گزارش
بغض گل پونهها...
- گزارش
- نمایش از جمعه, 06 دی 1392 16:28
- بازدید: 5386
دیماه 1382 آوار خبری سهمگین، بر سینههایمان گران نشست، با سکوت گویای ایرج، گل پونهها جاودان شد، اما این جاودانگی خاطرهای تلخ برایمان به یادگار گذاشت.
nike shox mens australia women soccer players - White - DA8301 - 101 - Nike Air Force 1 '07 LX Women's Shoe | LacollesurloupShops - Nike Dunk Low Disrupt 2 "Malachite" - black purple jordan 13 , 001 - DH4402
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پنجم دیماه 82 حنجره خوش صدای "ایرج بسطامی" در میان آوار برای همیشه خاطرهای ماندگار شد، زیر نارنجهای باغ پدری و کنار نخلهای بم.
"فواد توحیدی"، پژوهشگر موسیقی در این باره به ایسنا میگوید: ایرج بسطامی در عین حال که از صدای رسا، پر وسعت و مستقل برخوردار بود شخصیت و هویت آوازی منحصر به خود داشت، به این سبب آواز او تنها به خودش شبیه بود.
وی ادامه میدهد: اگر بنا باشد از بهترینهای خوانندگان پس از انقلاب مثالی بیاورم، ایرج بسطامی را نام میبرم، او از ذوق ذاتی خاصی بر خوردار بود و نقطه امیدی در عرصه آواز بعد از انقلاب محسوب میشد.
توحیدی میگوید: ایرج، همان ایرج همیشگی بود؛ همان ایرج با شوخ طبعیها و لوطی گریهای خاص خودش، بسیارها با او کار کردند و کمتر کسی حق واقعی او را ادا کرد، ولی او کویری بود. بزرگ و روان. رد میداد! میدانست کسی نمیتواند قدر هنرش را بپردازد. به این بازیها میخندید. اهل اینجا نبود، اهل دنیا و کاسبیهایش. فقط آمده بود بخواند و بگوید این نوع خواندن یعنی چه؟
این پژوهشگر موسیقی ادامه میدهد: خیلیها به این سادگیاش خندیدند، به این که حقش را خوردند و یک اخم هم نکرد، غافل از این که همیشه سودبرنده، برنده نیست. غافل از این که هنر، شرط لازم یک هنرمند است نه کافی. اگر ذات هنرمند خوب نباشد، هنرش را باد میبرد و هیچ دلی، پذیرایش نیست.
توحیدی میگوید: سرعت صدایش از سرعت هر صوتی بیشتر بود، صدای نسیمی که در نخلستانهای بم میوزید و خودش را به دیوار ارگ میکوبید.
وی میافزاید: بسطامی همه چیز را میفهمید، ولی به دیگران اجازه میداد، اشتباه کنند. آنقدر خوب بود کە بد نمیدید. همه چیز از نگاه او عالی بود، مثل پدری کە به بچههای کوچکش اجازه میداد از سر و کولش بالا بروند و شیطنت کنند.
این پژوهشگر معتقد است: بسطامی، پیر نشده مُرد و در مرگش هم مثل زندگی غریب بود، انگار آمده بود کە برود، قرار کنسرت آن طرف آب داشت. بلیت اتوبوس گرفت، آمد بم. مادرش را دید. کنارش خوابید و صبح نشده برای همیشه رفت.
توحیدی ادامه میدهد: زلزله، توان ویرانی ارگ چندهزار ساله را نداشت، رفتن ایرج، ویرانش کرد! یادم نمیرود بم بودم با یکی از دوستان راه افتادیم با بیل و کلنگی که بتوانیم در خارج آوردن اجساد و زخمیها کاری کرده باشیم، اولین جنازه را که دیدم، نشستم توی ماشین، حالم خراب شد. رادیو را باز کردم تا کمی حسم عوض شود، رادیو گفت: ایرج هم رفت، پاک، ویران شدم. آسمان روی سرم فرو ریخت. به دوستم گفتم برویم، دیگر نمیتوانم.
وی ادامه میدهد: مسیر دوساعته کرمان تا بم را ۸ ساعته برگشتیم، فقط درد و سکوت به کرمان میبردیم. ضبط ماشین را روشن کردم. ایرج بود که میخواند:«من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت/ هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم»
به گزارش ایسنا، صدای بسطامی در گوش زمان میپیچد " من ماندهام تنهای تنها" و پنجم دیماه تنها بهانهای میشود برای یادآوری دلتنگیهای ناب گل پونهها، ایرج با صدایی سوخته و باطنی زلال همیشه در دل ما باقیست.
گزارش از: فرزانه لشکری، خبرنگار ایسنا