یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر حقیقت آب حیات

خبر

حقیقت آب حیات

برگرفته از روزنامه اطلاعات

آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی

وجود مبارک امام زمان(عج) انسان کامل عصر ماست و وجود انسان کامل از آن جهت که مظهر اسم اعظم الهی است، واجد تمام کمالات است و بر همین اساس، امام معصوم مایه تأمین حیات معنوی و سرچشمه آب زندگانی است: «اعلموا ان الله یُحیی الارض بعد موتها: خداوند زمین را پس از مردنش زنده می‏کند»(حدید، 17) و زندگی مرهون آب است: «و جعلنا من الماء کُل شی‏ءٍ حی»(انبیاء، 30) و امام معصوم همان چشمه زلالی است که سرزمین دلها با آن زنده می‏شود.

آب زندگانی، بارانی نیست که از بالا ببارد و آب چشمه یا چاه نیست که از پایین بجوشد، بلکه حقیقتی است که به صورت قانونی الهی در عرصه تشریع و درقالب انسان کامل معصوم در عرصه تکوین ظهور می‏کند.

کتاب خدا دین الهی را چشمه حیات عرصه تشریع می‏شناساند و در بیان حیات‏بخشی آن می‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکُم لما یُحییکُم(انفال، 24)؛ یعنی رهاورد دین، نه تنها افیون و مُخدر نیست، بلکه نیروی محرک و عامل حیات و پویایی است.

رسول اسلام ‏صلی‌الله علیه وآله وسلم نیز در سخنی نورانی، شناخت انسان کامل و امام معصوم هر عصر را عامل حیات معقول فرد و جامعه معرفی فرمود: «من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میته جاهلیه:1 آن که بمیرد و امام معصوم عصر خویش را نشناخته باشد، چونان جاهلان و به مرگ جاهلیت مرده است» و چون مرگ عصاره زندگی است، آن که جاهلانه مرده، زیستنی جاهلانه داشته است و فاقد حیات معنوی و والای انسانی بوده است.

مسئله زنده کردن زمین به آب حیات، پس از مرگش، در روایات عترت طاهره علیهم‌السلام مورد تأیید و تأکید است و بر پایه آن روایات، خداوند زمینه مرده را نیز با انسان کامل زنده می‏کند، همان‏طوری که زمین مرده را با آب؛ عن أبی جعفرعلیه‌السلام... قال:

ـ یحییها الله عزوجل بالقائم بعد موتها؛ بموتها یعنی کفر أهلها و الکافر میت.2

گاهی جامعه، زمانی دلها و هنگامی زمینه فرهنگی ملتی می‏میرد. آنجا که محیط جهل و جهالت باشد، فضای سیطره مرگ است که گاه با گفتن و نوشتن و هدایتهای ظاهری دفع می‏شود؛ اما زمانی چنان عمیق و فراگیر است که باید دم مسیحایی و نفس قدسی مسیحادم آن عصر امت را زنده کند. و آن که امروز نفسش دم روح‌القدسی است و وجودش چشمه زلال زندگانی، جز وجود مقدس ولی‌الله الاعظم

حجه بن الحسن المهدی(عج) نیست.

معرفت امام عصر(عج) مایه حیات قلوب انسانها و باریابی بشر به عرصه حیات معقول و انسانی است که ثمره‏اش معنوی و انسانی است، که همانا هجرت از خدر طبیعت به فرا طبیعت و انتقال از سجن دنیا به خُلد آخرت است.

این احیای تام جامعه منحصراً در دست انسان کامل است و سر حیات‏بخشی امام معصوم هر زمان، آن است که دیگران گاهی واجد علم و فاقد فضائل عدل‏اند و گاه عکس چنین قضیه‏ای صادق است و زمانی می‏شود که فی‌الجمله هم عالم باشند و هم عادل؛ اما در هیچ‏ کدام به نصاب مطلوب کمال نرسیده‏اند. ایشان انسانهای شایسته و وارسته‏ای هستند که خودشان را نجات می‏دهند و شاید درمانگر برخی بیماران باشند؛ اما انسان کامل چون علمش و عدلش کامل و در مقام مظهریت اسم اعظم خداوند است، همه برکات را به همراه دارد، پس به تنهایی کار آب زندگانی می‏کنند.

برای روییدن یک بذر لازم است تا آب، نور، هوا و املاح معدنی، همگی کار خویش را انجام دهند، تا جوانه‏ای از دل آن خاک سر زند، وگرنه آب هرچه زلال و سرشار از املاح معدنی، کار نور و هوا را نمی‏کند و نیز دیگر عناصر، کار دیگری را؛ اما آب زندگانی به تنهایی کار همه عوامل رشد و احیاء را انجام می‏دهد.

ولایت و امامت، حقیقت آب زندگانی است و تمام شئون علمی و عملی وجود مبارک ولی‌الله الاعظم امام زمان(عج) آب زندگی است، از این‏رو با ظهورش دلها و زمینه‏های مرده را احیا می‏کند.

امام عصر(عج) به نمایندگی و مظهریت حق سبحانه سبب تام احیای دلها و زمینه‏های مرده است و وظیفه بشر عرضه کردن زمین و زمینه دل خویش به حضور مبارک آن حضرت است، به گونه‏ای که در پرتو فیض معرفت و هدایتش از سرچشمه زلال چشمه حیات بهره‏مند و احیا شود.

 

پی‌نوشتها:

1ـ کمال‌الدین، ج2، ص81؛ مناقب آل‌ابی‏طالب، ج3، ص251ـ 250؛ بحارالانوار، ج32، ص331.

2 ـ کمال‌الدین، ج2، ص385.

 

 

کوی دوست

سعدی

آب حیات من است خاک سر کوی دوست

گر دو جهان خرمی ‌است، ما و غم روی دوست

ولوله در شهر نیست، جز شکن زلف یار

فتنه در آفاق نیست، جز خم ابروی دوست

داروی مشتاق چیست؟ زهر ز دست نگار

مرهم عشاق چیست؟ زخم ز بازوی دوست

دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا

گوش من و تا به حشر، حلقه هندوی دوست

گر متفرق شود خاک من اندر جهان

باد نیارد ربود، گرد من از کوی دوست

گر شب هجران مرا، تاختن آرد اجل

روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست

هر غزلم نامه‌ای است صورت حالی در او

نامه نوشتن چه سود، چون نرود سوی دوست؟

لاف مزن سعدیا، شعر تو خود سحرگیر

سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید