تیرههای ایرانی
درآمدی بر واژهشناسی آبادیهای دیرین آذربایجان
- تيرههای ايرانی
- نمایش از سه شنبه, 02 مهر 1392 11:05
- بازدید: 7605
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 77، شهریور و مهر 1392، صفحه 34 تا 36
دکتر مهیار دیباور
پیوندهای فرهنگی آذربایجان و اران با ایران چنان ژرف، دامنهدار و ناگسستنی است که حتا شمردن آنها، زمانی فراخ میخواهد ولی یکی از سادهترین و شیرینترین این پیوندها، نامهای دیرین کوهها، رودها، شهرها و آبادیهاست. برخورد با نامهایی مانند فاراب [روستایی میان خلخال و میانه ]، داراب [ روستایی نزدیک سراب]، دستجرد [ روستایی نزدیک آذرشهر و نیز روستایی در بخش خروانق شهــرسـتان ورزقان]، بسطام [ روستایی نزدیـک قـره ضیاء الدین]، گـیلانـده [روسـتایی نزدیک هشتجین اردبیل]، رشت آباد [روستایی نزدیک اهر]، لاهرود [روستایی نزدیک مشکین شهر]، دربند [روستایی در هشترود] و بودن همین نامها در جاهای دیگر ایران زمین، همچنین نامهای زیبا و ریشهداری مانند شروان، نخچوان، باکو، لنکران، نارداران، اردوباد، شوشه، گنجه، اهورا، نریمان و دهها دیگر چون اینها در سرزمین اران، انبازش [ اشتراک ] دیرین فرهنگی و زبانی اران و آذربایجان با ایران زمین را به گونهای ساده و سرراست نشان میدهد.
گرچه نام برخی آبادیهای آذربایجان، پس از چیرگی زبانی ترکان دگرگون شده ولی با یک بررسی میتوان به این نکته پی برد که بیشتر نامهای ترکی آبادیها دو دستهاند:
الف ـ نـام آبادی برگردان واژه به واژه نام پیشین و دیرین است مانند ایشکه سو [ آب باریک ]، یالقوز آغاج [ یکّه دار ]، ایستی بولاغ [ گرمخانی، خانی برابر چشمه است ]، سوگودلو [ بیدک ]، گردکانلو [ گردکانک ]، قوزلو [ جوزدان ] و قزلجه [ سرخجه ].
ب ـ دسته دیگر از نامهای ترکی، از نگر زبان شناسی، نوپدید هستند و دیرینگی آنها تنها به چند سده یا حتا چند دهه میرسد، به گونهای که سالمندان روستا، پیدایش آنجا یا دگرگونی نام روستا را به یاد میآورند، مانند چناقچی و روشن آباد در شهرستان خداآفرین که روستاهایی نوبنیاد هستند. گرمسیرها یا قشلاقها نیز از این دسته به شمار میروند که بیشتر آنها نام قشلاق بر سر یا پی خود دارند، مانند قشلاق مددلو و قلی بیگ لو در شهرستان خداآفرین، مدینه قشلاقی در شهرستان پارس آباد و نام تنهای قشلاق در نزدیک گاوگان و خوی. برخی نامهای نوپدید یا آبادیهای نوبنیاد نیز که آنها را در این دسته جای میدهیم، نام آدمی یا تیرهای ( ایلی ) است که پسوند بستگی ( نسبت ) لو، دارد و نامهایی از این دست در آذربایجان فراوانند، مانند خمارلو، شاملو، عاشقلو، محمودلو و صفرلو. برخی دیگر از این دست نامها، به روشنی نشان میدهد که آن آبادی، نشستگاه ( اتراق ) تیرهای تاختگر ( مهاجم ) یا کوچنده بوده یا اینجو و اقطاع [ زمینهای بخشیده شده خان مغول یا ترک ] بوده است، مانند : یای شهری [ تابستانگاه ] که روستایی در دامنه نیمروز خاوری ( جنوب شرقی ) سهند است، پاشابیگ [ روستایی در بخش نظرکهریزی شهرستان هشترود]، علیرضا چای [ رود و روستایی نزدیک اهر ]، قره بابا و علی خلج [ روستاهایی در شهرستان بستان آباد ].
چون نگارنده، به شوند ( به سبب ) کار خود، در شهرستانهای گوناگون آذربایجان باشنده بوده و در هرکدام از آنها زمانی زیسته و باز به شوند کار خود، بیشتر روستاها را یکایک گشتهام، این هوده ( نتیجه ) برایم به روشنی بدست آمده است که چون بومیان آبادیهای آذربایجان به کشت و باغداری میپرداختهاند، روستاها را از دیرباز در جایی مانند کنار رودخانه نهادهاند که کشاورزی و باغداری برایشان آسان باشد ولی تیرههای کوچنده که پیشهای جز دامداری نمیدانسته و نمیتوانستهاند، در چمنزارها و چراگاهها جایگزین میشدند و باز برای همین است که اکنون نیز بسیاری از واژههای وابسته به یکجانشینی و شهرگانی ( تمدن ) مانند واژههای خانهسازی، کشاورزی و باغبانی، در ترکی آذربایجان، آذری هستند، همچون بیل، کلنگ، پنجره، خانه باغ، شخم، گاوآهن [ در ترکی گافِین شده است ]، شانه [ ابزار کشاورزی ] و دهها دیگر. این رشته، سر دراز دارد و نشانههای دیرینگی زبان پارسی و نیم زبانهای ایرانی مانند آذری، تاتی و هرزنی در آذربایجان فراوانند.
باری به باره مهادین ( موضوع اصلی ) نوشتار بازگردیم. نامهای گوهرین ( اصیل ) آبادیهای آذربایجان، خود دو دستهاند : یکدسته، چم ( معنی ) پیچیدهای ندارند و نامهایی زیبا، ساده و گوشنواز هستند، مانند مهربان [ در سراب ]، کندوان [ در اسکو ]، نمین [ در اردبیل ]، زرین، مهمان، آسایش، سیه دولان [ دول، واژه آذری دلو، برابر سطل است و اکنون نیز دولچه در ترکی بکار میرود ]، گله ده، مُهردار، گشایش، تلخاب، دامناب، دربند، برهده و دودِه [ همگی در هشترود ]. دسته دیگر، نامهایی هستند که پی بردن به چم آنها نیاز به آگاهیهای زبانشناسی و کمی تیزنگری، باریک بینی و موشکافی دارد و این راز گونگی و چیستان واری، به شیرینی نام میافزاید. نمونههایی از این دست را در دنباله نوشتار آورده و به واژه شناسی آنها پرداختهایم.
این نیز از بالابختی آذربایجان است که پیشرو واژهشناسی دانشورانه در ایران فرزند آذربایجان بوده است. گرچه « احمد کسروی تبریزی » با پژوهشهای ارجدار و نگاه باریک بین و نکته سنج خویش، راه سختگذری را به روی آیندگان گشود ولی خود، جوانان مرز و بوم را از گرویدن به این راه بازمیداشت.در کنار ارج نهادن به نوشته زنده یاد کسروی، باید افزود امروزه با در نگر ( نظر ) گرفتن نوشتههای بیبنیاد بیگانگان بداندیش و پیروان ناآگاه میهنی درباره پیشینه فرهنگی و زبانی آذربایجان، که با دستاویز کردن آنها ، آرمانهای شومی چون جداسری آذربایجان را دنبال مینمایند، پرداختن دانشورانه به ریشه نام کوهها، رودها، شهرها و روستاهای اران و آذربایجان، یک بایستگی ( ضرورت ) فرهنگی به شمار میرود.
امروزه نیز نویسنده نماهایی کم مایه و بیسواد، نام جایها را با روشهایی آسان، بیبنیاد و خندهآور باز مینمایند، برای نمونه اصفهان را آصفهان [ گفته سلیمان، پادشاه و پیامبر نامدار یهود به فرزین خود، آصف ]، قم را برخیز تازی، تبریز را تب ریزنده [ به شوند داستان پنداری از میان رفتن تب زبیده، همسر هارون الرشید عباسی ]، شمیران را شمعایران و از این دست باز مینمایند.
باری، ارزش کار احمد کسروی تبریزی، هم پیشگامی وی در راه نویی بود که خود بر پایه دانش زبانشناسی و کهندانی و پژوهش در زبآنها و گویشها بنیاد نهاد و هم در دلیری وی بود که خامه پایان بر لودگیها و دروغ بافیهای خامه بدستان بیسواد کشید و نامه یکه تازی آنها را در این میدان، برای همیشه درهم پیچید. دامنه سخن را کوتاه کرده، تنها چند نام زیبا و دیرین از آبادیهای آذربایجان را میآورم.
پوستین دوز ( شهرستان هشترود ) : در گویش مردمان بومی، پسین دوز، با پیش پ، گفته میشود. مرمان بومی خداآفرین نیز « پسیان »، زادگاه نیاکان کلنل محمدتقیخان پسیان، را با پیش پ میگویند. پس باشندگان هشترود، بخش نخست نام این روستا را « پسین » مینامند که دیگرگونه پسین با زبر پ و برابر « در پشت و عقب نهاده » میباشد. بخش دوم یا « دوز » که در دوزدوزان سراب و گهرام دوز یا گرمادوز خداآفرین نیز هست، رویه دیگر دز برابر دژ، قلعه و در چم ( معنی ) گستردهتر، برابر شهر و آبادی است، زیرا تا همین سدههای واپسین، پیرامون هر شهر و آبادی را سور و بارو میکشیدند و به رویه دژ راستین درمیآوردند تا نگهبانی از آن، آسانتر باشد. دوز را به رویه « دیز و دز » در دیزمار [ سرزمین گستردهای که میان شهرستانهای خداآفرین، جلفا و ورزقان بخش شده و گونه ای انگور به همین نام، زبانزد آذربایجانیان است ]، دیزج، دیزک و دزپل یا دزفول نیز مییابیم. به هر روی، نام درست روستای پوستین دوز ، پسیندوز، برابر « آبادی در پشت نهاده » است ولی کارگزاران ناآگاه دولتی در زمانهای گذشته، « دوز » را بن اکنون دوختن گرفتهاند و نام آنرا از پیش خود، پوستین دوز ساختهاند.
تهرابند ( شهرستان هشترود ) : واژه « کهر » بر آهنگ خشت، در زبان سانسکریت برابر گرم میباشد که با گذشت زمان « گهر » و « تهر » شده است. دگرگونی گ به ک، نیازی به گفتگو ندارد و اکنون نیز در گویش مردم شنیده میشود ولی دگرگونی گ به ت، در برخی نامها پیشینه دارد، برای نمونه « کوه » در آذری یا زبان دیرین آذربایجان « تی » بوده و اکنون نیز بومیان، قافلانکوه [ در شهرستان میانه ] را قافلانتی و نیز اژدهاکوه [ در استان زنجان ] را اژدهاتی مینامند. نمونه دیگر از دگرگونی گ یا ک به ت، « کاغت » است که رویه کهن کاغذ میباشد و در ارمنی « توغت » گفته میشود.
واژه « گه » نیز کوتاه شده « گهر » و برابر گرم است. « گه » نام آبادیای در مُکران [ سیستان ] است که در سال 1315 خورشیدی به نیک شهر دیگرگون شد ( درباره زبان فارسی، رویه های 343 و 344) به هر روی، واژه « گهر »، « کهر »، « جهر »، « گه » و « که » یا به همانگونه در نام جایی بکار رفته [ مانند گه گهرام دوز و جهرم ] یا به گونه « ته » بکار رفته است [ مانند تهران، پایتخت کنونی ایران] که در تهران « ته » برابر گرم و « ران » پسوند جایگاه است. گاهی پسوند جایگاه « ران » [ در تهران، شمران و سمیران ] به گونه « لان» نیز در نام آبادیهای دیرین آذربایجان دیده میشود، مانند دهلان هشترود، سهلان تبریز، سبلان اردبیل، مولان کلیبر و مارالان که نام یکی از کویهای تبریز است. پس « تهرابند » کوتاه شده « تهران بند » بوده و چنین میچمد ( معنی میدهد ) : بند یا سدی در جایگاه گرم ؛ و راستی را این روستا [ در دهستان آلمالوی بخش نظرکهریزی شهرستان هشترود ] گرمسیر است و بر کناره رود آلمالوچای نهاده و بیگمان در گذشته برای کاربردهای کشاورزی و باغداری و دیگر کارها، بندی نیز داشته است.
دایممق ( شهرستان ورزقان ) : واژه « دای » در پارسی برابر « مادر » است، چنانکه دینوری در نسک ( کتاب ) کهن دانی خود با نام « الاخبار الطوال » درباره گم شدن بهرام گور مینویسد : « خبر به مادر بهرام رسید. به آنجا پگاه درآمد. دستور داد تا در درون آن خور به جستجو پردازند. پس ریگ و سنگریزه از آنجا درآورده، پشته ها ساختند و از بهرام نشانی نیافتند. میگویند آن جایگاه همان است که « دای مرج » نامیده میشود و این نام از مادر بهرام پیدا شده، چه مادر در زبان پارسی، دای نامیده میشود. » و البته باید افزود که مرج یا مرگ یا مرغ، با زبر میم، برابر چمن و چمنزار است. احمد کسروی با آوردن این بخش از نوشته دینوری، می افزاید : « دینوری چون از مردم ایران است و فارسی را میدانسته، باید گفته او را استوار داشت و آنگاه من از کسانی شنیدم که دای به معنی مادر، هم امروز در زبان بختیاریان بکار میرود. از اینجا آن پندار من، جای خود را گرفت و معنی درست واژه « دایه » روشن گردید. نیز در این میان، دانسته شده [ شد ] که واژه « دایی » که کسانی آنرا ترکی میشمارند، واژهای پارسی است و از همین ریشه میباشد. دایی چون خویش مادری است، از این جهت او را به نام مادر خوانده « دایی » گفته اند. » ( کاروند کسروی، رویه های 433 و 434 ).
بخش دوم این نام « ممق » نیز کوتاه شده « مامک » برابر « مادر گرامی » است که در ممـقان آذرشــهر و مـمکان سلماس نیز دیده میشود. بر همین پایه، « دایممق » به گمان بسیار، دایمامک و برابر مادر گرامی بوده است.
نهند ( شهرستان تبریز ) : احمد کسروی در نوشتاری بنام « نهاوند ـ دماوند » مینویسد : « در زبانها ی باستان ایران، « نها » به معنی پیش و « دما » به ضم دال به معنی پشت و دنبال بوده، چنانکه در نیم زبان ( لهجه ) شوشتری و دزفولی اکنون نیز آندو به همان دو معنی بکار برده میشود و فارسی زبانان خوزستان بجای کلمه های پیش و جلو، و پشت و دنبال، لفظی جز نَها و دُما نمی شناسند و در شعرهایی که برخی از شعرای خوزستان در زبان ولایتی خود سروده اند آن دو کلمه فراوان آمده است. » ( کاروند کسروی، رویه 265 ).
ایرج افشار سیستانی نیز درباره نام « نهبندان » در خراسان مینویسد : « در تاریخ بیهق نوشته شده است که « نی » به زبان پهلوی به معنی « بنا » بوده و نیشابور یعنی بنای شاهپور. اما در فرهنگها، « نه و نیه » به معنای شهر است که عربها مدینه و بلد گویند. همانند نشابور که نه شاپور و نهاوند که نه آوند است. مرحوم دهخدا در لغتنامه گوید : مثل این است که کلمه معنی مخصوص دارد. در نهاوند یا نیشابور یا نهروان که صاحب برهان گوید به معنای شهر است ولی ظاهراً عام تر از شهر باشد، مثلاً جا یا زمین یا امثال آن. شاید نظر دهخدا در این مورد قابل توجیه باشد، چه همان گونه که در فرهنگها، نه و نیه به معنای شهر آمده است، در برابر آن، ده و دیه به معنای روستا، به هر دو صورت بهکار رفته است. » ( پژوهش در نام شهرهای ایران، رویه 607 ).
پس دانسته شد که « نها » با زبر نون، برابر پیش و جلو، و « نه » با زیر نون، برابر شهر و زمین میباشد و « اند » که در نام سهند، مرند، سرند و امند نیز آمده، پسوند جا و هم در پارسی کنونی، برابر چند میباشد، مانند سی و اندی که سی و چند، میچمد. پس « نهند » برابر « آبادی در پیش نهاده » یا « آبادی و جایگاه » در چم همگانی ( معنی عام ) میباشد.
ورزقان : ورز یا برز، بر آهنگ سرد، برابر کشت و کاشتن است که در واژه « برزگر » برابر کشاورز نیز دیده میشود. رویه دیگر آن « بزر » برابر دانه و تخم میباشد که به زبان تازی نیز درآمده و در تازی « بذر » نوشته و خوانده میشود و افزون بر چمهای پیشگفته، برابر « پاشیدن » نیز بهکار میرود، چنان که « تبذیر» از این ریشه و برابر ولخرجی و ریخت و پاش است. در نام روستای « ورزخوران » هشترود که باز به شوند ناآگاهی کارگزاران دولتی در زمانهای گذشته به « وظیفه خوران » دیگرگون شده ولی اکنون نیز بومیان « ورزخوران » مینامندش، واژه « ورز » به چشم میخورد. بخش دوم نام « ورزقان »، قان یا گان است که پسوند جایگاه میباشد. چون پیشه بسیاری از روستاییان آذربایجان از دیرباز کشاورزی بوده، نام ورزقان که رویه درست آن، ورزگان میباشد و اکنون نیز آذربایجانیان چنین میخوانندش، مرکز شهرستان ورزقان، روستایی در بخش خروانق همان شهرستان و روستایی نزدیک ترکمانچای شهرستان میانه، به این نام خوانده شده و نشان از آن دارد که کار کشتگری و برزگری در آنجاها روان بوده است.
در پایان، یادآوری درباره دو واژه پرکاربرد در نام آبادیهای آذربایجان را بایسته میدانم، چراکه برخی ناآگاهان با دستاویز کردن این گونه واژهها، زمینه سردرگمی و گمراهی خواننده یا شنونده را فراهم مینمایند. این دو واژه « قره یا قرا » و « کند » هستند. چون « قره یا قرا » در ترکی برابر « سیاه » است، برخی نیز آمدن این واژه در نام رودی یا کوهی یا دیهی را نشانه آن میدانند که نام آنجا ترکی است و برای آنجا از پیش خود، پیشینه ساختگی نیز دست و پا میکنند ولی باید دانست که قرا در آذری یا زبان کهن آذربایجان، برابر بزرگ بوده و دیگرگونه « کلان » است. برای فرنودن ( اثبات کردن ) این گفته، سه فرنود ( دلیل ) میتوان آورد : یکی اینکه برای نمونه، نام قرارود در ارسباران، در نسکهای سده های نخستین اسلامی « کلانرود » آمده و همان است که به شوند جنگهای بابک خرمدین و پیروانش با سپاهیان تازی در نزدیکی های آن، سرشناس گردیده بود. دوم اینکه در این نامها، هرگاه « قرا » ترکی میبود، میبایست بخش دوم نام هم ترکی باشد ولی قرارود و قراچمن به روشنی نشان میدهند که هردو بخش نام، پارسی است. اگر قرا را واژهای ترکی و برابر سیاه میگرفتیم، به جای قرارود میبایست قراچای میگفتند تا هردو بخش، ترکی باشد و نیز درباره قراچمن که امروزه شهری است بر سر راه پیشین بستان آباد و میانه، تا آنجا که نگارنده میداند، چمن برابر ترکی ندارد و به هر روی در قراچمن نیز، هردو بخش نام، پارسی است. فرنود سوم اینکه در قرارود و قراچمن که برابر رود بزرگ و چمنزار گسترده است، چم ( معنی ) درست و زیبا بدست میآید ولی رود سیاه یا چمنزار سیاه، بی چم ( بی معنی )، ناپنداره ( نامفهوم ) و حتا خنده آور هستند. پس واژه « قرا و قره » در نام آبادیهای آذربایجان، دیگرگونه « کلان » و واژه ای آذری است.
واژه دیگر « کند » است که در نام برخی آبادیهای آذربایجان بهکار رفته و واژهای پارسی است که به ترکی نیز راه یافته و امروزه در زبان ترکی آذربایجان، خود برابر « روستا » است. ژرف نگری در نام شهرها و روستاهایی که در چارچوب ایران بزرگ هستند و پیشینه چند هزار ساله دارند، به روشنی نشان میدهد این واژه پارسی است. برای نمونه سمرقند [ سم + مر + کند ] را می آوریم. سم، سمی، زم، زمی، شم، شام و شمی، همگی رویه های گوناگون یک واژه بوده و برابر « سرما و خنکی » هستند. دگرگونی س و ز در زبان شناسی، نیازی به گفتگو ندارد. دگرگونی سین و شین نیز در برخی واژههای هم ریشه کنونی دیده میشود مانند فرستادن و فرشته، یا ریسیدن و رشته. پس زم و سم و شم، همگی رویههای یک واژه بوده و برابر سرما و خنکی هستند. راستی را هرجایی که این واژه را در نام خود دارد، گرچه در کناره کویر باشد، خنک و خوش آب و هواست، مانند سمیرم، سمیران، شمیران و شاندیز. خود واژه زمستان نیز که « زم » دارد، گویای همین است. « مر یا مار » نیز شاید نشانه جایگاه باشد، چنانکه در مرند، مرکید، دیزمار و مارکان دیده میشود. پیداست واژه « کند » که از دیرباز بر نام آبادیهای ایران بزرگ نهاده شده، پارسی است و سپس به ترکی راه یافته و امروز در ترکی آذربایجان برابر ده و روستا میباشد و در ترکی نوشتاری امروزی، آنرا برابر « شهر » گرفته و « باشکند » را برابر پایتخت ساختهاند. شـاید با در نـگر گرفـتن این نـکته ها بوده است که در نخـستین نشـستهای « کمیسیون جغرافی»ی فرهنگستان زبان پارسی، برآن شدند ( تصمیم گرفتند) در نامگذاریهای نو برای آبادیها و شهرها، واژه های بیگانه به برابر پارسی آنها برگردان شوند بجز واژه « کند » و چنین آوردند « به استثنای کلمه کند که به دلایل عمده، فارسی شناخته شده است و باید در ضمن این ترکیبات، نگهداری شود » ( درباره زبان فارسی، رویههای 333 و 334 ).
بن مایهها (به سامان الفبا) :
1- پژوهش در نام شهرهای ایران؛ ایرج افشار سیستانی؛ انتشارات روزنه؛ تهران؛ چاپ دوم 1382؛ رویه 607.
2- درباره زبان فارسی؛ زیر نظر نصرالله پورجوادی؛ انتشارات مرکز نشر دانشگاهی؛ تهران؛ چاپ نخست 1375؛ مقاله فرهنگستان و تغییر اسامی جغرافیایی در ایران؛ کاوه بیات؛ رویه های 333 ، 334 ، 343 و 344.
3- کاروند کسروی ( مجموعه 78 مقاله و گفتار از احمد کسروی )؛ به کوشش یحیی ذکا؛ شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین؛ تهران؛ چاپ دوم 2536؛ رویه های 265 ، 271 ، 272 ، 277 ، 433 و 434.