سه شنبه, 17ام مهر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی حدود تاریخی آذربایجان - محمد جواد مشکور

تیره‌های ایرانی

حدود تاریخی آذربایجان - محمد جواد مشکور

برگرفته از مجله بررسی‌های تاریخی، خرداد تا شهریور 1348، شماره 20 و 21، صفحه 49 تا 64

محمد جواد مشکور


حدود آذربایجان ایران

آذربایجان از ایالات قدیم‏ ایران است. یاقوت آن ولایت‏ را از اقلیم پنجم شمرده و طولش‏ را 73 و عرضش را 40 درجه‏ دانسته است و گوید، حد آذربایجان از مشرق برذعه و از مغرب ارزنجان، و از شمال بلاد دیلم و گیلان و طارم است‏1ولی‏ این عبارت خالی از تشویش نیست‏ و باید گفت که بایستی عبارت: صحیح یاقوت چنین بوده باشد. حد آذربایجان از شمال برذعه‏ و از مشرق بلاد دیلم و گیلان‏ و از مغرب ارزنجان و از جنوب‏ طارم(زنجان)است.

دیگر جغرافیافی‏نویسان عرب حد آذربایجان را از جنوب شرقی‏ نوشتۀ محمّد جواد مشکور (دکتر در تاریخ) ایالات جبال(ماد قدیم) و از جنوب غربی،قسمت شرقی ولایت جزیره(آشور قدیم)، و از مغرب ارمنستان،و از شمال ولایت آران(بلاد قفقاز)، و از مشرق، موقان و گیلان که بر کنار بحر قروین (دریان کاسپین یا خزر) واقعند، دانسته‏اند2

حمد اللّه مستوفی مینویسد. حدودش با ولایت عراق عجم و موقان و گرجستان و ارمن کردستان پیوسته است‏3.ابن الفقیه حد آذربایجا را از برذعه (قراباغ ولایات آنطرف ارس)تا زنجان نوشته است‏4

ابو الفداء مینویسد که حد آذربایجان از نخجوان در کنار رود ارس است‏ تا مرز زنجان‏5

بنابراین حدود آذربایجان کم‏وبیش همان حدود فعلی آنست که از شمال‏ به رود و از مغرب به ترکیه و از مشرق به گیلان و طالش و از جنوب به کردستان‏ و خمسه و(زنجان)باشد.

با این تفاوت که امروز دیگر نواحی قراباغ و نخجوان بیرون از محدودۀ آذربایجان قرار دارند و با نام«آذربایجان شوروی»تشکیل جمهوری مستقلی‏ از اتحاد جماهیر شوروی را داده‏اند و به مناسبت همین نام جدید آن و شباهت‏ لفظیش با نام آذربایجان ایران جا دارد دربارۀ جغرافیای تاریخی آن در این مقاله شرحی گفته شود.

اما ناحیه قراباغ و نخجوان که اکنون یک جمهوری سوسیالیستی‏ در ماوراء ارس و قست شرقی ولایات ماوراء قفقاز است، بین رشته‏های جنوب‏ شرقی کوههای قفقاز و ساحل دریای خزر، و رود ارس قرار گرفته و از شمال‏ شرقی به جمهوری سوسیالیستی داغستان و از شمال غربی به جمهوری سوسیالیستی‏ گرجستان و از مغرب به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان و از جنوب غربی‏ به جمهوری نخجوان و از جنوب به رود ارس و آذربایجان ایران محدود است.


این ناحیه که تا نیم قرن پیش قراباغ (باغ سیاه) نام داشت، در دست‏ امپراطوری روسیه تزاری بود. پس از شکست قشون امپرطوری این ناحیه از طرف‏ متفقین اشغال شد و بنام محافظ از طرف ژنرال دنسترویل Dunsterville از هفدهم اوت تا چهاردهم سپتامبر 1918 بنفع روسیه اداره می‏شد.سپس قشون ترک‏ بسرداری نوری‏پاشا،باکو را در پانزدهم سپتامبر 1918 تسخیر کرده حکومتی‏ بنام«آذربایجان»تحت اداره دولت عثمانی تشکیل دادند6باطنا غرض ترکان‏ عثمانی از این عمل آن بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه‏ استفاده کرده آذربایجان ایران را که مردم آن مانند اهالی قراباغ بزبان‏ ترکی آذری سخن میگفتند به آن آذربایجان پیوسته، در نواحی دو طرف ارس‏ حکومتی تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دهند.بعد از اعلام ترک مخاصمه‏ ترکان و متفقین در جنگ بین المللی اول در سی‏ام اکتبر 1918 در«مودروس» Moudros ،قشون متفقین بسرداری ژنرال تامسن Thomson انگلیسی بار دیگر در 17 اکتبر 1918 شهر باکو را اشغال کرد و قشون ترک را عقب نشانید و در 28 دسامبر 1918 حکومت مستقل آذربایجان را که در آن زمان بدست حزب مساوات،اداره‏ می‌شد بر سمیت شناخت. بعد از تخلیه باکو از قوای متفقین رژیم جدید شوروی که‏ ادعای الحاق آن شهر را بخود داشت بدون جنگ در 28 آوریل 1920 باکو را اشغال‏ کرد و آذربایجان(قراباغ)یکی از سه جمهوری متعاهد ماوراء قفقاز گردید. در 1936 و در حکومت استالین این اتحادیه منحل شد و در پنجم دسامبر 1936 آذربایجان در شمار شانزده جمهوری اتحاد جماهیر شوروی درآمد و باکو پایتخت آن گردید.وسعت این جمهوری 700/85 کیلومتر مربع و جمعیت آن‏ سه میلیون و دویست هزار است.که 28 درصد آنان در شهرها زندگی میکنند. از این تعداد سه ثلث و نیم اکثریت ترکان محلی،و دوازده درصد ارامنه،و ده درصد روس هستند.

پایتخت آن باکو است که دارای 809000 جمعیت می‏باشد.

از شهرهای آن گنجینه است که قبل از انقلاب،الیزابت پل Elizabetpol و اکنون کیروآباد Kirovabad نام دارد و مقبره شاعر معروف ایرانی نظامی‏ گنجوی در آنجاست و جمعیت آن 99000 است.دیگر شهرهای بزرگ آن‏ شماخی، قوبا، سالیان، نوخی، مین‏گه‏چااور Mingecaur می‏باشد نواحی‏ دیگر آن لنکران و شبه‏جزیره آبشوران است.

باید دانست که نویسندگان کلاسیک یونان و روم چون استرابن Strabon (کتاب یازدهم بند 4) و بطلمیوس (کتاب پنجم بند 2) این ناحیه را آلبانیا Albania خوانده و در ادبیات ارمنی نام آن الوان-کا Alvan-Ka و در زبان عربی الران (آران) و برذعه آمده،و آن قسمتی را که در شمال رود کور است، شروان، نامیده‏اند، و چنانکه گفتیم در قرن اخیر همه آن ناحیه، قراباغ،خوانده میشده است.

پس نام آذربایجان شوروی اسمی تاریخی نیست بلکه اصطلاحی سیاسی و تازه است.این ناحیه تا زمان هخامنشی‏ها مسکن سکاها بود بعد به تصرف‏ ایران در آمد در زمان اشکانیان بدست رومیان و در اوائل قرن سوم میلادی‏ قسمت اعظم آن بدست ساسانیان افتاد.در اواخر قرن هفتم بتصرف لشکر عرب‏ در آمد،و در قرون هفده و هیجده میلادی در دست ایران بود.

پس از شکست ایران در زمان فتحعلی‏شاه قاجار از روس برطبق عهدنامه‏های‏ گلستان (1813 م)و ترکمانچای(1828 م) به روسیه واگذار شد.8

در فرهنگهای جغرافیایی قرن نوزده حدود قراباغ چنین آمده است.9

«قراباغ»(باغ سیاه)خطه‏ای است از روسیه آسیا که مشتمل بر حکومت‏ باکو است. این ناحیه بین رود کور از شمال و ارس از مشرق و ارمنستان از جنوب‏ و گرجستان از مغرب قرار گرفته و اهالی آن مسلمان و شهر عمده آن شوشا است.».10

اران Aran یا ران Ran که بزبان عربی با حرف تعریف،الران شده و آران نیز خوانده میشود.شکل فارسی نام الوانک است که بیونانی- البانی Albanoi و به سریانی«ارن»و بزبان ایبری(گرجی)رانی گردیده‏ است.این ایالت در مثلث بزرگی در مغرب ملتقای دو رود کور(کر) Cyros و ارس واقع شده و بهمین مناسبت حمد اللّه مستوفی اراضی بین این دو رود را بین النهرین،نامیده است.اران از شمال به رود کور و کوههای قفقاز و از مغرب با آلازان Alazan و از مشرق بدریای خزر و از جنوب به رود ارس محدود بوده است.

در زمان تئوفانس می‏تی‏لن Theophanes Mitylene تاریخ‏نگار یونانی‏ معاصر یوپمپه 48-106 ق م بیش از بیست و شش زبان و لهجه در آن ایالت‏ وجود داشت،حتی در قرن پنجم میلادی آلبانیها زبان مخصوص بخود داشتند که برای آن ماشتک Mashtoc یک الفبای مخصوص اختراع کرد.موسی خورن‏ تصور کرده که زبان گارگاراچیک Gargarachik های اطراف برذعه بوده که‏ ماشتک الفبای مزبور را برای آن اختراع کرده و آن زبانی حلقی و خشن و زمخت بوده است.

جغرافی‏نویسان عرب در قرن چهارم هجری به یک زبان مخصوص در آن‏ ناحیه بنام الرانی اشاره کرده و اصطخری آنرا زبان ملایمی توصیف میکند. آرانیها یا مردم آلبانی را نباید نظر به اسم یونانی آن،با آلبانی‏های شبه جزیره‏ بالکان اشتباه کرد.آلبانی در قبل از تاریخ مسکن اقوام آزیانی بوده است.

بنابراین،فرضیه گلدنر Geldnor در کتاب اساس فقه اللغه ایرانی که ایران‏ ویج اوستایی در در آن سرزمین پنداشته درست نیست،اران یا البانی اصلی که بین‏ رود کر و قفقاز واقع شده شامل مناطق ذیل بود:
اخنی در نزدیکی ایبری در کنار رود الوان یا البانی Albanos کامبیچان Kambechan در کنار رود کور،شهر گوکاو Gevgav در کنار رود الوان،منطقه بیخ Bix در نزدیک قفقاز و در مشرق مناطق شکه (شکی)، دگارو  در کنار رودی بهمین نام و در مشرق پایتخت قدیمی کولک‏ Kawalak یا بقول پلینوس Plinos کبلکا Cabalaca و بقول بطلمیوس خبله‏ Chabala که بعربی،قبله،شده است.سرزمین کامبیچان که بیونانی کامبیزن‏ Kambysene میشود،بنا بنوشته استرابل سابقا از مستملکات تیگران و جزء دولت ارمنستان بزرگ بوده است.

سزرمین کاسپیانه Kaspiane که در قرون بعد آنرا پالتاکاران‏ میخواندند نخست جزء آتروپاتن(آذربایجان)بود و توسط آرتاکسیاس از آن ایالت منتزع شد و در زمان تئونانس از ولایت آلبانی بشمار میرفت.

آلبانی‏ها بعنوان متحد شاهپور دوم ساسانی(310-379 م)بسیاری از نواحی ارمنستان مانند اوتی Uti و شکشن Shakashen وگارد ماناژور و کلت را متصرف شدند ک موشل سردار ارمنی‏ دوباره آنها را پس گرفت.

پس از تقسیم دولت ارمنستان بین ایران و روم آلبانی‏ها ناحیه‏ آرکاکس را در قره‏باغ امروزی و هشت ناحیه Uti را در مشرق گوکارک‏ و شمال آرکاکس متصرف شدند.

پادشاه آلبانی‏ها در سال 359 م در هنگامیکه شاهپور دوم شهر آمد را محاصره کرده بود بعنوان متحد آن شاهنشاه در آن جنگ حضور داشت.

بعد هم حمایت آن شاهنشاه بر ضد پاپ پادشاه ارمنستان بجنگید اما بعد نقشه‏های شاهپور را بر موشل Mushel سردار ارمنی فاش کرد و به شاهپور خیانت نمود.

آلبانی‏ها موظف بودند که در جنگ‏های ایران بر ضد ارمنستان به ایران‏ کمک لشکری کنند.در پنجمین سال سلطنت پیروز ساسانی 461 م پادشاه‏ آلبانی که واچه  نام داشت پس از شورش چند ساله علیه ایران ناچار به تسلیم شد و کشور آلبانی را تحویل به ایران داد و خود رهبانیت اختیار کرد.ازآن‏پس دیگر اثری از پادشاهان آلبانی نیست.

قباد پسر فیروز ساسانی (در سال 507 م) شهر پرتو Partav که اعراب آنرا معرب کرده و برذعه(بردعه)،گفته‏اند تبدیل به دژی مستحکم در برابر هونها کرد و نام آنرا،پیروز کواذ نامید.این شهر بتدریج کاوالاک را که پایتخت قدیم‏ بود تحت الشعاع قرار داد.زاخاریاس‏رتور Zachariasrhetor در سال 554 میلادی از امیری در آلبانی یاد میکند که تابع پادشاه ایران بوده است.پس‏ از انقراض سلسله قدیمی اران بنظر میرسد که در اواخر قرن ششم میلادی، مهران،نامی از خاندان برادران بندو Bando و وستام Westam (ویستهم)از قتل‏عام آن خانواده بدست خسروپرویز گریخته سلسله جدید در اران تأسیس‏ کرد.

از جمله شاهانی که خسرو شیروان از طرف خود در قفقاز بسلطنت‏ گماشت شاه لیران با لقب لیرانشاه بود.این نام درکتب جغرافیاهای قدیم‏ باختلاف قرائت.ایرانشاه،اللیران،والیزان،والیرانشاه،آمده است.و ظاهرا بایستی همان اران‏شاه بوده باشد.کشور این امیر بین شروان و مغان قرار داشت.و با کشور،الران،اصلی تطبیق میکند.

الران بمفهوم وسیع‏تری با آلبانی قدیم مطابقت دارد که در شمال تا گردنه‏ چور (دربند) می‌رسید. ولی اران به مفهوم محدود خود، عبارت است‏ از امارت ارانشاه، پس از انتزاع امارتهای شروان و قبله و شکی و مغان یعنی مناطق بین رود کور و ارس،که سرزمین آرکس و اوتی‏ با پایتخت آن پرتو یعنی برذعه باشد.در زمان مسعودی‏ صاحب مروج الذهب،ارانشاه محمد بن یزید پس از مرگ شروانشاه علی‏ بن جشم،کشور شروان را تصرف کرد.
این محمد افتخار میکرد که از نسل بهرام چوبین است.

بلاد سبحان-دشت بلاساکان که معرب آن،بلاسبحان‏ است،در بین راه برزند و اردبیل میدهند قرار داشته وسطی که سه رودند که‏ سرچشمه بلگاروچای را تشکیل میدهند قرار داشته و در چهارده فرسنگی‏ اردبیل بطرف ورثان بوده است.بقول کوریون بلاسکان جزء پادشاهی آلبانی بود و در زمان واردانیها،مردی هونی‏نژاد بنام هران  پادشاه آن ناحیه بوده است‏11پس لقب،بر اشکان‏شاه،را که ابن خرداذبه‏ در کتاب المسالک و الممالک پس از اللان‏شاه در شمار شاهان آذربایجان‏ آورده بایستی اشاره به امیر بلاسبحان باشد12بلاسبحان یا بلاشجان معرب‏ بلاشگان،است که ظاهرا بمعنی شهر بلاش می‏باشد.نظیر این اسم منتهی‏ مماله بصورت،بلاسجین در آذربایجان وجود دارد که جزء دهستان‏ نیگچه بخش مرکزی شهرستان سراب بشمار میرود13

اران در دورۀ اسلامی-مقدسی در قرن چهارم هجری شهرهای ذیل را از بلاد اران شمرده است:

برذعه،تفلیس،خنان،شکور،خزه(گنجه)،بردیج‏شماخیه،شروان باکو، شابران باب الابواب(دربند)،شکی ملاز کرد،تیلا(تبلا)14،حمد الله مستوفی: بیلقان و بردع(برذعه)و تنجه و هرک(سیرک)را از بلاداران،و باکویه و شماخی،و دربند و شکی،و شابران را از بلاد شروان و تفلیس و خنان،را از بلاد ابخاز و گرجستان شمرده است.15

کرسی ایالات اران در قرن چهارم بردعه بود که خرابه‏هایش تاکنون‏ برجاست.ابن حوقل در قرن چهارم مینویسد که طول آن یک فرسنگ و عرض‏ آن کمتر از یک فرسنگ است،و مربع شکل،و دارای قلعه‏ای است در سه‏ فرسنگی رود کر(کورا)بر ساحل یکی از شاخه‏های آن رود که«ثرثور»نام‏ دارد.نزدیک برذعه بمساحت کمتر از یک فرسنگ محلی بود معروف به‏ اندراب،باغستان وسیعی که طول آن از هر طرف یک روز راه بود داشت و علاوه‏ بر میوه فراوان تربیت کرم ابریشم نیز در آنجا معمول بود.بیرون شهر برذعه‏ جلو دروازه کردان(باب الاکراد) هر روز یکشنبه بازار بزرگی دائر میگردید که وط آن به یک فرسنگ میرسید و معروف به بازار کرکی‏ماخوذ از لفظ یونانی کوریاکوس  بمعنی روز خداوند بود.زیرا در آن روزگار در آنجا روز یکشنبه را بنام-،کرکی روز،میخواندند.و نیز بقول ابن حقول‏ برذعه مسجد جامع زیبایی از آجر داشت و دارای حمامهای بسیار بود.یاقوت‏ مینویسد که:بردعه شهری است در انتهای خاک آذربایجان.حمزه اصفهانی‏ در وجه تسمیه بردعه گوید:که آن معرب،برده‏دار،است،زیرا بعضی از پادشاهان ایران ولایت بالادست ارمنستان را غارت کرده اسیرانی از آنجا آورده در این محل ساکن کردند و از اینجهت آنرا برده‏دار گفتند در زمان‏ یاقوت این شهر از عظمت پیشین خود افتاده و بخرابی گرائیده بوده است‏16

حمد للّه مستوفی مینویسد:«بردع از اقلیم پنجم است اسکندر رومی ساخت‏ قباد بن فیروز ساسانی تجدید عمارت آن کرد.شهری بزرگ بوده و کثرت‏ عظیم داشته...آبش از رودی است که به ترتر(ثرثور)مشهور است‏17.»

اعتماد السلطنه مینویسد:بزدعه که باصطلاح این ایام قراباغ باشد اسم ناحیه‏ای است،شوشه‏قلعه و شهر اوست.شوشه از سایر بلاد قفقاز که ایروان‏ و نخجوان و گنجه و غیره باشد بهتر و آبادتر است.امیر تیمور گورگان زیاد مایل هوا و صفای قراباغ بود قلعه کاخ که محبس اسماعیل‏میزرا پسر شاه طهماسب صفوی بوده همین قلعه شوشه است.18

شهر بیلقان این شهر که بزبان ارمنی آنرا فیداگران Phaidagaran میگفتند پس از خراب شدن بردعه مرکز ایالات اران گشت.

یاقوت مینویسد که:بیقان به فتح باء و لام شهری است نزیک شهر دربند یا باب الابواب و از ولایت ارمنستان بزرگ شمرده میشود.گویند نخستین‏ کسیکه آنرا احداث کرد قباد بود.این شهر را مغولان در سال 617 تسخیر کرده و مردم آنرا کشته اموالشان را غارت کردند.19

حمد الله مستوفی مینویسد.،بیلقان از اقلیم پنجم است و قباد بن فیروز- ساسانی آن را ساخت و اکنون خراب است و بیشتر عمارات آن از آجر است و هوایش‏ گرم است‏20

در اواخر قرن هشتم بیلقان در محاصره امیر تیمور قرار گرفت وی پس از تصرف آن شهر امر کرد عمارات خراب آنرا از نو ساختند و نهری از رود ارس‏ جدا کرده بشهر آوردند که شش فرسنگ طول پانزده دزاع عرض داشت‏ و آنرا بنام،برلاس،عشیره،تیمور،نهر برلاس نامید. گنجه دیگر از شهرهای اران گنجه است. جغرافی‏نویسان عرب آنرا جنزه نوشته‏اند روسهای تزاری آنرا الیزابت-  پل نام نهاده و بعد از انقلاب شوروی نام آن به کیروف‏آباد تغییر کرد.یاقوت مینویسد که:جنزه به فتح جیم اسم شهر بزرگی‏ در اران است و آن بین شیروان و آذربایجان واقع است و مردم آنرا گنجه‏ خوانند و بین آن و بردعه شانزده فرسنگ است.21حمد الله مستوفی مینویسد: گنجه از اقلیم پنجم است شهر اسلامی است در سنه تسع و ثلاثین هجری(339هـ) ساخته شد.شهری خوش و مرتفع بود و در این معنی گفته‏اند شعر:

چند شهرست اندر ایران مرتفع‏تر از همه‏ بهتر و سازنده‏تر از خوشی آب‏وهوا گنجه پر گنج در اران،صفاهان در عراق‏ در خراسان مرو و طوس،در روم باشد اقسرا 22 باژگاه نام این شهر در کتاب حدود العالم آمده و مینویسد:باژگاه‏ شهر کیست بر لب رود ارس نهاده و از وی ماهی خیزد23

مینورسکی مینویسد این شهر ممکن است همان جواد، باشد که در پائین‏تر از نقطه الحاق رود کور و ارس واقع شده است در اینجا مسافران از رود عبور کرده و از آنا باج یا عوارض عبور از پل میگرفتند24

شمکور-در شمال غربی گنجه بوده که خرابه‏های آن هنوز باقی است‏ یاقوت می‏نویسد که:«شمکور به فتح شین قلعه‏ای است در نواحی اران و بین‏ آن و گنجه یک روز راه و ده فرسنگ است.این شهر را بغاغلام معتصم‏ خلیفه که والی ارمنستان و آذربایجان بود در سال 240 هجری آباد کرد و آنرا متوکلیه نامید»25

شروان-آن طرف رود کر(کور) در ساحل دریای خزر جاییکه سلسله‏ جبال قفقاز به دریا فرو میرود ایالات شاروان واقع شده است.کرسی این ایالت‏ شماخی (شماخا) خوانده می‌شود.امیران این ایالت را، شروانشاه، می‌خواندند مؤلفان قدیم دو شهر دیگر را در شروان نام برده‏اند که در محل آن معلوم نیست.

یکی شابران که در بیست فرسنگی دربند جای داشته،دیگر شروان‏ که در جلگه‏ای واقع بوده و از جاده دربند سه روز راه تا شماخی فاصله‏ داشته است در آخرین نقطه شمال ایالت شروان شهر باب الابواب یا دربند واقع بوده که از بنادر مهم دریای خزر بشمار رفته است.

ابن حوقل گوید در وسط این بندر لنگرگاه سفاین است و در این لنگرگاه‏ که از دریا بداخل شهر پیش رفته بنائی است مانند سدی بین دو کوه مشرف‏ بر لنگرگاه،و در دهانه لنگرگاه جایی که کشتی‏ها بدان داخل میشوند. زنجیری کشیده شده و بر این زنجیر قفلی زده‏اند چنانکه هیچ کشتی نمیتواند از آنجا خارج و داخل شود مگر با اجازه رئیس بندرگاه.سد از سنگ و سرب ساخته شده،و گرد خود شهر با روی‏مرتفعی از سنگ ساخته‏اند.26

اصطخری مینویسد که باب الابواب(دربند)قریب دو میل از اردبیل‏ بزرگتر است.یاقوت شرح مفصلی راجع به دربند باب الابواب نوشته و از باروی عظیمی که گرد آن شهر بوده و از دربند بسوی مغرب برای جلوگیری‏ از اقوام وحشی کشیده شده بوده یاد کرده مینویسد:

این سد یادگار انوشیروان پادشاه ساسانی است که آنرا برای جلوگیری‏ از هجوم قوم خزر بایران بنا کرده و دری آهنی بر آن تعبیه نموده بود.27

یکی از افسران بنام روس تزاری بنام مارلنسکی که در 1832 میلادی‏ خرابه‏های این سد عظیم را دیده چنین مینویسد:آنچه مسلم میشود این‏ دیوار عجیب از نارنج‏قلعه شروع شده و بسمت مغرب ممتد گشته چه از قلل‏ جبال و چه در عمق دره‏ها برجهای کوچک باین دیوار استوار است که در فاصله غیر معین بدون ترتیب و قاعده بنا شده است.

اما آنچه حدس زدیم در این برجها آذوقه و اسلحه انبار میکرده‏اند و در وقت لزوم مستحفظین دیوار آنچه لازم حرب و دفاع بود حاضر داشتند. هرکجا که سرازیر است از بالا که شخص ملاحظه میکند این دیوار بطور پله مرتبه‏بمرتبه ساخته شده.ارتفاع بروج بالنسبه بدیوار زیاده از یکذرع‏ نیست هر قدر که از دیوار باقی بود ما سیر کردیم پیشتر نرفتیم شاید اگر پی میکردیم بانتهای دیوار میرسیدیم.

بندر باکو-(باکویه)در جنوب دربند است اصطخری به نفت آن اشاره‏ کرده است یاقوت گوید:در آن‏جا چشمه نفت بزرگی است که بهای محصول‏ روزانه آن بهزار درهم میرسد.در کنار آن چشمه دیگری است که نفت سفید از آن بیرون می‏آید که مانند روغن جیوه است و شب‏وروز قطع نمیشود. در آنجا زمینی است که همیشه آتش از آن برمیخیزد.28

باکوبه را باکوبه نیز گویند و اعتماد السلطنه تحت ماده بادکوبه‏ مینویسد که«بادکوبه شهری است در شروان واقع در کنار دریای خزر نزدیک‏ به شبه‏جزیره آب شرون».دور شهر قدیم دیوای محکم با بروج مشیده بنا کرده بودند.در شهر قدیم و قالعۀ وسط آن‏که بمنزله ارک بوده الحل‏ آبادی نیست.

معادن نفت در بادکوبه بحدی است که اگر شخصی عصایی در زمین فرو برد بعد بواسطه کبریت هوائی را که از روزنه زمین خارج میشود آتش زند مشتعل میشود.معبد پارسیان و آتش‏پرستان هندی در جائی بنام صوری‏خانه‏ است و عمارتی است مربع در وسط آن عمارت طاقی بنا شده که چهار طرف‏ آن باز است.وسط گودالی است که آتش از میان آن بیرون می‏آید.اطراف‏ حجرات است از هر حجره منفذی تعبیه نموده‏اند که آتش بیرون می‏آید یعنی‏ هر وقت بخواهند کبریتی روشن کرده در مخاذی آن منفذ میگیرند هوایی که‏ خارج میشود مشتعل میگردد.در صحرای اطراف صوری‏خانه بمساحت چهار هزار ذرع تقریبا تمام زمین مشتعل است.یک هندی گجراتی در این معبد بود به طرز آتش‏پرستان نماز خواند او میگفت از گجرات آمده و متولی معبد است معبدی هم به همین طرز در بمبئی داریم از بعد از غلبه اسلام بر مملکت‏ ایران معبد بزرگ ایشان همین بادکوبه است‏29»

از این بیان معلوم میشود که پارسیان زرتشتی هند آتشکده‏ای در باکو داشته و بزیارت آن میرفته‏اند.

در جنوب باکویه ولایت گشتاسفی نزدیک دهانه رود کر واقع است و از نهری که از آن رود جدا شده مشروب میگردد.

در کوههای نزدیک دربند قلعه‏ای بود موسوم به قبله که سابقا درباره‏ آن بحث کردیم.نام قلعه در دوره اسلامی در جنگهای تیمور مکرر ذکر شده است‏30

امروز باکو پایتخت«جمهوری آذربایجان شوروی»است و بر کنار دریای خزر در شبه‏جزیره آبشوران Apsheron واقع است.

 

قبایل آذربایجان شوروی
طبق آمار سال 1926 در آذربایجان شوروی 000/22 روس و 000/28 ارمنی،و 000/77 از اقوام ایرانی و 000/41 طالش و 000/37 کرد و 000/28 لزکی‏تات مسکن داشتند.در آذربایجان شوروی این ایالت و قبایل ترک‏نژاد زندگی میکنند.

قره‏باغ،کنگلی Kangaly ،کومانلو Kumanlu ،جگیرلی Jegirly ، جوانشیر،خلج،شاملو،قرامانلو Karamanlu ،آیدین Aydin ،یوا Yuva ، ایسمرلی Ismarly ،دگر Dogar ،بیات Bayat ،قاجار،بهارلو،ذو القدر، استاجلو،پادر Padar ،که بیشتر این قبایل در شمال غربی شماخی مسکن دارند. قبایل ترکمن:زاکاتالا Zakatala ،و نوحا Nuha در نزدیکی کوردمیر Knrdamir ،در شمال و اطراف دربند در دهات بسیاری اسکان گزدیده‏اند شماخی،کوبا Kuba ،گوگچای، جواد، آقداش، نخجوان، تشکیل بخش‏ خلیل‏لورا که قبیله‏ای ترک بهمین نام در آنجا میزیسته‏اند میدهد.

در 1856 میلادی طبق سالنامه‏ای که در آذربایجان روسیه منتشر شد قبایل ذیل در آن سرزمین میزیسته‏اند:خلج،آلپاودت Alpavut کارابروک‏ ،چپینی Ghapani ،کارادکین Karada Kyn (قراتکین)،دیزهلو- Dizahlu ،بایندر Bayunder ،کارایوند Karayund ،قزاق Kazagh ،کوهان‏ Kuman ،ترکان Turkan .

کردانی که در آران بوداند اکنون ترک‏زبان شده‏اند،و تنها از بین ایشان: زنگه‏زور Zangazur ،جلالی،قبایل کرد مفروز Mafruz ،عشایر شیلانلو اقوام کرچ‏نشین ترک که اصلا از خارج به آنجا مهاجرت کرده‏اند امروز ده‏نشین شده و نام قبایل خود را بر آن دهها نهاده‏ند.

که در حدود هزار خانواده هستند بزبان کردی سخن میگویند.

چنانکه در بالا گفتیم بر اثر جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی‏شاه‏ قاجار که که منتهی به دو معاهده گلستان و ترکمنچای شد شهرهای ماوراء رود ارس و قراباغ (اران) ضمیمه کشور روس گردید. در سال 1805 شهر گنجه، و در 1806 ماکو،و در 1815 شکی،و در 1820 شیروان،و در 1821 قراباغ‏ زیر سلطه روس درآمد.

ایالات قاجار و کنگرلو بین سالهای 1803 و 1806 بطرف قارص مهاجرت‏ کردند ولی دیگرباره به ایران انتقال داده شدند.

از قراباغ خانواده امیرلو بطرف آذربایجان ایران کوچ کردند.از میان‏ قبایل قراباغ که بطرف ایران رفتند گروهی از چلبیانلوها و یوسفانلوها بودند که بکمک کنگرلوها بجانب ارس کوچ کردند،ولی پس از چندی عده زیادی از آنان بازگشته مورد عنایت روسها قرار گرفتند.ایلات مهاجر بیشتر به‏ مناطق ماکو و اردبیل و تبریز رفته سکنی می‌گزیدند، هنوز در تبریز و درگر بلاد خانواده‏هائی از مهاجران ماوراء رود اوس وجود دارند که بنامهائی‏ از قبیل: قراباغی و شیروانی و اردبادی و غیره خوانده میشوند.31

 

پی‌نوشت‌ها:
1. معجم البلدان ج 1 ص 172
2. دائرة المعارف اسلامی طبع اول ماده آذربایجان
3. فزهة القلوب ص 85 طبع دبیر سیاقی
4. مختصر کتاب البلدان،ص 285
5. تقویم البلدان ص 386
6. دائرة المعارف اسلام طبع اول
7. دائرة المعارف اسلامی طبع فرانسوی ص 197 ماده آذربایجان.مقاله مینورسکی‏
8. دائرة المعارف فارسی ج 1 ص 79
9. Darys,M.E.Dictionnaire General Biographie et D'Histoire, Paris 1889 P.1550
10. در تداول عوام کنونی آذربایجان آن سوی ارس را Otay مرکب از او O (آن) تای Tay (طرف) میگویند و منسوب به آنرا اواتایلی Otayli یعنی ماوراء ارس می‌خوانند
11. مارکوارت.ایرانشهر140-108,1901, U.Marquarl,Franshahr
12. المسالک و الممالک ص 17
13. فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 43
14. احسن التقاسم فی معرفة الاقالیم ص 374
15. نزهة القلوب 105-108
16. معجم البلدان ج 1ص 658
17. نزهة القلوب ص 105
18. مرآت البلدان طبع سال 1294 ق جلد 1 ص 194
19. معجم البلدان ج 1 ص 797
20. نزهة القلوب ص 105
21. معجم البلدان ج 2 ص 132
22. نزهة القلوب ص 105
23.حدود العالم من المشرق الی المغرب،به تصحیح دکتر ستوده ص 161 (24)- Minorsky.Hudnd Al Alam P.398
25. معجم البلدان ج 3 ص 322
26. ابن حوقل.صورة الارض ص 339
27. مرآت البلدات ج 1 ص 122-124
28. معجم البلدان ج 1 ص 477
29. مرات البلدان ج 1 ص 150-154
30. حمد اللّه مستوفی ص 106-107،لسترنج جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت‏ شرقی ص 192-195
31. A.zeki velidi togan,:salam Ansik lopedisi.2-Cilt Istanbul 1946 (Azarbaycan.P.91-119).

دیدگاه‌ها   

0 #1 Guest 1391-01-28 05:12
ممنون خيلي خوب بود.فقط يك پيشنهاد هم داشتم كه اينگونه مطالب كه لغات سنگين يا خيلي راحت براي خواندن ندارند را در صورت امكان به دوشيوه بيان بفرماييد. نسل جديدكشورمان متاسفانه از نظر سواد خواندن و نوشتن بسيار مشكل دارند. اين را اگر از دبيران در دبيرستان ها سوال بفرماييد، بسياري تاييد خواهند كرد. متاسفانه اين نسل از تاريخ هم آگاهي كمي دارد و اين مطالب بايستي به گونه اي به آنان آموزش داده شود.عصبيت فرزندانمان تغيير كرده و خواندن مطالب تاريخي يا آگاهي از مسايل مهم و ملي كمتر مورد علاقه شان است. البته نه در مورد همه،‌بسته به شرايط خانواده ها و مشكلات فراواني كه اعتياد، طلاق و ... در خانواده ايجاد كرده،‌ سواد خواندن و حوصله نشستن و با دقت خواندن و فهميدن را احتمالا كمتر دارند. كاش راهي نوين براي بيان مسايل مهم ملي مان داشته باشيم.مهم رساندن خلاصه مطلب به شيوه اي سليس است كه نوجوانان و كم سن و سالان حوصله فهميدن آنرا داشته باشند.
ممنون از زحمات شما
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه