هنر
دانشگاه تروریست پروری سینما
- هنر
- نمایش از جمعه, 23 دی 1390 21:20
- بازدید: 5004
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 69، دی و بهمن 1390، رويه 46 تا 47
کاظم سلطانی
چند تن از مخالفان «نادرشاه»، شبانگاه به چادرش ریختند و او را به قتل رسانند. چند تن از مخالفان «آغا محمدخان»، شبانگاه به چادرش ریختند و او را به قتل رسانند. چند تن از سناتورهای مخالف «سزار»، در مجلس شما، بر سرش ریختند و او را به قتل رساندند.
چند تن از مخالفان «شی هوانگ تی»، خالق دیوار چین، زمانی که او نقشه جنگ با قبایل وحشی را طراحی میکرد، شبانگاه به چادرش وارد شدند و او را به قتل رساندند.
اگر کتاب تاریخ را از سر حوصله ورق بزنیم صحنههایی از این نوع را که یک یا چند نفر به ترور شخصیتی دست میزنند، چه در ایران و چه در دیگر کشورهای دور و نزدیک، بسیار خواهیم یافت.
از زمان قتل هابیل به دست قابیل، بشر برای از میان برداشتن مخالفان خود، با نقشه و برنامه، در فرصتی به هنگام، به قتل دست زده است و چون این نوع قتلها، بدون اطلاع طرف مقابل و نابهنگام صورت گرفته، به ترور مشهور شده است.
قابیل از پشتسر، برادرش هابیل را مورد حمله قرار داد و کشت. شاید اگر با او رودررو میشد، هابیل نمیمُرد.
نادرشاه افشار را در خواب کشتند.
آبراهام لینکلن زمانی که سرگرم تماشای نمایش بود به ضرب گلوله به قتل رسید. مهاتما گاندی سرگرم موعظه بود که با گلولهای از پای درآمد.
جان لنون (یکی از اعضای گروه بیتلها) به دست یکی از هوادارانش ترور شد. ترور انسانها در طول تاریخ با ترقی بشر و دستیابی به تکنولوژی، شکلی راحتتر و صدالبته غیرانسانیتر، به خود گرفته است.
حالا ترورها با اسلحههای دقیق و مرگبار که از فواصل دور به راحتی هدفگیری میکند، صورت میگیرد. افراد در محل کار و یا زندگی خود با انفجار انواع بمبهای کوچک و بزرگ که در کیف دستی، ضبطصوت یا خودنویس جاسازی شده، ترور میشوند. پنج یا شش سال پیش بود که یک دانشمند (به عبارتی) با نامههایی آغشته به میکروب سیاهزخم چند نفر را در آمریکا ترور کرد.
دورانی که به ضرب خنجر و شمشیر و نیزه افراد را ترور میکردند، سپری شده است. (خواجه نظامالملک در خواب به خنجره تروریستهای حسن صباح جان باخت.)
ترورها در گذشته با تمام زشتی و غیرانسانی بودن آن، تعریف مشخصی داشت. از نظر تروریستها، کار آنها درست بود و حتی جنبه عدالتیخواهی پیدا میکرد. از میان بردن یک ستمگر و دشمن مردم!
کشنده آبراهام لینکلن فریاد زد: این است سرانجام استبداد!
در آن زمان، تروریستها فقط فرد موردنظر خود را میکشتند.
جان کندی درون اتومبیل از راه دور هدف گلوله قرار گرفت.
برادرش رابرت کندی حین سخنرانی ترور شد.
مارتین لوتر کینگ زمانی که از تساوی سیاهان و سفیدها، حرف میزد، ترور شد.
مخالفان حکومت تزارها در روسیه، از ترور گراندوک مسکو، خودداری کردند، چون کودکی به همراه او بود. آنها عقیده داشتند قصد ما، کشتن نیروهای استبداد است و نه کودکان... اما در زمانه ما، تروریستها، کوردلترین، بیرحمترین و سفاکترین آدمها هستند چراکه برای رسیدن به هدف خود، اساس کارشان بر کشتن افراد بیگناه است برای ایجاد رعب و وحشت!
تاکنون تروریستهای طالبان و القاعده، هزاران انسان بیگناه را قربانی مطامع خود ساختهاند.
کشندگان جان کندی، خودش را ترور کردند؛ ماشین حامل او را منفجر نساختند، چراکه به جز کندی، همسرش و دیگران نیز در اتومبیل بودند. وحشتی که جهان کنونی ما را در خود میفشرد آنقدر که از تروریسم کور است از بمب هستهای نیست.
مخالفان لینکلن خودش را کشتند، تالار نمایش را منفجر نساختند.
اما همین چند سال پیش تروریستها در تالار نمایش مسکو دهها زن و کودک را به گروگان گرفتند و متجاوز از هشتصد نفر جان باختند. وقتی در کتاب تاریخ میخوانیم شخصی بزرگ چگونه ترور شد و جانباخت، اندوهگین میشویم و تاسف میخوریم که بشر برای رسیدن به هدف خود چگونه دست به جنایت میزند.
اما وقتی همین ماجرا روی پرده سینما جان میگیرد، قضیه شکل دیگری پیدا میکند. در شروع و اوجگیری صنعت سینما که پول را به جیب سرمایهگذاران فیلم سرازیر میکرد، فیلمی درباره آبراهام لینکلن ساخته شد. صحنه ترور او نیز بازسازی شد اما به جزئیات نپرداختند چراکه هدف زندگی او بود نه نوع مرگش! اما حالا قضیه برعکس شده است. در فیلم «جی.اف.کی» (ساخته اولیور استون) دقیقا ماجرای ترور جان کندی موضوع فیلم است.
حوادث قبل و بعد از ترور هم مو شکافانه نشان داده میشود.
باید بدانیم در حال حاضر سینما چون گذشته نمیتواند جیب مردم را خالی کند به همین دلیل کوشش میکنند با حداکثر بهرهگیری از نمایش خشونت (مانند متلاشی شدن کله جانکندی با گلوله تروریستها) بینندهی خود را دچار دلهره کنند تا فیلمش پر فروش شود.
در فیلم «روز شغال» میبینید چگونه زندگی یک تروریست که قصدش ترور ژنرال دوگل است، به کمک بازیگری خوشسیما، بازسازی میشود. رابطه عاطفی، نوع زندگی و افکارش هم شرح داده میشود. (چه شخصیت مهمی است!) بعد هم نقشه دقیق او را برای ترور به ما نشان میدهد (آموزگاری بهتر از این میتوان یافت؟!) نه در مراکز علمی و دانشگاهی و نه در مراکز خصوصی، جایی نیست که به شما راه و روش ترور را یاد بدهد، اما سینما به راحتی آن را به شما میآموزاند، آنهم به زیباترین شکل!
«سزار» به دست دوستانش به قتل رسید. ما، در آن زمان، آنجا نبودیم که شاهد آن ترور جمعی باشیم. اما به لطف سینما میبینیم چگونه سزار با ضربات خنجر برابر چشمان ما تکه و پاره میشود. در حین تماشای این صحنه، یک حس حیوانی در انسان به وجود میآید.
قبل از جنگ و آشوب در لیبی، فیلمی ساخته شد به نام «دشمن پشت دروازه». فیلم ماجرای حمله آلمانها به شهر پترزبورگ است.
تک تیراندازان روسی به شکار افسران و فرماندهان آلمانی میپردازند. (و بالعکس) در جریان جنگ لیبی دیدیم چطور تک تیراندازها، مردم را در کوچه و خیابان شکار میکردند.
سینما نقش آموزشی بسیار دقیقی دارد!
قبل از آنکه تروریستهای القاعده و طالبان با کمربندهای انتحاری به میان مردم بروند، در فیلمهای هالیوودی تبهکاران برای رسیدن به اهداف خود، فرد بیگناهی را با مواد منفجره میبستند و او را سپر اعمال خود قرار میدادند. آنچه در این فیلمها جهت جذابیت و هیجان ارائه میشد، بعدها الگو و آموزهای شد برای تروریستها! در این فیلمها از ابزاری استفاده میشد که ما به ازاء خارجی نداشتند و اختراع طراحان فیلم بود!
مثل انفجار بمب با تلفن همراه و کنترل از راه دور که درفیلمهای پلیسی، تروریستی و فیلمهای جیمزباند به نمایش گذاشته میشود.
بزرگترین آموزگار خلافکاران این نوع فیلمها بوده و هست. فیلمهایی که به قصد سرگرمی و ایجاد هیجان ساخته میشود یک آموزش مجانی برای کسانی است که در جست وجوی راههایی هستند برای ترور و جنایت فیلمسازان برای سود بیشتر، روشهایی را ابداع میکنند که بیننده را مجذوب سازد. و این روش در واقعیت به منصه ظهور میرسد. افغانستان و عراق دو نمونه بارز از این تاثیرگذاری است.
زمانی که «جورج لوکاس» خالق «جنگ ستارگان» در مراسمی مورد تجلیل قرار گرفت، فضانوردانی که در ایستگاه فضایی در مدار زمین قرار داشتند از آن بالا برای او پیام دادند: اگر ما اینجا هستیم به دلیل تخیل شماست که در خیال خود فضاها را در نور دیدید. سینما در هر دو سوی مرز خیر و شر، ایفای نقش میکند اما اثرات منفیاش بیشتر است.
آلفرد هیچکاک در فیلم مشهور خود «خرابکار» به داستان مردی میپردازد که بمبی را در یک قوطی فیلم سینمایی جاسازی میکند و آن را به دست پسرکی میسپارد تا به یک سینما برساند. در طول دقایقی که پسرک به همراه بمب در مکانهای عمومی حرکت میکند، ترس و دلهره جان آدمی را در خود میفشرد و بمب منفجر میشود...
آیا نظیر این مورد را به شکلهای دیگری در جهان امروز شاهد نیستیم؟!
بمبهای کنار جادهای که بسیاری از مردم افغانستان را کشت و معلول ساخت، اولبار در فیلمهای جنگی به نمایش درآمد.
کارلوس تروریست معروف که بیش از پنجاه مورد ترور در کارنامه سیاه خود دارد، گفته بود: سرگرمی من تماشای فیلم است.
آیا تروریستهای القاعده و طالبان در اوقات بیکاری خود به تماشای فیلم نمینشینند؟!
آنها چه فیلمهایی را تماشا میکنند؟ «اشکها و لبخندها!»
یا «کشتار با ارّهبرقی در تگزاس!»