داستان ایرانی
در مذمّت اسراف و تبذیر
- داستان ایرانی
- نمایش از شنبه, 26 فروردين 1391 11:50
- بازدید: 5089
برگرفته از شورای گسترش زبان و ادب فارسی
به نقل از کتاب جوامع الحکایات نوشتهٔ محمد عوفی
شک نیست که اسراف, مُبذَّرِ کنوزِ اموال و مخرَّبِ قصورِ اعمار ست و مرد مسرف, از فایدة نعمت محروم بود و به وخامت عاقبت و ندامت, گرفتار. و نصّ قرآن, مر فرزندان آدم را در تناولِ طعام و محافظت غذا میفرماید: قوله- تعالی- «کُلُوا وَ اشَرُبوا وَ لا تُسِرفُو اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرفین» و مصطفی- صلعم- فرموده است: «الاِقتصادُ نِصفُ العیش» و گفتهاند: این حدیث در میانه گرفتن آن است که دخل چنان گیری که شاید و نتیجة دیگر آن است که خرج چنان کنی که باید.
و جماعتی که آفریدگار- سبحانه و تعالی- مرایشان را نعمتی فاخر, و مالی وافر کرامت فرموده است, ایشان مر آن اموال را به اسراف و تبذیر بر باد دادند, و به عاقبت جامِ مذلّت چشیدند و از آن اسراف, هیچ فایده ندیدند, و درین باب حکایاتی چند ایراد خواهد افتاد تا برهانِ این معنی و صدقِ آن دعوی, به حقیقت انجامد. بتوفیق الله و مشیّته.
حکایت 1- آوردهاند که ندیمی از ندمای امیرالمؤمنین مأمون, شبی در خدمت او سمری میگفت و از نظم و نثر در پیش وی دری میسفت. پس در اثنایِ آن گفت که: در همسایگیِ من مردی بود دیندارِ پرهیزگار, و کوتاه دستِ یزدان پرست. چون مدتِ حیاتش به آخر آمد, و اجل بر املِ او غالب شد, پسری جوان داشت و بیتجربه؛ او را پیش خود خواند و از هر نوعی او را وصیتها کرد و در اثنایِ آن گفت: ای جانِ پدر, آفریدگارِ عالم- جلّ جلاله- مرا مال و نعمتی داده است و من, آن را به رنج و سختی, حاصل کردهام؛ و آسان آسان به تو میرسد؛ نمیباید که قدرِ آن ندانی و به نادانی آن را به باد دهی. جهد کن تا از اسراف کردن, دور باشی و از حریفانِ پیاله و نواله کرانه کنی.
و من یقین دانم که چنانکه من به عالم آخرت روم, جماعتی از ناهلان, گردِ تو در آیند و یارانِ بد, تو را به فسادها تحریض کنند و تمامت این مالِ تو تلف شود.
باری, از من قبول کن که اگر این همه ضیاع و متاع بفروشی, زینهار تا این خانه نفروشی که مردِ بیخانه چون سپری بود بی دسته. و اگر افلاسِ تو به نهایت رسد و نعمتِ تو سپری شود و دوست و رفیق, خصم شوند, زینهار تا خود را به سؤال بدنام نکنی؛ و در فلان خانه رسنی آویختهام و کرسی نهاده, باید که در آنجا روی و حلقِ خود را در آن طناب کنی, و کرسی از زیر پایِ خود برون اندازی. چه مردن به از زیستن به دشمنکامی.
پدر, جوان را این وصیّت بکرد و به دارِ آخرت, رحلت کرد. پسر, چون از تعزیت پدر باز پرداخت, روی به خرج ِ اموال آورد, و در مدت اندک, تمامت آن مالها را تلف کرد و آنچه عروض و اقمشه بود جمله بفروخت, و جز خانه, مر وی را هیچ دیگر نماند. و کار فقرو فاقه و عُسرتِ او به درجهای رسید که چند شبانروز گرسنه بماند و هیچ کس او را طعامی نمیداد.
پس وصیّت پدرش, یاد آمد. برفت در آن خانه که رسن آویخته بود و کرسی نهاده. بیجاره از غایتِ اضطرار به استقبالِ مرگ باز شد و در آن خانه شد و رسنی دید از سقف معلّق و کرسی در زیر آنه بنهاد و حیات را وداع کرد و بر کرسی شد و رسن را در حلقِ خود انداخت, و کرسی را به قوّت پای, دور انداخت. از گرانی جُثّة او, تیرِ آن خانه بشکست و ده هزار دینار سرخ از میان تیر بیرون افتاد.
چون جوان, آن زر بدید, بغایت شادمان شد, و دانست که غرضَ پدر وی از آن وصیّت, آن بوده است که بعد از آنکه جامِ مذّلت, تجرّع کرده باشد, چون زر بیابد, دانسته خرج کند.
پس, جوان دو رکعت نماز بگزارد و آن زرها به آهستگی در تصرّف آورد و اسبابِ نیکو بخرید و زندگانی میانه آغاز کرد و از آن واقعه, از خوابِ غفلت بیدار شد و بغایتی متنبّه گشت که حکیمِ روزگار شد.
و فایدة این حکایت آن است که مرد مُسرِف, آنگه از خواب بیدار شود که مال از دست بداده باشد و از پای در آمده بُود.
(جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی, مقابله و تصحیح دکتر امیربانو مصفا, دکتر مظاهر مصفا,
جزءِ دوم از قسم سوم, ص 462- 458)
1- مُبذّرِ کنوز اموال : پریشان کنندة گنجهای دارائیها.
2- مُخَرَّب قصور اعمار : ویران کنندة کاخهای زندگانیها.
3- «کُلُوا وَ اشَرُبوا … » : بخورید و بیاشامید ولی اسراف مکنید چرا که او اسرافکاران را دوست ندارد (اعراف 7/31 ترجمة خرّمشاهی).
4- «الاِقتَصاد … » : میانهروی نیمی از زندگانی خوش است.
5- در میانه گرفتن : میانهروی, اقتصاد.
6- سمر : افسانه, داستان.
7- نواله : لقمة خوراکی.
8- تحریض : انگیزش, تحریک.
9- ضیاع : جمع ضیعه, خواستهها (زمین و آب و درخت) معین.
10- سؤال : خواستن, گدایی.
11- خانه : اطاق.
12- اقمشه : جمع قماش, متاع, کالا.
13- تجرّع : جرعه جرعه نوشیدن.
---------------------------------------------
سبک شناسی
جوامعالحکایات از کتب اوایل قرن هفتم است که همانند دیگر کتابهای این سده, آثار نثر سدههای نخستین ادب فارسی, کمتر در آن دیده میشود. این کتاب که مجموعة حکایات گوناگون است که عوفی از منابع مختلف گرد آورده است, از کتب منثوری است که شیوه و سبک نثر در آن یکدست نست. مرحوم بهار معتقد است که چون عوفی در تألیف این کتاب ناگزیر به استفاده از منابع مختلف داستانی بوده است نثر او تحت تأثیر کتب گوناگون, متغیر گشته است عامل دیگر در اینکه در بعضی موارد نثر او سادهتر و کمتکلّف است آنست که داستاننویس به هر حال توجه دارد که خوانندة اثر او از هر گروه و طبقهای خواهد بود که در سنین مختلف و با اطلاعات و معلومات کم یا زیاد, خوانندة کتاب او خواهند بود و طبعاً همین اندیشه, او را به سادهنویسی سوق خواهد داد, همانطور که توجه به نثرهای مصنوع و اندیشة اینکه با سادهنویسی به کماطلاعی منسوب نشود, او را به سوی تصنع و تکلّف,- که لازمة نثر ادوار کهن محسوب میشد- میکشاند.
نثر جوامعالحکایات مانند دیگر متون آن روزگار از آیات و احادیث در ضمن حکایت و داستان بهرهمند است. از اشعار فارسی و عربی نیز برای تنّوع کلام میآورد.
عوفی در انتخاب مطالب تبحّر و حسن نظر دارد و در هر دو کتاب بزرگ خود یعنی جوامعالحکایات و تذکرة لبابالالباب از بهترین حکایات و بهترین اشعار شعرا برگزیده است.
شماره لغات عربی در حدود پنجاه درصد است.
جوامع الحکایات یکی از جامعترین کتابهای کهن در نقل حکایات آموزنده است. مؤلف این کتاب که از نویسندگان مشهور اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است سدیدالدین محمد عوفی است. این دانشمند, نخست کتاب «فرج بعد از شدت» قاضی تنوخی را که به زبان عربی در قرن چهارم هجری نوشته شده بود به پارسی ترجمه کرد و سپس با استفاده از حکایات آن کتاب و دیگر داستانها, کتابِ جوامع الحکایات را به تدوین و تألیف آورد. کتاب مشهور دیگر عوفی که قدیمترین تذکرة لبابالالباب اوست در شرح احوال شاعران فارسی گوی تا زمان او.
نثر جوامعالحکایات مانند دیگر متون آن روزگار از آیات و احادیث در ضمن حکایت و داستان بهرهمند است. از اشعار فارسی و عربی نیز برای تنّوع کلام میآورد. شماره لغات عربی در حدود پنجاه درصد است.