شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست هنر هنر سینما عصر پرتنش - سینما و جنگ سرد

هنر

سینما عصر پرتنش - سینما و جنگ سرد

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 73، مهر و آبان 1391، رویه 42-43

کاظم سلطانی

بعد از پایان جنگ جهانی دوم، جهان نفس آسودگی می‌کشید و کابوس جنگ را کمکم به فراموشی می‌سپرد اما در زیر این آرامش صلح‌گونه، آب گرم گلف‌استریم در جریان بود... جنگ تازه‌ای آغاز شده بود: جنگ سرد!

جنگ سردی که ناشی از شکل‌گیری دو ابرقدرت بود که جهان را میان خویش تقسیم کرده بودند. روسیه در اردوگاه شرق و آمریکا در اردوگاه غرب. رجزخوانی و برخی اقدامات تحریک‌آمیز، امکان بروز جنگی مهیب‌تر را به دنبال داشت؛ اما جهان دیگر آمادگی جنگ تازه‌ای را نداشت و این جنگ گرم به نبردی پنهان و سرد بدل شد.

آلمان دو پاره شد. (همانطور که خود لهستان را دوپاره کرد.) بخشی از آن در دست روسها و بخشی دیگر در دست آمریکایی قرار گرفت.

روسها به دلیل مرام کمونیستی، خفقان و سرکوب، دور سهم خویش از جنگ را دیوار کشیدند. در ظاهر دیوار برلن شکل گرفت، در باطن دیوار آهنین که کسی را امکان نفوذ یا خروج از آن نبود.

دیوار برلن نمادی شد از رنج‌های تازه بشر. در یک سوی آن مردم از آزادی و صلح بهرهمند بودند و لذت می‌بردند. در دیگر سو، زیر داس و چکش جان می‌دادند. مردم اسیر در پشت دیوار آهنین از هرگونه آزادی و استقلال فردی محروم بودند. نظام خودکامه‌ای سر برآورده بود که بعد از شکست هیتلر به خود اجازه می‌داد سرزمینهای دیگر را به تصرف درآورد همان‌گونه که هیتلر کرد.

لهستان، مجارستان، چکسلواکی، یوگسلاوی، بلغارستان، رُمانی، آلبانی و بخشی از آلمان در اردوگاه روسیه قرار گرفتند. آنچه بر سر مردم این سرزمینها و خود روسیه تا قبل از فروپاشی شوروی رخ داد بعدها در کتابهایی که نوشته شد و در خاطراتی که گریختگان از اردوگاههای کار اجباری کوچک و بزرگ روسیه، با خود به غرب آوردند، تصویری هراس‌آور از حکومت سوسیالیزم شوروی ترسیم می‌کرد.

یک نمونه آن، خاطرات «آناتولی مارچنکو» است که بعد از سالها اسارت در اردوگاه اجباری به خارج رفت و کتاب خود را در سال 1962 منتشر کرد و به خاطر همان کتاب دوباره روانه همان اردوگاه‌ها شد. در این کتاب، مارچنکو شرح می‌دهد چگونه روسها، انسانیت را در وجود هر زندانی می‌کشند و او را در حد موجودی بی‌خاصیتتر از گوسفند تنزل می‌دهند.

خواندن برخی از فصول این کتاب، به راستی دل می‌خواهد!
اینکه چه تعداد در اردوگاه‌های روسیه جان دادند و در گورهای ناشناخته به خاک شدند و یا به شدیدترین شکل مجازات شدند، نشان‌دهنده اوج خودکامگی سران شوروی بود. آنچه در زمان استالین و خروشجف بر سر مردم آورده شد دست کمی از جنایات هیتلر نداشت... اما همزمان با این سالهای دهشت‌زا در اردوگاه شرق، غرب دوران طلایی خود را در عرصه هنر خصوصا سینما سپری می‌کرد.

با وجود هنرمندانی چون جریلوئیس، لویی دوفونس، نورمن ویزدوم، چیچو و فرانکو و... مردم از ته دل می‌خندیدند.
سالنهای سینما محلی بود برای وجد و شادمانی مردم.
اما در پشت دیوار آهنین، مردم به قول مارچنکو، بی‌ارزش‌تر از گوسفند در اردوگاه سوسیالیزم، سلاخی می‌شدند. اما سینما چه کرد؟ در این هنگامه چشم و همچشمی در توسعه تسلیحات اتمی دو ابرقدرت، سینما چه نقشی داشت و چه سودی برد. سینماگران شرق و غرب در فضای جنگ سرد با تسلط کاملی که بر این صنعت هنر داشتند، در جهت اهداف خود و تخریب دیگری دست به کار شدند. در شوروی ساخت فیلم‌ها – همه زیرنظر دولت بود و سانسور شدیدی اعمال می‌شد. فیلمها بیشتر پیرامون بزرگنمایی گذشته و دلاوریهای سربازان در زمان جنگ بود. دولت از ورود فیلم‌هایی غربی جلوگیری می‌کرد اما امکان نمایش فیلمهای هندی و ایرانی به صورت اندک فراهم بود تا شوروی خود را و نظام خود را مردمی جلوه دهد. اما غربی‌ها حمله خود را علیه روسها آغاز کردند چه در فیلمهای جدی و چه در فیلمهای کمدی، نیش انتقاد خود را به سوی کمونیزم حرکت می‌دادند. یکی از این فیلمها: «روسها دارن می‌یان» بود تا به غربیها (خصوصا آمریکایی) نشان داد کمونیزم چه بلایی بر سر آنها خواهد آورد.

جنگ سرد باعث شد بسیاری دست به قلم برند و نوشته‌های آنها منبع خوبی هم برای سینما شد. «یان فلمینگ» که در سرویس مخفی انگلستان بود جیمزباند را آفرید و تا زنده بود رمان نوشت و قهرمان خود را به هنگامه جنگ سرد کشاند. اما فیلم‌هایی بودند که مستقیما به زندگی جاسوسان پرداختند.

نه آمریکا و نه شوروی هرگز از تعداد جاسوسان خود در طول جنگ سرد آماری ندادند. در طول جنگ سرد جاسوسان هر دو اردوگاه شرق و غرب چون موش‌خرما از سوراخ‌های دیوار برلین به شرق و غرب می‌رفتند. بعدها تعدادی از این جاسوسان که دارای استعداد هنری بودند به چاپ سرگذشت خود پرداختند. یکی از این جاسوسان به نام «کن والاشین» در دوران بازنشستگی مجموعه اشعار خود را منتشر ساخت. تصویری که او از زندگی جاسوسی خود در اشعارش ترسیم می‌کند در بسیاری از فیلمهای جاسوسی دیده می‌شود.

دیوار برلین الهامبخش بسیاری از فیلمسازان شد. تلاش مردم برای فرار از آلمان‌شرقی و دیوار آهنین، فیلم‌های دلهره‌آور و هیجان‌انگیزی را خلق کرد.

از جمله این فیلم‌ها: راه‌های سری (1961) با شرکت ریچارد برتون.

افعی (1973) با شرکت یول براینر.

فیلم جاسوسی که از سردسیر آمد که از روی رمانی مشهور به نام جاسوسی در حصار سرد نوشته «جان. لو. کاره» ساخته شده بود هنوز بعد از گذشت شش دهه، همچنان جذاب و یادآور دوران جنگ سرد است. (به تازگی فیلم جدیدی از روی این رمان ساخته شده است.) روسها هرگز درصدد پاسخ‌گویی متقابل به این فیلم‌ها برنیامدند، چون نمایش این فیلمها در روسیه ممنوع بود. درست است که فیلم‌های ساخته شده در این دوران خصوصا در سری فیلمهای جیمزباند یک‌جانبه بود و در جهت ارائه تصاویری مهیب از روسیه و کمونیزم، اما از جنبه اجتماعی و سیاسی در فروپاشی شوروی تاثیر فراوان داشت. فیلم دکتر ژیواگو (1965) که از رمان پاسترناگ ساخته شد بعد از فروپاشی شوروی در آنجا به نمایش درآمد. اما وقتی در سال 1965 این فیلم در جهان به نمایش درآمد ستون‌های کمونیزم را لرزاند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید