد از محال رودقات)؛ مأخذ و مرجع: نسخهی خطی دیوان شمس مغربی متعلق به آقای عبدالمجید مولوی. ارایهی این اشعار آذری را نیز مدیون استاد ادیب طوسی هستیم.
6. یک عبارت از ماما عصمت اسبُستی تبریزی و یک دو بیتی به نقل از ماما عصمت؛ به لهجهی تبریز؛ مأخذ و مرجع: روضات الجنان و جنات الجنان. پیش از انتشار روضات الجنان به تصحیح دانشمند معظم آقامیرزا جعفر سلطان القرائی این عبارت و این دو بیتی را استاد ادیب طوسی با استفاده از نسخهی خطی متعلق به کتابخانهی شادروان ثقهالاسلام، که در تصرف آقای سلطان القرائی بوده، و همچنین عبارت ماما عصمت را استاد ماهیار نوابی و آقای کارنگ به نقل از مزارات تبریز، که فیلمش را استاد مینوی از استانبول آوردهاند، ذکر کردهاند. در روضات الجنان زبانی که شعر منقول از ماما عصمت به آن سروده شده راژی یا شهری نامیده شده است.
7. جملهای از پیر حاجی حسن خطاب به میرزا اسکندر پسر قرا یوسف؛ به لهجهی تبریز؛ مأخذ و مرجع: روضات الجنان.
8. یک غزل ملمّع و همچنین بیت پایان یک غزل از همام؛ به لهجهی تبریز؛ مأخذ و مرجع: غزل شمارهی 12 و بیت آخر غزل شمارهی 158.
9. چهارده فصل پایان رسالهی مولانا روحی انارجانی؛ به لهجهی تبریز؛ مأخذ و مرجع: برای چاپهای گوناگون این سند گرانبها رجوع شود به مقالهی «زبان آذربایجان» از اینجانب در کتاب چهرهی آذرابادگان در آیینهی تاریخ ایران، ص 225-224 (شمارههای 20-15).
10. چند عبارت کوتاه از شیخ صفی و علیشاه و مردم تبریز؛ به لهجههای اردبیل و تبریز؛ مأخذ و مرجع: صفوه الصفا، مزارات، نزهت القوب.
11. بیست واژهی آذربایجانی از عبدالملک قفّالی؛ به زبان آذری؛ مأخذ و مرجع: البلغه، کتاب لغت عربی به فارسی که عبدالملک قفالی بر یکی از نسخههای آن که خود استنتاج کرده حواشی نوشته و از جمله معادل آذربایجانی بیست واژه را ذکر کرده است. این سند در سخنرانی استاد مجتبی مینوی در ششمین کنگرهی تحقیقات ایرانی در دانشگاه آذرابادگان معرفی و این بیست واژه ارایه شده است.
12. در حدود سیونه واژه به زبان دیرین آذربایجان و هشت واژه به لهجهی تبریز و اسبُست و دو واژه به لهجهی خوی و یک واژه به لهجهی ارونق و یک واژه به لهجهی زنوز و هرزن و یک واژه به لهجهی نخجوان و یک واژه به لهجهی اران و موقان؛ مأخذ و مرجع: منابع مختلف (الانساب سمعانی، روضات الجنان، آثار البلاد قزوینی، نزهه القلوب، تحفه القلوب، زینه المجالس، الابنیه عن حقائق الادویه، معجم البلدان، صحاح الفرس، مجمع الفرس، لغت فرس، برهان قاطع، فرهنگ رشیدی، فرهنگ جهانگیری، آنندراج، مکاتبات رشیدی). این واژهها به کوشش آقای دکتر صادق کیا گردآوری و در شمارهی سوم «ایرانکوده» و شمارهی سوم سال سوم مجلهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران و سپس با دگرگونیهایی جداگانه با عنوان آذربایگان، آگاهیهایی دربارهی گویش آذری (از صادق کیا، 1354) منتشر شده است.
آذریهای مشکوک:
1. دو فهلوی که عبدالقادر مراغهای نقل کرده و هر دو رباعی (به خصوص اولی) از لحاظ مختصات زبانی «آذری» به نظر میآیند؛ ظاهراً به لهجهی مراغهای؛ مأخذ و مرجع: کتابی که عبدالقادر بن الحافظ مراغهای در موسیقی تألیف کرده، نسخهی خطی این کتاب با شمارهی 1304 در کتابخانهی ملی ملک محفوظ است (ادیب طوسی، نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز).
2. قطعهای از جولاههی ابهری؛ ظاهراً بلکه قطعاً به لهجهی ابهر زنجان؛ مأخذ و مرجع: بعضی نسخههای تاریخ گزیدهی حمدالله مستوفی، این قطعه را با دو قطعه شعر محلی دیگر پروفسور ادوارد براون در مجلهی انجمن آسیایی همایونی در شمارهی ژوئن 1901 منتشر کرده است (بنگرید به مقالهی «نمونهای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز در قرن هفتم» در نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز از استاد ادیب طوسی).
3. یک قطعه و یک دو بیتی در المعجم فی معاییر اشعار العجم که ظاهراً آذری و شاید از همام جولاهه باشد؛ ظاهراً به لهجهی زنجان؛
قطعه:
دل در دینم ای شوشا اواکر
دوبیتی:
خوری کم زهره نی کش سا ببوسم
4. قطعهای از شخصی به نام ایانج یا اتانج (شاید: انانج= اینانج) از مردم زنجان؛ ظاهراً به لهجهی زنجان؛ مأخذ و مرجع: همان مأخذ و مراجع مذکور در شمارهی دو مربوط به جولاههی ایبهری (پروفسور براون، استاد ادیب طوسی).
5. دو قصیده به خط محمد بن احمد السّراج تبریزی؛ احتمالاً به لهجهی تاتی یا زنجانی؛ مأخذ و مرجع: نسخهی خطی کتابخانهی ایاصوفیا به شمارهی 2051 به خط محمد بن احمد السراج تبریزی. استاد مجتبی مینوی عکس این نسخه را برای دانشگاه تهران تهیه کردهاند.
جمعبندی
بنا بر آنچه گفته شد تعداد و آمار آثار بازمانده از آذری کهن، تا جایی که بنده اطلاع دارم، به شرح زیر است:
آذریهای مسلم: چهل دو بیتی، پنج غزل، یک بیت در پایان یک غزل، چهارده فصل پایان رسالهی مولانا روحی انارجانی، بیست واژه در کتاب البُلغه، در حدود پنجاه و سه واژه در منابع مختلف، و شاید پنج عبارت کوتاه.
آذریهای مشکوک: سه دو بیتی، سه قطعه، دو قصیده.
بیتردید با پژوهش بیشتر، آثار دیگری از آذری کهن در متنهای نظم و نثر و کتابهای لغت به دست خواهد آمد و همچنین تثبیت آثار مشکوک و تعیین مختصات زبان آذری و لهجههای گوناگون آن امکانپذیر خواهد شد.
برگرفته از: ماهنامهی ایرانمهر، دورهی جدید، شمارهی 5، آذر 1382