تیرههای ایرانی
زبان آذربایجان - محمدرضا شعار
- تيرههای ايرانی
- نمایش از جمعه, 10 تیر 1390 12:28
- بازدید: 7274
برگرفته از آذرپادگان
نویسندگان منصف و ارباب تحقیق را متفقا عقیده بر این است که زبان فعلی آذربایجان یک زبان عارضی بوده و در نتیجه حملات و زجر و فشارهای تسلط اقوام ترکی زبان به اهالی این قسمت از ایـران تحمیل و مثل زبان مادری ملکه شده است.
در این باره از اواخر دوره قاجاریه تاکنون به قدری در ایـران و خارجه قلمفرسایی نمودهاند که قضیه تقریبا به ابتذال کشیده است.
محقق مسلم و عالم علم الغله مرحوم کسروی و استادان عالیشان آقایان دکتر شفق و عباس اقبال و دیگران همچنین معدودی مستشرقین در موشکافی و بحث موضوع نکتهای را مهمل نگذاشته و نتیجه صد در صد مثبت را به نفع تمامیت ارضی ایـران و اصالت زبان آذربایجانیها اخذ نمودهاند.
حقیقت امر نیز غیر از این نیست. ما اگر در محاورات روزانه اهالی استان سوم و چهارم به کلمه بنژور یا از تجار آنها به لغت کیفدانسیه و گردات یا از بانکیها و اقتصادیون به اصطلاحات کارتل و تراست برمیخوریم، جز این محملی نتوانیم داشت که در نتیجه معاشرت و روابط خانوادگی یا مکاتبات تجارتی و یا اگر ارباب حرف و صنایعند، از روی کاتولوکهای کارخانجات خارجی با این واژهها آشنا شدهاند، ولی وقتی در باغی از خارج شهر تبریز، در زیر آفتاب سوزان مرداد ماه از زبان یک باغبان خمیده قد کهسنال که چاقوی ارهای باغبانیش قادر به بریدن فضله رز ] هرس درخت مو[ نیست به گوش خود بشنویم که میگوید: «منیم تبریم کند اولوب» آیا لغتهای «من» و «بتر» و «کند» را که به مرور صدها سال قیافه ترکی به خود گرفته و جمال ایرانی خود را در پس این عوار از دیدهها پوشیده داشتهاند، به چه حمل کنیم. موقعی در این عقیده خود پابرجاتر میشویم که اطلاع مییابیم نامبرده از محل مسکونی خود هرگز راه دوری به غیر از نزدیکترین بازار اول شهر نپیموده و در تمام عمر خود از مولد و موطن خود قدم بیرون نگذاشته و اصلا بـا بشری که زبان محاورهاش غیر از زبان فعلی آذربایجان باشد تماس نداشته است !! این نیست مگر آثار ایرانیت که از پدر و جد هر آذربایجانی سینه به سینه به او رسیده و تـا روز رستاخیز نمونه بارز و دلیل زنده بسیار متین در مقابل عقاید دیگران خواهد بود.
مهمتر این که این لغتهای فارسی ناب در محاورات پیرمردها و زنان فرتوت بیشتر و در صحبت جوانان نوخاسته کمتر است.
اغلب جوانانی از این خطه پهناور که دارای فکر روشن هم هستند از تلفظ این قبیل لغتهای فارسی که تعیین اصالت آنها مستلزم پرسش و امعان و تحقیق است به اشتباه این که واژههای ترکی هستند خودداری نموده و در عوض مترادفهایی از فارسی معمولی یا عربی، فرانسه، گاهی روسی و یا آلمانی به کار میبرند و آنهای دیگر را به عقیده خود «فاناتیک» یا به اصلاح عوام «امل» مینامند. مثلا یک جوان تحصیلکرده ارومیهای در مقابل تعارف یک گیلاس شربت بیدمشک از اداء عبارت « شیرین کام الاسان» که رایجترین و عامیانهترین و عادیترین جمله اهالی آن شهر در مورد عرض امتنان است شانه خالی کرده و کلمه (متشکرم) یا (مرسی) را بر آن ترجیح میدهند!
بعضیها در این قسمت از لحاظ تنفری که به مظاهر ترکی دارند تعمد بیشتری به کار میبرند. غافل از این که همین لغتهای نیمه متروک که فقط از زبان معمرین و گوژپشتان میشنویم، نه تنها ترکی نیستند، بلکه فصاحت و قدمت و اصالتی را واجدند که قویا در خور توجه است. متاسفانه در نتیجه عدم اطلاع و بیتوجهی بعضی از اولیاء امور باید آنان را فقط از زبان ساده چادرنشینان و دهاتیان، چنان که گذشت، شنید.
من وقتی بـا پیران روشن ضمیری که به اصطلاح «صائب»]تبریزی[ شیر مادر در نتیجه فشار گردون، از سر و رویشان به شکل موهای سفید سر زده محشور میگردم، در آن دمی که بـا شنیدن زیباترین واژههای فرس قدیم از زبان سالخوردگان بیسواد ولی پر خیر و برکت از صهبای میهنپرستی سر از پا نمیشناسم، بیاختیار به یاد این میافتم که: چه حاجت از سیاحت نامه ناصر خسرو وقبادیانی در این مورد مدد جوییم و طول و عرض شهر را به گام بپیماییم و یا چه حاجت اصطلاحاتی از اشعار قطران تبریزی را که در نظر ناصرخسرو و معانی آنها مبهم بوده است، حمل به آذری یا غیر آذری بودن آنها نماییم. «یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم»...
بینیازیم بنویسیم، دهستانهایی در داخله این استان به زبان خالص فارسی حرف میزنند . که برای اهالی دهستانها و شهرستانهای مجاورشان فهمش غیر مقدور است. بگذریم از این که مراغه زادگاه پیغمبر باستانی ما بوده است. بگذریم از این که آتشکده آذرگشسب از تجلیگاههای آتش زردشت بوده، همین واژههای فارسی که در محاورات روزمره اهالی آذربایجان مخصوصا بیسوادها و دهاتیهای آنان پیدا میشود، بزرگترین ادله و متقنترین براهین برای اثبات مدعای ماست.
من نمیگویم فلان تبریزی شوریده عصر صفوی یکصد و بیست هزار بیت شعر فارسی شیوا به طرز هندی سروده است. نمیگویم گفتارهای آسمانی گوینده عالیقدر گنجوی که اندازه تسلط او را بر سخن، از سخنان خود او و از زبان شرقشناسان بیگانه باید شنید دلیل صدق ادعای من است. زیرا آذربایجان در اثبات ایرانیت خود از ناصح و همام تبریزیها، فلکی شیروانیها، نظامی گنجویها و صدها گوینده دیگر بینیاز است، گواین که اینان اختران فروزندهی آسمان ادبیات ایـراناند. ولی برای اثبات مدعای ما فروغشان قویتر و نطقشان شکرخاتر از فصاحت نوباوگانی که در آستانه کودکستان زندگی و پیرانی که در آخرین پله سراشیب عمر، الله رحمن و رحیم را به لغت خدا مینامند و میگویند « خودایا سنون امیدونن» و «خودایا سنه پناه» نبوده و نیست.
اگر در هندوستان و پاکستان و یا در آمریکا، زبان انگلیسی رایج است مبدا پیدایش آن محتاج به ذکر نیست. اگر اهالی مرزنشین آلمان و فرانسه، فرانسه و آلمانی بلدند، منشاء آن نیز پیداست. ولی وجود لغتهای فارسی سره در آذربایجان ما آن هم به این تعداد باور نکردنی که هیچ، مورد توجه نیز نمیباشد. در این شرایط دلیلی جز این نمیتواند داشت که این لغتها اصلند و مابقی از ترکی و عربی و روسی و انگلیسی و فرانسه فرع و عارضی و عاریه.
عجبتر این که در لهجه اهالی شهرستانهایی از ایـران که فعلا دستشان از دامن مادر میهن کوتاهست یک عده واژههای فارسی میتوان یافت که در داخله ایـران اعم از ولایات شمال غربی یا نقاط دیگر به تدریج از بین رفتهاند و این نکته در دو سال اول بعد از شهریور 1320 که برادران «دربندی» و «ایروانی» و «شماخی» به معیت هم در «خانه جم» آزادانه قدم میزدند، مشهود و ثابت شد. چیزی که نمیتوان اهمیت آن را منکر بود. این است که در بین مقالات جامع و رسالات محققانه ارباب تحقیق ایرانی که در پاسخ ماجراجوییهای پارهای از مطبوعات ممالک همسایه منتشر شده است،از این راه صریح و روشن یعنی توجه به لغات مستعمله در زبان توده عوام که کوتاهترین راه برای نیل به مقصود است، استفاده ننموده و چنان که نگارش یافت راههای دور و درازی پیموده و گرهی را که به این سهولت بـا دست میشود، گشود به دندان بردهاند.
اهالی آذربایجان علاوه بر این که کلیه مطالب خود را به فارسی مینویسند و به فارسی میخوانند و فقط در صورت ضرورت به ترکی ترجمه مینمایند، در حدود صد فعل نیز از افعال فارسی منتها به شکل و ریخت عوض شده و ترکی مانند در محاورات توده عوام و مکتب نرفته در ضمن جملههای ترکی معمول است و اعداد را نیز از یک تـا بیست و سه به استثناء یکی دوتای آن و به علاوه پنج رقم 40 و 70، 80، 100 و 1000 را بدون این که، خود از فارسی بودن آنها اطلاع داشته باشند، به فارسی عالمند. و از لحاظ مقررات دستور و تشابه مثلها و اصطلاحات و طرز فکر گویندگان ونویسندگان و نامهای اهالی و اشتراک تـاریخ و منافع و وحدت زمان تشکیل سرزمین استانهای شمال غربی، بـا اغلب استانهای دیگر در عهود معرفهالارضی و رنگ بشره فرزندان این آب و خاک و معتقدات مذهبی اندک اختلافی بـا سایر هموطنان خود ندارند...
نگارنده از سالیان دراز بر این بوده است تعدادی از واژههای فارسی که در محاورات روزانه اهالی آذربایجان ذاتا موجود است و تقریبا تمام آنها دچار تغییرات و تحریفات و انحرافات شده و شکل ظاهر ادبی و کتابی خود را از دست دادهاند جمعآوری و به صورت کتابی به ترتیب حروف درآورد و بـا وجود تقصیر حتمی بضاعت علمی، اقلا دل به این خوش کند که راه را برای فضلا و ارباب تحقیق باز و هموار ساخته است ـ اینک به یاری خدا به تنظیم قسمتی کم از لغات مزبور که از مکالمات اهالی تبریز و دهات مجاور استفاده شده است. شروع، چنانکه توفیق رفیق شود بعدها دایره تقحیق توسعه داده خواهد شد. شاید کوچکترین خدمتی به وحدت ملی از این راه بتواند نمود.
نقل از کتاب «بحثی دربارهی زبان آذربایجان» (تبریز، 1346)