جمعه, 10ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی سخنی در پیرامون آذربایگان - عنایت‌الله رضا

تیره‌های ایرانی

سخنی در پیرامون آذربایگان - عنایت‌الله رضا

برگرفته از مجله بررسی های تاریخی، شماره 19، صفحه 41-59

عنایت الله رضا

چندى پیش ترجمۀ فارسى کتاب‏ تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدۀ هیجدهم، نوشتۀ ن و. پیگولوسکایا،آ.یو.یاکوبوسکى، اى.پ.پطروشفسکى، ل.و.ستریوا،آ.م.بلنیتکى‏ بدستم رسید که از زبان روسى‏ برگردانده شده و مؤسسۀ مطالعات‏ و تحقیقات اجتماعى آنرا به چاپ‏ رسانیده است. در همه جاى این‏ کتاب سرزمین باستانى آلبانى‏1 که آران و شیروان نام داشته‏ «آذربایجان شمالى» نامیده شده‏ است. خوانندگانى که با تاریخ‏ و گذشته این سرزمین آشنائى‏ کافى نداشته باشند با خواندن‏ کتاب میپندارند،آذربایگان‏ «سرزمینى است دو نیم گشته که یکى در شمال و دیگرى در جنوب ارس است». نگارنده در کتابها و رساله‏هاى بسیار دیگرى نیز به چنین نوشته‏هاى‏ نادرست بر خوردم که در برخى از آنها سرزمین اران و شیروان را که از پنجاه‏ سال باز بغلط آذربایجان شوروى نام گرفته«آذربایجان شمالى!!» و آذربایگان‏ ایران یا آذربایگان راستین را«آذربایجان جنوبى!!» نام داده‏اند2.

این نامگذارى نادرست آشفته فکریهاى بسیار پدید آورده که هرگاه‏ روشن نگردد بى‏گمان مایۀ آشفته فکریهاى تازه و تازه‏ترى خواهد گشت.

شایسته است براى روشنتر ساختن مطلب پژوهشهائى انجام گیرد و کتابها و مقاله‏هائى در این زمینه نگاشته شود تا این نکتۀ بسیار مهم تاریخى بدرستى‏ روشن گردد و درست کم مایه گمراهى مترجمان و نویسندگان ما نشود.نگارنده‏ میکوشد تا خطوط اصلى در این نوشتۀ کوتاه روشن گردد.

پیش از توضیح دربارۀ مطلب اصلى نمونه‏اى چند از کتاب«تاریخ ایران‏ از دوران باستان تا سدۀ هیجدهم»از نظر خوانندگان گرامى میگذرد:

1-«شاخه‏هاى سلالۀ اشکانى در ایبرى (گرجستان خاورى) و آلبانى‏ (آذربایجان شمالى که اکنون حکومت آن شوروى است) نیز مستقر گشتند».3

2- «منازعۀ دو دولت بر سر ارمنستن و ایبرى(گرجستان)و آلبانى‏ (بخشى از آذربایجان)بود».4

3-«بهرام هنگام مراجعت از متصرفات خاورى خویش از آلبانى‏ (آذربایجان شمالى)عبور کرد».5

چنانچه خوانندگان گرامى ملاحظه فرمودند نویسندگان کتاب همه جا آلبانى را یا«آذربایجان شمالى»و یا«بخشى از آذربایجان»نامیده‏اند که‏ سراپا خطا و نادرست است.

سرزمینى که امروز«آذربایجان شوروى»و گاه«آذربایجان شمالى» مى‏خوانند در نوشته‏هاى یونانیان و رومیان باستان آلبانى و یا آلبانیا نام داشت‏ و در کتابهاى ارمنى آنرا«آغوانک»نامیده‏اند.در دوران باستان این سرزمین‏ را آلان نیز می‌نامیدند.

تازیان نام پارسى آنرا دگرگونه ساختند و این سرزمین را الران و اران‏ نامیدند.این نام در زبان پارسى آران و در زبان تازى به شد(ر)اران خوانده‏ میشد.در برخى کتابها هر دو نام آلان و الران باهم آمده است.6همۀ این نامها یکى است و این سرزمین از آنرو آلان یا آران نام گرفته که بومیان نخستینش‏ «آل »ها و یا«آر»ها بوده‏اند.کتابهاى بسیارى از نوشته‏هاى هرودوت و پلوتارخ و آثار جغرافى‏نویسان ایرانى و عرب موید این نکته است.

تا آنجا که آگاهى در دست است آران از دیر زمان بدین نام خوانده مى‏شد و هرگز کسى نام آذربایگان بر این سرزمین ننهاده بوده،گرچه مردم آران‏ تیره‏اى از ایرانیان بودند و زبانشان نیز شاخه‏اى از زبانهاى ایرانى بوده،با اینهمه از مردم آذربایگان جدا بودند و زبانشان نیز از زبان آذرى که زبان‏ باستان مردم آذربایگان است،جدا مى‏بود.

نام آذربایگان از دو هزار سال باز یکى از مشهورترین نامهاى جغرافى‏ ایران بوده است.این نام در کتابها به شکل«آذربایگان»،«آذربادگان»و در شاهنامۀ فردوسى«آذر آبادگان»آمده است.در کتابهاى تازیان این نام را «آذربیجان»و در کتابهاى ارمنى «آذربایاقان» نوشته‏اند.7

استرابو جغرافى نگار یونانى که حدود دو هزار سال پیش بهنگام پادشاهى‏ اشکانیان مى‏زیسته مى‏نویسد:«چون دور پادشاهى هخامنشیان بپایان آمد و اسکندر مقدونى بر ایران دست یافت، سردارى بنام آتورپات در آذربایگان‏ برخاسته آن سرزمین را که بخشى از خاک مادان و بنام «مادخرد»معروف‏ بود از افتادن بدست یونانیان نگاهداشت و آن سرزمین بنام او«آتورپاتکان» خوانده شد.»8

ابو عبداللّه بشارى مقدسى، آذربایگان را از نام«آذرباد» مى‏داند.9

بررسى و پژوهش نام آذربایگان و اینکه نام آذربایگان چگونه پدید آمده‏ موضوع بحث ما نیست،بلکه غرض از نوشتن مقاله آنستکه نشان داده شود آران سرزمینى است جدا از آذربایگان و هرگز نام آذربایگان بر آران و شیروان‏ گذارده نشده است.

ابن خردادبه که دبیر دیوان برید الجبال(ایالت ماد)بوده و به سال 300 هجرى در گذشته بهنگام گفت‏وگو از آران و آذربایگان آنها را جداگانه‏ نام مى‏برد و چون از شهرها و روستاهاى آذربایگان سخن مى‏گوید شهرهائى را نام میبرد که در جنوب رود ارس است.10هم او آران و تفلیس و بردعه‏ و بیلقان(بیلگان)و قبله و شیروان را جداگانه مى‏نامد و میافزاید:«شهرستانهاى‏ آران و جرزان(گرزان)و سیسجان جزو بلاد خزر بودند که انو شیروان متصرف‏ گشت.»11

ابن فقیه در کتاب البلدان که در پایان سده سوم هجرى نگاشته است مرز آذربایگان را تا حد زنجان مى‏داند و بهنگام ذکر نام شهرهاى آن سرزمین‏ از برکرى،سلماس،مغان،خوى،ورثان،بیلقان،مراغه،نریز،تبریز،برزه‏ شاپور خاست،خانه،میانه،مرند،کولسره و برزند نام مى‏برد12.هم او دربارۀ مرز آذربایگان چنین مینویسد:«مرز آذربایجان به ارس و کردر ارمینیه هست‏ و سرچشمه ارس از کیلیکیه است و از آران مى‏گذرد و نهر آران بآن میپیوندد؛ آنگاه از ورثان میگذرد و در پیوستگاه بهم مى‏رسند و با نهر کریکى میشوند و شهر بیلقات در میانه آنهاست.این دو رود باهم میگذرند تا بدریاى گرگان‏ بریزند.»13

ابن حوقل در کتاب«المسالک و الممالک» که به نیمه یکم سده چهارم هجرى‏ نگاشته چند بار از آران و آذربایگان سخن گفته و این دو سرزمین را از یکدیگر جدا دانسته است.او مینویسد: «سالار مرزبان آخرین فرمانرواى آذربایگان‏ بود که بر آران نیز دست داشت».14هم او دربارۀ دوگانگى مردم این دو سرزمین‏ چنین مینویسد: «زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمنستان فارسى و عربى‏ است لیکن کمتر کسى به عربى سخن گوید و آنانکه بفارسى سخن گویند عربى نمى‏دانند. تنها ارباب الضیاع‏اند که به عربى سخن گفتن توانند. برخى‏ تیره‏ها نیز در اینجا و آنجا زبانهاى دیگرى دارند، چنانکه ارمنستان به ارمنى و مردم بردعه به آرانى سخن گویند.»15

دانشمند و جهانگرد بنام ابو عبد اللّه بشارى مقدسى در کتاب «احسن التقاسیم‏ فى معرفة الاقالیم» که در نیمه دوم سدۀ چهارم هجرى پرداخته شده، کشور ایران‏ را به هشت اقلیم بخش کرده و درباره زبان مردم ایران چنین نگاشته است: «زبان مردم این هشت اقلیم عجمى است،جز آنکه بعضى از آنها درى و برخى‏ منغلقه است و همگى را پارسى نامند»16سپس چون از آذربایگان سخن میراند چنین مینویسد:«زبانشان خوب نیست،در ارمنستان به ارمنى و در آران به آرانى‏ سخن گویند.پارسیشان را توان فهمید.در پاره‏اى حرفها بزبان خراسانى‏ ماننده و نزدیک است.»17


از نوشته مقدسى چنین برمى‏آید که زبان باستان مردم آذربایگان‏ و ارمنستان و آران شاخه‏اى از زبان پارسى بوده است. مردم این سرزمین نیز جدا مى‏زیستند و هریک به لهجه خود سخن مى‏گفتند. این دانشمند آذربایگان‏ و آران و ارمنستان را به سه بخش جدا شمارده و بهنگامى که از آران یاد کرده‏ چنین نوشته است: «آران یک سوم همه این اقلیم است.آران سرزمینى است‏ جزیره مانند میانۀ دریاى خزر ورود ارس،و نهر الملک (کر) از طول آنرا قطع‏ میکند و مرکز آن بردعه است و شهرهاى آن عبارتند از:تفلیس،قلعه،خنان، شامخور، جنزه (گنجه)، بردیج، شماخى، شیروان، باکویه (باکو) شابران، دربند، قبله، شکى،و ملاز گرد.»18

اصطخرى که از جهانگردان سده‏هاى سوم و چهارم هجرى بوده و به سال‏ 346 هجرى وفات یافته بهنگام یاد کردن از آذربایگان و آران،آنها را جداگانه نام میبرد و بخشى در کتاب دارد بنام«صورت ارمینیه و اران و آذربیجان.»19او نیز همانند مقدسى آران را از آذربایگان جدا نام میبرد و شهرهاى آن سرزمین را چنین میشمارد:«بیلقان، ورثان (که وردیان و وردان‏ هم نام یافته)، بردیج (برزنج)، شماخى، شیروان، آنجازه، شابران، قبله، شکى، گنجه و شمکور(شامخور).»20

از همۀ این نوشته‏ها که از دانشمندان و جهانگردان بنام آورده شده بخوبى‏ پیداست که آران سرزمینى جدا از آذربایگان بوده و زبان آرانى نیز گرچه‏ خود از شاخه‏هاى زبان پارسى بوده،با اینهمه با زبان آذرى(زبان باستان‏ مردم آذربایگان)جدائى‏هائى داشته است.مردم آذربایگان و آران و شیروان‏ همچون بسیارى از دیگر تیره‏هاى ایرانى فرمانروایانى داشتند که در تاریخ‏ «آذربایگان شاهان،آرانشاهان و شیروانشاهان»نام یافته‏اند.21شاهان این‏ سرزمین باجگزار و فرمانبردار شاهان ایران بودند.پس از انتشار آئین مسیح‏ آرانیان نیز همانند گرجیان و ارمنیان دین عیسى را پذیرفتند و شورشها و نافرمانیهاى گه گاهشان از آن پس افزون گشت و تاریخ شاهد کشاکشهائى‏ میان لشکریان این سرزمین و سپاهیان شاهنشاهان ایران بوده است.

تا سده‏هاى هفتم و هشتم هجرى نام آران بسیار آمده و از آن پس رفته‏رفته‏ کمتر بنام آران برمى‏خوریم.

یاقوت حموى که به سده هفتم هجرى مى‏زیسته در کتاب«معجم البلدان»دربارۀ آران چنین مینویسد:«آران نامى است ایرانى،داراى سرزمینى فراخ و شهرهاى بسیار که یکى از آنها جنزه است و این همانست که مردم آنرا گنجه‏ گویند،و بردعه و شمکور(شامخور)و بیلقان.میان آذربایجان و آران رودى‏ است که آنرا ارس گویند.آنچه در شمال و مغرب این رود نهاده است از آران‏ است و آنچه در سوى جنوب است از آذربایگان».22

تصور نمى‏رود بهتر از این بتوان مأخذى دربارۀ جدائى آذربایگان و آران ذکر نمود.چه یاقوت بروشنى رود ارس را حد فاصل آذربایگان و آران دانسته است و از اینجا نیک مى‏توان دریافت که آذربایگان در جنوب‏ ارس نهاده شده و سرزمین شمالى ارس هرگز نام آذربایگان نداشته است.

ابو الفدا که بسال 732 هجرى در گذشته در کتاب«تقویم البلدان»بروشنى‏ تمام مى‏نویسد:«آران...اقلیمى است مشهور که هم مرز آذربایگان است»23. وى دربارۀ جدائى آذربایگان و آران چنین مى‏نگارد:«ارمنستان و آران و آذربایگان سه سرزمین بزرگند جدا از هم که اهل فن آنها را در یک نقشه‏ نشان میدهند».24

حمد اللّه مستوفى در باب سوم کتاب«نزهة القلوب»بلاد آذربایجان را چنین نام مى‏برد:«تبریز، اوجان، طسوج،اردبیل، خلخال، دارمرزین، شاهرود،مشکین، انار وارجاق، اهر، تکلفه، خیاو، درآورد، قلعه کهران، کلیبر، گیلان فصلون، مردان قم، نوذر، خوى، سلماس، ارمیه، اشنویه، سراو(سراب)، میانج (میانه)گرمرود، مراغه، دهخوارقان (دهخوارگان‏ آذرشهر کنونى)، نیلان، مرند، دزمار، زنگیان (زنجان)، زنوز، نخجوان، اخبان، اردوباد، آزاد و ماکویه (ماکو)». 25هم او بهنگام بحث دربارۀ سرزمین آران میان دو رود ارس و کر را آران خوانده و آنسوى کر را شیروان‏ نامیده است.26

در شرح لشکرکشیهاى امیر تیمور و تاریخ فرمانروائى شاهان آق‏قویونلو و قراقویونلو کمتر از آران سخن رفته و تنها وقتى از قره باغ یاد شده آنرا «قره باغ آران»نامیده‏اند27.

اسکندر بیک منشى که در دوران صفویان میزیسته دو سه بار از آران‏ نام برده و آران و شیروان را از آذربایگان جدا شمرده است.او چنین مینویسد: «قصبات آذربایجان و شیروان و آران و گرجستان...».28

در کتاب برهان قاطع که بسال 1062 هجرى قمرى نوشته شده هنگامى‏ که از ارس یاد شده چنین آمده است:«ارس-بفتح اول و ثانى و سکون سین‏ بى‏نقطه نام رودخانه‏اى است مشهور که از کنار تفلیس و ما بین آذربایجان و اران مى‏گذرد»29.

شاید مسیر ارس از نظر جغرافیائى اندکى نادرست باشد،ولى قدر مسلم‏ آنستکه نگارندۀ کتاب این رود را حد فاصل میان آران و آذربایگان‏ دانسته و تنها سرزمین واقع در کرانه جنوبى رود ارس را آذربایگان مینامد. همۀ این مآخذ و بسیارى اسناد و مدارک دیگر دلیلى است روشن بر آنکه‏ سرزمین آران و شیروان همواره از آذربایگان جدا بوده و در گذشته هرگز  نام آذربایگان بر آن دیار گفته نشده است.اگر اسناد و مدارک وزارت امور خارجۀ ایران و روسیۀ تزارى و کتابهائى را که تا سال 1918 میلادى در خود روسیه نوشته شده از نظر بگذرانیم به روشنى مى‏بینیم که سرزمین آران و شیروان هرگز نام آذربایگان نداشته و گاه بهمان نام آران و شیروان و گاهى‏ قفقاز نامیده مى‏شده است.


فریدون بک کوچرلینسکى که خود از ترکى زبانان قفقاز بوده در آغاز سدۀ بیستم کتابى تحت عنوان«ادبیات تاتارهاى آذربایجانى»نگاشته که‏ با وجود خطاهاى بسیار نکاتى شایان توجه دارد.وى بقول خود دربارۀ «تاتارهاى آذربایجانى!» چنین مى‏نویسد: «تاتارهاى آذربایجانى تبعۀ روس‏ در گوشۀ جنوب خاورى قفقاز در استانهاى باکو،الیزابتوپل،تفلیس، ایروان و نیز شمارۀ اندکى در برخى نواحى شمال قفقاز نشیمن دارند، تاتارهاى‏ آذربایجانى تبعۀ ایران نیز در استان (ولایت) وسیعى بنام آذربایجان زندگى‏ میکنند که مرکز آن شهر بازرگانى،پر جمعیت و ثروتمند تبریز مقر ولیعهد ایران است»30.

نویسنده مردم آذربایگان را به غلط تاتار نامیده و ترکى زبانان آذربایگان‏ و قفقاز(باکو، الیزابتوپل، تفلیس و ایروان) و حتى ترکى زبانان داغستان و لزگى‏ها و ترکى زبانان کوهستانهاى ماوراء قفقاز را نیز«تاتار آذربایجانى» نامیده که سراپا نادرست است و حتى مورد تأیید ترکى زبانان سرزمینى که‏ اکنون آذربایجان شوروى نام دارد نیز نیست و آنان امروزه هریک خود را داراى ملیتى جداگانه مى‏شمارند.این نکته جاى بحث جداگانه‏اى است. اما نکتۀ روشن آنکه نویسنده کتاب با آنکه خود از ترکى زبانان قفقاز و شاید متعصب نیز بوده باکو و سرزمین ترکى زبانان روسیه را«جنوب خاورى‏ قفقاز»نامیده و هرگز آن سرزمین را با آذربایگان یکى ندانسته است.

پس از تأسیس حکومت مساواتیان در قفقاز سرزمین آران و شیروان‏ «جمهورى آذربایجان نام یافت».مساواتیان که از ماه ژوئن سال 1918 تا 28  آوریل سال 1920 در قفقاز حکومت داشتند به تأیید اسناد و مدارک شوروى‏ «پیروى از ترکان میکردند»31 و هدفشان الحاق آذربایجان ایران به قفقاز بود. بلشویکها نیز که از 28 آوریل سال 1920 در قفقاز بر سر کار آمدند،پس از در هم شکستن حکومت مساواتیان نام آذربایجان را بر آران و شیروان همچنان‏ باقى گذاردند.

مردم آذربایگان که در گذشته بخاطر دفاع از مرز و بوم خویش با سپاه ترکان‏ عثمانى پیکارها کرده و زن و مرد و کودک از تبریز تا دیه‏هاى دور دست رضائیه‏ و ماکو و شاهپور علیه بیدادگرى آنان بپا خاسته بودند،با گذاردن نام آذربایگان‏ بر سرزمین دیگرى جز مرز و بوم خویش روى موافق نشان ندادند و شادروان‏ شیخ محمد خیابانى و یارانش پیشنهاد کردند تا نام آذربایجان تغییر یابد و «آزادیستان»نامیده شود.در کتاب تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان دربارۀ تغییر نام آذربایجان چنین آمده است:«در همان روزهاى نخست خیزش‏32 حاجى اسماعیل آقا امیر خیزى که آزادیخواهان کهن و این زمان از نزدیکان‏ خیابانى مى‏بود پیشنهاد کرد که آذربایجان چون در راه مشروطه کوششها کرده‏ و آزادى را براى ایران او گرفته،نامش را«آزادیستان»بگذاریم.در این‏ هنگام نام«آذربایجان»یک دشوارى پیدا کرده بود.زیرا پس از بهم خوردن‏ امپراتورى روس ترکى زبانان قفقاز در باکو و آن پیرامونها جمهورى کوچکى‏ یدید آورده آنرا«جمهورى آذربایجان»نامیده بودند.آن سرزمین نامش در کتابها«آران»است،ولى چون این نام از زبانها افتاده بود،و از آن سوى‏ بنیادگذاران آن جمهورى امید و آرزوشان چنین مى‏بود که با آذربایجان‏ یکى گردند،ازاین‏رو این نام را براى سرزمین و جمهورى خود برگزیده‏ بودند.آذربایجانیان که به چنان یگانگى خرسندى نداشته و از ایرانیگرى‏ چشم‏پوشى نمى‏خواستند از آن نام‏گذارى قفقازیان سخت رنجیدند،و چون‏ آن نامگذارى شده و گذشته بود کسانى مى‏گفتند:بهتر است ما نام استان‏ خود را دیگر گردانیم.همانا پیشنهاد«آزادیستان»از این راه بوده».33


گذاردن نام آذربایگان بر آران بیشتر سیاستمداران و دانشمندان را به شگفتى واداشته بود.نکته‏اى که امروز چنین عادى بنظر میرسد و مؤسسات‏ پژوهشى ما بى‏اندک توجهى نام«آذربایجان شمالى»را عینا در کتابهاى خود مى‏آورند،در آن روزگاران بس شگفت مى‏نمود.شادروان سید احمد کسروى‏ تبریزى دانشمند گرانمایه در شاهکار پژوهشى خود بنام«شهر یاران گمنام»که‏ بسالهاى 1305-1306 هجرى شمسى و شاید پیش از آن نوشته و سال 1307 هجرى شمسى بچاپ رسانیده،از این کار با شگفتى یاد نموده است.او در این‏ باره چنین مى‏نویسد:«شگفت است که آران را اکنون«آذربایجان»میخوانند با آنکه آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگرى است که در پهلوى آران‏ و بزرگتر و سرشناس‏تر از آن مى‏باشد و از دیرین زمان که آگاهى در دست هست‏ همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچگاه نام آذربایگان بر آران گفته‏ نشده است،تاکنون ندانسته‏ایم که برادران آرانى ما حکومت آزادى‏ براى سرزمین خود برپا کرده میخواستند نامى بر آنجا بگذارند،براى چه‏ نام تاریخى و کهن خود را کنار نهاده دست یغما بسوى آذربایگان دراز کردند؟ و چه سودى را از اینکار شگفت خود امیدوار بودند؟!این خرده‏گیرى نه از آنستکه ما برخاسته از آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگهمیداریم. چه آذربایگان را از این کار هیچگونه زیان نیست.بلکه از اینستکه برادران‏ ارانى ما در آغاز زندگانى ملى و آزاد خود پشت پا بتاریخ و گذشتۀ سرزمینشان‏ مى‏زنند و این خود زیانى بزرگ است.و آنگاه تاریخ مانند چنین کار شگفت‏ سراغ ندارد».34

شگفتا دانشمندانى چون پیگولوسکایا و دیگران در پژوهشهاى خود راستیها را نادیده گرفته‏اند و بهنگامى که از سرزمین«آران»یاد میکنند کنار آن نام ساختگى«آذربایجان شمالى»را مى‏آورند.اگر آلان یا آران‏ راست است، پس «آذربایجان شمالى»چیست؟ چگونه سرزمینى را چند نام تواند بود؟ چنانچه پیشتر اشاره شد سالها پیش از پادشاهى اشکانیان سرزمین‏ آتورپاتکان یا آذربایگان وجود داشته و کنار آن نیز سرزمین آلانها بوده است. این نکته در همان کتاب«تاریخ ایران از دوران باستان تا سدۀ هیجدهم» بروشنى تصریح گردیده است.نوشته‏هاى جغرافى‏دانان بزرگ اسلامى که ما از آن‏ها یاد کرده‏ایم نیز مؤید جدائى این دو سرزمین بوده و نشان میدهد که‏ هرگز نام آذربایگان بر آران گفته نشده است.بنابراین از کجا بیکباره‏ نام آلبان یا آلان(آران)بدور افتاده و این سرزمین نام آذربایگان‏ بخود گرفته است؟سبب اینکار چه بوده و نویسندگان چه دلیلى براى این‏ نامگذارى داشته‏اند.بهتر بود مؤلفان بجاى گذاردن نام ساختگى آذربایجان‏ بر آران،شرحى مستدل از تاریخ این تبدیل نام مینگاشتند و این چیستان را بر ما معلوم و روشن میساختند.

با شرحى که گفته شد«آذربایجان شمالى» تنها به سرزمینى مى‏توان گفت‏ که در جنوب رود ارس نهاده شده است.

نگارنده آرزومند است مؤلفان کتاب «تاریخ ایران از دوران باستان تا سدۀ هیجدهم» نادرستى نوشتۀ خود را دربارۀ آذربایگان باز یابند و مترجمان‏ و مؤسسات پژوهشى نوشته‏هاى خاورشناسان بیگانه را چشم بسته نپذیرند و با موشکافى بیشترى بررسى نمایند تا در آینده اینگونه خطاها پدیدار نگردد و مایه گمراهى خوانندگان و آموزندگان نشود.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. سرزمین باستانى آلبانى در قفقاز از کشور آلبانى کنونى جداست.
2. 
3. ن.و.پیگولوسکایا،آ.یو.یاکوبوسکى،اى.پ.پطروشفسکى،ل.و.ستریوا، آ.م.بلنیتسکى:«تاریخ ایران از دوران باستان تا سدۀ هیجدهم».جلد اول. چاپ تهران،1346،ص 59.
4. همانجا.ص 77.
5. همانجا.ص 101.
6. شمس الدین ابى عبد اللّه محمد بن احمد بن ابى بکر البناء الشامى المقدسى المعروف‏ بالبشارى:«احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم».چاپ لیدن،1906 م.ص 374.
7. مقالات کسروى،چاپ نخست،گردآورنده یحیى ذکاء،چاپ تهران،1327 ص 117.
8. مقالات کسروى،ص 118
9. شمس الدین ابى عبد اللّه محمد بن احمد بن ابى بکر البناء الشامى المقدسى المعروف‏ بالبشارى:«احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم».چاپ لیدن،1906 م.ص 375.
10. ابى القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه،المعروف به ابن خردادبه:«المسالک و الممالک» ص 118/119/120.
11. همانجا.ص 123.
12. ابى بکر احمد بن ابراهیم الهمدانى،المعروف به ابن الفقیه:«کتاب البلدان»چاپ‏ لیدن،1302.ص 285-286.
13. کتاب البلدان،ص 296.
14. رجوع شود به ابن حوقل:«المسالک و الممالک».
15. همان
16. شمس الدین ابى عبد اللّه محمد بن ابى بکر البناء الشامى المقدسى المعروف بالبشارى: «احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم»چاپ لیدن،1906 م.ص 259.
17. همانجا.ص 378.
18. المقدسى،«احسن التقاسیم...»-ص 374.
19. ابو اسحق ابراهیم اصطخرى:«المسالک و الممالک».چاپ تهران،1340،ص 155.
20. همانجا.ص 158.
21. ابن خردادبه:«المسالک و الممالک».چاپ بغداد،1889 م.ص 17
22. یاقوت حموى:«معجم البلدان»،چاپ اروپا،جلد یکم،ص 183.
23. عماد الدین اسمعیل بن محمد بن عمر،المعروف به ابى الفدا:«تقویم البلدان». ص 386.
24. همانجا.ص 386.
25. حمد اللّه مستوفى:«نزهة القلوب»،ص 85-102.
26. همانجا.ص 91-92.
27. رجوع شود به مطلع السعدین سمرقندى
28. اسکندر بیک منشى:«تاریخ عالم آراى عباسى».ص 1-16.
29. محمد حسین بن خلف تبریزى متخلص به برهان:«برهان قاطع»باهتمام دکتر محمد معین.جلد اول،چاپ دوم،تهران 1342،ص 31.
30.
31.
32. مقصود قیام شیخ محمد خیابانى است.
33. احمد کسروى تبریزى:«تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان».تهران،چاپ سینا، چاپ دوم،1333،ص 877.
34. احمد کسروى:«شهر یاران گمنام».چاپ دوم.ص 264-265.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه