جهان ایرانی
ما و افغانستان - نوشتۀ شادروان دکتر پرویزِ ورجاوند
- جهان ايراني
- نمایش از چهارشنبه, 05 مهر 1391 20:58
- بازدید: 6181
به نام ِ خداوند ِ جان و خرد
این نوشتار در مجلهیِ اطلاعاتِ سیاسی – اقتصادی، شمارهیِ 179و180، اَمرداد و شهریورِ1381، رویههای 82 تا 89 بازتاب داده شد، باآنکه10سال از چاپِ آن میگذرد بسیاری از گوشههایِ نگرشِ استاد ورجاوند در رویکردِ سیاستهایِ منطقهای و حُسنِ همجواری هنوز تازگی دارد. فرهنگِ ملی، توسعهیِ پایدار، سیاستِ همه جانبه، اقتصادِ پویا و پیشرفته همواره در گفتار و نوشتارِ زندهیاد ورجاوند موج میزد. دغدغهیِ سرنوشت و سربلندیِ مامِ میهنِ ورجاوند با دورنگریِ اندیشه و شناختِ دانشورانه و منطقی جایجایِ ایرانِ بزرگ و حساسیت به هر شهر و روستا و ساختمانهایِ دارایِ هویتِ فرهنگی و پرارج دانستنِ سراسرِ ایران آرمان و جانِ سخنِ آن پیر فرزانه بود. راهش پررهرو یادش همواره گرامی. |
نوشتۀ شادروان دکتر پرویزِ ورجاوند
در پیِ حضورِ نیروهایِ آمریکا و 14 کشورِ غربی در افغانستان و سقوطِ طالبان، سپس استقرارِ دولتِ موقّتِ کرزای در پیِ تصمیماتِ نشستِ بُن و بالاخره تشکیلِ لویهجرگه و انتخابِ دولت دو سالهیِ دورانِ انتقالی به ریاستِ کرزای، هنوز شاهد آنیم که با وجودِ آرامشِ نسبی در افغانستان و تلاشهایِ گوناگون برایِ توان بخشیدن به دولتِ مرکزی، شرایط در افغانستان به گونهای است که در فاصلههایِ کوتاه، انفجارها یا اقدامهایِ تروریستی بر ضدِ مقامهایِ دولتی از وزیر گرفته تا شخصِ کرزای صورت میگیرد. هنوز با وجود جستجوهایِ هوایی و بهره گرفتن از نیروهایِ زمینی، شمارِ فراوانی از نیروهایِ القاعده و مسئولانِ رده بالایِ طالبان دستگیر نشدهاند و همچنان پیامها و فیلمهایِ ویدیوییِ آنها از شبکههایی چون«الجزیره» دایر بر اینکه به فعّالیتهایِ تروریستیِ خود ادامه خواهند داد، پخش میشود. شک نیست که آنها هنوز از یاریهایِ گروههایِ صاحبِ قدرت و به اعتباری سازمانِ امنیّتِ ارتشِ پاکستان بهرهمندند. بسیاری از خبرگزاریها و روزنامهها گزارش میدهند که گروههایِ تروریستیِ القاعده و طالبان از خاکِ پاکستان و جریانهایِ پشتیبانِ خود در آن کشور بهره میجویند. هنوز شاهد آنیم که دولتِ افغانستان بر مناطقِ شرق و جنوبِ کشور تسلّط لازم را ندارد و چهرههایی چون گلآقا در قندهار هنوز خود را در وضعی میبینند که بتوانند در برابرِ دولتِ مرکزی موضع بگیرند؛ تا جاییکه گفته میشود یکی از دلایلِ روان نشدنِ آبِ هیرمند به سویِ ایران، به گروکشیهایِ این چهرههایِ صاحبِ قدرت مربوط میگردد. در سایهیِ چنین شرایطی، بعید مینماید که اگر از جهتِ اقتصادی، تعهّدهایِ صورت گرفته تحقّق نیابد و کمکهایِ مؤثّر در اختیارِ دولتِ آقایِ کرزای گذاشته نشود، آرامشِ نسبی در افغانستان، حتّی با وجودِ نیروهایِ نظامیِ خارجی، دوام آورد و بارِ دیگر با آشفتگیها در بخشهایِ مختلف مواجه نشویم.
منافعِ ملیِ ایران ایجاب میکند که کمک به بازسازیِ افغانستان و ایجادِ ثبات در آن کشور از راهِ تقویتِ حکومتِ مرکزی، بعنوانِ یک استراتژی موردِ توجّه قرار گیرد. |
دولتِ انتقالیِ افغانستان زمانی میتواند کارِ ساماندهی را با قدرت به پیش ببرد که بتواند حدّاقلِ امکاناتِ زندگی را برایِ مردم فراهم کند؛ سرپناهی برایشان فراهم سازد؛ حقوقِ کارمندانِ دولت و نیروهایِ انتظامی و نظامی را هرچند ناچیز، به موقع بپردازد؛ آرام آرام ویرانهها را آباد کند؛ از نظرِ آموزش و پرورش و بهداشت بتواند به نیازهایِ نخستینِ جامعه پاسخ گوید: شرایطِ نسبتا مناسب برایِ شروعِ فعّالیتهایِ تولیدی فراهم کند؛ به روستاهایِ ویران شده و همهچیز از دستداده حیاتِ تازه ببخشد؛ شبکههایِ آبیاری را مرمّت و امکانِ کشت و کار را فراهم کند. در این زمینهیِ اخیر، سازمانهایِ جهانی باید کارِ مینروبی را جدّی بگیرند و بر پایهیِ یک برنامهیِ گسترده و زمانبندی شده، کشتزارها و مرتعها را برایِ حضور و کارِ بیخطرِ کشاورزان و دامداران، آماده کنند. در وضعِ موجود روزی نیست که شماری از مردمِ رنجدیدهیِ آن سرزمینِ سوخته و ویرانشده بر اثرِ برخورد با مینها جانِ خود را از دست ندهند یا معلول نشوند.
پایههایِ اقتصادِ افغانستان
افغانستان پیش از کودتایِ کمونیستها و شروعِ درگیریها و غلطیدن در یکی از خونینترین و ویرانگرترین جنگها که بیست و چند سال به درازا کشید، سرزمینی بود که در عینِ عقبماندگی و شرایطِ نامطلوبِ طبیعی، میتوانست به همّتِ مردمِ سختکوشش، با تکیه بر کشاورزی و دامداری بخشِ قابلِ توجّهی از نیازهایِ ساده و اوّلیهیِ جمعیّتِ خود را تأمین کند. باید دانست که ویژگیهایِ جغرافیایِ طبیعی این سرزمین را میتوان عاملی مؤثّر در محدود بودنِ تولید در بخشِ کشاورزی به شمار آورد. رشته جبالِ بلندِ هندوکش به اعتباری این سرزمین را به دو بخشِ شمالی و جنوبی تقسیم میکند. بر پایهیِ بررسیهایِ جغرافیایی، رشتهکوهِ مذکور و شاخههایِ فرعیِ آن بیش از نیمی از سرزمینِ افغانستان را فراگرفته است. بخشهایِ هموار این سرزمین را میتوان میانِ پایکوههایِ دامنهیِ شمالیِ هندوکش و آمودریا، سپس در منطقهیِ میانِ دامنههایِ جنوبِ غربی در امتدادِ بخشهایِ کم ارتفاع مسیرِ رودخانههایِ هرات، فراه و هِلمَند و بالاخره منطقهیِ بیابانیِ جنوبِ قندهار مشاهده کرد. بنابراین از یک سو مسئلهیِ کم وسعت بودنِ زمینهایِ کشاورزی و از سویِ دیگر مسئله کمبودِ آب همواره در افغانستان مطرح بوده است. با این حال مردمِ پرتلاشِ افغانستان با استفاده از آبِ رودخانهها در داخلِ درههایِ کم عرض و زدنِ قنات و پذیرفتنِ همهیِ مشکلات، به تولید میپردازند. بررسیهایِ انجامشده نشان میدهد که فقط 4/12% از خاکِ این کشور قابلِ کشت است.1
منافعِ ملّیِ ایران حکم میکند که با وجودِ همهیِ مشکلاتِ اقتصادیِ داخلی، در کارِ بازسازیِ افغانستان حضوری پررنگ داشته باشیم و در موردِ پناهجویان نیز با شکیبایی و خردمندی عمل کنیم زیرا با شکل گرفتنِ روندِ واقعیِ بازسازی، بازگشتِ خودخواستهیِ پناهجویان نیز شتاب خواهد گرفت. |
بیشترِ روستاهایِ افغانستان در واقع آبادیهایِ کوچکی است که زمینهایِ زیرِ کشتِ محدودی دارد و در درهها و کنارِ بسترِ رودخانهها واقع شده است. دشتهایِ هرات ویژگیِ متفاوتی با این دسته از روستاها دارد. شمارِ چشمگیری از جمعیّتِ افغانستان که بر پایهیِ دادههایِ آماری به 3/57% نیرویِ کار در آن کشور میرسند2، در بخشِ کشاورزی فعّال بودهاند. از 8 میلیون هکتار زمینهایِ قابلِ کشت فقط در شرایطِ مطلوب حدودِ 144 هزار هکتار(8/1%) زیرِ کشتِ دائم قرار داشته و 3/46% زیرِ کشتِ محصولاتِ سالانه بوده و بقیّه یعنی 9/51% درصد به صورتِ آیش بوده است.3
به این ترتیب تا پیش از رویدادهایِ فاجعهآمیز دو دههیِ اخیر، تنها 10% از زمینها در طولِ سال موردِ بهرهبرداری قرار میگرفته است. نکتهیِ دیگر آنکه بیشتر این سرزمینها از قطعههایِ کوچک و پراکنده تشکیل یافته بود که در واقع تولید آن عمدتا فقط نیازِ خانوادهیِ تولیدکننده را تأمین میکرد. براساسِ آمارهایِ مندرج در سالنامهیِ بریتانیکا، 8/44% از واحدهایِ تولیدی دارایِ مساحتی برابرِ یک هکتار بوده و 2/35% دیگر واحدها، وسعتی میانِ یک تا پنج هکتار داشتهاند.4
کسانی که پیشنهاد میکنند در شرایطِ اقتصادیِ کنونی، برایِ ایجادِ گشایشهایِ مقطعی، باید موضوعِ بیرون راندنِ پناهجویانِ افغانستانی از ایران در دستورِ کار قرار گیرد و پیگیری شود، اگر نگوییم قصدِ ضربه زدن به منافعِ ملّی کشور در درازمدّت را دارند، باید بگوییم نیندیشیده و ناآگاهانه اظهارنظر میکنند. |
برآوردها حاکی از آن است که 85% از محصولاتِ زراعیِ افغانستان از زمینهایِ کشتِ آبی به دست میآمده است. روستاییان به کشتِ دیم نیز میپرداختهاند ولی میزانِ بهرهوری بسیار پایین بوده، چنانکه فقط 500 کیلو از هر هکتار برداشت میکردهاند. در زمینهیِ تولیدِ میوه و خشکبار، انگور و کشمش، پنبه، چغندرِ قند و دانههایِ روغنی نیز در باغستانها و کشتزارهایِ پراکنده، فعّالیتهایی در حدِ عرضهیِ محصول به بازارهایِ محلّی و گاه منطقهای، کوششهایی به عمل میآمدهاست. در زمینهیِ دامداری نیز بخشِ قابلِ توجّهی از مردمِ افغانستان فعّالیتهایِ مؤثّری داشتهاند و پرورشِ گوسفندِ قرهگل که به دلیلِ اهمیّتِ پوستِ آن یکی از صادراتِ مهمِ افغانستان را تشکیل میداده، از آن جمله بودهاست. در مجموع، کشاورزی و دامپروری هر دو با محدودیّتهایِ زیاد مواجه بوده چنانکه با بروزِ خشکسالی لطمهای شدید به تولیداتِ کشاورزی و دامی وارد میشده و کشاورزان و دامپروران سخت در تنگناها قرار میگرفتهاند.
با بروزِ جنگهایِ ویرانگر از سالِ 1357 به بعد، بسته به شرایط و منطقه، تولیداتِ مزبور دچارِ نوسانهایِ شدید گردید و هر چه بر شدّت و طولِ جنگ افزوده شد، حجمِ تولیدات نیز پایین آمد. شمارِ بسیاری از روستاها از جمعیّت خالی گشت، دامها از دست رفتند، بیشتر زیستگاههایِ روستایی زیرِ آتش قرار گرفت یا با ایجادِ میدانهایِ وسیعِ مین، امکانِ فعّالیت در زمینها از میان رفت و در تنگنایِ نرسیدنِ نفت، بخشِ قابلِ توجّهی از اندک درختانِ جنگلی بعنوان مادهیِ جایگزینِ نفت بریده و سوزانده شد. شمارِ زیادی از قناتها بر اثرِ اصابتِ گلولههایِ توپ و بمبارانهایِ ارتشِ شوروی و سپس درگیریها میانِ مجاهدین و در جریانِ نبردِ آنان با طالبان درهم کوبیده شد، به گونهای که برایِ باززندهسازیِ آنها نیاز به سرمایهای کلان است. بیشترِ خانههایِ روستاییان و قلعههایشان به تلی از خاک تبدیل شده، گاوی برایِ شخم زدن باقی نمانده و از سویِ دیگر دور شدنِ روستاییان از روستا و آوارگیشان در شهرها و سپس مهاجرتشان به خارج از کشور از جمله ایران و درگیر شدن در کارهایی غیرِکشاورزی، سبب گردیده تا در بیشترِ موارد از بازگشت به آبادیِ سابق و باززندهسازیِ آن سر باز زنند؛ مگر آنکه با سیاستگذاریِ حساب شده و ایجادِ گروههایِ عمران و تأمینِ اعتبار، حرکتِِ سازمان یافتهای از سویِ دولتِ افغانستان و سازمانهایِ بینالمللی و کشورهایی چون ایران، بویژه گروهها و سازمانهایِ غیردولتی (NGO) شکل بگیرد که هدفِ اساسیِ آن آباد کردنِ روستاها و اسکانِ خانوادههایِ قبلی در آنها باشد.
واقعیّت این است که در حالِ حاضر کارگرانِ افغانستانی با کارِ بیشتر و سختتری که انجام میدهند و مزدِ کمتری که میگیرند، در بازارِ کارِ ایران خواستارانِ بیشتری دارند و این وضع ناشی از شرایطِ ویژهای است که بر جامعهیِ مهاجران تحمیل شده است، درست مانند همان شرایطی که پناهجویانِ ایرانی در کشورهایِ اروپایی، ژاپن، کره، آمریکا، کانادا و استرالیا با آن روبهرو هستند. |
چنانکه در کنفرانسِ دو روزهیِ بازسازیِ افغانستان که از سویِ دفترِ UNDP در تهران برگزار شد یادآوری کردم، اعتقاد دارم که اگر بیشترِ سرمایهگذاریها متوجه روستاها و زنده ساختنِ کارِ کشاورزی و دامپروری در این سرزمین نشود، باید در انتظارِ گسترشِ ابعاد فاجعهآمیزِ رشدِ شهرها و حاشیهنشینی در آنها بود که خود میتواند عوارضِ ناخوشایندِ اجتماعی در پی داشته باشد و حتّی در سایهیِ شرایطِ پیچیدهیِ فاجعهیِ افغانستان موجبِ پدید آمدنِ آشوبهایِ مختلف شود. از یاد نبریم که امروز آنچه بیش از نان میتوان به آسانی در افغانستان بدان دست یافت، اسلحه است. از اینرو رشدِ بیتناسبِ شهرها و حاشیهنشینی در آنها، میتواند کانونهایِ حادثهآفرینی در افغانستان را افزایش دهد. جا دارد یادآور شوم که از چندین سال پیش و بویژه در دورانِ قدرتطلبان، در بخشهایِ جنوبی و شرقیِ افغانستان فعّالیتِ گستردهای در زمینهیِ کشتِ خشخاش و تولیدِ موادِ مخدّر صورت گرفت به گونهای که افغانستان به مهمترین مرکزِ تولید موادِ مخدّر تبدیل شد. طالبان بخشِ عمده درآمدهایِ خود را از این راه تأمین میکردند. رواجِ کشتِ خشخاش به جایِ محصولاتِ دیگر و سودِ قابلِ توجّهی که نصیبِ کشاورزان و نیز مافیایِ قدرتمندِ دستاندرکارِ این تجارتِ مرگبار میشده و میشود، پدیدهیِ نگرانکنندهای است که تنها با درهم شکستنِ شبکهیِ تولید و توزیع میتوان با آن برخورد کرد. از یاد نبریم که در پیِ تصمیمِ دولت موقعیّتِ آقایِ کرزای دایر بر توقّفِ کشتِ خشخاش، در فروردینِ سالِ جاری، شماری از کشتکارانِ خشخاش جادههایِ مرزی را در شرقِ افغانستان و نزدیکِ پاسگاهِ «طور خم» بستند و از گذشتنِ 700 کامیونی که 14 هزار افغانستانی را از پاکستان به داخلِ کشور میآورد جلوگیری کردند.5
بنابراین گروهِ پرشماری از روستاییانِ ساکنِ شهرها یا حاشیهیِ آنها که محلِ درآمدی ندارند، میتوانند نیرویِ مؤثّری برایِ مافیایِ موادِ مخدّر به شمار روند و در مواردی به دستههایِ مافیایی امکان میدهد که از این نیرویِ سرگردان برایِ ایجادِ بلوا و شورش در جامعه و نیز برایِ تثبیتِ موقعیّت و قدرتِ خویش بهره گیرند.
تا زمانی که در افغانستان ثباتِ سیاسی زمینهیِ تولید بر اساسِ کمکهایِ مؤثّرِ خارجی فراهم نشود، نمیتوان امید داشت که پناهجویانِ افغانستانی در گروههایِ پرشمار ایران را ترک گویند. فرستادنِ اجباریِ پناهجویان یا تنگ کردنِ عرصه بر آنان نیز بیفایده است زیرا از این در میروند و از درِ دیگر با کمکِ عواملِ مختلف بویژه مافیایِ موادِ مخدّر باز میگردند، آنهم آزرده و زخم خورده. |
امروز کشاورزیِ از نفس افتادهیِ افغانستان که عاملِ اصلیِ آن را باید جنگ با اتّحادِ شوروی و لطمههایِ شدیدی که شوروی برای از پا درآوردنِ نیرویِ مقاومتِ مردم بر مناطقِ روستایی وارد آورد و سپس تداومِ درگیریها دانست، در وضعی قرار دارد که برایِ نیمهسیر شدنِ مردم، مقادیرِ هنگفتی گندم و آرد و برنج باید وارد کشور شود.
بنابر گزارشِ «نویه تسور سایتونگ»، سازمانهایِ امدادرسانیِ سازمانِ ملل برایِ یاری رسانیهایِ خود در فاصلهیِ اکتبر 2001 تا دسامبر 2002، بودجهای معادلِ 8/1 میلیارد دلار درخواست کرده بودند که فقط نیمی از آن را دریافت کردهاند و از اینرو دو سازمانِ بزرگِ امدادرسانی یعنی کمیساریایِ عالیِ پناهندگان (UNHCR) برنامهیِ جهانیِ غذا (WFP) نگرانیِ شدید خود را در موردِ نارساییِ کمکها اعلام داشتهاند. در نتیجه سازمانِ بینالمللیِ مهاجرت (IOM) نیز در موردِ برنامهیِ بازگرداندنِ آوارگانِ افغانستان به میهنِشان دست به تجدیدنظرِ کلی زده و آهنگِ بازگشت آنان را سخت کاهش داده است. سازمانِ امدادرسانی به پناهندگان نیز در میزانِ کمکهایِ خود برایِ تأمینِ سرپناه دست به صرفهجویی زده و به جایِ در اختیار گذاردنِ مصالح و مواد برایِ ساختنِ دو اتاق، فقط برایِ ساختِ یک اتاق جهت هر خانواده یاری خواهد داد. کمکهایی چون دادنِ پتو، گالنِ آب، نایلون و ابزارِ بنّایی نیز سخت کاهش یافته و در مناطقی قطع شده است. «رودلابرز»کمیسرِ اَرشدِ امورِ پناهندگانِ سازمانِ ملل، با فرستادنِ پیامی برایِ کشورهایِ اروپایی درخواست کرد به تعهّدهایِ خود عمل کنند. او اظهار داشت بازگشتِ پناهجویان به افغانستان تا زمانی برای اروپاییان اهمیّت دارد که به کاهشِ شمار ِآنها در اروپا بینجامد، نه دیگر مناطق.
مسئولانِ برنامهیِ جهانیِ غذا WFP نیز سخت نگران اوضاع هستند و اعلام کردهاند که میلیونها تن از مردمِ افغانستان در آستانهیِ قحطی قرار دارند.
آنان معتقدند که چهل درصد از ساکنانِ آن سرزمین بدونِ دریافتِ کمکِ غذایی از خارج قادر به ادامهیِ زندگی نخواهند بود. کارشناسانِ برنامهیِ جهانیِ غذا برایِ هر خانواده 150 کیلوگرم غلات در نظر گرفته بودند ولی افزایشِ شمارِ افرادِ بازگشته سبب گردید که به هر خانواده فقط 50 کیلوگرم سهمیّه داده شود.
با توجّه به چنین شرایطی است که پناهجویانِ افغانستانی در ایران، در پیِ ابرازِ تمایلِ آغازین برایِ بازگشت، دیگر چنان استقبالی از این امر نمیکنند، بویژه آنکه با سرد شدنِ تدریجیِ هوا، ادامهیِ زندگی را با نبودِ امکانات، سرپناه، خوراک، پوشاک لازم و مواردِ دیگر غیرممکن میپندارند. بنابراین لازم است به جایِ برخوردهایِ ناخوشایند که میتواند اثراتِ منفی به بار آورد و کوششها و یاریهایِ سالیانِ دراز، ملّتِ ایران را در پذیرایی از مردمِ همریشه و همفرهنگِ خود خدشهدار کند، دولتِ ایران باید در مذاکراتِ دوجانبه و چندجانبه و حتّی با استفاده از تریبونها در نشستهایِ بینالمللی، موضوعِ یاریرسانیِ اقتصادیِ کشورهایِ جهان به افغانستان را مطرح و روی آن پافشاری کند.
ایران باید از مقاماتِ بانکِ جهانی، صندوقِ توسعه، اتّحادیهیِ اروپا، گروهِ آ.سه.آن و سازمانِ کنفرانسِ اسلامی بخواهد با توجّه به تنگناهایِ اقتصادیِ کشور و شمارِ فزایندهیِ بیکاران، در موردِ سرمایهگذاری و دادنِ وامهایِ بلندمدّت و کمبهره به ایران اقدام کنند تا این کشور بارِ اقتصادیِ مربوط به پناهجویان را که باید همه کشورها، بویژه کشورهایِ مُرفّه و توسعهیافته به دوش بکشند، همچنان به تنهایی بر گردهیِ خود حس نکند.
بپذیریم که فقط با جلبِ نظرِ مقامهایِ دولتِ افغانستان و پشتیبانیِ مردمِ آن سامان نخواهیم توانست به تنهایی گلیمِ خویش را در افغانستان از آب بیرون بکشیم و دولتهایِ قدرتمند اجازه نخواهند داد بدونِ تفاهم و تعامل با آنها جایِ پایِ استواری در افغانستان پیدا کنیم و در ترتیباتِ کلانِ منطقهای چه در حالِ حاضر و چه در آینده نقشِ مؤثّری بر عهده گیریم. |
بررسیهایِ انجام شده نشان میدهد که هر یک از پناهجویان دستِ کم ماهانه 100 دلار درآمد دارند که فقط 25 درصد آن را هزینه میکنند و بخشِ عمدهیِ آنرا به صورتِ طلا، ارز یا ریال از ایران به خارج میفرستند. همچنین دولتِ ایران برایِ هر یک از پناهجویان بابتِ برخی از موادِ خوراکی و دیگر کالاهایِ مصرفیِ آنها و امورِ بهداشتی و ... روزانه 2 دلار یارانه پرداخت میکند. برایِ آموزشِ 45 هزار دانشآموزِ افغانستانی نیز فقط در مشهد رقمی حدودِ 135 میلیون ریال در سال هزینه میشود. اینها آمار و ارقام و نکاتی است که میتوان آنها را با سازمانِ مللِ متّحد و دیگر ارگانهایِ وابسته، اتّحادیهیِ اروپا و مانند آنها در میان گذاشت و درخواستِ یاری کرد. دستگاهِ دیپلماسیِ ما باید بتواند واقعیّتهایِ حاکم بر جهان و نحوهیِ برخوردِ هوشمندانه با قدرتهایِ جهانیِ صاحبِ نفوذ در ارگانهایِ بینالمللی را دریابد و راهکارهایِ سنجیده و مناسبی برایِ بهرهگیریِ هر چه بیشتر و بهتر از امکاناتِ مالی و اقتصادیِ خارجی در پیش گیرد و از این راه به رفعِ تنگنایِ اقتصادیِ کشور کمک کند.
نمیتوان با نادیده انگاشتنِ قدرتهایِ جهانی و اصولِ پذیرفته شده و حاکم بر روابطِ بینالملل انتظار داشت در دنیایی که اساسِ آنرا بر بده و بستان نهادهاند، با مانعتراشیها و اولتیماتومها مواجه نشویم و بر کنار از آنکه ما چگونه عمل میکنیم، از جهانیان بخواهیم خود را با ما همآهنگ سازند و منش و روشِ ما را دربست بپذیرند و برایِ رفعِ مشکلات و بحرانهایِ اقتصادی ما را یاری دهند.
کسانی که پیشنهاد میکنند در شرایطِ اقتصادیِ نابسامانِ کنونی، برایِ گشایشهایِ مقطعی باید موضوعِ بیرون راندنِ پناهجویان در دستورِ کار قرار گیرد و پیگیری شود، اگر نگوییم قصدِ ضربهزدن به منافعِ ملّیِ بلندمدّتِ کشور را دارند، باید بگوییم نیندیشیده و ناآگاهانه در اینباره اظهارِنظر میکنند. تودهیِ مردم که با مشکلاتِ فراوانِ اقتصادی در داخل دست و پنجه نرم میکنند، اصولا با بذل و بخششهایِ گوناگون در خارج موافق نیستند، ولی بخشِ قابل ملاحظهای از همین تودهیِ مردم، در جای جایِ ایران با پناهجویانِ افغانستان با صمیمیّت برخورد و خودخواسته کارهایِ مختلفی به آنها رجوع میکنند. پناهجویانِ افغانستانی که شماری از آنان درس خوانده و صاحبِ تخصّص هستند، بطور عمده تن به سختترین کارها با مزدِ اندک میدهند و در مجموع کارفرمایان از کارشان رضایت دارند و تاکنون برخی ناهنجاریها که از شماری از آنان سرزده، نتوانسته است ذهنیّتِ منفی در کلِ جامعه نسبت به آنها به وجود آورد. در حالِ حاضر شمارِ بسیاری از سرایداران و نگهبانانِ مجموعههایِ مسکونی و بناهایِ در دستِ ساخت را همین برادرانِ افغانستانی تشکیل میدهند. چند سال پیش که برایِ شرکت در مراسمِ بزرگداشتِ ستارهشناس و ریاضیدانِ بزرگِ ایران، نیریزی، به شهرِ نیریز رفته بودم، در بازدید از شماری از کارخانههایِ سنگبری مشاهده کردم که بیشتر کارگران از جوانانِ افغانستانی هستند، در حالی که در جای جایِ شهر به جوانانی برخوردم که به«گپ زدن» مشغول بودند و وقتی پرسیدم چرا کار نمیکنید گفتند کارِ مناسبِ ما وجود ندارد! فردایِ آنروز موضوع را با شماری از جوانان و افرادِ آگاه در میان گذاردم. جوانان آن کارها را بسیار سنگین و پرفشار میدانستند و بزرگترها گله داشتند که شماری از جوانهایِ شهر تن به کارهایِ سخت در معدن و سنگبریها نمیدهند. شک نیست که اگر افغانستانیها به سرزمینِ خود بازگردند و گشایشی در دیگر بخشها به وجود نیاید، جابجاییهایی صورت خواهد گرفت و از مناطقی چون کردستان و کرمانشاه و ... که بیکاری در آنجا بیداد میکند، کارگرانی جایِ آنها را خواهند گرفت. امّا در حالِ حاضر این اعتقاد وجود دارد که کارگرانِ افغانستانی با حقوقِ کمتر و کارِ بیشتر، که خود حاصلِ شرایطِ ویژهایست که بر جامعهیِ مهاجران تحمیل میشود، در بازارِ کارِ ایران خواستاران بیشتری دارند. این درست شبیه به همان شرایطی است که جوانانِ گریخته و پناهجویِ ایرانی در کشورهایِ اروپایی، ژاپن، کره، آمریکا، کانادا و استرالیا با آن مواجه هستند.
گذشته از آنچه گفته شد، باید دانست تا زمانیکه در افغانستان ثباتِ سیاسی و زمینهیِ تولید براساسِ کمکهایِ مؤثّر و اساسی فراهم نشود، نمیتوان امید داشت که پناهجویانِ افغانستانی در گروههایِ پرشمار ایران را ترک گویند، هرچند اکثرا آرزویِ بازگشت به شهر و دیارِ خود را دارند. آنان نگرانِ امروز و فردایِ خود هستند. از کسیکه در اینجا با کارِ سنگین میتواند مزدی دریافت کند که شکمش را سیر نگهدارد و بخشی از درآمدش را نیز برایِ خانوادهاش بفرستد، چگونه میتوان انتظار داشت که خود را به سرنوشتی نامشخّص بسپارد و به سرزمینش بازگردد تا برایِ تحویل گرفتنِ یک کیسه آردِ پنجاه کیلویی چند روز سرگردانی بکشد؟ تا در افغانستان شرایطِ مناسب فراهم نیاید، با فرستادنِ اجباری یا تنگ ساختنِ عرصه بر پناهجویان، به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید. زیرا از این مرز به افغانستان فرستاده میشوند و از راه دیگر به کمکِ باندهایِ مختلف و بویژه مافیایِ موادِ مخدّر بازمیگردند، آنهم زخم خورده و آزرده و با روحیّهای منفی که میتواند آنان را به کردارهایی واکنشی بکشاند. از سویِ دیگر، برای پاسداری از مرزهایِ گسترده، باید هزینههایِ بسیار گزافی تحمّل کرد. بنابراین منطق حکم میکند که ایران در جهتِ تثبیتِ موقعیّتِ سیاسیِ دولتِ انتقالی و بازسازیِ واقعیِ افغانستان تلاش کند.
بارها و بارها گفته و نوشتهام که به دلایلِ فراوان وجودِ یک دولتِ توانا و مستّقل در افغانستان و حفظِ دوستی میانِ مردمِ دو کشور همواره باید بعنوان یکی از هدفهایِ اساسی استراتژیِ ایران موردِ توجّه باشد و از اینرو در مرحلهیِ کنونی نباید موجباتِ اثرگذاریِ منفی بر پناهجویان را فراهم آورد.
سازمانیابیِ دوبارهیِ القاعده و طالبان
بر پایهیِ آخرین خبرها که در هفتهنامه«الوطن العربی»چاپِ پاریس آمده است، اسامهبنلادن رهبرِ «القاعده» به منظورِ از سرگیریِ عملیّاتِ مسلّحانه بر ضدِ سربازانِ آمریکایی در افغانستان، نیروهایش را سازماندهی میکند. به گزارشِ ایرنا، الوطن العربی در گزارشی با عنوانِ «اسرارِ ملاقاتِ ایمن الظّواهری و ملاّعمر»نوشته است: اسامه بنلادن به منظورِ کنترلِ دوبارهیِ افغانستان، 200 میلیون دلار بودجه اختصاص داده و 2000 «افغانِ عرب» را به افغانستان بازگردانده است. این هفتهنامه با استناد به گزارشِ منابعِ امنیّتیِ پاکستانی افزوده است: شهرِ پیشاور در پاکستان در چند هفتهیِ اخیر شاهدِ بازگشتِ افغانهایِ عرب به افغانستان بوده است و این افراد با استقرار در مناطقِ سکونتِ قبایل در شرقِ افغانستان تماسهایِ خود را با مسئولانِ القاعده و طالبان آغاز کردهاند... .
گروههایِ وابسته به اسامهبنلادن و ملاّ محمّد عمر به خوبی احساس کردهاند که کمکهایِ مالی و تهدیدهایِ آمریکا در سرانِ قبایلِ افغانستان تأثیری نداشته و مهمترین دلیلِ این ادّعا این است که ملاّعمر، ایمن الظّواهری و بنلادن هماکنون چند بار از پستهایِ بازرسیِ مشترکِ سربازانِ آمریکا و افغانستان گذاشتهاند.6
اینگونه نوشتهها جنبهیِ داستانپردازی ندارد. چنان که در بالا گفته شد، هنوز دولتِ انتقالیِ افغانستان در بخشهایِ شرقی و جنوبی و حوزهیِ نقوذِ برخی از فرماندهانِ پشتون توانِ اعمالِ حاکمیّت ندارد. هنوز نه نیرویِ انتظامی در افغانستان شکل گرفته است نه ارتشِ ملی. مهمتر از همه دولتِ نظامیِ پاکستان که ایجادِ بیثباتی در افغانستان و دخالتِ مستمر در اوضاعِ آنرا بعنوانِ یک استراتژیِ حیاتی برگزیده است، با وجودِ تمکینِ ظاهری از تصمیمِ سازمانِ مللِ متّحد، در عمل با داشتنِ شبکهای نیرومند ازعواملِ وابسته که پیوسته از نظرِ مالی و تسلیحاتی تغذیه میشوند برآنست تا همچنان اوضاع را در افغانستان آشفته نگهدارد؛ باشد که بویژه با حمایتِ انگلستان و فرسوده گشتنِ نیروهایِ آمریکا در افغانستان از نظرِ روانی، جناحِ میانهروِ شبهِطالبان ولی دست نشاندهیِ خود را اگر نه بر سراسر افغانستان که بر بخشی از استانهایِ شرقی و جنوبی حاکم سازد.
با توجّه به چنین شرایطی آیا منطق حکم نمیکند که ایران به جای آزرده ساختن پناهجویان، ضمنِ حمایتِ همه جانبه از دولتِ انتقالی، همهیِ نیرویِ خود را صرفِ سامان بخشیدن به روندِ بازسازیِ افغانستان کند و با دستیابی به تفاهم با قدرتهایِ توانمندِ غربیِ حاضر در افغانستان، شرایطی پدید آورد که بیشترِ کمکها و تعهّدهایِ مالی برای بازسازی، با مشارکتِ «بخشِ خصوصی»ِ ایران و افغانستان به کار افتد؟ لازم است یادآور شوم که به جهاتِ فراوان باید بخشِ عمدهیِ فعّالیتها به بخشِ خصوصی به مفهومِ واقعیِ کلمه سپرده شود و برایِ جلوگیری از ایجادِ هرگونه شبهه و برداشتِ منفی و بهانهگیریِ پاکستان و جریانهایِ وابسته به آن و برخی قدرتها از جمله آمریکا، تلاش شود که شرکتهایِ وابسته به برخی ارگانهایِ خاص نقشی چشمگیر در این زمینه نداشته باشند.
اگر بتوانیم جریانِ بازسازی در زمینههایِ مختلف را در افغانستان راهاندازی کنیم و شرایطی پدید آوریم که کمکهایِ تعهد شده سریعتر پرداخت شود، با توجّه به موقع جغرافیاییِ ایران و کالاها و مصالحِ موردِ نیاز برایِ بازسازیِ افغانستان، قادر خواهیم بود تولیداتِ داخلی را افزایش دهیم، سطحِ اشتغال را بالا ببریم و با فعّال شدنِ شرکتهایِ فنّی- مهندسی در زمینههایِ مختلف در آن سرزمین شمارِ چشمگیری از پناهجویان را در پیوند با آنها، خودخواسته به افغانستان بازگردانیم.
آماری که معاون ادارهیِ کلِ حمل و نقل و پایانههایِ خراسان در روزِ پنجشنبه 19 دیماهِ 1380 دربارهیِ افزایشِ ترانزیتِ کالا به افغانستان اعلام کرد، حکایت از اهمیّتِ حضورِ ایران در افغانستان و موقعِ ممتازِ جغرافیاییِ کشورِ ما دارد. او گفت طیِ یکماهیِ گذشته میزانِ ترانزیتِ کالا 80 درصد افزایش یافته است.7
حال اگر به آمارها از آن تاریخ تا به امروز بنگریم درخواهیم یافت که تا چه اندازه قادر به بهرهبرداریِ معقول از موقعِ جغرافیاییِ کشورِ خود در منطقه هستیم. نیز از یاد نبریم که کمتر از دو ماه پیش در رسانهها اخباری انتشار یافت در این مورد که با توجّه به اقبالِ مردمِ افغانستان از کالاهایِ ایرانی، پاکستان برایِ ضربهزدن به ما کوشیدهاست کالاهایِ نامرغوب و حتّی مشکلآفرین را در بستهبندیهایی مشابهِ بستهبندیِ کالاهایِ ایران و با برچسبِ ایرانی روانهیِ بازارهایِ افغانستان کند تا کالاهایِ ایرانی را از اعتبار بیندازد.
راههایِ ترانزیتی از مسیرِ ایران
برای آنکه بتوان در زمینهیِ اقتصادی چه در دورانِ کوتاه و میان مدّتِ بازسازی و چه در بلند مدّت، شرایطِ پایداری میانِ ایران و افغانستان از یک سو و ایران و آسیایِ مرکزی تا چین برقرار ساخت، باید بر اجرایِ چند طرحِ اساسیِ جادهسازی با همهیِ توان تأکید کنیم و حتّی بکوشیم از سرمایهیِ کشورهایِ اروپایی، ژاپن، هند، چین و روسیه و شاید برخی از کشورهایِ حوزهیِ خلیج فارس در این زمینه بهره گیریم.
جادهیِ دوغارون به هرات
در سالِ گذشته در پیِ رویدادهایِ افغانستان، دولتِ ایران دست به یک اقدامِ مثبت زد و کوشید طرحِ ساماندهیِ پایانهیِ مرزیِ«دوغارون»در تایباد را با بازسازی و نوسازیِ همه جانبهیِ آن به اجرا گذارد. این پایانه و جادهیِ 123 کیلومتری دوغارون به هرات از گذشته مهمترین و فعّالترین مسیرهایِ ارتباطی با افغانستان به شمار میرفته است. از فروردین تا آذرماهِ 1380، رویِهم 4298 دستگاه کامیون از این نقطه به افغانستان وارد شده که با نوسازی و گسترشِ پایانهیِ مزبور باید در انتظارِ فعّالیتِ بسیار گستردهترِ آن بود. با تکمیلِ کارِ زیرسازی و آسفالتِ جادهیِ مزبور میتوان حجمِ صدور و ترانزیت را از این مسیر رونقی چشمگیر بخشید.
طرحِ اساسیِ جادهیِ ترانزیتیِ جنوب به شمال:
تاجیکستان- افغانستان- ایران
یکی از طرحهایِ اساسی که به ظاهر در خردادِ امسال با حضورِ وزیرِ فوایدِ عامّهیِ افغانستان آغاز شده، ساختِ یک جادهیِ مهمِ ترانزیتی است که موجباتِ دسترسیِ افغانستان به دریایِ عمان را فراهم میسازد. این جاده از چابهار آغاز میشود و به زابل میرود و سپس با گذشتن از پلِ بزرگی به درازایِ 280 متر و پهنایِ 12 متر و 14 دهانه رویِ رودخانهیِ مرزیِ پریان به شهرِ زرنج در استانِ نیمروزِ افغانستان و از آنجا به سه راهیِ «دلارام» میرسد که از یک سو به هرات و از سویِ دیگر به قندهار و کابل و سپس مرزِ تاجیکستان میپیوندد. این مسیر نسبت به مسیرِ بندعبّاس به افغانستان، 700 کیلومتر کوتاهتر خواهد بود که از نظرِ تسهیلِ ترانزیتِ کالا و رفت و آمدِ مسافران اهمیّتِ بسیار دارد. اگر کارِ ساختِ پلی که هزینهیِ آن 16 میلیارد ریال برآورد شده با سرعت انجام پذیرد، میتوان گفت که اقدامی زیربنایی چه در پیوند با مسائلِ افغانستان و چه برایِ رونق بخشیدن به اقتصادِ استانِ سیستان و بلوچستان صورت گرفته است. اجرایِ طرحِ ساختِ جادهیِ مزبور با توجّه به آمادگیهایِ چابهار برایِ تخلیه و بارگیریِ کالا، میتواند در رقابت با کشورِ پاکستان برایِ ترانزیتِ کالا نقشی عمده داشته باشد. از سویِ دیگر، این راه میتواند تاجیکستان را از مسیرِ افغانستان از یک سو به ایران و از سویِ دیگر به دریایِ آزاد راه دهد. با ساختنِ یک پل در تاجیکستان نیز میتوان آن کشور را از بنبست درآورد تا ناگزیر نباشد کالاها و مسافران را از خاکِ ازبکستان عبور دهد. استاندارِ سیستان و بلوچستان در سالِ گذشته اعلام کرد که برایِ ساختِ پل در منقطهیِ «میلک» پنج میلیاردِ دیگر بودجه منظور شده است و سالِ بعد نیز 20 میلیاردِ دیگر برایِ اجرایِ این طرح منظور خواهد شد.8
راهآهن سنگان-خواف-تربتِ حیدریه
طرحِ سومی که در پیوند با رونق بخشیدن به اقتصادِ استانهایِ شرقیِ ایران و نیز از نظرِ ارتباط با افغانستان و فراتر از آن ارتباط با پاکستان، هند، چین و بالاخره اروپا اهمیّت دارد، کشیدنِ خطِ آهن از سنگان به خواف و تربتِ حیدریه و پیوند دادنِ آن به داخلِ افغانستان و مرتبط ساختنِ آن با راهآهنِ پاکستان از یک سو و آسیایِ مرکزی از سویِ دیگر است. طولِ راه در ایران 146 کیلومتر است که ساختِ آن 200 میلیارد هزینه دربرخواهد داشت.9
وزیرِ راه و ترابری به هنگامِ آغازِ اجرایِ این طرح در خردادماهِ 1381 دربارهیِ این مسیر اظهار داشت: این طرح از جنبههایِ مختلفِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اهمیّت دارد و گامِ مؤثّرِ ایران در بازسازیِ افغانستان است. وی گفت خطِ ارتباطیِ ریلیِ تربتِ حیدریه-سنگان- هرات امکانِ دسترسیِ افغانستان به آبهایِ آزاد را فراهم میکند.10
اگر طرحهایِ سهگانهیِ مذکور به مرحلهیِ اجرا درآید و با سرعتِ معقول و بیوقفه ادامه یابد، بیگمان نه تنها تأثیری فراوان در رونق بخشیدن به اوضاعِ اقتصادیِ استانهایِ شرقیِ کشور خواهد داشت و در سطحِ گستردهتر موجباتِ اشتغالزایی در ایران را فراهم خواهد کرد، بلکه در درازمدّت پیوندهایِ میانِ ایران و افغانستان را از جهاتِ مختلف تحکیم خواهد بخشید. بعلاوه، در پرتوِ این جریان شمارِ چشمگیری از پناهجویانِ خودخواسته به افغانستان بازخواهند گشت. به هر روی این امر بویژه از نظرِ روانی سببِ تقویتِ پیوندها میانِ دو جامعهیِ ایران و افغانستان میشود و بازتابی مؤثّر در میانِ برادرانِ افغانستانی خواهد داشت و بر حضورِ ایران در حوزهیِ فرهنگِ ایرانی در آسیایِ مرکزی خواهد افزود.
برایِ تأمینِ هزینهیِ طرحهایِ اساسیِ مذکور و مشارکت در زمینهیِ راهاندازیِ فعّالیتهایِ کشاورزی و کارهایِ مخابراتی در افغانستان، دولت در نیمهیِ دومِ خردادماهِ امسال لایحهای به مجلس برد تا مجوّزِ هزینهکردنِ 38 میلیارد و پانصد میلیون تومان از ردیفِ «واگذاریِ سهامِ شرکتهایِ دولتی» را کسب کند. در توجیهِ این طرح، اعلام شده استکه: «هر اقدامی در جهتِ ایجادِ ثبات و تأمینِ امنیّتِ افغانستان بطورِ مستقیم در رفعِ برخی مشکلاتِ داخلیِ ایران مؤثّر خواهد بود.» همچنین یادآوری شده که «کمکِ مالی به افغانستان، موجبِ جلوگیری از تولیدِ موادِ مخدّر در آن کشور و قاچاقِ آن از طریقِ همسایگان و در نتیجه بالا رفتنِ امنیّت مرزهایِ مشترک خواهد شد؛ ضمنِ آنکه ایجادِ فرصتهایِ اقتصادی برای مؤسّسات و بنگاههایِ اقتصادی هر دو کشورِ ایران و افغانستان را به همراه خواهد داشت».11
باید امیدوار بود که یک کمیتهیِ کارشناسیِ توانا، مسائلِ افغانستان از ابعادِ مختلف و از جمله کارِ حسّاس بازسازیِ آن کشور را زیرِ نظر بگیرد و ترتیبی اتّخاذ کند که برخلافِ گذشته سازمانها و ارگانهایِ گوناگونِ دولتی هر یک براساسِ سیاست و هدفها و منافعِ خویش عمل نکنند. اطاقِ بازرگانی و صنایع باید با دقّت در جریانِ فعّالیتِ بخشِ خصوصی قرار گیرد و بکوشد ضمنِ از میان برداشتنِ موانع و مشکلات، در موردِ نحوهیِ عملکردِ آنها و کیفیّتِ محصولاتِ صادراتی و اجرایِ طرحهایِ فنّی و صنعتی و مهندسی با استانداردهایِ لازم، نظارتِ منطقی داشته باشد تا فاجعهای که در آسیایِ مرکزی بر اثر سودجوییِ جماعتی با آن روبرو گشتیم پیش نیاید و بتوانیم ذهنیّتِ مثبتی از خود در میانِ مردم آن سامان به وجود آوریم و آبرویِ لطمه خوردهیِ خویش را در آسیایِ مرکزی با سرعتی مطلوب ترمیم کنیم.
بارِ دیگر یادآور میشوم که لازم است با تکیه بر یک دیپلماسیِ آگاهانه و آیندهنگر، شرایطی پدید آوریم که بتوانیم در اجرایِ طرحهایِ اساسیِ موردِ نظر با کشورهایِ مطرح و صاحبِ نفوذ در افغانستان که از جهتِ سیاسی و نظامی و اقتصادی تأثیر گذارند به تفاهمِ معقول دست یابیم و بپذیریم که فقط با جلبِ نظرِ مقامهایِ دولتِ افغانستان و حمایتِ مردمِ آن سامان نخواهیم توانست به تنهایی گلیمِ خویش را از آب بیرون بکشیم و صاحبانِ قدرت اجازه نخواهند داد بدونِ تفاهم و تعامل با آنها جایِ پایِ مستحکمی در افغانستان پیدا کنیم و در ترتیباتِ کلان برایِ منطقه چه در حالِ حاضر و چه در آینده نقشِ مؤثّری بر عهده گیریم.
با توجه به آنچه گفته شد و مواردِ دیگری چون عبورِ لولههایِ نفت و گازِ آسیایِ مرکزی از افغانستان به مقصدِ پاکستان و قراردادی که چندی پیش آقایِ کرزای با دولتهایِ ترکمنستان و پاکستان امضاء کردهاَست، منافعِ ملّیِ ایران ایجاب میکند که با وجودِ همهیِ مشکلاتِ اقتصادی، در کارِ بازسازیِ افغانستان حضوری پررنگ داشته باشیم و در موردِ پناهجویان نیز با شکیبایی و خردمندی عمل کنیم و از طرحِ مسائلی که میتواند موجباتِ آزردگیِ مردمِ سختکوش و فاجعهزدهیِ افغانستان را فراهم سازد سخت بپرهیزیم.
پانویسها:
(1 و 2 و 3 و 4). سالنامهیِ بریتانیکا، به نقل از دائرهالمعارفِ بزرگِ اسلامی.
(5). روزنامهیِ نوروز،22 فروردینِ1381.
(6). هفتهنامهیِ الوطن العربی، به نقل از روزنامهیِ ایران، دوشنبه اوّل مهرِ1381.
(7). روزنامهیِ نوروز، شنبه 22دیماهِ1380.
(8). همان.
(9). روزنامهیِ نوروز، چهارشنبه 8 خردادِ1381.
(10). همان.
(11). روزنامهیِ ایران، 26 خرداد 1381.
دولتِ نظامیِ پاکستان، با وجودِ تمکینِ ظاهری از تصمیماتِ سازمانِ مللِ متّحد، برآن است که اوضاعِ افغانستان را همچنان آشفته نگهدارد تا سرانجام بویژه با حمایتِ انگلستان، جناحِ میانهروِ شبهِ طالبان ولی دستنشاندهیِ خود را اگر نه بر سراسرِ افغانستان، که بر بخشی از استانهایِ شرقی و جنوبی حاکم سازد.
________________________________________
به کوشش: بابک علیخانی