سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر حزب توده و خیزش ملی شدن صنعت نفت

تاریخ معاصر

حزب توده و خیزش ملی شدن صنعت نفت

برگرفته از برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 38 تا 42

مرتضا رسولی‌پور

تاریخچه‌ی فعالیت‌های سیاسی حزب توده در کشورمان فراز و نشیب‌های شگفتی را پشت سر نهاده است و خوشبختانه در این خصوص منابع فراوانی هست که پرده از ماهیت و وابستگی این حزب به اردوگاه مادر - حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق - برمی‌دارد به گونه‌ای که ما را از نگاشتن هرگونه مقدمه‌ای جهت معرفی این تشکیلات بی‌نیاز می‌سازد.

به‌طور اجمال می‌توان گفت که حزب توده از همان آغاز برای این‌که راه واگذاری امتیاز نفت شمال را به شوروی هموار سازد، با ملی شدن نفت در سراسر کشور تا مراحل واپسین مخالفت کرد. در دوره‌ی چهاردهم مجلس شورای ملی شدیداً از قرارداد نفت شمال که دکتر مصدق با آن مخالفت می‌ورزید دفاع کرد و حتا به هنگام آمدن کافتارادزه به ایران با ترتیب دادن تظاهرات، خواهان اعطای امتیاز مزبور به دولت شوروی شد. سیاست رسمی حزب توده در این زمان آن بود که در برابر هرگونه امتیازی که انگلستان در جنوب دارد باید همانند آن را شوروی در شمال ایران داشته باشد، چنان‌که احسان طبری در این مورد نوشت:

«ما به همان ترتیب که برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن سخن نمی‌گوییم، باید معترف باشیم که دولت شوروی در ایران منافع جدی دارد. باید برای اولین بار و آخرین بار به این حقیقت پی برد که نواحی شمال ایران در حکم حریم امنیت شوروی است… عقیده‌ی دسته‌ای که من در آن هستم این است که دولت به فوریت برای امتیاز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانی‌های انگلیسی و آمریکایی وارد مذاکره شود…».1

ایرج اسکندری در خاطرات خود ضمن اشاره به این موضوع، نحوه‌ی برخورد دکتر مصدق را در مورد حریم امنیت به خوبی ترسیم کرده است:
درباره‌ی حریم امنیت و در رابطه با همین مسأله‌ی نفت و این مسائل، برای اولین بار، طبری مقاله‌ای در روزنامه‌‌ی رهبر نوشته و ضمن آن گفته است که شمال ایران، حریم امنیت شوروی است و ما بایستی این حریم را محترم بشماریم… ما [هم]‌ خیال می‌کردیم که حرف صحیحی است که گفته شده. به این دلیل یکی دو بار دیگر هم ضمن مقالات بعدی حریم امنیت را تکرار کردیم. روزی برای صحبت به منزل دکتر مصدق رفته بودیم. دکتر یزدی هم بود. بحث می‌کردیم. در آن‌جا ضمن صحبت گفتم: آخر، این مسأله بالاخره جزو حریم امنیت شوروی است. دکتر مصدق گفت: چه گفتی؟ حریم امنیت؟ دست کرد در جیبش، یک قلم‌تراش درآورد بیرون. تیغه‌ی آن را باز کرد و به من گفت: تو جای پسر من هستی، اگر یک دفعه‌ی دیگر این کلمه‌ی حریم امنیت از دهنت بیرون بیاید با این زبانت را می‌برم».2

در گیرودار مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران حزب توده برنامه‌ی مشخصی نداشت و سعی می‌کرد موضع خاصی را دنبال نکند:

هنوز موضوع نفت مهم‌ترین مسأله‌ی روز است. ما می‌کوشیم خود را در مسیر جنجال قرار ندهیم.3
اما هرگونه کوشش به منظور استیفای حقوق ایران ازشرکت نفت سابق را بی‌فایده قلمداد می‌کرد:

استیفای حقوق ایران از شرکت نفت انگلیس در شرایط فعلی امری است که قابل تحقق نیست.4

حزب توده با سیاست جبهه‌ی ملی و دکتر مصدق در امر ملی ایران شدن نفت از همان ماه‌های نخستین نخست‌وزیری رزم‌آرا مخالفت کرده بود و خود را رودرروی خواست مردم ایران در سراسر کشور قرار داد. در آغاز آن را توطئه‌ای انگلیسی قلمداد می‌کرد که به دست عوامل داخلی انگلستان - مصدق و یارانش - در حال اجراست. روزنامه‌ی «به سوی آینده» ارگان موقت حزب توده در یکی از شماره‌های خود چنین نوشت:

«ملی چیست؟ ملی، نقاب سیاسی است که چهره‌های داغدار و اندوهگین را می‌پوشاند. ملی سرپوشی است که قبایح و رذایل را مخفی می‌کند. ملی هر جرم و جنایتی را جایز می‌شمارد. ملی پیکر متفعنی است که در قرن بیستم برای انحراف اذهان از راه صحیح و ثمربخش مبارزه برپا گردیده. ملی آخرین تیر ترکش استعمار است. عقل ملی ناقص، فکر ملی ناقص، منطق ملی ضعیف، زبان ملی الکن است. خواهیم بود و اضمحلال ملی را خواهیم دید».5

همین روزنامه دو ماه بعد نوشت: «اکثریت اعضای کمیسیون نفت که پای یک ورقه‌ی خیانت، امضای خود را گذارده‌اند و اقلیت که بازار مانورهای مزدورانه را گرم‌تر می‌آرایند، هر دو باید بدانند که در مقابل صاحبان حقیقی نفت محکومند».7

و در روزهای نخستین اسفندماه 1329 نوشت: «ما از کمیسیون نفت می‌خواهیم که پیشنهاد ملی شدن نفت را با حذف قسمت‌هایی تصویب کنند و در همان حال بطلان امتیازهای تحمیلی شرکت نفت جنوب را رسماً اعلام دارند».8

اما این تحلیل در نخستین ماه‌های حکومت دکتر مصدق تغییر کرد و نهضت ملی یک توطئه‌ی آمریکایی قلمداد گردید، توطئه‌ای که مصدق و دیگر عوامل آمریکا آن را رهبری می‌کنند تا انگلستان را از ایران بیرون رانند و صنعت نفت و مملکت را به آمریکایی‌ها بسپارند، و این امر از نظر حزب توده بسیار خطرناک‌تر بود زیرا آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی بزرگ‌ترین رقیب و دشمن شوروی قلمداد می‌شد. بنابر این نگرش، از نظر حزب توده مطلوب‌تر آن بود که به جای آمریکا، انگلستان در منطقه‌ی خاورمیانه باقی بماند. از این رو حزب توده به مبارزه‌ای پی‌گیر در مطبوعات و تظاهرات خیابانی با یاری عناصر راست کشور، تا سرنگونی دولت مصدق ادامه داد.

به موجب سندهایی که در خرداد 1330 از دفتر اطلاعات مرکزی شرکت نفت انگلیس و ایران از خانه‌ی ریچاردسدان - رییس شرکت نفت در ایران - به دست آمد معلوم شد که شرکت سابق نفت علناً به مطبوعات توده‌ای کمک مالی می‌داده تا مخالفت آنها با دولت مصدق را مؤثرتر و کارآمدتر سازد. از این نظر عبارت مشهور «توده‌ی نفتی» که مصدق به این گروه اطلاق کرده معنی و مفهوم بیشتری پیدا می‌کند.

نکته‌ی مهم دیگر که اشاره به آن ضروری است، این است که با پیدایش جبهه‌ی ملی، مشکل عمده‌ای برای حزب توده به‌وجود آمد و آن علم شدن جبهه‌ی ملی به عنوان رقیبی جدی در برابر این حزب بود. حزب توده که پس از شهریور 1320 تا آستانه‌ی انتخابات دوره‌ی شانزدهم مجلس، خود را یگانه سازمان سیاسی متشکل علیه دولت‌ها قلمداد می‌کرد، اکنون شاهد جذب نیروهای ملی اعم از روشنفکران، بازاریان، بخشی از روحانیان و حتا گروهی از کارگران در جبهه‌ی ملی بود.

جبهه‌ی ملی به عنوان پیشنهاددهنده‌ی اصل ملی شدن نفت توانسته بود علاوه بر جلب و جذب بسیاری از اقشار مختلف مردم، رهبر خود - دکتر مصدق - را نیز به مقام نخست‌وزیری برساند. با افزایش تعداد هواداران جبهه‌ی ملی، توده‌ای‌ها متوجه شدند که دیگر از نادیده گرفتن آنان طرفی نخواهند بست و به تدریج دریافتند که امکان شکل‌گیری یک نهضت مردمی دیگری را که بتواند در ساختار مناسبات داخلی و خارجی ایران موجد دگرگونی‌های جدی باشد، نمی‌توانند انکار کنند.

از سوی دیگر، دکتر مصدق برخلاف نخست‌وزیران پیشین ممانعت جدی برای فعالیت مطبوعات، حزب‌ها و دسته‌های سیاسی از جمله حزب توده فراهم نیاورد. همین موجب گردید تا حزب توده، نهضت ملی را به حساب آورده و از فرصت به‌دست آمده، پس از دو سال ممانعت از هرگونه فعالیت سیاسی9، به سازماندهی نیروهای خود بپردازد. بنابراین در شروع زمامداری دکتر مصدق، «کادر رهبری حزب، با برخورداری از حمایت اعضایش، به یک سیاست دوگونه دست یازید: از یک سو، با حداکثر بهره‌گیری از کاهش محدودیت‌های دولت در مورد فعالیت‌های سیاسی و به کار گرفتن تاکتیک ایجاد سازمان‌های پوششی، حزب به تجهیز هواداران قدیمی خود دست زد و اعضای جدیدی فراهم کرد. از سوی دیگر، حزب به عنوان یک سازمان کمونیستی‌تر و مخفی‌تر، تجدید سازمان یافت».10

آنچه در ارتباط با خاطرات امیرتیمور در این مورد لازم است توضیح داده شود، نشان دادن دو نحوه‌ی نگرش و گرایش متفاوت امیرتیمور و دکتر مصدق نسبت به تحریکات و اغتشاش‌های حزب مزبور است.
امیرتیمور که به عنوان وزیر کار از نزدیک با کارخانه‌ها ارتباط داشت و شاهد چگونگی نفوذ و رخنه‌ی توده‌ای‌ها در کارخانه‌ها و ایجاد تحریکات و هرج‌و ‌مرج و اخلال آنان در امور بود، در قسمتی از یادداشت‌های خود می‌نویسد:

وزارت کار، محیط سالمی ندارد. در دستگاه‌های کارگری اغلب بیگانگان به وسیله‌ی توده‌ای‌ها ریشه دوانده و همواره تحریکاتی برای تمرد و طغیان و اعتصاب و هرج و مرج می‌شود. از طرفی عده‌ای شیاد خود را غمخوار کارگر قلمداد و به نام آنها برای خود موقعیتی درست [کرده] و هر یک به صندوق تعاون که از پول کارگر برای رفع بدبختی‌های آنها پولی متمرکز است چشم طمع دوخته، سوء‌استفاداتی کرده و می‌کنند. جلوگیری از این عناصر با آنکه بسیار آسان است در وضع کنونی دولت و عدم توجه به اصلاحات داخلی و عنان‌گسیختگی داخلی، خالی از اشکال نیست و بیشتر وقت من در این راه باید صرف شود»11.

وی از قول حسن ارفع، رزم‌آرا را عامل اساسی تقویت توده‌ای‌ها می‌داند و زاهدی - وزیر کشور - را تعقیب‌کننده‌ی سیاست رزم‌آرا معرفی می‌کند:

«حسن ارفع (رییس سابق ستاد [ارتش])… ضمن مذاکرات متفرقه اظهار داشتند که مرحوم رزم‌آرا از چند ماه به این طرف برای خوشامد شمالی‌ها به تقویت توده‌ای‌ها مبادرت [کرد] و آنها هم توانستند در سایه‌ی سیاست و پشتیبانی شمالی‌ها صفوف خود را محکم و تقویت کنند و اکنون بیشتر تشنج در شؤون داخلی از ناحیه‌ی آنهاست و هنوز هم همان سیاست رزم‌آرا مثل این‌که از طرف آقای زاهدی تعقیب می‌شود»12.

و ضمن دیدار با کازرونی، یکی از سرمایه‌داران و تاجران عمده و صاحب کارخانه‌ی «وطن» اصفهان می‌نویسد:

«متحیر و متأسفم که از طرف دولت بی‌توجهی برای جلوگیری از فساد اصفهان که آتشی در زیر خاکستر سخت شعله‌ور دارد می‌شود. آقای زاهدی - وزیر کشور - ظاهر را حفظ می‌کند و باطناً متأثر به نظر نمی‌رسد. کار اصفهان به جایی خواهد رسید که شیرازه‌ی نظم را خواهد گسیخت و بسیار به ضرر کشور و به ضرر امنیت ایران تمام می‌شود»13.

از نظر امیرتیمور وظیفه‌ی اصلی دولت ایجاد امنیت است، امنیتی که به زعم او دولت مصدق موفق به ایجادش نشد، و به همین جهت وی مخالفت دخالت دولت در اداره‌ی کارخانه‌هاست:

«به فرموده‌ی آقای نخست‌وزیر، کمیسیونی [مرکب] از من و وزیر کشور و مهندس زیرک‌زاده  – معاون وزارت اقتصاد ملی - تشکیل یافت که برای کارخانجات اصفهان فکری بشود. مذاکرات مفصل شد… من گفتم اگر حکومت اولین وظیفه‌ی خودش را انجام دهد یعنی امنیت ایجاد کند فکر دیگر را مردم، خودشان در سایه‌ی امنیت می‌کنند. وقتی که امنیت نباشد وضعیت هرج‌ومرج می‌شود، تحریکات هم از طرف عمال بیگانه و شمال و جنوب است؛ عناصر مزدور خود را اجیر می‌کنند و محیط را متشنج و ناراحت می‌سازند. هیچ‌کس جرأت نمی‌کند و توفیق پیدا نمی‌کند که کارخانه را مرتب و منظم کند؛ بالطبع مختل می‌شود. در اطراف این‌که کارخانجات یک شرکت تشکیل بدهند و یا آن‌که ملی شوند و دولت قیمومیت نموده و خود اداره کند، شق دوم را هم معتقد نیستم. برای آن‌که همه‌ی بدبختی‌ها از بی‌فکری دولت‌ها شده است. چطور دولت می‌تواند کارخانه اداره کند… در هر صورت، امنیت و قدرت لازم است که آن هم با تحصیل وجاهت و عوام‌فریبی میسر نیست…»14

تحریکات حزب توده در کارخانه‌ها و جلوگیری از بروز تشنجات در محیط کارگری از جمله مشکلاتی است که امیرتیمور به‌طور جدی با آنها درگیر است و بنا به ادعای وی طرح این مسائل و پیشنهادهای او برای جلوگیری از گسترش فعالیت آنان چه در هیأت دولت و چه در مذاکره‌های خصوصی با دکتر مصدق نتیجه‌ی چندانی نداشته است. بلکه به زعم او «در نتیجه‌ی تساهل و مسامحه‌ی مصدق این‌گونه عملکردها باعث تقویت جریانات چپ در کشور می‌شود».
وی به قدری بر خواسته‌ی خود مبنی بر سرکوبی توده‌ای‌ها و جریانات چپ اصرار دارد که حتا در جایی دکتر سنجابی را به علت عدم برخورد قاطعانه با فعالیت‌های حزب توده، در وزارت فرهنگ «باطناً متمایل به آنها» قلمداد می‌کند.15 هم‌چنین هنگامی که کلیه‌ی اعضای کابینه را در سرکوب توده‌ای‌ها با خود هم‌عقیده نمی‌بیند، با حالتی از ناامیدی دست به دعا برمی‌دارد و حتا کمیسیون امنیت را «کمیسیون ناامنی» معرفی می‌کند. و بالاخره برای جلوگیری از فعالیت حزب توده و کاهش تحریکات در کارخانه‌ها شخصاً دست به یک رشته اقدام‌ها می‌زند. از جمله‌ی این اقدامات ملاقات با آقای فلسفی - واعظ شهیر - در خصوص اقدام به تبلیغات اسلامی در وزارت کار برای مقابله با کمونیست‌هاست.16

در واقعه‌ی 23 تیر و برگزاری تظاهرات و درگیری خیابانی به هنگام ورود اورل هریمن - نماینده‌ی رییس‌جمهوری آمریکا - به ایران و مذاکره جهت حل مسأله‌ی نفت، امیرتیمور ضمن تشریح درگیری‌ها، دکتر مصدق را به خاطر در پیش ‌گرفتن سیاست مماشات با حزب توده، مسؤول بروز این‌گونه درگیری‌ها می‌شناسد.
«مسؤول واقعی و حقیقی، شخص آقای دکتر مصدق است. به جای آن‌که از تظاهرات مضره که مدتی است تدارکات آن در تهران و باقی شهرها دیده شده جلوگیری کنند، به معاذیر باطلی که دموکراسی اجازه نمی‌دهد مماطله نموده و وظیفه‌ی اصلی دولت را که حفظ امنیت است از دست داده‌اند تا بالاخره کار به این‌جا کشید. اکنون برای جلوگیری و برای تعقیب و تنبیه محرکین و مرتکبین، مشارالیه جرأت نداشت و حاضر نبود اهتمامی بکند…».17

برخلاف نظر امیرتیمور، واقعه‌ی 23 تیر، نشان‌دهنده‌ی موضع‌گیری و عملکرد مشترک حزب توده با خواسته‌های بیگانگان و شبکه‌ی مشترک سیا و اینتلیجنس سرویس بود. مسؤولیت این شبکه نیز برعهده‌ی شاپور ریپورتر و اسدالله علم بود. این شبکه در درون حزب توده عمیقاً نفوذ کرده بود و بر اساس منافع گردانندگان آن در انگلستان و آمریکا قصد داشت مسافرت هریمن به ایران را با شکست مواجه کند، هم‌چنین دولت‌مردان آمریکایی را از «خطر کمونیسم»(!)‌در ایران بترساند و زمینه‌های راهبرد خود یعنی غارت منابع نفتی ایران از طریق استقرار دیکتاتوری محمدرضاشاه را فراهم سازد.

واقعه‌ی 23 تیر و حادثه‌هایی هم‌چون 7 و 8 آبان و 14 آذرماه 1330 و 8 فروردین 1331 و اعتصاب‌های بزرگی که پس از 30 تیر 1331 به آن دامن زده شد از چند جهت قابل بررسی است که متأسفانه امیرتیمور به دلیل بینش یک‌سویه‌ی خود نسبت به حزب توده از آنها غافل مانده است. همانگونه که در بالا آمد، از سوی انگلیسی‌ها بیزار ساختن افکار عمومی آمریکا نسبت به زمامداری مصدق و هدایت این افکار به سوی برکناری دولت قانونی ایران، مهم‌ترین هدف شناخته می‌شد. آنان قصد داشتند در بدو ورود هریمن به ایران آشوبی برپا کنند تا مصدق را در اداره‌ی امور کشور ناتوان جلوه دهند و بگویند اگر آنها پای خود را از ایران بیرون بکشند کمونیست‌ها ایران را خواهند بلعید.

در چنین شرایطی بود که «سازمان جوانان حزب توده» که به شدت زیر نفوذ شبکه‌ی بدامن (Bedamn) – اسم مستعار شبکه‌ی مشترک جاسوسی سیا و M16 - قرار داشت، تظاهرات وسیعی را علیه ورود هریمن به ایران ترتیب داد. فردای روز 23 تیر رادیو بی‌بی‌سی در تفسیر وقایع ایران گفت:

«فاجعه‌ی روز یکشنبه در تهران نشان داد که دکتر مصدق حاکم و مسلط بر اوضاع نیست و کمونیست‌‌ها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد کار ایران تمام است».18

دولت انگلستان با تکرار این‌گونه تبلیغات، سرانجام پس از دو سال کوشش موفق شد این نظر را به دولت آمریکا بقبولاند و این دولت را در اقدام خود با کودتا علیه حکومت ملی مصدق موافق سازد.

هدف دیگر، انگلستان در به صدا درآوردن زنگ خطر حزب توده و تکان دادن مترسک کمونیسم، تشجیع دربار و عوامل متنفذ داخلی به شدت عمل علیه حکومت دکتر مصدق بود تا سقوط او را فرهم سازد. هدف دیگر هشدار به مصدق و دولت او در نشان دادن گرایش معتدل و سازشکار بود و القای این نظر که تا دیر نشده با محافل نفتی انگلستان و شرکت نفت سابق کنار بیایند.

اما هدف اصلی حزب توده و کادر رهبری آن از بروز چنین درگیری‌هایی دو چیز بود: یکم این‌که، نمایش قدرت و نیروی خود را به رخ مردم کشیدن، دوم این‌که، ایجاد درگیری‌های دائمی با حکومت مصدق و اقدام‌های تحریک‌آمیز بر علیه نیروهای انتظامی تا جایی که به خون‌ریزی بینجامد و از این راه خصومت و کینه میان توده‌ای‌ها و هواداران آنان با دولت و جبهه‌ی ملی بیشتر شود و رقیب در انظار توده‌ها به عنوان سرکوب‌گر و فاشیست افشا شود.

گفتنی است که حزب توده در این تظاهرات مصدق را به سازش با امپریالیسم متهم می‌کرد. دسته‌های دیگر از جمله حزب زحمتکشان بقایی نیز در به خشونت کشیدن این تظاهرات نقش مهمی بازی کردند. بدون تردید در این حادثه شاه و دربار نیز دست داشتند. هرچند حزب توده برای ناآرام نشان دادن اوضاع و تضعیف دولت، تظاهرات خیابانی آن روز را ترتیب داده بود ولی مأموران انتظامی به دستور سرلشکر حسن بقایی - رییس‌ شهربانی منتخب شاه - که خودسرانه دستور شلیک صادر کرده بود، به سوی مردم آتش گشودند که در نتیجه تعدادی کشته و زخمی شدند. متعاقب این جریان، محافظه‌کاران طرفدار دربار، حزب توده و روزنامه‌های وابسته به انگلستان، گناه کشتار را به گردن دولت مصدق انداختند و در این زمینه دست به تبلیغات دامنه‌داری زدند. انگلستان نیز که در کمین فرصت بود تا مصدق را به بی‌لیاقتی متهم و عاجز از مهار نیروهای کمونیست معرفی کند، از این حادثه حداکثر استفاده را برد. سرلشکر بقای به دستور دکتر مصدق دستگیر و روانه‌ی دادگاه شد ولی دادگاه نظامی او را تبرئه کرد.19

امیرتیمور نحوه‌ی نگرش و برخورد دکتر مصدق را در برابر اخلال حزب توده چنین توصیف می‌کند:

«اغتشاشات و تحریکات و انقلابات، مربوط به کمی حقوق مستخدمین فرهنگ و فقر مردم است که موجد آنها هم کمپانی نفت بوده است و تحریکات بین‌الملل سوم، و دیگران دخالت و تأثیری ندارند».20

و در جای دیگر از قول مصدق می‌نویسد:

«باید بودجه‌ی فرهنگ زیاد شود، نشریات صحیح در فرهنگ زیاد شود، تبلیغات رادیو اصلاح شود و دسته‌جات و احزاب ملی و متمایل به دولت تقویت شوند تا خودبه‌خود از کمونیست جلوگیری شود».21

شدیدترین نحوه‌ی برخورد دکتر مصدق با اغتشاشات و تظاهرات خیابانی از زبان امیرتیمور در عبارت‌های زیر آمده است:

«آقای دکتر مصدق در این قبیل موارد ملاحظه دارند و جواب صریح نمی‌دهند. بالاخره گفتند عده‌ای از لشکری‌ها هم به کمک داشته باشید و بر مراقبت‌های خودتان بیفزایید. مردم همین‌که ببینند مستحفظین و مراقبین زیاد هستند جرأت اغتشاش نمی‌کنند و اگر اغتشاش بکنند سعی شود حتی‌الامکان به مسالمت جلوگیری شود. بعد گفته شد چاقوکش‌ها را تبعید کنید».22
به باور امیرتیمور این‌گونه برخورد دکتر مصدق با توده‌ای‌ها، بیان‌کننده‌ی ضعف اوست.

همان‌گونه که از عبارت‌های بالا استنباط می‌شود دکتر مصدق دخالت شرکت‌ نفت و دولت انگلستان را در ایران موجد فقر و فساد و عامل اصلی پیشرفت حزب توده و گسترش نفوذ کمونیست‌ها می‌دانست. او هیچ‌گاه حزب توده و عنصر «توده‌ی نفتی» را مستحق اعمال فشار و خشونت و سرکوب نمی‌دانست چرا که آنها را عامل اصلی تهدید علیه نهضت ملی و دولت خود تلقی نمی‌کرد.

از سوی دیگر توسل به شیوه‌های مورد نظر امیرتیمور در سرکوب توده‌ای‌ها را زیان‌بخش و برخلاف اصول مردم‌سالاری می‌دانست. وی در پاسخ گروهی که باور داشتند در زمان زمامداری وی امنیت نبود و حزب توده با‌ آزادی عملی که داشت بالاخره بر اوضاع مسلط می‌شد، ضمن این‌که این‌گونه اظهارها را تحریکاتی از جانب دربار و برخی از نمایندگان و جراید مخالف دولت خود و به نفع بیگانگان قلمداد می‌کرد، در بخشی از خاطرات خود چنین پاسخ می‌دهد:

«اگر مراد از امنیت این است کسی در مصالح مملکت حرف نزند و یا در این مملکت که مجازات نیست اشخاص خائن را به جامعه معرفی نکنند من اعتراف می‌کنم که این امنیت در زمان دولت این‌جانب وجود نداشت. چنان‌چه از امنیت مراد این باشد که اموال مردم غارت نشود و یا اموال دولت را اختلاس نکنند این کارها در زمان تصدی این‌جانب کمتر می‌شد، یا این‌که به ملت خیانت نکنند در دولت این‌جانب کسی نکرد. فرق است بین نا‌امنی که نتیجه‌ی آن قتل و غارت است با ابراز احساسات وطن‌پرستی و یا جنگ یک ملتی برای آزادی. تسلط دولت بر اوضاع سیاسی است که فقط در نفع اجانب برقرار می‌شود و مقصود از آن این است کسی در جامعه سخنی نگوید و اوضاع را تشریح نکند تا آنها بتوانند در یک جامعه‌ی مختنق هرچه می‌خواهند بکنند و به مقصودی که دارند برسند…

راجع به اظهارهای بعضی از نمایندگان که در زمان دولت این‌جانب حزب، توده آزادی عمل داشته است و چنان‌چه دولت سقوط نمی‌کرد بر اوضاع مسلط می‌شد باید عرض کنم که حزب توده‌ای وجود نداشت، افراد همان حزب به نام حزب‌ها و دسته‌های دیگر مثل سایر حزب‌ها از اصول مردم‌سالاری برخوردار بودند. دولت نه می‌توانست این آزادی را از مردم سلب کند - چون که در سایه‌ی این آزادی بود که مملکت به آزادی و استقلال رسید - و نه می‌توانست یک عده‌ی نامعلومی را از این اصول محروم نماید. مسلط شدن افراد چپ هم بر اوضاع حرفی بود بی‌اساس، چون که احزاب چپ اسلحه نداشتند تا بتوانند بر اوضاع مسلط بشوند. با تمام جدیتی که بعد از سقوط دولت این‌جانب به کار رفت آیا ده قبضه تفنگ در خانه‌ی یکی از افسران و یا در محلی مربوط به حزب‌ها چپ به‌دست آوردند؟».23

و سرانجام در جای دیگر می‌گوید:

«ملیون وقتی اجازه‌ی میتینگ می‌خواستند و اجازه می‌دادم، نمی‌توانستم [به حزب توده] اجازه ندهم. عده‌ای هم از این‌ها نعره می‌کشیدند. کار دیگری هم مگر می‌کردند؟ خب، نعره بکشند… خفه کردن، کار سیاست استعماری است که مردم را خفه کنند و نگذارند نفس کسی دربیاید و هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند… موجودیت دولت من روی افکار ملت بود. نمی‌شد جلو اظهارنظرهای مردم را گرفت و خفه‌شان کرد… توده‌ای‌ها بعضی نفتی – انگلیسی، بعضی روسی‌اند. ما از این‌ها ترس نداشتیم. ترس از این کار بود که شد: با توپ زدند و مرا از بین بردند، ترس ما از خیانت قوای انتظامی و کودتا بود که شد».24

با این همه، اگر بپذیریم حزب توده برای دولت مصدق خطر جدی به‌شمار نمی‌آمد باید اذعان نمود که آشکارا به صورت نیرویی برای از هم گسیختگی شیرازه‌ی جامعه درآمده بود و این توان را داشت که به هنگام وقوع یک بحران، نیروهای خود را تا حد زیاد گسترش دهد. خصوصاً آن‌که معارض جدی این حزب یعنی جبهه‌ی ملی و سران آن به دلیل نارسایی در نگرش و ضعف نظرهای کارشناسی در خصوص مسایل بین‌المللی از جمله موضوع نفت و هم‌چنین عدم آشنایی کافی نسبت به ماهیت سیاسی - ایدئولوژیک قدرت‌ها، به جای متشکل کردن مردم و روشن نمودن آنان ترجیح داد یا مجبور شد بیشتر به تحریک مردم بپردازد و خود را به عوام متکی سازد. غالب نشریه‌های وابسته به جبهه‌ی ملی به دلیل ارایه‌ نکردن بحث‌های نظری در توجیه مواضع نهضت ملی قادر نبودند در برابر تبلیغات و تحلیل‌های حزب توده که برای نسل جوان آن روز به ویژه دانشجویان و کارگران جاذبه‌ی خیره‌کننده‌ای داشت، به رد مغالطات و تشکیک‌های عوام‌فریبانه‌ی حزب مزبور و دسته‌های وابسته به آن بپردازند و از این راه موجبات ایجاد هویتی مستقل را فراهم نمایند.

برگرفته ازمقدمه‌ی کتاب «ناگفته‌هایی از دولت دکتر مصدق / دست‌نوشته‌های محمدابراهیم امیرتیمور (کلالی)»


پی‌نوشت‌ها:

1- روزنامه‌ی مردم، 19 آبان 1323.
2-   خاطرات ایرج اسکندری، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1372، ص 191 –190 .
3-  روزنامه‌ی «به سوی آینده»، ناشر افکار حزب توده، 25 آبان 1329.
4-  همان، 5 آذر 1329.
5-  همان، 21 مهر 1329.
6-  منظور وکیلان جبهه‌ی ملی است که طرح ملی شدن را در 4 آذر 1329 امضا کرده بودند.
7-  روزنامه‌ی «به سوی آینده»، 9 آذر 1329.
8-  همان، 4 اسفند 1329.
9-  حزب توده پس از ماجرای تیراندازی به شاه در 15 بهمن 1327، غیرقانونی اعلام شده بود و فعالیت‌های خود را در قالب سازمان‌های پوششی که در ظاهر ارتباطی با حزب نداشتند یا سازمان‌های مخفی خود، دنبال می‌کرد.
10-  سپهر ذبیح، ایران در دوران مصدق، ترجمه‌ی محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه‌ی مطبوعاتی عطایی، 1363، ص 90.
11- یادداشت روز 22 خرداد 1330.
12- یادداشت روز 20 خرداد 1330.
13- یادداشت روز 22 خرداد 1330.
14- یادداشت روز 2 تیر 1330.
15- یادداشت روز 31 تیر 1331.
16- یادداشت روز 8  مهر 1330.
17- یادداشت روز 23 تیر 1330.
18- سرهنگ غلام‌رضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران 1368، ص 181.
19- برای آگاهی بیش‌تر بنگرید به: مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه‌ی جمشید زنگنه، تهران، موسسه‌ی خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 174-169؛ و ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، انتشارات اطلاعات، 1369، ج 2، ص 182-181.
20- یادداشت روز 7 مرداد 1331.
21- یادداشت روز 31 مرداد 1330.
22- یادداشت روز 5  مرداد 1330.
23- دکتر محمد مصدق، خاطرات و تألمات مصدق، تهران، انتشارات علمی، 1365، ص 289- 288.
24- رنج‌های سیاسی دکتر محمد مصدق، یادداشت‌های جلیل بزرگ‌مهر، به کوشش عبدالله برهان، بی‌جا، نشر روایت، 1370، ص 58- 57.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید