صنایع دستی
بررسی مشکلات و جایگاه فرش ایرانی
- صنايع دستي
- نمایش از شنبه, 27 مهر 1392 07:58
- بازدید: 3768
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25709، دوشنبه 15 مهر 1392
شبنم سید مجیدی
گرههای ناگشوده بر تار و پود قالی ایرانی
آواز سر میداد که «مادر بگذار در خانه بمانم، بگذار خستگی از دستانم برود. دلم از کار، خون شده. بگذار دمی بیاسایم.» کودکی پنج ـ شش ساله بود که اینها را وقتی با دستان کوچکش روی دار قالی گره میزد، میخواند تا شاید مادر اجازه دهد ساعاتی از کار دست بکشد.
انگشتان پسرکان پر از زخم بود. چلهها جا به جا از سرخی خون دستانشان گلگون شده بود و آنها همچنان گره میزدند و به سرعت نخها را برش میدادند. همه کارشان آواز بود و رنگ و نقشه. ماهها پشت یک قالی مینشستند و گلهای شاه عباسی و ختاییها و اسلیمیها روی تار و پود فرش، ثمره کارشان میشد.
آن زمان، قالی بافی رسوم خود را داشت. چند نفر روی یک قالی کار میکردند. استادکار از روی نقشه میخواند و آنها گره میزدند. کار، طولانی و طاقت فرسا بود و آواز، جزیی از آن بود. استادکار میخواند: «چهار تا عبایی رد کن!» قالیبافان میگفتند: «زدمش!» و همینطور ادامه پیدا میکرد: «سه تا سفید رد کن، یک قرمز جای خود.» و باز پاسخ میدادند: «زدمش!»
با «حسن جوان شاهی» حداقل به 50 سال قبل رفتهایم. زمانی که 6 ساله بود و اسباب بازی اش نخهای قرمز و سبز و سفید بود و کلافهای بزرگ و کوچکی که از بالای دار آویخته شده بود و خیالاتش پر بود از قالیچههای پرندهای که به دست خودش ساخته شده بود و با آنها به پرواز در میآمد و از اردبیل دور میشد و شاید میرسید به امروز. روزگاری که در آن، خود یک استادکار شده است و هر نخی که روی چله گره میزند، چندین تومان میارزد.
هنری که لگدمال شده است!
کارگاه کوچک و صمیمی استاد جوان شاهی در گوشهای نه چندان خلوت از شهر تهران، فارغ از همه زشتیها و پلشتیها و سیاهیها، به هر علاقه مندی نور و رنگ و صمیمیت هدیه میدهد. اتاقکی روی پشت بام ساختمان خانه جوان شاهی که به حقیقت سرای عشق و شیدایی است و چه قالیهای ارزشمندی به سرانگشت هنرمندانه او، از این خانه بیرون آمده است. دارهای قالی هر سه ضلع اتاق مستطیل شکل کوچک را پر کرده اند. قالیچههای منحصر به فردی که کار هر کدام به نیمه رسیده است و استاد با ظرافت، تار و پود هر کدام را میبافد و شانه می کوبد و زیر لب آوایی را زمزمه میکند.
در و دیوار مزین شده است به انواع کلافهای نخ. نخهای پشمی و ابریشمی، مثل جعبه مداد رنگی کنار هم به دیوار آویخته شده است. بیرون از اتاقک روی محوطه پشت بام، کارگاه رنگرزی کوچک استاد به راه است. نخ قهوهای را نشانم میدهد.
هنوز پوست گردو میان نخها باقی مانده است و میگوید: اینها را با گردو رنگ کردهام. نخ ابریشمی زرد را بیرون میآورد و میگوید: اینها با زرد چوبه به این رنگ در آمده است.
اینجا خانه قالی، این هنر ایرانی است که سالهای بسیاری است مظلوم و محروم واقع شده و در نظر همگان رنگ باخته است و چه بسیار آدمهایی که هر روز آن را پا زدهاند و بیتوجه به هنری که در آن نهفته است، آن را لگد مال کردهاند و گذشتهاند.
فرشبافان، سفیران هنر
جوان شاهی که شاگرد استاد رسام عربزاده، پدر فرش نوین ایرانی است، این گونه شروع میکند: قدیمیترین فرش دنیا با نام فرش «پازیریک» که در دره پازیریک در جنوب سیبری یافته شده است و زمان بافت آن به 2500 سال پیش برمیگردد، متعلق به ایرانیان است و این خود گواه این امر است که هنر فرش از قدیم در وجود ایرانیان بوده است. قالی بافی نگین هنر ایران است و باید قدر آن بسیار دانسته شود. وی با بیان اینکه باید یک روز سال به نام «روز فرش» گذاشته شود، میگوید: فرش بافان ایرانی، سفیران هنر ایران هستند و باید در یک روز خاص در هر سال، از آنان قدردانی شود. زمانی در ایران 12 میلیون نفر در زمینه فرش فعالیت داشتند و آنها شامل تاجران فرش، پشم ریسان، پنبه زنها و خیلیهای دیگر میشدند.
حالا میگویند فقط 2 میلیون و 600 هزار نفر در این هنر فعالیت میکنند و باید به این نکته توجه داشته باشیم که بسیاری از استادان فرشبافی از دنیا رفتهاند و کسی هنوز جای آنها را نگرفته است. وی میافزاید: فرشهای قدیمی ایرانی را آقایان میبافتند. امروزه فعالیت خانمها در زمینه فرشبافی بیشتر شده است، اما کار آنها باید خیلی بیشتر تقویت شود. به این صورت که وامهای مورد نیاز در اختیار کارآفرینان و هنرجویان فرش گذاشته شود. وامها باید به قدری باشد که بتوان با استفاده از آنها، کارهای خوب ارائه کرد. در حال حاضر پشم کیلوگرمی 15 هزار تومان است و ابریشم هر کیلوگرم 500 هزار تومان قیمت دارد. اگر میخواهیم اقتصاد فرش رونق بگیرد، باید وامهای مناسب و کافی در اختیار فرش بافان بگذاریم.
جوان شاهی با همان لحن زیبای آذری ادامه میدهد: متولی فرش، وزارت صنعت، معدن و تجارت است. این وزارتخانه 28 هزار نفر فرش باف را بیمه کرده است که اگر همه آنها واقعاً فرش باف بودند و در سال فقط نیم متر فرش میبافتند، باید هر سال چندین هزار متر فرش بافته میشد، اما متاسفانه چنین چیزی به وقوع نرسیده است. چرا که عدهای از بیمهشدگان شاید اندکی از این کار سررشته داشته باشند، اما واقعاً فرشباف نیستند.
از او در مورد بیکاری دانشجویان رشته فرش میپرسم، میگوید: دانشجویان فرش بافی چندین سال زحمت میکشند و به صورت علمی و عملی فرش بافی را فرا میگیرند، اما هرگز نمیتوانند وارد بازار کار شوند، چراکه کاری برایشان وجود ندارد. آنها باید بتوانند تعاونیهای چند نفره تشکیل دهند و از وام استفاده کنند تا در سال، سه یا چهار متر فرش تولید کنند و اقتصاد فرش را به حرکت وا دارند.
در سالهای دور، پایههای اقتصاد ایران بعد از نفت، روی هنر فرش استوار بود، اما حالا میبینیم که این هنر چنان زمین خورده است که دیگر راه نجاتی ندارد.
فرش، سرمایه هر ایرانی
قدیم ترها هر خانواده ای، خیالش تخت بود که فرش دستبافی زیر پایش است که در مواقع ضرورت و نیاز مالی میتواند به دادشان برسد. فرش، سرمایه هر خانوادهای بود که با فروش آن، مشکلات مالی خانواده حل میشد.
جوان شاهی ـ استاد قالیباف و مدرس دانشگاه در این رابطه میگوید: امروزه دیگر فرش دست باف زیر پای همه خانوادههای ایرانی وجود ندارد. حدود نیم قرن است که فرش ماشینی بر فرش دستباف غلبه کرده و بافندهها و نقاشها را دچار مشکلات بسیار کرده است. کمتر کسی قدرت خرید فرش دست باف را دارد و این وضع بازار فرش را رو به زوال کشانده است.
آن قدیمها در بازار تهران، سه راه بوعلی مرکز نقاشان فرش بود و حداقل 10 مغازه برای نقاشی فرش وجود داشت. الان کل تهران را بگردی، یک مغازه هم برای نقاشی فرش پیدا نمیکنی.
وی ادامه میدهد: نقاش فرش به کسانی میگویند که طرح قالی را روی کاغذهای شطرنجی میکشند و این رشته در دانشگاه هم تدریس میشود، اما با توجه به آمدن نرمافزارهای رایانهای برای طراحی نقشه و طرحهای فرش، این رشته رو به فراموشی میرود و این به ضرر صنعت فرش ایران است.
با نرم افزارهایی که برای طراحی به بازار آمده است، ذوق و علاقه هنرجویان از بین میرود و فرش هر روز، مظلومتر از روز قبل میشود.
فرش بهارستان
«فرش بهارستان»، یک قالی بسیار عالی متعلق به دوره ساسانی بود که در بافت آن از ابریشم، طلا، نقره و جواهراتی چون زمرد و مروارید استفاده شده بود و طرح آن یکی از باغهای بهشت را نشان میداد. این فرش که برای ایوان کسری بافته شده بود، در دوره حمله اعراب به ایران تکه تکه شد! جوان شاهی، مدیریت هنر فرش بافی در ایران را بی شباهت به «فرش بهارستان» نمیداند و میگوید: ـ هنر فرش در ایران هم تکه تکه شده است و صاحب آن یک نفر نیست. فرش، تبدیل به یک چند ضلعی شده است که هر ضلع آن را یک ارگان تشکیل داده است. وزارت صنعت، معدن و تجارت یک طرف ماجرا قرار دارد و آموزش و پرورش، سازمان فنی و حرفهای، شهرداری، میراث فرهنگی، موزه فرش و... هر کدام یک طرف این چند ضلعی را تشکیل دادهاند و هر کس هم ساز خود را میزند.
مدیریت فرش بافی باید متمرکز شود و افرادی از جنس این هنر باید متولی آن باشند. فرشبافی، نیازی به مدیران سیاسی ندارد و باید کسانی که واقعاً در این راه مطالعه کردهاند و از جان و دل برای آن مایه گذاشتهاند، برای مدیریت صنعت فرش گماشته شوند. وی ادامه میدهد: اتحادیه فرشبافان را بازاریان اداره میکنند و این نمیتواند به نفع صنعت فرش باشد. باید خود فرشبافان هم در اداره آن جایگاهی داشته باشند و از هنر خود دفاع کنند. جوان شاهی پیشنهادهایی هم دارد و میگوید: چه خوب است که مثل سینما گران، خانهای هم برای هنرمندان فرشباف در نظر گرفته شود تا حداقل صدای آنان را به گوش متولیان برساند. با این کار روحیه فرشبافان در روستاها بالا میرود و فرشبافانی که واقعاً برای این هنر زحمت میکشند و سالهای سال برای آن خون دل میخورند، مورد تقدیر و تشکر قرار میگیرند.وی ارزش قالی را چنان والا میداند که حتی میگوید هشتمین هنر ما ایرانیان باید هنر قالی باشد. اگر همه این کارها انجام شود، آن وقت میبینید که فرش ایرانی از نظر هنر و علم به جایگاه حقیقی خود باز میگردد.
قالی بافی؛ هم هنر و هم صنعت
هر کس سختیهای نشستن پشت دار قالی را تحمل کند و سهم روزانهاش را ببافد، طولی نمیکشد که صاحب یک اثر هنری نفیس میشود که روز به روز ارزش آن، افزایش مییابد.
جوان شاهی همچنین براین باور است که قالیبافی یک هنر است نه صنعت و باید با دیدی هنرمندانه به آن نگاه شود. هر کسی حاضر نیست 2 سال از عمرش و روزانه 8 ساعت وقت بگذارد تا یک اثر هنری را خلق کند. این فقط با عشق خالص انجام میشود و عشق هم فقط در هنر وجود دارد نه صنعت.
این فرش نفس دارد. زنده است. با تو حرف میزند و باید خالق این اثر راضی نگهداشته شود، اما در واقعیت میبینیم که اینگونه نیست. خیلی وقتها میبینیم که قالی بافان به دلیل نیاز مالی، فرش ابریشم زرنیمی (فرش یک متر در یک و نیم متر) که 8 ماه پای آن زحمت کشیدهاند، 2 میلیون تومان به تاجر میفروشند و بعد تاجر، همان فرش را 15 میلیون تومان قیمت میگذارد. قیمتها را باید هنرمند تعیین کند. قیمتهایی که در بازار فرش داده میشود، از کجا آمده است؟
بسیاری از تاجران ارزش واقعی فرش را نمیدانند. هنرمند چشمانش را روی هنرش میگذارد. دستانش را میگذارد و آن وقت این هنر به دست کسانی میافتد که حتی به خود زحمت نمیدهند با دست، فرش را تکان دهند و به جای این کار، با پا آن را از این طرف به آن طرف پرت میکنند!
رنگرزی
این روزها دیگر رنگ گیاهی و طبیعی در میان فرش بافان جایگاه خود را از دست داده است و بیشتر فرش بافان ترجیح میدهند از رنگهای شیمیایی استفاده کنند که آنها هم کیفیتهای متفاوتی دارند و بعضی از انواع آن، به مرور زمان رنگ میبازند. استاد جوان شاهی همه کلافها را خودش رنگ میکند و تا جایی که بتواند، از رنگهای طبیعی سود میجوید. از چای، قهوه، پوست گردو، زردچوبه، روناس، پوست پیاز، پوست انار و... استفاده میکند و میگوید: با جوهر لیمو میتوانم رنگ پشمها را ثابت کنم. او برای ثابت کردن رنگ ابریشمها از آبلیمو هم استفاده میکند و میگوید: این رنگها 40 دقیقه میجوشد تا به مغز ابریشم برسد.
وی ادامه میدهد: برای رنگآمیزی کلافهای قالی حداقل 20 نوع گیاه وجود دارد، ولی دیگر کسی به دنبال این گیاهان نمیرود. دیگر کسی نیست که به صحرا برود و این گیاهان را جمعآوری کند. به طور مثال، از کاه میتوان رنگ کرم خیلی زیبایی به دست آورد، ولی متاسفانه اینکار هم به فراموشی سپرده شده است. بعضی رنگها زود از بین میرود، مثل برگ مو که در قالیبافی از آن استفاده نمیکنیم. چرا که یک فرش باید صدها سال ماندگار باشد و رنگی که در مدت کوتاهی از بین برود، به کار قالی بافان نمیآید. فرشهای ایرانی صدها و هزاران سال است که ماندگار شدهاند و در موزههای مختلف دنیا نگهداری میشوند. رنگهایی مثل سورمهای، قهوهای و قرمز در این فرشها خودنمایی میکنند که در طول سالیان، هیچ گزندی به آنها وارد نشده است. وی دلیل این ماندگاری را استفاده از پشمهای رنگی میداند و میگوید: امروزه همه پشمهای موجود در بازار سفید است و باید رنگ شود. در زمانهای قدیم از پشم گوسفندی مشکی یا طوسی، پشم شتری قرمز و رنگهای پشمی استفاده میکردند و به آنها «خود رنگ» میگفتند. این پشمها نیازی به رنگ شدن نداشتند و تا امروز هم مثل ابریشم برق میزنند. استاد جوان شاهی در آخر گفتگو اجازه میدهد که من هم چند گره بر فرشی که روی آن کار میکند، با نقش شاهنامه فردوسی بزنم.
خدا را چه دیدید، شاید این فرش هم روزی در میان دیگر فرشهای ارزشمند ایرانی قرار بگیرد!
سمفونی رنگ و نقش بر تار و پود فرش
خیلی وقتها تصاویر میتواند بسیار گویاتر از کلمات باشد. به خصوص وقتی با رنگ، نقش، نور، حرکت و طبیعت سر و کار داشته باشی و صحبت از هنری مثل فرش ایرانی باشد که یادآور حضور سرافرازانه هنرمندان ما بر پهنه گیتی است و در دل آرزویی نداری جز آن کهای کاش میتوانستی این جهان ظریف و سراسر تخیل را، این درختها، نهرها، شکوفهها و جهانی آرمانی را که برگرفته از روح ایرانی است و بر فرش دستباف هنرمندان میهنمان نقش بسته است، به همگان نشان دهی.
کاش میتوانستی آن نخهایی را که به هزار رنگ از آب داغ بیرون کشیده و به دست باد سپرده میشود، آن دستانی که همین نخها را به سرعت از میان چلهها رد میکنند و گره میزنند و آن کلافهایی که دم به دم،لاغرتر میشود و فرشی را که تا از دار قالی پایین بیاید، خون به دل بافندهاش میکند، به همه نشان دهی. کاش میشد، بشنوند سمفونی دل انگیزی را که از برخورد شانه کوب با رجهای قالی پدید میآید و کاش میشد بدانند که هر قالی، فرهنگ مصوری است که بخشی از سند، هویت و سرمایه ملی ماست.
فرش، سند است و گواه این گفته، روزگار نه چندان دوری است که در آن آدمها فرش زیر پایشان را به هنگام هر سختی، در گروی بانک میگذاشتند و وام میگرفتند. آن زمان مردم میدانستند که هر گرهای که امروز بر تار و پود فرشی زده میشود، میتواند فردا گره گشای زندگی شان باشد.
اما امروز فرش ماشینی بر صنعت فرش بافی ایران چنان سیطرهای پیدا کرده است که دیگر فرش دست باف کمتر در خانهها پیدا میشود و اگر هم باشد، در خانه کسانی است که شاید چندان هم دچار تنگدستی و نیاز نیستند! فرش ماشینی دشمن فرش دستباف شده و فرشهای بی کیفیت، جای فرشهای فاخر و با ارزشی را که صدها سال میتوانستند دوام داشته باشند، گرفته است.
فرشهای دست دوم
مجید 31 سال دارد و در بازار بزرگ تهران، در یک حجره فرش فروشی شاگردی میکند. میگوید: مردم مثل سابق دیگر نمیتوانند فرش دستباف بخرند و اگر هم قرار است فرشی داشته باشند، فکر میکنند آن فرش باید نو و پا نخورده باشد.
مجید اعتقاد دارد که این تفکر ایرانیان چندان درست نیست و باید برای مردم جا بیفتد که ارزش بعضی از فرشهای دست دوم به مراتب بیشتر از فرشی است که تازه بافته شده است. چرا که خیلی از فرشهای جدید از رنگ و نخ مرغوب بافته نمیشوند و بعد از مدتی رنگ میبازند و از شکل میافتند. اما فرشهای قدیمی، آن قدر با کیفیتند که با چند بار شسته شدن، همچنان زیبا و خوب به نظر میرسند.
مجید، فرشی را به من نشان میدهد و میگوید: این فرش دست دوم است و قیمت آن 15 میلیون تومان است. رنگهای قرمز، سورمهای و قهوهای چنان زیبا در این فرش خودنمایی میکنند که اصلاً فکرش را هم نمیتوان کرد که دست دوم باشد.
میگوید: همه فکر میکنند، فرش دست دوم را کسانی میخرند که ندار هستند! این فرهنگ باید در میان مردم ما جا بیفتد و باید بدانند که حتی اروپاییها هم بیشتر از فرشهای نو، خریدار فرشهای دست دوم هستند.
قالیچههای سخنگو!
هر طور نگاه میکنم میبینم که مجید بیراه هم نمیگوید. بعضی از این فرشهای دست دوم آن قدر طرحها و رنگهای زنده و زیبایی دارند که با تو حرف میزنند.
نامشان را میگذارم قالیچههای سخنگو! حکایتهای بسیاری در آنها نهفته است. چه زندگیهایی که روی این فرشهای قدیمی 50 و 60 ساله به سرانجام رسیده است. این فرشها هر کدام، پیوند هنرمندانه ایرانیان با طبیعت، زندگی، باورها و تاریخ است.
مجید میگوید: به فرش دست دوم در اصطلاح بازاری میگویند «فرش ضرر داده!». یعنی این که این فرش یک بار به فروش رفته است و به هر قیمتی که آن را دوباره خریداری کنی، هنگام فروش دوبارهاش، دیگر ضرر نمیکنی و تقریباً میتوانی به قیمت خرید، آن را بفروشی.
میگوید: فرشهای عشایر بافت، نسبت به فرشهای شهر بافت کیفیت بهتری دارد و رنگها جا افتادهتر است و بعد از شستن رنگ هم نمیدهد. بافت گبههای عشایری هیچ اسلوبی ندارد و گاهی اوقات میبینی که گبههایشان کج و معوج هم میشود، چرا که از روی نقشه نمیبافند. و این خود جای تحسین فراوان دارد.
به یک حجره دیگر میروم. مردی حدود 50 ساله صاحب این مغازه است. مثل اغلب فروشندگان فرش میگوید که سفارش پذیری ندارند و فقط از فرشهایی که برایشان میآید، میفروشند.
از او میپرسم که چطور با قالیبافان کنار میآیند، چرا که شنیده ام تاجران سهم اندکی از ارزش یک فرش برای بافنده آن قائل میشوند و خودشان فرشها را به قیمتهای گزاف میفروشند.
میگوید: دیگر گذشت آن دورهای که قالی بافان پول کم میگرفتند. حالا بلد شدهاند چه کار کنند، دیگر به کم قانع نیستند!
با قیافهای حق به جانب این حرفها را میزند، اما من دیده ام زنی را که یک سال روی یک قالی با ارزش 20 میلیون تومان کار کرده و آن را به قیمت 5 میلیون تومان فروخته است. اغلب، قالیهایشان را به قیمت کم پیش فروش میکنند تا زندگی شان بچرخد و خدا میداند تا آن قالی بافته شود، چه بر بافنده آن میگذرد.
میگوید: بافتن هر یک متر مربع از هر قالی، حداقل 200 ساعت کار مفید نیاز دارد و این همه تلاش و صبر کار هر کسی نیست.
وقتی از او در مورد طرحهای جدید مطابق با سلیقه مردمی که امروزه به فرشهای ساده تمایل دارند، میپرسم، میگوید: آنها میآیند و میگویند که فرش ساده میخواهند، اما در برابر این همه طرح و نقش و زیبایی هیچ کس نمیتواند مقاومت کند و در آخر خودشان طرحهای شلوغ را انتخاب میکنند.
محمد رضا به همراه چند پسر جوان دیگر، در یک فرش فروشی کار میکنند.
فرشهای قدیمی، در اندازههای مختلف و رنگها و طرحهای بسیار، سر تا سر مغازه آنان را پر کرده است. فرشهایی با طرح حیوانات مختلف به در و دیوار آویزان شده است.
محمد رضا میگوید: ما فرشهایمان را از دهات و ایلهای قشقایی پیدا میکنیم.
آنها فرشها را برای خودشان میبافند و مورد استفاده شخصی شان است که به سراغشان میرویم و این فرشها را میخریم.
کار آنها فقط صادرات این فرشها به خارج از ایران است. میگوید: فروش ما به کشورهای اروپایی بسیار بالاست و تقاضا هم برای این کارها خوب است، اما در کشور خودمان اندکند کسانی که به این فرشها علاقه داشته باشند و بخواهند از آنها در خانههایشان استفاده کنند.
بعضی از خاندانهای قدیمی و اصیل ایرانی، گاهی از فرشهای دست دوم اما مرغوب ما خریداری میکنند، اما بقیه مردم ترجیح میدهند فرش ماشینی داشته باشند تا اینکه فرش دستباف دست دوم با الیاف طبیعی، که برای سلامت خودشان هم بهتر است، زیر پایشان بیندازند.
به محمد رضا میگویم: بیشتر مردم پول کافی برای خرید فرش دستباف ندارند.
قـیمت همین دست دومها هم گاهی به چندین میلیون تومان میرسد.
پاسخ میدهد: اگر کسی طالب فرش دستباف دست دوم باشد، من برای او فرش دست بافی پیدا میکنم که به قیمت همان فرش ماشینی در بیاید!
تحصیلات دانشگاهی در رشته فرش
فرش از آن جهت از اهمیت ویژهای برخوردار است که علاوه بر جنبههای هنری و پسند عامه، حفظ اصالتها و هویت ملی و فرهنگی، وجود ارزش افزوده بالا، ایجاد اشتغال و ارتزاق در مناطق مختلف شهری، روستایی و عشایری از دستاوردهای آن است.
حضور در بازارهای بین المللی به نحوی که امروز در زمینه فرش وجود دارد ضروری مینماید تا با برنامهریزیهای صحیح و تربیت کارشناسان متخصص فرش در تمامی زمینههای مرتبط با این هنر، گامهای اساسی تری برداشته شود و چون گذشته تاریخی، بالندگی هرچه بیشتر فرش ایران در جهان را در پی آورد.
و همه اینها موجب شده است تا این رشته علاقه مندانی را به خود جلب کند.
اما عملاً میبینیم که بعد از پایان تحصیلات دوره کارشناسی، برای دانشجویان این رشته هیچ شغلی وجود ندارد و از این رو اغلب آنان به ناچار به مــشاغلی نامــتناسب با رشته تحصیلی شان روی میآورند.
در این رشته دانشجویان درباره تاریخچه فرش، جامعه شناسی فرش، انواع بافت، ابزار بافت، طراحی و رنگ و الیاف فرش اطلاعات لازم را به دست میآورند. همچنین دانشجویان این رشته با فرشهای مناطق مختلف جغرافیای ایران که از نظر الیاف، بافت، طرح و رنگ متفاوت است، آشنا میشوند.
اداره هیأت امنایی امور فرش
محمود رفوگر حق- استاد فرشباف تبریزی است که به مناسبت نمایشگاه فرش دستباف به تهران آمده است. میگوید: فرش یک کار حرفهای و عملی است که نیاز به افراد کار کشته دارد. هنری است که در مدت کم به نتیجه نمیرسد و به همین جهت هم ارزشمند است.
وی ادامه میدهد: متاسفانه سالهاست که انجام امور صنعت فرش به صورت اداری درآمده است و مدیران به جای آن که از میان هنرمندان این رشته یا اساتید و تحصیلکردگان این رشته باشند، از میان سیاستمداران انتخاب شدهاند.
این هنر میتواند به صورت هیات امنایی اداره شود تا نظرات هنرمندان فرش باف هم در اداره آن، مورد توجه قرار گیرد.
شخصیتهای علمی و دانشگاهی رشته فرش جایی برای حضور و نشان دادن توانمندیهای خود به مردم ندارند و باید دانست که لازم است فرش دستباف با قدمت چند هزار سالهای که دارد، ذات هنری خود را حفظ کند. فرش یک صنعت مبتنی بر رابطه «استاد- شاگردی» است و این دو باید همیشه با هم پیوند و همکاری داشته باشد.
در گذشته فرش بافی در کارگاههای متمرکز انجام میگرفت و عدهای از دلسوختگان روی آن سرمایه گذاری میکردند که هم بازار را میشناختــند و هم از ســواد و اطلاعات کافــی در این زمیــنه برخوردار بودند.
امروزه فقط تک بافی داریم و همین هم باعث میشود که انگیزهها از بین برود و نظارت درستی بر عملکرد بافندگان و رفع مشکلاتشان وجود نداشته باشد. رفوگر با بیان اینکه تأسیس کارگاههای قالی بافی متمرکز به فارغ التحصیلان رشته فرش هم کمک میکند، میافزاید: این گونه دانشگاهیان هم میتوانند سر یک کار بروند. مرکز ملی فرش باید سر و کارش فقط با کارگاهها باشد تا بتواند صنعت فرش را به درستی کنترل کند. نمیتوان همه تک بافها را کنترل کرد و این گونه میشود که به این صنعت که اقتصاد خشنی هم دارد، ضربه وارد میشود.
آنچه که این روزها زیاد میشنویم، این است که بعضی از بافندگان به هم میگویند: «بباف برود پی کارش!» منزلت گذشه این فرش در حال از بین رفتن است؛ مهارتها در این حرفه فراموش شده است. کیفیتها هر روز بدتر میشود.
رنگها ماندگار نیست. مواد مورد استفاده در فرشها به هیچ عنوان کنترل نمیشود و روز به روز از قدر و ارزش آن کاسته میشود.
وی ادامه میدهد: مناطق مختلف ایران در فرش بافی سبکهای خاص خود را دارند که امروزه میبینیم این سبکها به هم ریخته و بعضی از آنها هم در حال از بین رفتن است. قدیمها مردم اعتقاد داشتند که فرش را با وام نمیبافند، اما امروز فرش بافان چارهای به جز استفاده از وام ندارند!
گاهی اتفاق میافتد که بافندهای با شکم گرسنه، 20 میلیون تومان فرش را زیر سرش میگذارد. چرا که خریداری ندارد و اگر هم خریداری باشد، میخواهد فرش این بافنده را به قیمت ارزان بخرد. خیلی وقتها فرش بافان مجبور میشوند، فرش خود را بسیار پایینتر از ارزش اصلی، به فروش برسانند.
در مورد استفاده از رنگهای طبیعی در فرشهای دستباف از او میپرسم، پاسخ میدهد: زیباترین حالت برای فرش، استفاده از همین رنگهای طبیعی و رنگرزی است.
تمامی مواد و گیاهانش هم در کشورمان وجود دارد، اما کسی نیست که به صورت تخصصی آن را دنبال کند. کسانی که در قدیم به دنبال این گیاهان میرفتند و با مشقت آنها را برای استفاده در رنگرزی به دست میآوردند، از دنیا رفتهاند و این کار آن قدر دردسر دارد که جوانها هم تمایلی به انجام آن ندارند. فرش بافی را از هر نظر نگاه کنی، کار سختی است.
استاد رفوگر با صراحت میگوید: آنچه که ما امروز در دنیا به عنوان آبروی فرش ایرانی داریم، متعلق به 50 سال قبل است! وگرنه در حال حاضر فرش ایران چیز زیادی برای ارائه ندارد و تا حدی بازارهای بین المللی را هم در رقابت با اجناس ارزانتر چینی، هندی و پاکستانی از دست داده است.
گزارش را با این جمله از جان سینگر سارجنت، نقاش معروف آمریکایی به پایان میرسانم که گفت: «تمامی نقاشیهای دوره تجدد (رنسانس) ایتالیا ارزش یک تخته فرش ایرانی را ندارد!» کاش قدر این هنر ارزنده را بیشتر بدانیم.