تیرههای ایرانی
تاریخچۀ آذرپادگان و مردمان آذربایجان 2 - بررسی ادعاهای پان ترکیست ها
- تيرههای ايرانی
- نمایش از چهارشنبه, 11 خرداد 1390 18:07
- بازدید: 6833
برگرفته از آذرپادگان
سورنا فیروزی
( بخش دوم )
بررسی ادعاهای پان ترکیستها
تبار مردمان آذرپادگان
پیرامون تبار مردمان ساکن در آذرپادگان تا کنون 3 انگارۀ کاملاً متفاوت از هم ارائه شده است.
1 - آذربایجانی های های ترک تبار: مطرح کنندگان این انگاره، تجزیه طلبان پان ترکیست بوده اند.
2- آذربایجانی های آریایی تبار: مطرح کنندگان این انگاره، پژوهشگران ایرانی و نیز، برخی از مورخان غربی بوده اند.
3- آذربایجانی های قفقازی تبار: بی اعتبارترین دسته از 3 انگاره را تشکیل می دهند زیرا بر طبق اسناد بررسی شده، بومی چندانی در طول تاریخ منطقه به غیر از مواردی که از اسکان ایرانیان ذکر گردید، دیده نشده است.
اما انگارۀ اول را پان ترکیست ها بر پایۀ زبان رایج امروزی مردمان آذربایجان ارائه داده اند. آن ها اینطور اذعان کرده اند که چون این مردمان به زبانی سخن می گویند که بسیاری از واژه هایش ازاسکلت بندی زبان ترکی پیروی می کند، بنابراین باید ترک تبار به حساب آیند!
سوای این که این نوع طرز فکر یک سفسطه بیش نیست، (زیرا اگر این چنین باشد، باید مردمان غنا یا ساحل عاج را نیز به خاطر تکلم به زبان فرانسه، فرانسوی تبار نامید که این محال است) پیش از بررسی درستی هر کدام از این انگاره ها، ابتدا باید اطلاعاتی را پیرامون مشخصات وراثتی ونژادی هر یک از نژادهای مورد بحث ( ترک، آریایی، بومی غیر ترک – غیر آریایی) بیان نماییم.
برای بررسی ویژگی های نژادی ترکان، باید ابتدا به خاستگاه ابتدایی آنان پی برد. منظور از خاستگاه، سرزمینی است که نیاکان این گروه نژادی برای هزاران سال در آن جا اقامت گزیده بودند وازاین جهت دچار تغییرات و در نتیجه کسب صفات نژادی عمومی و اختصاصی گشته اند.
برای یافتن این سرزمین ابتدایی باید به اسناد تاریخی رجوع نمود. نخستین جایی که به طور مکتوب از نام ترک Turk سخن به میان آورده شده، یک سند چینی است که به صورت رسمی در آن دو عنوان توجوئه Tujue و گئوک ترک Guk turk برای یک گروه از مردمان همسایۀ ساکن در مناطق باختری و شمال چین ثبت شده است.
بعدها این مردمان به 5 طایفۀ اویغور Uyghur، قرقیز، اغوز Oghuz، ترک و ترکمن انشعاب یافتند: این اتفاق در سدۀ هشتم میلادی روی داد.
در کنار این سند ، اشاره به نوشته های ایرانی ( به ویژه از دورۀ ساسانی) که از همسایگی ترکان در مناطق خاوری سرزمین ایران دردوران شاهنشاهی ساسانی خبر می دهند ( باازمیان برداشته شدن هپتالیان سکایی تبار، ترکان با ایران همسایه شدند) و یا یورش ترک های غزنوی، سلجوقی و یا دیگر قبایل ترک زبان از نواحی خاوری، نیز موید این مسئله است که ترکان از سرزمین آسیای شرقی برخاسته اند.
در متن چینی یاد شده که مربوط به دوران میانی تاریخ چین است( 552م ) به رهبر گئوک ترک ها با نام بومین Bumin یا تومان خان Tuman khan و یا خاقان Khagan اشاره شده که به کمک پسرانش اولین زمامداری رسمی، محلی و نیمه مستقل ترکان را به سال552 میلادی و در شمال باختری چین ( جایی که یک صد سال پیش از آن، آتیلای هون تبار بر آن حکومت می راند ) بر پا داشت.
این مکان امروزه منطقۀ خودمختار زین جیانگ اویغور Xin jiang uyghur چین خوانده می شود.
قبیله ای که این قدرت محلی را با نام گئوک ترک ایجاد نمود، آشیتا نام داشته که از قبایل آلتایی شناخته می شد.
بنابراین در جمع بندی تمامی این اسناد به یک نتیجه دست می یابیم. ترکان از شمال سرزمین چین برخاسته اند که در آن نژاد زرد شمال می زیسته است: مناطق شمال و شمال غربی منچوری.
بنابراین ترکان مهاجم نظیر سلجوق ها، ترکمن ها، قرقیزها و ترک ها بایستی که در بر دارندۀ صفات و معیارهای نژادی زردپوستان شمالی باشند.
اما این معیارها شامل چه پارامترهایی اند و چگونه به وجود آمده اند؟
برای بررسی این مورد ابتدا لازم است تا مختصری از مسیر خروج انسان اندیشمند نوینHomo Sapiens) Sapiens ) از آفریقا و مهاجرت وی به شرق آسیا و در نتیجه، تغییراتی را که در آن مناطق دچار شد، بیان نماییم.
در حدود 100 هزارسال پیش گروهی بزرگ از نخستین انسانهای اندیشمند نوین ( نیاکان امروزی ما که از نظر ریخت شناسی و آناتومیک کاملاً مشابه ما بوده اند)، از مسیر دریای سرخ و صحرای سینا وارد سرزمین های آسیای غربی شدند. این گروه که همگی سیاه پوست بودند ( زیرا شرایط آب و هوایی آفریقا – خاستگاه پیدایش انسان – به گونه ای بوده که نخستین انسان اندیشمند نوین ایجاد شده به صورت سیاه پوست باشد تا از اثرات مخرب و سرطان زای تابش شدید آفتاب در قارۀ مذکور در امان باشد)، وارد فلات ایران شده و برای مدتی در آن ساکن شدند. سپس دسته ای از این مردمان فلات ایران را ترک گفته و از مسیر هند به مناطق آسیای جنوب خاوری رهسپار شدند.
آن گروه نیز که در فلات ایران باقی ماندند به دو دسته تقسیم شدند:
1– یک دسته در حدود 4 هزار سال قبل از طریق منطقۀ آناتولی و تنکۀ داردانل به سوی اروپا رهسپار شد.
2- دستۀ دیگر نیز به سمت مناطق آسیای مرکزی، واقع در شمال خاوری فلات ایران حرکت نمود.
در کنار دو دسته ای که توضیح داده شد، گروهی را که از طریق دریای سرخ وارد شبه جزیرۀ عربستان شدند و نیز آن دسته انسان هایی را که در آفریقا باقی ماندند نباید فراموش کرد.
اما گروهی که به سمت سرزمین های جنوب شرق آسیا حرکت نمود، خود نیز به دو دسته تقسیم شد:
1 - گروهی که وارد جزایر قارۀ اقیانوسیه ( نظیر استرالیا، تاسمانی و زلاندنو ) شدند.
1- گروهی که در آسیای جنوب شرق باقی ماندند.
دستۀ اخیر ( ساکنان جنوب آسیای خاوری ) با گذر زمان چند ده هزارساله به علت برخورد با آب و هوایی تقریباً متفاوت با شرایط نخستین خود در آفریقا، جهت سازگاری با محیط جدید خود دچار تغییراتی گشتند که به این صورت بود:
رنگ پوست آن ها روشن تر شد. اما از آنجایی که ویژگی های سیاهپوستی آنان تفاوت هایی کرده و دیگر از نوع آفریقایی تبار نبود، بلکه مبدل به صفات جدیدی با عنوان بومیان سیاهپوست شرقی شده بود ( مثل پر مو شدن بدن و بلند شدن ریش). این روشن شدن رنگ پوست به جای حرکت به سمت رنگ سفید، به سمت حالت تیره تری رفت که از آن به عنوان رنگ پوست زرد نام می برند.
پس از مدتی گروهی از مردمان زرد پوست آسیای جنوب شرقی، به نواحی شمالی تر( مرکز و شرق چین کنونی) مهاجرت نمودند. در نتیجه با گذر زمان چندین هزارساله، متحمل تغییرات دیگری نیز شدند که عبارت بود از:
روشن تر شدن رنگ پوست به علت کاهش زاویۀ تابش آفتاب، صاف تر شدن حالت مو( نسبت به حالت موی فر دار سیاه پوستان ونیمه صاف زردپوستان جنوب.) و کم موشدن سطح پوست بدن.
در کنار این تغییرات، دگرگونی دیگری نیز در این مردمان به وجود آمده بود که ریشه در زمانی داشت که هنوز در سرزمین های جنوب شرقی آسیا می زیستند. تغذیه این مردمان نسبت به آنچه که در آفریقا مصرف می نمودند تفاوت کرده بود. در سرزمین نوین این مردمان از موادی تغذیه می کردند که تا حد زیادی سخت و سفت بوده و در نتیجه با گذر زمان و پیدایش چندین نسل، نیروی انتخاب طبیعی و فشار تکامل جهت سازگاری این مردمان با شرایط جدید موجب شد تا استخوان های گونه این افراد رشد کند. و بنابراین فرمی ازجمجمه را به وجود آوردند که امروزه آن را در افراد زردپوست مشاهده می کنیم: گونه های برجسته.
تغییر دیگری که در مهاجرین مذکور روی داد، تغییر شکل ابعاد جمجمه بود. فرم جمجمه سیاه پوستان مزوسفال و میان سری است. این مسئله را می توان از طریق فرمول زیر به دست آورد:
100 × طول سر / عرض سر
چنانچه عدد حاصل بیشتر از 6/ 80 به دست آید، فرد یا نژاد مورد نظر پهن سر( براکی سفالیک)، بین 78 تا 6/80 ، میان سر و کمتر از 9/75 باریک سر یا دلیکو سفالیک خواهد بود.
با پیدایش نژاد زرد جنوبی از مهاجرین سیاه پوست شرقی، شکل جمجمه به صورت براکی سفال یا پهن سر درآمد. این ویژگی همچنان در زردپوستان مهاجر به مناطق مرکزی نیز باقی ماند.
اما مهاجرت دوباره گروهی از زردپوستان مرکزی به نواحی شمالی تر( منچوری) باعث شد تا این مردمان در شرایط کاملاً متفاوتی از نظر اقلیمی قرار گیرند. زیستن در آب و هوای سخت بیابانی و پیچیدۀ ناحیۀ ذکر شده باعث شد تا مرز جمجمۀ این مردمان به علت کارکرد بیشتر مغز جهت سازگار شدن با محیط ودوام در آن، به شکل مزو سفال و گهگاه در موارد اندک، دلیکو سفال درآید.
از میزان برجستگی لب ها کاسته شده و موها کاملاً صاف تر گردید. همچنین جهت حفاظت چشم ها در برابر وزش بادهای پر از شن در تابستان و نیز انعکاس نور خورشید در اثر برخورد با برف و یخ در زمستان این منطقۀ بیابانی موجب شد تا طبیعت و قانون فشار تکامل حاکم بر آن، چین پلک بالایی این مردمان رشد کند و به این صورت، اپی کانتوس یا آنچه اصطلاحاً چشم بادامی خوانده می شود، ایجاد گردد.
رنگ پوست این گروه مهاجر نیز به علت کاهش زاویۀ تابش آفتاب، روشن تر شده و به صورت زرد کم رنگ( گاه رویه کبودی) و یا حتی متمایل به سفید پیدایش یابد.
* * *
بر این اساس و با توجه به اسناد ذکر شده پیرامون خاستگاه ابتدایی ترکان ، این مردمان بایستی چهره هایی مشابه مغولان داشته باشند. این مسئله را تمامی یافته های باستان شناسی نیز تأیید می کند. نظیر تندیس ها و نقاشی های یافت شده از ترکان اویغور و سلجوق ونیز مشاهدۀ چهرۀ مردمان قرقیز و ترکمن امروزی که همگی دربردارندۀ صفات نژاد زرد شمالی می باشند.
اما حال ببینیم که ویژکی های نژاد آریایی (نظیر مردمان ساکن در منطقۀ آذرپادگان تا پیش از یورش تیره های زردپوست مغول، تاتار و ترک) چگونه است.
پیشتر بیان شد که گروهی از مهاجرین وارد شده به فلات ایران به سمت سرزمین های آسیای مرکزی حرکت نمودند. این رخداد که در حدود بازه زمانی 7000- 4000 سال پیش به وقوع پیوست، موجب شد تا این مردمان در شرایطی از آب و هوا قرار بگیرند که کاملاً با آنچه بر گروه مهاجر به شرق تحمیل شده بود تفاوت داشت. از جمله آنکه سرزمین جدید مهاجرین آسیای میانه در فصل تابستان دربردارندۀ چراگاه های خرم و مراتع سرسبز بود و این در حالی بود که در زمستان تمامی این سرزمین ها زیر پوشش برف می رفت.
کاهش زاویۀ آفتاب نسبت به مناطق سابق موجب شد تا رنگ پوست این مردمان به شدت روشن شود و از آن جا که صفات نخستین این مردمان ، سیاه آفریقایی یا غربی ( عدم تغییر به سیاه شرقی) بود، این پدیدۀ روشن شدن به صورتی پیش رفت که امروزه از آن با عنوان سفید پوستی یاد می کنیم. به عبارت دیگر کاهش رنگیزه های ملانینی پوست به علت شدت کم تابش آفتاب به حدی بود که پس از گذر چندهزار سال رنگ پوست این افراد به بی رنگی متمایل گردید و در نتیجه نمایان شدن برخی پارامترها و ویژگی های بدن نظیر رنگ خون موجود در سرخرگ ها، این پوست متمایل به رنگ صورتی یا در واقع سفید صورتی رنگ شد. (روشن ترین حالت ممکن در پوست که دارای کمترین میزان رنگیزه های ملانینی در حالت طبیعی بدن است.)
همچنین اسکان طولانی مدت این مردمان در منطقۀ مزبور سبب شد تا از میزان رنگیزه های مو و چشم نیز کاسته شود و بنابراین هر دو صفت یاد شده در نژاد در حال تشکیل مورد بحث، روشن گردند.
اما نکته ای که اینجا وجود دارد این است که اگر اسکان طولانی مدت در یک سرزمین کم تابش، علاوه بر روشن شدن پوست، منجر به روشن شدن رنگ موها و چشمان افراد می شود، چرا این اتفاق برای زردپوستان شمالی نیفتاد؟ یا اینکه اگر چنین است، چرا اسکیموها اینگونه نیستند؟ و یا آنکه بر اساس این قانون اگر یک فرد به مناطق کم تابش مهاجرت کند و برای مدت طولانی آن جا بماند، بایستی که صفات یاد شده در وی دچار تغییر شود. پس چرا آن را مشاهده نمی کنیم؟
پاسخ در این است که:
نخست: تغییر رنگ پوست برای حفظ بقای انسان حیاتی است زیرا اگر با محیط و شرایط آن سازگار نگردد، موجب بروز مشکلات مرگزا خواهد شد. برای آن که مسئله را کمی روشن تر کنیم به دو مثال زیر توجه نمایید:
1-نور خورشید در آن دوران به عنوان مهمترین منبع تأمین ویتامین بدن بود. ویتامین مذکور نقش بسیار مهمی در تأمین کلسم بدن به عهده دارد. در نتیجه اگر قرار بود تا نسل های متمادی انسان های سیاه پوست برای مدت طولانی در یک منطقۀ کم تابش زندگی کنند و طی گذر زمان هیچ دگرگونی ای در میزان رنگیزه های آنان رخ ندهد، میزان نور ورودی از طریق گذر از پوست تیرۀ آنان در آن ناحیۀ کم تابش، بسیار کم بوده و این مسئله منجر به پیدایش نسلی در آینده می گشت که دچار مشکلات استخوان بندی و در نتیجه عدم استحکام لازم برابر خطرات طبیعت و در انتها مرگ وانقراض می شد. در نتیجه کاهش میزان نور منجر شد تا فشار تکامل و قانون انتخاب طبیعی طوری پیش برود که در اثر این کاهش سلول های پوست در ساخت رنگیزه های مذکور کمتر تحریک شوند. در نتیجه این عمل خود به خود منجر به پیدایش پوستی مناسب جهت دریافت میزان کافی از نور خورشید گشت.
2-اگر بر عکس این حالت را نگاه کنیم، درمی یابیم که خلاف این حالت در آفریقا بود و اگر پوست افراد آفریقایی در برابر آن شدت نور آفتاب، تیره نبود، احتمال بروز سرطان آن ها را از پای درمی آورد.
اما دومین مسئله جهت پاسخ به پرسش های ذکر شده این نکته است که طبق موارد ذکر شده، تغییر رنگ پوست بسیار برای حفظ بقای انسان بسیار حیاتی و ضروری بوده. اما برای نجات جان وی دگرگونی رنگ مو ها وچشم ها لزومی نداشت و صرفاً در اثر کاهش تحریک سلول ها در تولید رنگیزه های ملانینی رخ داد. بنابراین مدت زمان لازم برای بروز تغییر رنگ پوست بسیار کوتاه تر از مو و چشم بوده (در حدود 3000 تا 4000 سال)، در صورتی که این مدت زمان برای دگرگونی رنگ موها و چشمان نیازمند چندین ده هزارسال است. به همین دلیل است که جابهجایی یک فرد در مدت زمانی گوتاه زندگانی خود، منجر به تغییر رنگ موها و چشمان روشن نشده است. این مسئله برای زردپوستان شمالی نیز که تنها چندهزارسال ( کمتر از30000سال) در ناحیۀ منچوری ساکن بوده اند، نیز صدق می کند. هر چند که پیشتر نیز بیان گردید که گهگاه افرادی از این نژاد را مشاهده می کنیم که دارای درجاتی از رنگ های روشن مو، چشم و حتی پوست (سفید نه سفید متمایل به صورتی) می باشند.
اما حال که به مشخصات و صفات اختصاصی در نژاد ترک و از گروه زردپوستان شمالی، و آریایی (از گروه سفیدپوستان) اشاره کردیم، باید به مسئلۀ زمان مهاجرت آریایی ها و ترکان به سرزمین های فلات ایران و به ویژه منطقۀ آذرپادگان اشاره نماییم.
امروزه بر پایۀ انگاره های مطرح شده از سوی مورّخان که پایۀ همۀ آن ها ریشه در دکترین دولت مارکسیست شوروی سابق دارد، زمان مهاجرت آریایی ها را بین 2000پ.م تا 1500پ.م عنوان می کنند. بنایراین با پذیرش این طرز تفکّر، این نتیجه حاصل می شود که آریایی ها نخستین مردمان ساکن فلات ایران نبوده و پیش از آن ها، بومیان دیگری چون ایلامی ها و یا سایر گروه هایی که پیشتر از آن ها نام برده شد (نظیر اورارتویی ها، هوری ها یا لولوبی ها)، حقّ آب و گل داشته اند.
به عبارت دیگر این آریایی تبارها بوده اند که نقش مهاجمان را بازی کرده و باعث بیرون راندن ساکنان بومی منطقۀ آذرپادگان و دیگر نواحی فلات ایران شده اند. (مشابه آنچه انگاره سوم پیرامون تبار مردمان آذرپادگان با عنوان قفقاز تبارهای آذربایجانی بیان می کنند.)
اما باید این طور اذعان نمود که نه تنها تمامی سندهای تاریخی، این زمان مهاجرت و این انگارۀ سیاسی و بدون پشتوانۀ علمی را رد می کند، بلکه یافته های باستان شناختی و دستاوردهای علم وراثت و ژنتیک نیز اعتباری برای این ادعاها باقی نمی گذارند.
به علّت آنکه نگارنده، این مسائل را پیشتر در نوشتار دیگری با عنوان « نژادهای انسانی، فرایند تکامل و جایگاه نژاد آریایی در میان آن ها» بررسی نموده است، دیگر چندان آن را در این جستار باز نمی کند.
اما برای بیان عدم اعتبار انگارۀ مذکور تنها به این سند تاریخی اشاره می کنیم که فرگرد یکم از کتاب وندیداد ، پیرامون مهاجرت آریایی ها، خبر از یک سرما و یخبندان طولانی و شدید می دهد که به موجب آن آریایی ها، سرزمین مادری خود ایران ویچ را ترک گفته و به سمت جنوب مهاجرت می کنند. طبق دانش اقلیم شناسی و نیز زمین شناسی تنها دورانی که انسان اندیشمند امروزی توانسته چنین پدیده ای را تجربه و نیز آن را گزارش نماید، اواخر آخرین عصر یخبندان تاریخ بوده است، یعنی زمانی در حدود 10000سال پیش. ( و بنابراین آغاز مهاجرت نمی توانسته 2000سال پیش از میلاد و در نتیجه پس از اسکان مردمان دیگری چون ایلامی و غیره در هزاره های بعدی باشد).
همچنین مسیر این مهاجرت به گونه ای در فرگرد یاد شده،
ثبت شده است که بدون هیچ تردیدی به ما این اطمینان را می دهد که:
1) آن ها نخست در آسیای میانه زندگی می کرده اند.
( جایی که امکان رسیدن حوزۀ یخبندان مذکور بوده است).
2) این مردمان بلافاصله وارد سرزمین های شمال خاوری و مرکزی فلات ایران و در نتیجه مناطق باختری آن شده اند.
بنابراین آریایی ها را باید نخستین ساکنان و در نتیجه ساکنان و بومیان فلات ایران به شمار آورد .( این مسئله شامل مردمان آذرپادگان نیز می شود.)
اما اکنون به بررسی تبار مردمان خطۀ مذکور از دیدگاه دستاوردهای علم