نگاه روز
آنچه این روزها اتفاق میافتد...
- نگاه روز
- نمایش از شنبه, 19 آبان 1397 20:33
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
دیباچه
برخی اصطلاحات مطروحه در کتابهای ترجمه بدون دریافتِ کاربرد آن در کشورِ مورد نظر مورد استفاده ناشیانه برخی در دیگر حوزههای دانشی شده تا هر آن چه میخواهند بر ضدّ تاریخ و فرهنگِ خودی بگویند و ترکتازی کنند.
آنچه مهم است و باید بدان توجه نشان داد این است که در جعلِ اصطلاحات تازه چه چیزهایی را از دست میدهیم و چه چیزهایی را به دست میآوریم، چگونه از اصطلاحات استفاده کنیم و هدف و غایت یعنی نتیجه را سخت بکاویم، آنگاه فرهنگِ خودی را زیر تیغ نقّادی قرار دهیم.
از سویی دیگر در جهانی موازی غیر ایرانیانی هستند که این رویکرد را نسبت به مفاهیمِ ایرانی دارند از این روی که فکر میکنند مفاهیم و نامها در همه فرهنگها یکسان است، مگر میشود مردمی که در هزارهها پیش ملّت شدهاند با مردمی که چند صد سال است طعم ملّیت را چشیدهاند، هر دو بر سرِ ملّیگرایی یا حقوق بشر یکسان بیاندیشند؟! کتاب تازه چاپ شدهای به نامِ دینهای ایران باستان، به دلیل پرداختن به حوزه ایران باستان و استفادهی نویسندهی آن از این دست اصطلاحات در دیباچهی خود،ما را بر آن داشت تا کمی بیشتر و جدّیتر این موضوع را بکاویم چه این شیوهی کار نویسنده را چندی است عدّهای در محافل دانشگاهی با لحنی ناسزاوار بر روی تاریخ و فرهنگ ما به کار گرفتهاند.
Back projection
از جمله اصطلاحاتِ وارداتی که کاربردی نادرست و برداشتهایی ناصواب از آن شده و بلکه دستآویز برخی خودیها برای حمله به هویّت ایرانی یعنی بودن و ماندن ما در تاریخ شده است واژه یا واژههایی همانند Back projection است. شاید اصطلاح Back projection را بتوان به تصوّرگرایی برگرداند بدین معنی که اندیشهای امروزی را در دیروز هم بتوان تصوّر کرد [به دلیلِ بودنِ همانندیها]. Projection در روانشناسی به فرافکنی برگردان میشود/ ف. هزاره، علی محمد حقشناس/ یعنی انداختن رو به جلو. با آمدن پیشوند Back معنای رو به عقب از آن بر میآید. مترجم کتاب دینهای ایران باستان واژه پستابی را از قول ع. پاشایی برای Back projectionانتخاب و نیز روشنگریهایی برای مطالعهی مفهوم پستابی آوردهاند. خلاصه این که: هر نوع دیدگاه، دریافت یا چارچوب جدیدی را به پس بتابانیم یعنی به گذشته بیاندازیم و فرض را بر این بگذاریم شیوههایی که ما حالا(اکنون) چیزها را به آن شکل میبینیم و میفهمیم همان طور است که مردم آن را در گذشته میدیدند و میفهمیدند/رویه: 21/ که این نوع تفکر ناقص است ولی همانندیها این را میرَساند که پایههای نخستینِ این گونه مسائل در گذشته نهاده شده است چه انسان تنها در امروز زاده نشده است!
در عین حالی که این اصطلاح و مفهوماش میتوانست در محیطی علمی درست و منطقی باشد به دستِ نویسنده، غایت این اصطلاح با ذکر مواردی به بیراهه برده شده که به دلیلِ مشابهتهایی که بر سر استفادهی این مثالها در ایران است و نیز سوء استفادههای جاری در کشور کمی ضدّیت به خرج داده تا متوجّه این مسأله شویم که نباید از یک چیز سخن گفت و نتیجهای دیگر گرفت که به نظر ما نویسنده کتاب این کار را کرده است! یعنی به بهانه کاوش بر سر دین در دوران باستان مباحث دیگری را مطرح و آنها را زیرِ نامِ پستابی میکوبد و سریع از آن رد میشود، مسئولیتِ فهمِ از دین بیشتر بر عهده هرمنوتیک [نزدیک به تأویل خودمان] است تا بر عهده اصطلاحاتی مانند پستابی. سر سخن را از نو و از کتاب دینهای ایران باستان پی میگیریم با دانستن این سخن که به ترجمه میتوان اعتماد کرد!:
«... با این که واقعنگری محض برای هر محقّقی تصوّری واهی است من باور دارم که هم ممکن و هم پسندیده است که نسبت به نگاه فرهنگی خود و تعصّبات دیگران آگاه باشیم و در تجزیه و تحلیل مواد مورد مطالعه، آنها را لحاظ کنیم. یکی از این تعصّبات رایج گرایش به پستابیِ مفاهیم معاصر است که باعث تفسیرهای غیر واقعی شده و منجر به استنباطهای ناسازگار با زمان میشود. رویکردی محتاطانهتر این است که مدام به خود یادآوری کنیم موضوعات و ارزشهای زمان حاضر مانند دموکراسی، ملّیگرایی، حقوق بشر، تساوی جنسیتی و غیره را مردمی که در مکان و زمان دیگری زندگی میکردند، نداشتهاند. یک جامعه را میتوان بر حسب قوانین و مفروضات خود آن جامعه فهمید و با مقایسه کردن آنها با جامعهی خودمان چیزی دستگیرمان نمیشود.»/دینهای ایران باستان، ترجمهی امیر زمانی، نشر دیبایه، سال 1396/
ناگفته پیدا است که نویسنده محترمِ خطوطِ بالا با آوُردنِ واژه تعصّب پیشاپیش منتقد خود را خلع سلاح کرده است و راهِ هرگونه انتقادِ دانشی را بر رویِ دیگران بسته است، به هر حال به آهستگی قدم بر میداردهر چندایشان میتوانست تنها مِنقاد این نظریه باشد که واژه دین که موضوع اصلی کتاب است را در حوزه زمانی خود یعنی باستان و بدون در نظر گرفتن معنای امروزینِ آن بکاود نه این که به قلمروی علوم سیاسی و حقوق ورود کند[دموکراسی، ملّیگرایی، حقوق بشر، تساوی جنسیتی]. ما نیز چنین نخواهیم کردن.
از این سخن نیز مگذریم که کسی در ایران اینچنین نمیاندیشد که نویسنده این کتاب و تنی چند از استادان جامعهشناسی دانشگاه تهران میاندیشند گویی پیشدستی کردهاند تا مبادا کسی هوای به سر انداختن چنین نظریههایی را بکند اما چون معمولاً در این هجمهها(پیشدستیها) جریاناتِ تاریخیِ ملّتی قربانی میشود ما بر آنیم تا نکتههایی را بازگو کنیم به هر حال ردّپاهایی از حقوق بشر، دموکراسی، تساوی حقوق زن و مرد و... در ایران باستان را دیدهاند که خود کمر به ردِّ آن بستهاند!
این چند نکته
واژه امروزی است ولی مفهوم دیروزی، یعنی پیشینگان این رویکردها را داشته و لمس کردهاند. دموکراسی، ملّیگرایی، حقوق بشر، تساوی جنسیتی. باید دانستن با وجود امروزی بودن این چند واژه اما؛ بسیاریِ جریانات فرهنگیِ ما در نمودی آشکار خود را مینمایاند به دلیل نکات قوّتی که در این تاریخ چند هزار ساله وجود دارد. کشف پاسخ مثبت به درخواستِ بخشی از مردم خوزستان مبنی بر بقای شهردارِ شهرشان به دلیل خوب کار کردنش از سوی پادشاه نشان دهندهی دموکراسی و احترام به رأی مردم در آن هزارههای دور است/متأسفانه با وجود گشتن منبع را نیافتم!/ و همه، ماجرای حقوق زنانِ باردارِ در تخت جمشید را میدانیم. دریاسالاری زنان ما در دوران هخامنشی و... این نکات قوّت است که ایرانستیزان را بر آن داشته تا به پرخاشگری به ایرانِ بزرگ فرهنگی بپردازند. همه نیک میدانیم برای کاربرد این واژهها در ایران شواهدی هست این شواهد باید مطالعه شود. بشر یک دفعه به چیزی نرسیده است و دانش سلسلهای پیوسته است، داد و قانون/ اَشَه و حق جریانی دامنهدار در سیر تفکرات ایرانی داشته است و پایداری این جریانات در ایران و دیگر کشورها است که حقوق بشر، دموکراسی و ... را جلوهای جدید میبخشد نه این که اینها در گذشته نبوده است. مثلاً انسان امروز میخواهد بگوید که در بُعد انسانی و رعایت حقوق بشر پیشرفت بیشتری نسبت به مردمان پیشین داشته است؟ حاشا و کلّا از این استدلالها؟!
نویسنده حریم و محدودهای برای واژه پستابی در نظر نگرفته است منظور او در استفاده این اصطلاح درباره دین بیشتر به تأویل و هرمونوتیک میخورد تا پستابی. این واژهی پستابی شامل اشیای باستانی نمیشود مانند این که بگوییم چرخ واژهای امروزی است و قائل شدن به پیشنهای در دوران باستان گرایش به پستابی است در حالی که میدانیم در هزاره دوم پیش از میلاد ما ایرانیان چرخ را ساختهایم و زیباتر این که برای چرخ پَرّه هم گذاشتهایم./ به کتابهای باستانشناسی نگاه شود و نیز دانشنامه کاشان، جهانشاه درخشانی، جلد 3/.
گذری در تاریخ
«حیات فعل در همه اجسام هست.»/روزبهان بقلی شیرازی در شرح شطحیات حسین حلّاج، رویه: 272/.
سر بسیاری از کتیبههای شاهانِ هخامنشی از جمله: داریوش و خشایارشا و اردشیر یکم، داریوش دوم، اردشیر دوم، اردشیر سوم به این جمله دعایی بر میخوریم:
«بَگَ. وَزَرْکَ. اَئورَمَزْدا. هیَ. ایما. بومیم. اَدا. هیَ. اَوَم. اَسمانَم. اَدا. هیَ. مَرْتیَّم. اَدا. هیَ. شیاتیم. اَدا. مَرْتیَّهیا:بغ بزرگ است اهورامزدا که این بوم را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم[بشر، انسان] را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید.»/درسهای اوستا، راشد محصّل//داریوش در: نقش رستم 2 کتیبه، لوح گلی شوش، لوح آجری شوش، لوح مرمر شوش، تخته سنگ تنگه داریوش در مصر، گنج نامهی الوند، خشایارشا در: الوند، در دروازه ملّتها تخت جمشید، بر نمای پلّکان شمالی و غربی آپادانا، بر نمای پلّکان جنوبی و بر ایوان تَچَر، بر نمای پلّکان غربی و شمالی و بر ایوان غربی کاخ خشایارشا، لوح سنگی تخت جمشید، کتیبه دیوان، لوح سنگی تخت جمشید شبیه لوح دوم داریوش در نقش رستم، در وان، نخستین اردشیر در: نمای پلّکان کاخ اردشیر یکم در تخت جمشید، داریوش دوم در: 2 لوح زرّین در شوش، اردشیر دوم در: لوح زرّین همدان، اردشیر سوم در: کاخ اردشیر و بر نمای پلّکان غربی تَچَر در تخت جمشید./کتیبههای هخامنشی، رضا مرادی غیاثآبادی، انتشارات نوید شیراز، 1387.
آن چه در این جمله دعایی جلب نظر میکند دو واژه شادی و مردم است. نیک پیدا است رشد انسانی و معنوی شاهان و صد البته مردمانِ ایرانی که به این مهم دست یافتهاند که شادی پایه و بُنِ هر دریافتِ دیگری در زندگی است، این که شاهان هخامنشی بدان پای میفشرند از عُلُوِّ همّتِ ایشان است:
چو شادی بکاهد بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان
سخن فردوسی است. واژه مهم دیگر مردم است، مردم در این جمله دعایی به معنای تنها ایرانیان نیست بلکه مردم یعنی بشر و انسان. حال بسنجید اندیشه ایرانیان را که شادی را برای همه مردم جهان آرزو میکردند. ما از چه جامعهای سخن میگوییم؟ چه مردمانی با چه سطح پیشرفتی؟ نیک پیدا است که نماد بارزِ اندیشهی جهانی شاهان هخامنشی در منشور کوروش بزرگ نمایان میشود آن جای که:
«من نگذاشتم سربازانم در تمامی سومر و اَکَّد ترساننده باشند. من شهر بابِل و همه شهرها را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگیِ باشندگانِ درمانده در بابِل را چاره کردم و ایشان را از بیگاری[بردگی] برهانیدم. پیکره خدایان باشنده و مردم پراکنده را به جایگاههای خویش بازگرداندم. من همه(مردم) سرزمینها را در زیستگاهی آرام بنشاندم.»/فرمان کوروش بزرگ، عبدالمجید ارفعی، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1389./
آن چه از استوانه کوروش بزرگ بر میآید این نکته مهم است که او از حقوق مردمانِ ایرانی سخنی به میان نمیآورد بلکه از حقوق مجموعه جهانِ زیرِ فرمانش از سومر و اَکَّد و بابِل تا آشور و اِشنونَّ، زَمبَن، مِ.تورنو، دِیر، نواحی گوتیان و شهرهای آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه شده و کوروش آنها را بازسازی کرده است، سخن میگوید/همان، منشور کورش/ پس دادن نامِ منشورِ حقوقِ بشر چندان هم بیربط نبوده و نیست چرا که حقوق مادّی و معنویِ شهروندان زیر فرمانش را پاس داشته است، آرامش، بیگاری[بردگی] نبردن، آزاد بودن، داشتن حق انتخاب، زندگی آسان، بازسازی شهرها، آزادی انتخاب دین و... اینها حق است که در ایران باستان از آن به اَشَه یاد میشود، در واقع کوروش به جای داتَ [:داد: قانون]، به اَشَه[:حقِّ] اوّلیه مردمانِ جهانِ آن روز پرداخته است، یعنی استعمالِ اعلامیه حقوقِ بشر که مربوط به همه مردمانِ جهانِ آن روز است بیربط نیست چه در حقوق از حق اوّلیه سخن به میان است. میگوییم حقّ و حقوقِ من از این قانون چیست؟ تفاوت حقوق با قانون را برخی درنیافتهاند؟! کوروش یهودیان را به اورشلیم فرستاده و دستورِ بازسازی نیایشگاهِشان را داده است و به دستور او تورات بازنویسی میشود./ردِّپایِ امپراتوری، محمد رحیم شایگان، مجلّهی بخارا، 119./ این رفتارِ سراسر صلحجویانه و انسانی کوروش است که به پادشاهان پَسین نیز میرسد:
داریوش قانون مینویسد و کوروش حقوق.داریوش در کتیبه نقش رستم منقوش بر آرامگاهِ خود/د.ن.1/ نوشته است: قانونِ[داتَ] من است که آنها را نگاه داشت، سپس نام کشورهای زیر فرمان امپراتوری یعنی جهان آن روز را یک به یک میبَرَد. در کتیبه دوم منقوش بر آرامگاه داریوش/د.ن.2/ میتوانیم با این قوانین آشنا شویم که تمامی بشر آن روز را در صلح نگه داشته است:
«چنانم که راستی را دوست میدارم و از دروغ بیزارم، من نمیخواهم توانا بر ناتوان ستم کند، همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا از کارهای ناتوان آسیب رسد، خواست خداوند در زمین آسیب نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است»/داریوش، نقش رستم، کتیبههای هخامنشی، رضا مرادی غیاث آبادی/
تک تک کتیبههای داریوش خواندنی است و ما را با منش سختگیرانه ولی توأم با دادِ او آشنا میسازد: «کشورها آشوب میکردند و یکی دیگر را میکشت من به خواست اهورامزدا آنها را نیکو کردم تا دیگر همدیگر را نکشند، هیچ. هر کس بر جای خویش است چون از قانون من میهراسند در قانون من زورمند ناتوان را نمیزند و لگدمال نمیکند»/داریوش، لوح گلی شوش،کتیبههای هخامنشی، رضا مرادی غیاث آبادی/
کمی بیشتر...
خودِ واژه حقوق بشر را میتوانیم اصطلاحی امروزی بگیریم که در دیروز نبوده است ولی مفهوم حقوق بشر به معنای واقعی در دوران شاهان هخامنشی به کار رفته و پیاده شده است در حالی که امروزه ما حقوق بشری در جهان به معنای راستینِ خود نمیبینیم. اصولاً واژهسازی زمانی دست میدهد که یک قوم در تکاپوی رسیدنِ به چیزی هست ولی هنوز بدان نرسیده است و اگر دیدید کسی در پیرامون شما مدام به چیزی تأکید و آن را تکرار میکند، یقین بدانید آن چیز را ندارد و تازه متوجّه این مسأله شده است. حقوق بشر و دموکراسی اینها چیزهایی است مولودِ جوامع غربی که در تکاپوی رسیدن بدانها هستند یعنی ملّیتی نبوده تا ملّیگرایی ثبت شود، دموکراسی و همپرسگی نبوده، تساوی حقوق زن و مرد نبوده لاجرم مُصلحانی اجتماعی پیدا میشوند تا این حقوق را از حکمرانانِ خود طلب کنند، سیمون دوبوار فرانسوی در دفاع از زنان یک نمونه از تازگیِ این جریانها در اروپا است و... . رفتار متناقضِ دولتمردان آنها خط بُطلانی است بر هر چه دادِ از حقوق بشر میزنند، فروش سلاحهای شیمیایی برای کشتنِ انسان، کودک، مرد و زن یک نمونه از هِزار است در حالی که کوروش صلح را به مردمان[بشر] هدیه داد، خانههاشان را بازسازی کرد، آنها را به خانههاشان بازگرداند. چگونه استادانِ رشتهی جامعهشناسیِ دانشگاه تهران در برآوردهایشان به این نتیجه رسیدهاند که حقوق بشر امروزی است و استوانه کوروش ربطی به حقوق بشری ندارد؟!
وقتی کوروش بزرگ قوانین شاهی را در امپراتوری خود شرح میدهد، به ادیان احترام میگذارد، شهرهای خراب را بازسازی میکند و... وقتی که شاهان هخامنشی شادی را برای مردم [بشر، انسان] از اهورامزدا میخواهند، یعنی به مردم و حقوق اوّلیه آنها میاندیشند در حالی که در جهان به اصطلاح متمدّن امروزِ ما در هر چند دقیقه میلیونها دُلار برای ساخت ابزاری جنگی برای کشتن انسان هزینه میشود!ما ابزار میسازیم تا خود را بکشیم؟! ما در کشتن برتری جویی داریم نه در دانش؟! کدامان حقوق و کدامان بشر؟ هَنگامی که کودکانِ زیر پنج سالِ یمنی از بمباران و قحطی و وَبا نابود میشوند کدام یک از روسای مذاهب از کشیشان، خاخامها، موبدان، دالایی لاماها، یوگیها دست به اعتراض و انتقاد از این همه جنایاتِ ضدّ بشری زدهاند؟! اینان در زیر لحاف گرم و در اندیشه خدایی هستند که هر آن به آنها لطف میکند! پس واژه حقوق بشر را امروزیان درک نکردهاند این واژه امروزی نیست اگر هست صرفاً آمال و آرزوی رسیدن بدان است ولی مفهوماش در معنای واقعی در اندیشه نیکِ مردمان و شاهانِ ایرانی برای همه مردمانِ جهانِ آن روز پیاده شده است. این که این چند کشور نو رسیده آن را نداشتهاند دلیلی بر آن نیست که اِیرانیکان نداشتهاند! عادتشان است هر آن چیزی را که تازه میبینند مدّعی کشف آن میشوند!
اَشَه/ داتَ
قانون با حقوق تفاوتی ما هوی دارد. بنا بر آموزههای ایرانی داد: قانون و اَشَه: حق است اما به نظر میآید این دو واژه را به یک معنا میگیرند و از این روی است که در دام مغلطه میافتند. داد[قانون، دادِ مردمان] در ایران بوده است که داریوش از آن در کتیبههای خود[داتَ] از آن استفاده کرده است: قانون من است که آنها را نگاه داشت./د.ن.1/واژه داد با ترکیبات فراوانش در متنهای پهلوی به کار رفته که دیرزمانیِ کاربردِ این واژه را در ایران میرساند. دات و داتیک./برای این منظور به فرهنگ زبان پهلوی، بهرام فروشی، چاپ دانشگاه تهران نگاه شود./
مدنیت/ دانش
ما بسیاری از جنبههای مدنیت را داشته و داریم و نیاکان ما در متنهای خود از آنها یاد کردهاند. در حوزهی دانش در متن پهلوی بُندَهش زمین به 33 نوع بخش شده که نقشههای هواشناسی در امروز این گونه است. در بُندَهش کوهها ریشه دارند و جهان امروز تازه این سخن را دریافته است. ایرانیان حتی در پس از اسلام ماه را عامل آبخاست و آبکاست میدانستند و جهان دانش، تازه به این مطلب رسیده است. در مینوی خرد دو نوع ابر را رصد کردهایم ابری که در کوه مجتمع میشود و ابری که از دریا باران میآورد. نمک را مهمترین عامل بارش میداند. حتماً به زعم نویسنده کتاب دینهای ایران باستان اینها همه پستابی است چرا که جهان متمدّنِ! امروز تازه این علوم را دانسته و واژهها و اصطلاحاتِ تازهای برایشان جعل کرده است! ولی ما بر این گمانیم که جهان قدیم بسیار متمدّنتر از امروز بوده و معنویت و انسانیت به رشد فزایندهای رسیده بود.
نخستینسازی
اصولاً غربیها مُبدِعِ نخستینسازی در جهان بودهاند، بی هیچ اِغراق و توهّمی! شکّی در آن نیست. مثلاً پیدایش نخستین خط را بر اساس تورات/تأییداتِ دینی/ به قومی به نامِ آرامیها نسبت میدهند که نه در دوران کهن و نه در امروز هیچ نشانی در نقشههای جغرافیایی جهان که ما مُبدع آن بودیم ندارند.[برای نخستین نقشهها به کتاب جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده نوشته فرشاد فرشیدراد، نشر سمرقند نگاه شود.] جالب این جا است که پس از پیدا شدن نخستین کتیبههای خطی در جیرفت، جیرفت میشود جزو بومیانی که در ایران اسکان داشتند و ایرانیان هنوز به ایران نیامده بودند![نگاه شود به پایان این مقاله]
پدریابی برای علوم نیز از نظریهی نخستینسازی سرچشمه میگیرد. کشورهای تازه تأسیسی همچون انگلستان، آلمان، فرانسه و... که زیرِ یوغ روم غربی بودند،یونیها را نیاکان خود پنداشتند چه میتوانستند پشتِ این نیایِ دروغین برایِ خود تاریخسازی کنند در حالی که خشایارشا در نامهای به فرمانداران ایرانی در یونان تأکید میکند که یونیها خویشان ما هستند با آنها مهربان باشید./دانشنامه کاشان، جلد 3/. یونیها هیچ ارتباطی با سایر اروپاییان ندارند. در هر صورت برای علوم پدریابی کردند و نتیجه این شد که:افلاتون پدر فلسفه/ بقراط پدر پزشکی/ سقراط پدر منطق/ اقلیدس پدر هندسه/ این یکی اتقاقاً وجود بیرونی ندارد چه به تحقیق دانشمندان ریاضیدان ایرانی اقلید معرَّب کلید است و روی هم یعنی کلید هندسه. از جمله صاحب بن عباد ادیب و لغوی مشهور است که در کتاب محیط اللغه میگوید اقلیدس نام کتاب هندسه است. صاحب کشفالظنون هم اقلیدس را نام کتاب نمیداند و میگوید این کلمه مرکب است از دو کلمه اقلی که معرب کلید و دس به معنی مقدار که روی هم رفته مفهوم کلیدِ مقدار را دارد./تاریخ علوم اسلامی، جلالالدین همایی، نشر هما، 1363:98/ و...
چگونه است که پدریابی برای علوم و نخستینسازی غربیها Back projection یا پستابی نبوده ولی اگر ما بخواهیم نخستین سَندِ همانندیِ حقوق بشر را به استوانهی کوروش بزرگ نسبت دهیم این میشود پستابی؟!
در اندیشه ریچارد فولتس ملّیگرایی نیز از اقسامِ پستابی است با این تعریف دفاع از نامِ خلیج فارس که ملّیگرایی است نیز پستابی و تعصُّب است. روشن استاین مفاهیم برای غربیها تازه است چه آنها با مفهوم کشور و ملّت بسیار دیر آشنا شدهاند[برای این منظور آثار استاد سید جواد طباطبایی مطالعه شود]. اما آن چه روشن نیست پریشانگویی استادان جامعهشناس ایرانی درباره تاریخ، خط، زبان، فرهنگ و هویّت ما است!
این کوتاه برای آشنایی با اصطلاح پستابی و استفادههای ناشیانهای که از آن میشود بود ضمن این که به معرّفی کتاب دینهای ایران باستان نیز منجر شد، ورود به خود کتاب مبحثی جداگانه است اما از این نوشتار که بگذریم برای پاسداشتِ انسانیتِ ایرانی و هوش او که شاهانِ هخامنشیاش برای جهان غیر متمدّن آن روزگار حقوق بشرنوشته و آنها را از تَوحُّش و کشتار و دزدی و غارت برحذر داشتهاند این بس که:
هخامنش مشتق از دو بخش است: یکی ریشه هَخَیَ به معنای دوستدار و دودیگر مَنش از ریشهی مَن و در معنای اندیشه و دانش [این ریشه است که در زبانهای اروپایی برای مَرد و بشر نیز به کار گرفته میشود]، پس هخامَنش یعنی دوستدارِ دانش که پسان یونانیان آن را وام ستانده و به یونانی به فلسفه ترجمه کردند./برای این منظور نگاه شود به: گرایشهای علمی و فرهنگی در ایران از هخامنشیان تا پایان صفویه، استفان پانوسی، نشر بلخ، 1383./
***
ریچارد فولتس کتابی دیگر دارد که بد نیست نوشتهای کوتاه از آن گفته آید تا خواننده ایرانی مجبور شود بازار کتاب به ویژه کتابهای ایران باستان را هر ماهه رصد کند تا هم به دانش خود بیافزاید و هم با نوع نگاه اَنیران درباره ما ایرانیان آشنا شود. کتاب ایران در تاریخ جهان نامی است که ریچارد فولتس بر آن نهاده است. نویسنده در این کتاب:
1. طوایف ایرانیِ بلخ، مرو( به قول ایشان BMAC)، جیرفت، ایلامیهای میانرودان و اورارتوییها را غیر ایرانی دانسته است. اینها کسانیاند که قنات را اختراع کرده و با آمیختن با ایرانیان، اقوام ایرانی را متمدن کردهاند ولی روشن نیست چرا با این همه قدرت و تمدن زبانشان از میان رفته است؟! : «همانطور که قبایل ایرانی به کوچهاشان به سمت جنوب و غرب به سوی فلات ادامه میدادند به شماری از جوامع اسکان گرفتهی دیگر برخوردند که بعضی از آنها مدتها بود که در آن ناحیه یکجانشین شده بودند. اینها فرهنگ جیرفت، ایلامیهای بینالنهرین جنوبی و تمدن هوریایی-اورارتویی آناتولی شرقی را شامل میشوند.»/ایران در تاریخ جهان، ریچارد فولتس، ترجمه ع.پاشایی، نشر دیبایه، 1395، رویههای: 28، 29، 30./هنوز آموزش و پرورش ایران دربارهی آوُردن تاریخِ جیرفت به کتابهای درسی ما که بخشی از هویّت ایرانی را تشکیل میدهد تصمیمگیری نکرده که عالیجنابانِ جدید دستپاچه شده و جیرفت را جزو جوامع اِسکان یافته پیش از ورود قبایل ایرانی! به این سرزمین میگیرند!
2. نویسنده این کتاب نوروز را برگرفته از میانرودان دانسته/همان، رویه: 51/، برای پژوهش بهتر و بیشتر به کتابهای التفهیم لأوائل الصناعه التنجیم و آثار الباقیه عن القرون الخالیه، خامه استاد ابوریحان بیرونی و نیز پژوهش ژرف و تازهای از فرشاد فرشیدراد به نام کشور هفتم، نشر آشیان، 1396 نگاه شود.
3. در همین کتاب یکطرفه به قاضی رفته و بدون مطالعهی ژرف در متنهای پهلوی صِرفاً با دیدن متنی(نشانی متنها را نداده است) چنین استنباط میکند که:«در متنهای زرتشتی فارسی میانه زنان را عمدتاً با اصطلاحات منفی وصف کردهاند که مردان دیندار را گمراه میکنند...»/همان، رویه: 71./در حالی که در همین متنها برای نمونه در متن پارسی میانه اندرزهای آتورپات مانسپندان[مهرسپندان]، آتورپات موبدانِ موبد زمان شاپور دوم ساسانی در بزرگداشت زن به فرزندش این چنین یادآور میشود که:«زن و فرزند را به دبیرستان فرست وگرنه زیانی گران بر تو است.»/اندرزهای آتورپات مانسپندان، متن پهلوی./ همه ما ایرانیان نیک میدانیم که زن ریشهی واژه زندگی است و ارتباط آن با سپندارمزد و جشن مربوط به آن بزرگداشت زن در فرهنگ ایرانی است و نامهایی همچون کدبانو[:روشنی خانه]، نائیریک[: همسر نیک] و... برای زن در فرهنگ ایرانی بسیار نمود یافته است، خوب بود تا نویسنده به جای چند خط نامعلوم که عقاید نویسندگان پهلوی پس از اسلام حتماً در آن دخیل بوده است، از نکات مثبت و فرهنگسازِ ایرانی سخن میگفت!
این کتاب جای سخن بسیار دارد به هر روی خواندن این کتاب را نیز به هممیهنان عزیزم پیشنهاد میکنم، ضمن این که یادآور میشوم این دو کتاب با نگاه و رویکردی تازه نوشته شده و حتماً ارزش خواندن دارند.