سه شنبه, 17ام مهر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی پیشینه، زبان و فرهنگ آذربایجان از زبان خودی و بیگانه

تیره‌های ایرانی

پیشینه، زبان و فرهنگ آذربایجان از زبان خودی و بیگانه

برگرفته از تارنمای آذرپادگان

 

یحیی خانمحمد آذری

ز عشــق آذر آبــادگـانــم آن آتـش
نهان ز سینه و در هر نفس شرر ریز است
چسان نسوزم و آتش به خشک و تر نزنم
که در قلمرو زرتشت حـرف چنگیز است
عارف قزوینی
 
 


سرزمین آذربایجان از دیرباز حوادثی تلخ و شیرین فراروی تاریخ خود داشته است. گاه حمله‎ی مغول را خنثی کرده و زمانی ایلغار عثمانیان را، روزگاری هجوم روس‎های تزاری را از سر گذرانده، و روزی دیگر با همت والای مردم غیرتمند و غیورش نهضت مشروطیت را پدید آورده و زمانی نیز به نیرنگ کج‎اندیشان گرفتار آمده، اما در این فراز و فرود همیشه استوار و سرافراز از موج خیز حوادث با افتخار و احتشام سربرآورده است.

 


زبان محاوره‎ای آذربایجانیان و تاریخ مردم آن دیار هماره محل برخورد آراء و عقاید دانشمندان شرق و غرب بوده است. با وجود انجام تحقیقات دقیق علمی در زمینه زبان‏شناسی و تاریخ آن سرزمین و ارائه نظریات متقن از سوی پژوهش‎گران ایرانی، اروپایی و عرب، هنوز هم مناقشه‎ی حق و باطل ادامه دارد. در ایرانِ ما، چند تنِ کم شمار در پی قلب و غش حقایق تاریخی و تخریب ذهنیات مردم ساده اندیش، علی‎الخصوص فریب جوانان روشن ضمیر ایران‎اند. اینان برای نیل به امیال و اهداف خود، از دست یازیدن به انواع ترفند و حیل فروگذاری نمی‎کنند و آنچه را که طی سالیان دراز در مکتب «یولداشها» فرا گرفته‎اند، امروز در قالب نطق و خطابه و رساله و کتاب‎های قطور عرضه و منتشر می‎کنند. حضرات در ظاهر امر متظاهر به دل‎سوزی برای مردم آذربایجان‎اند و می‎کوشند چنین بنمایانند که گویا فارس‎ها در درازنای تاریخ، زبان، فرهنگ، قومیت و هویت آذربایجانیان را به طاق نسیان کوبیده و می‎کوشند منابع تاریخی و میراث گرانسنگ باستانی آن را معدوم و کتمان کنند. اما با تاسف بسیار، اینان در باطن نیت شوم جدایی آذربایجان از ایران و الحاق دو سوی شمال و جنوب رود ارس به یکدیگر و نهایتا ایجاد فدراسیون آذربایجان بزرگ را در سر می‎پرورانند.

 


بی‎هیچ تردید، هدف غایی اینان دانسته یا ندانسته آب به آسیاب دشمن ریختن و اجرای منویات پان ترکیست‎هایی است که همواره سر در کمین دارند تا رویدادی مناسب در منطقه پدید آید و اینان بار دیگر به تکافو افتند. چون در این نوشتار پرداختن به این مبحث مورد نظر نیست، به همین اشاره اکتفا می‎کنیم و ادامه آن را به فرصتی دیگر می‎سپاریم.

 


درباره نام و زبان و تاریخ مردم آذربایجان گفتنی بسیار است و همان‎طور که پیشتر اشاره کردیم، دانشمندان از ابتدای طرح مسئله که سابقه‎ی تاریخی آن به سده‎های اولیه اسلام می‎رسد، مطالعاتی عمیق و رسا در این باره انجام داده و نتایج حاصل را بی‎کم و کاست ابراز نموده و کتاب‎ها پرداخته‎اند.

 


اکنون با عنایت به شرایط کنونی و فعالیت شدید و پیگیر نیروی مقابل در داخل و خارج کشور، تکرار مکرر نظریات مثبت دانشمندان ضرور می‎نماید. زیرا افراد و جریان‎های فرصت‎طلب از موقعیت پدید آمده (استقلال کشورهای منطقه قفقاز و آسیای میانه، تاسیس جمهوری اسلامی در ایران، ایجاد کرسی زبان ترکی در دانشگاه‎ها، تامین منابع مالی و فراهم آوردن امکانات از سوی کشورهای ذینفع)، به خوبی بهره‎برداری کرده، کمر به ایجاد خلل در ارکان فرهنگ و تاریخ، به ویژه گسستگی در تار و پود جامعه آذری زبان بسته‎اند و با سوء استفاده از شرایط حاکم بر منطقه و کشور، مجدانه در پی تاریخ‎سازی، قلب ماهیت و تغییر هویت ایرانیان متکلم به زبان محاوره‎ای امروزین مردم آذربایجان، می‎کوشند که ذهن مردم این خطه را با سلاح وهم و تزویر بپرورانند. در این شرایط است که وظیفه حکم می‎کند هر آذربایجانی آزاده و هر ایرانی آگاه و فرهیخته، خاموش ننشیند و توش و توان و دانش مقدور خود را به کار بندد و در رابطه با آذربایجان و مسایل تاریخی آن، به روشن‎گری اذهان جوانان میهن‎دوست اهتمام ورزد.

 


یکی از موضوعات با اهمیت که لازم است پیش از هر عنوان دیگر بدان بپردازیم، همانا ریشه‎ی تاریخی نام آذربایجان و چگونگی پیدایش آن است. مدتی قریب به 2500 سال است که این نام به قسمت بزرگی در شمال غرب ایران اطلاق می‎شود، این نام را مورخان، در آثار خود، به اشکال گونه‎گون قید کرده‎اند که پاره‎ای از آنها جنبه‎ی تاریخ‎سازی و خیال‎پردازی دارد که در پایان به چند نمونه از آن اشاره خواهیم کرد.

 


شادروان احمد کسروی تبریزی نخستین پژوهشگر است که در زمان خود با وجود قلت منابع و عدم دسترسی به مطالب و مآخذ لازم برای پی بردن به تاریخ مردم آذربایجان، برای تحقق پیرامون این رشته گام برداشت. وی برای اولین بار موضوع را به شیوه‎ی علمی تجزیه و تحلیل و ریشه‎یابی کرده، یافته‎های خود را به صورت دفترچه‎ای (بقول خودش). با نام «آذری یا زبان باستان آذربایگان» منتشر کرد و دیری نپایید که از جانب مراجع علمی و مراکز فرهنگی داخل و خارج کشور مورد تایید و استقبال قرار گرفت. او خود در این باره می‎گوید:

 


«نخست دوست دانشمند ما آقای محمد احمدی گفتاری به انگلیسی در پیرامون آن در روزنامه‎ی The Times of Mesopotamia نوشته سپس همو دفتر را به انجمن آسیایی  لندن The Royal Asiatic Soeiety  که خود از اندام‎های آن بودند پیشنهاد کردند و انجمن، ارج‎شناسی نموده و شرق‎شناسی دانشمند به نام سردنیس‏راس آن را با اندک کوتاهی به انگلیسی ترجمه و در مهنامه‎ی انجمن به چاپ رساندند. سپس نیز ایران‎شناس روسی میلر آن را به بررسی آورده و چاپ کردند.
 

بدین‏سان دفترچه در زمان اندکی در میان شرق‎شناسان اروپا شناخته گردید و پندارهای نابجایی که بسیاری از ایشان درباره زبان و مردم آذربایجان داشتند از میان رفت و نام آذری به معنی درست آن در نگارش‎ها به کار رفت، و از همان هنگام موجب پیوستگی میان من و دانشمندان اروپا گردید...»
 

(زبان فارسی در آذربایجان- از انتشارات موقوفات افشار، ص 22)
 

 

 


کسروی در سال 1304 خورشیدی مطابق با 1926 میلادی کتاب خود را در تهران منتشر کرد و دقیقاً در همان زمان در خارج از ایران کنفرانسی تشکیل شد که در آن پروفسور مرکورات Dr.L.Merquart خاورشناس آلمانی درباره‎ی، «تاریخ و نژاد آذربایجان» سخنرانی کرد. آیا نمی‎توانیم احتمال دهیم که تقارن تاریخ انتشار کتاب کسروی با زمان برپایی کنفرانس مزبور و موضوع سخنرانی پروفسور مرتبط باشد. کسروی درباره‎ی نام آذربایجان و تطور تاریخی آن می‎نویسد:

 


«در زمان اسکندر پیش‎آمدی در آذربایجان بوده که نشان نیکی از زبان آنجا بدست داده، و آن خود نام (آذربایجان) است. چنانچه گفتیم اینجا را (ماد خرد) نامیدندی. ولی چون اسکندر به ایران درآمد و به همه جا دست یافت در آذربایجان (آتورپات) نامی از بومیان برخاسته آنجا را نگه داشت، و چون او تا می‎زیست فرمانروا می‎بود از این‎جا سرزمین به نام (آتورپاتگان) نامیده شد و همان کلمه است که کم کم (آذربایجان) گردیده، و ما می‎دانیم که خاندان آتورپات تا چند سال آن فرمانروایی را نگه می‎داشتند و در زمان سلوکیان و اشکانیان برپا می‎بودند.»
 

 

 


مولف در ادامه می‎نویسد:

 


«اگرچه به این نام آذربایجان نیز دست برده‎اند و در برهان قاطع و دیگر کتاب‎ها سخنانی درباره‎ی معنی آن توان پیدا کرد، لیکن این‎ها همه عامیانه است و در بازار دانش ارجی به آن‌ها نتوان نهاد. بی‎گمان (آذربایجان) نام ایرانی است و ما معنی آن را بارها باز نموده‎ایم.»
 

(آذری یا زبان باستان آذربایگان، احمد کسروی، ص 8)
 

 

 


زنده یاد استاد ابراهیم‎پور داود در بخش دوم یسنا آورده است:

 


«شک نیست که سرزمین آذربایجان بنام شهریارانی که در آنجا از روزگار اسکندر فرمانروایی داشتند، بازخوانده شده است. آترپات از نامهای بسیار رایج ایران باستان بوده است. این نام از دو جزء درآمیخته از (آتر = آذر) و پات Pata که اسم مفعول است از مصدر (پا- Pa) که در اوستا و پارسی باستان به معنی نگاه داشتن و پاس داشتن و پناه دادن بسیار بکار رفته است. همین واژه است که در پارسی پاییدن شده است. جزء (کان) که به نام سرزمین پیوسته: آتورپاتکان (معرب آن آذربایجان)، همان است که در بسیاری از نامهای سرزمین‎های دیگر ایران هم دیده می‎شود، از آن‎هاست: گلپایگان (کلبادگان = گرباذگان معرب آن جربادمان = جرباذقان)». در فروردین یشت پاره‎ی 102 (آترپات)، که یکی از پاکان و پارسایان است با چند تن از پارسایان دیگر که نام‎های همه‎ی آنان با واژه (آذر) درآمیخته یاد گردیده‎اند.
 

«یکی از این ناموران که نامش جاودانی گردیده و بخشی از میهن ما بدو بازخوانده شده، آتروپات همزمان داریوش سوم شاهنشاه هخامنشی (336- 330 پیش از میلاد مسیح است). او از ماد و از سپهبدان بود، در جنگ اسکندر، سرداریِ گروهی از لشکریان سرزمین‎های ماد را داشته است»
 

(یسنا، تفسیر ابراهیم پورداود، تهران 1380، صص 131- 130)


آن فقید در یشت‎ها اشاره می‎کند:
«Aterepata که در پهلوی آترپات و در پارسی آذرباد شده. بزرگترین ایالت ایران، آذربایجان میهن اصلی پیامبر ایرانی، زرتشت نیز از همین ریشه است.»
 

(همان‎جا، ص 178)
 

«در فروردین یشت بخش 102 به یک سلسه اسماء خاص مقدس پارسایان برمی‎خوریم، از آن جمله است آترپات (Aterpat) که در پهلوی آترپات (Atropat) و در فارسی آذرباد شده است، بزرگترین و مهم‎ترین ایالت ایران، آذربایجان، وطن اصلی پیغمبر ایران، حضرت زرتشت است که صاحب همین اسم می‎باشد. آترپاته، به قول مورخین یونانی آتروپاتس سلسله‎ی خشتر پاون (ساتراپ) که پیش از اسکندر مقدونی (ماکدونی) و بعد از او نیز در آنجا حکمرانی داشته و اسم خود را به قلمرو امارات خویش داده آترپاتکان Aterpatekan (آذربایجان) نامیده‎اند».

(یشت‎ها، پورداود، تهران 1380، ج 1، ص 507)
 


علامه علی‎اکبر دهخدا می‎نویسد:

«گویند این کلمه از آترپاتوس نام یکی از سرداران اسکندر مأخوذ است. صاحب معجم‎البلدان و عده‎ای دیگر که قبلاً یاد کردیم گفته‎اند: لفظ آذر به معنی آتش و پادگان یا بایگان به معنی حافظ و خازن است و معنی مجموع این دو الفاظ حافظ‎النار یا حافظ بیت‎النار می‎باشد.
 

(لغت‎نامه)
 

 

ابن مقفع (عبدالله 106- 142 ه ق) نویسنده‎ی ایرانی و مترجم چیره‎دست در این باره می‎گوید:

 


«آذربایجان بنام آذربازبن، ایران بن اسود بن نوح علیه‎السلام و به روایت دیگر آذرباذبن بیوُراَسف نامیده شده است. در پهلوی آذر = آتش و بایگان = حافظ و خازن به کار می‎رود و از ترکیب آن دو مفهوم بیت‎النار یا خازن‎النار حاصل می‎گردد. در دنبال این تعبیر می‎گوید: مردم آذربایجان را گویشی است که آن را (آذریه) خوانند و جز از خودشان کسی آن را درنمی‎یابد».
 

(یسنا، فقره‎ی (آتورپاتکان)، تهران 1380، ص 129)
 

 

 


دکتر عباس زریاب خویی می‎نویسد:

 

«آذربایجان از نام ‹آتروپات› (در یونانی Atropates) مشتق است. آتروپات نام سردار ایرانی بود که در جنگ میان داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی و اسکندر مقدونی در ‹گاوگامل› (گوگامل) در سپاه ایران فرمانده مادها بوده است».
 

(دائره‎المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 194)
 
گرچه سخن به درازا کشید و نظرات دیگر سخنوران ایران و عرب، در این باب، ناگفته ماند، مع‎الوصف به نام و آثار چند تن از آنان اشاره می‎کنیم، باشد که مورد عنایت و مطالعه‎ی علاقمندان قرار گیرد.


متقدمین: ابوسحاق ابراهیم اصطخری (مسالک الممالک)، ابوعبدالله احمد مقدسی (احسن التقاسیم فی معرفته الاقالیم)، حمدالله مستوفی (نزهته القلوب)، یاقوت حموی (معجم البلدان)، ابن حوقل (سفرنامه ابن حوقل، ایران در صوره الارض).

 


متاخرین: دکتر جواد مسشکور (نظری به تاریخ آذربایجان)، عبدالعلی کارنگ (تاریخ تبریز) و (تاتی و هزنی)، یحیی ذکاء (جستارهایی درباره زبان مردم آذربایگان)، دکتر محمد امین ریاحی (زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی)، نادر پیمانی (تاریخ آذربایجان یا آتورپاتکان در آیینه‎ی زمان)، رحیم رئیس نیا (آذربایجان در سیر تاریخ ایران) و سایرین.

اکنون به نظریه چند تن از مستشرقین به اختصار اشاره می‎کنیم، نه از باب بخشیدن اعتبار به نوشتار خود، آن چنان که در گذشته نویسندگان و پژوهشگرانمان می‎کردند، بلکه من باب آگاهی از عقیده‎ی آنان.

استرابو جغرافی‎نویس یونانی ماد یا مدیا را به دو حصه تقسیم می‎کند. حصه‎ی نخست ماد بزرگ شامل همدان (هکمتانه)، تختگاه شاهنشاهی هخامنشیان کشور ماد، کرمانشاهان، اصفهان، قزوین و ری، و حصه ثانی ماد کوچک یا ماد آتروپات.


(دائره‎المعارف جمهوری آذربایجان، ج 1. ص 478)
 


او در کتاب خود در دوره‎ی اشکانی (نزدیک به تاریخ مسیح) می‎نویسد:

«چون دوران شهریاری هخامنشیان به پایان رسید، اسکندر مقدونی به ایران دست یازید، سرداری به نام آتورپات در آذربایگان برخاست و آن سرزمین را که بخشی از خاک مادان بود، مردم او را به پادشاهی برگزیدند و او خود را مستقل ساخت»
 

(تبریز و پیرامون، نگارش شفیع جوادی، تبریز، ص 49).
 

 

پروفسور مرکورات Merkuart خاورشناس آلمانی به سال 1926 (1304 ش) در کنفرانسی که درباره (تاریخ و نژاد آذربایجان) ایراد نمود عقیده دارد:


«کلمه آذربایجان از نام (آتروپاتس) که ساتراپ ایران در زمان غلبه‎ی اسکندر در این ایالت بود ناشی می‎گردد. (آتروپاتس)، و اخلاف او نه تنها در زمان اسکندر نوعی استقلال بهم کردند، بلکه بعد از او نیز حکومت نمودند تا سرانجام این سلسله و حکومت مغلوب اشکانیان شد»
 

(همانجا، ص 47).
 

مترجم محترم از قول مولف (تاریخ ماد)، ایگور میخائیلویچ دیاکونوف می‎نویسد:

 


«بخش اعظم سرزمین ماد در منطقه‎ای قرار داشت که بعدها آذربایجان نامیده شد و در جنوب رود ارس بود*»
 

(تاریخ ماد، ا.م. دیاکونوف، ص 1)
 

 

 


همو در ادامه می‎گوید:


«نام آذربایجان خود از کلمه‎ی مادی اتروپاتن مشتق است و شکی نیست که در طی تاریخ پیچ در پیچ و طولانی و کثیرالجوانب پیدایش مردم آذربایجان، عنصر نژادی ماد نقش مهمی بازی کرده، حتی در بعضی ادوار تاریخی وظیفه‎ی هدایت و رهبری را به عهده داشته است»
 

(همانجا).
 


ریچارد نلسون فرای می‎نویسد:


«در ماد اوخیدیس، ساتراپ یونانی، به فرمان اسکندر گمارده  شد ولی حدود (328 پ م) آتروپاتس برآنجا گمارده شد که به سبب طول دوران حکومت آن‎چنان اثر ژرفی برجای گذاشت که پاره‎ی شمالی قلمرو او به نام آذربایجان خوانده شد»
 

(تاریخ باستانی ایران اثر ریچارد نلسون فرای، ترجمه مسعود رجب‎نیا، تهران 1380، ص 233).
 


سرانجام رومن گیرشمن بر این باور است که:

 
«در ماد، آتورپات حکومت می‎کرد و او نام خود را بدان ناحیه که به آترپاتکان، آذربایجان امروزه مشهور گردیده، داد»
 

(ایران از آغاز تا اسلام به خامه‎ی رومن گریشمن، ترجمه‎ی محمد معین، تهران 1366. ص 249).
 


منیورسکی- بارتولد و هرتسفلد و بسیاری دیگر از شرق‎شناسان و باستان‎شناسان در این زمینه نظر مشابه دارند که تکرار آن موجب اطناب است.


اکنون در دائره‎المعارف جمهوری آذربایجان بخش آذربایجان را مرور می‎کنیم و نام کهن آن سرزمین را از زبان ملل مختلف درمی‎آوریم:

1-     آتروپاتنا Atropatena (با تلفظ یونان قدیم آتروپاتنه Atropatene، آتروپاتیا Atropatia ، دولت و سرزمینی تاریخی است، نام امروزین آن آذربایجان است ولی در سیر تاریخ از روزگاران کهن و به گویش ملل مختلف به اشکال زیر تلفظ شده است:

- آتورپاتکان Aturpatkan (فارس میانه)

- آتروپاتکان Atropatkan (پارتی- پهلوی)

- آدوربایگان Azorbaigan، آدوربیگان Azorbigan  (سریانی)


- آداربیگانا Adarbigana، آدربایگان Aderbaigan (بیزانس)


- آترپاتکان Atrpatakan ، آترپایاکان Atrpayakan و آترپاتاجان Atrpatadjan (ارمنی)


- آدارباداقانی Adarbadagani (گرجی)


- آدربادکان Adarbadkan ، آدربیکان Adarbejkan، آذربیجان Azarbidjan (عربی). (دائره‎المعارف جمهوری آذربایجان، باکو 1976، ج 1 ، ص 476)


- آذربایجان، در تلفظ فعلی، گاهی در زبان عوام همزه‎ی آذربایجان تبدیل به ها گشته، ها در بایجان یا هادربیجان می‎گردد.

 

- تلفظ‎هایی نیز از قبیل آتروپاتس Atropates در آثار استرابن، آریان و پلوتارک، آتراپس Atrapes در اثر دیودورس، آکروپاتنAcropaten در اثر آمیانوس و آتروپاتیا Atropatia در اثر استفن بیزانسی ضبط گردیده است. (آذربایجان در سیر تاریخ ایران، رحیم رئیس‎نیا. تبریز 1379، ص 90).

 


نتیجه حاصل از آن‌چه  نگاشتیم من حیث المجموع سه برداشت زیر است:

الف- آتروپات سردار اسکندر مقدونی بود و همو وی را به ساتراپی ماد کوچک (آذربایجان) برگزید.


ب- آتروپات از بومیان ماد کوچک بود، برخاست و آنجا را از گزند هجوم سپاهیان اسکندر حفظ کرد و چون تا می‏بود، فرمانروا بود، آنجا به نام او بود.

 

ج- آتروپات نام سردار ایرانی بود، در جنگ میان پادشاه هخامنشی و اسکندر مقدونی در سپاه ایران فرماندهی ماد را داشت.

 


* بخش اعظم سرزمین ماد از کهن‎ترین ایام، همدان (هکمتانه)، کرمانشاهان، اصفهان، قزوین و ری بوده و «ماد بزرگ» خوانده می‎شد و آذربایجان به تنهایی «ماد کوچک» نام داشت.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه