سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی تـاریخ مختصر و وجه تسمیه آذربایجان

تیره‌های ایرانی

تـاریخ مختصر و وجه تسمیه آذربایجان

برگرفته از آذرپادگان

 

دکتر حسین نوین رنگرز عضو هیات علمی دانشگاه محقق اردبیلی

منطقه آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسکندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است.

البته نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم.

 


«ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان».1

 


علاوه بر ایـران ویچ که برای آذربایجان اطلاق یافته، نام با مسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان عنوان شده است که بنا به خبر شاهنامه، دو آتشکده‌ی مقدس به نام آذرگشسب بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) واقع است.


آتشکده آذرگشسب باکو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازی کرده اند. علی‌اکبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذیل لغت باکو، شرح مفصلی درباره این آتشکده آورده است.2


آتشکده بزرگ و معروف دیگر در تخت سلیمان مراغه قرار دارد به نام «‌‌‌‌آذرگشسب». گیرشمن درباره آن می‌نویسد:

 
«‌شیز مرکز دینی ماد آذربایگان (تخت سلیمان امروز) معبد شمال ایـران بود در این معبد جامعه‌ای بسیار قدیم از مغان می‌زیستند.3

در شاهنامه فردوسی هم آمده که در دوران کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکده بزرگ و مقدس «‌آذرگشسب»‌ می‌خواندند. بر پایه سخن فردوسی، کی‌خسرو پیش از نشستن بر تخت شاهی، همراه با پدربزرگ خود کی‌کاوس به سوی خاک آذرگشسب (آذربایجان) روان می‌شود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرک و از خداوند در اداره امور کشور یاری طلب نماید:

 


چنین گفت خسرو به کاوس شـاه                که جز کردگار از که جوییم راه

 


بدو گفت: ما هم‌چنین با دو اسب                              بتازیم تا خاک آذرگشسب

 


سر و تن بشوییم با پا و دست                            چنان چون بود مرد یزدان پرست

 


به زاری، آیا کردگار جهان                           به زمزم کنیم آفرین جهان

 


بباشیم در پیش یزدان به پای                  مگر پاک یزدان بود رهنمای ...4

 


آرتو کریستن سن نیز در تایید زیارتگاه بودن آن آتشکده چنین می نویسد:

 


«‌آتشکده آذرگشسب یا آتش سلطنتی در گنجگ (شیز) واقع درآذربایجان بود که اکنون به خرابه های تخت سلیمان معروف است و پادشاهان ساسانی هم (مانند کی‌کاووس و کی‌خسرو به روایت فردوسی) در ایام سختی به زیارت این معبد می‌شتافتند. و زر  مال و ملک و غلام برای آن جا نذرمی کردند.5

 


از نام‌های دیگر آذربایجان «‌ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار، ایـران بزرگ را «‌ماد بزرگ» و آذربایجان را «ماد خرد» می نامیدند. البته این استان را به روزگار مادها، آتورپاتکان نیز می‌گفتند.

 


به نظر استرایو، جغرافی نگار معروف یونانی آذربایجان از نام سرداری به نام «‌آتورپات» اقتباس شده است. بدین ترتیب که چون دوران پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد، الکساندر ماکدونی6 به ایـران دست یافت، سرداری به نام «‌آتورپات» در آذربایجان برخاسته، آن سرزمین را، که بخشی از خاک مادان و نام «ماد کوچک» معروف بود، از افتادن به دست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین به نام «‌آتورپاتکان» خوانده شد.7

 


ریشه نام «‌آتورپاتکان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات یعنی «آذر پاسدار» یا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر یک از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشی در این استان بوده است. چه آذربایجان جایگاه بزرگ‌ترین و مقدس‌ترین آتش ایزد افروخته به نام «‌اذرگشسب» بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.

 


دیاکونف در وجه تسمیه آذربایجان نوشته است: «‌این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد».8

 


البته برخی نیز معتقدند که در دوران شاهنشاهی مادها و بعد از آن در دوران هخامنشیان تا زمان کوروش کبیر، مغان علاوه بر سمت پاسداری از آتش مقدس، شغل استانداری آذربایجان را هم برعهده داشتند. این لقب تا زمان حمله اسکندر لقب استانداران بود.

 


اما آخرین ساتراپ (استاندار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلکه پاسدار آتش مقدس یعنی «‌آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «‌آتروپاتن» به صورت نام این استان درآمد.

 


احمد کسروی نیز ضمن بررسی نام «آتروپات» واژه «‌اتور» را همان آذر یا آتش و واژه «‌پات» را که بعدها به صورت «‌پاد» و «‌باد» درآمد به معنای «‌نگهبان» دانسته است.9 این نام تا پایان عصر ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان که یکی از موبدان مشهور «‌آذرباد ماراسپندان» یا «‌آذرباد مهراسپندان» نام داشته است. این شخص وزیر شاپور دوم، شاهنشاه ساسانی و یکی از مفسران اوستا بود. نام این موبد به صورت «‌آتربات مانسار اسپندان» نیز آمده است.10

 


در ادبیات دری، آتورپات به صورت‌های، آذرآبادگان، آذربایگان و آذربایجان آمده است. چنانکه فردوسی نیز «‌آذر آبادگان» به کار برده است:

 


به یک ماه در آذر آبادگان                         ببودند شاهان و آزادگان
وز آن جایگه لشکر اندر کشید                   سوی آذر آبادگان برکشید


در کتاب‌های عربی نیز آذربایجان و آذربیجان به کار برده شده است.

 
به هر حال این کلمه، با اشکال مختلف و تصحیفات آن هر چه باشد، با توجه به دلایل عقلی و نقلی موجود، آن چه مسلم است ماخوذ از «‌آتورپات یا آتروپات» نام سردار ایرانی و خشثرپاون (شهربان) زمان اسکندر، آذربایجانست و هر وجه یا مبدا و علتی که برای پیدایش این نام، که اکثر مورخان و جغرافی نویسان قدیم و معاصر نگاشته اند، قابل تردید است. بدن شک این نام ایرانی است. زیرا در اوستا AterePata که در لغت به معنی نگهبان و پناهنده آتش است، نام یکی از پاکدینان ایـران باستان است و در پهلوی Aturpat آمده است.

 


علاوه بر این، در ایـران باستان نام آذربد، آذرپاد و در پهلوی آتروپات (مارسپندان) از اسامی معمول و رایج بوده است. آتورپاتکان همان طور که گفته شد، خود از سه کلمه ترکیب یافته است. آتور یا آذر به معنی آتش و پات یا پای (پد) از مصدر پاییدن به معنی نگهبان و نگهبانی کردن و سرانجام «‌کان یا گان» که پساوند مکان یا نسبت است با این توضیح ابهامی در این نام باقی نمی ماند و معنای آن «‌سرزمین یا شهر آذرباد» معنای درست تری است که می‌توان بدان اطلاق نمود.

 
یادداشت‌ها:

1-   فرتیغ دادگی: بن دهش (خلاصله اوستا)، گزارنده: مهرداد بهار، صص، 28 و 152.

2-   علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 3، چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، ذیل باکو

3-   پروفسور گیرشمن، ایـران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمد معین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص 270.

4-   فردوسی، شاهنامه، به همت محمد رمضانی، کلاله خاور، جلد 3، ص 95.

5-   آرتورکریستن سن، ایـران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ دوم، انتشارات دنیای کتاب 1377، ص 190.

6-   این شخص همان اسکندر مقدونی است. در نوشته های باستان، او را به جای الکساندر، السکندر می نامیدند.

7-   احمد کسروی، کاروند. به کوشش یحیی ذکاء، تهران، 1356، صص 313-314.

8-   دیاکونف، تـاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، بنیاد ترجمه و نشر کتاب،1345، ص 780.

9-   احمد کسروی، کاروند، صص 315-316.

10- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، جلد 1، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، ذیل «‌آتروبات»

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه