خبر
نوروز 92 و زیارت آرامگاه شهید عباس دوران
- خبر
- نمایش از یکشنبه, 11 فروردين 1392 22:50
- یسنا خوشفکر
- بازدید: 7095
یسنا خوشفکر
پس از انقلاب سال 57 و آشفتگیهای ماههای نخست، دشمنان سنتی و همیشگی ایران، از این آشفتگی سود برده و دست نشاندۀ خود، صدام را، برای یورش به سرزمین ایران پشتیبانی کردند، تا بتوانند به گفتۀ طارق عزیز وزیر خارجۀ صدام، کشور ایران را به پنج کشور کوچک تقسیم کنند! میتوان گفت که آنان در اندیشه تجزیه ایران بودند، اما نمیدانستند نقشههایشان با جانفشانی و هوشیاری فرزندان این آب و خاک نقش بر آب خواهد شد.
یکی از این دلاوران و از جان گذشتگان، سرلشکر خلبان، عباس دوران بود که بهگفته یکی از همرزمانش در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را بهعهده داشت، به مصاف 9 فروند از جنگندههای دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیمای دشمن را سرنگون و هشت فروند از هواپیمای دیگر مجبور به فرار از آسمان میهن شدند.1
گفتنیها درباره این بزرگ مرد، بسیار است و در این مقاله کوتاه نمیگنجد اما به یک نکته میخواهم اشاره کنم و آن اینکه، عباس دوران نیز مانند همه کسانی که در آن زمان در برابر دشمن ناجوانمرد ایستادند، دلبستگی های دیگری هم داشتند، آنان دوست داشتند در کنار همسر و فرزندان و خانوادۀ خود در آرامش زندگی کنند، امار از همه آن دلبستگیها گذشتند، ایران را ترک نکردند و جانانه از میهن خود دفاع کردند. در اینجا یک بخش از نامه همسر شهید دوران، و همچنین یکی از یاداشتهای عباس دوران را میآوریم تا به ژرفای عشق او به ایران زمین پی ببریم.
بخشی از نامه همسر شهید دوران:
«آن شب که تو رفتی زمان و زمین در مقابل چشمانم سیاهی رفت، هیچ حال خوشی نداشتم، فکر نمیکردم به این زودی از من آنقدر فاصله بگیری که من مجبور شوم روزی برایت نامه بنویسم.... هر جنگندهای که بر فراز آسمان شیراز عبور میکند، چشم میدوزم به این امید که شاید این بار تو باشی، اما چه انتظار بیهودهای، دیروز پس از مدتی بیخبری مصاحبهات را از تلویزیون دیدم، احساس کردم چقدر لاغر شدهای آن قدر مسحور تو بودم که نمیفهمیدم چه میگویی، دوست داشتم مصاحبهات آنقدر طولانی بود که میتوانستم بیشتر نگاهت کنم...
گفتی که به محض رسیدن برایت تلفن میزنم ولی شش هفته از رفتنت میگذرد و برام تلفن نزدی، فکر نکنم این قدر بیمعرفتی که منو فراموش کرده باشی»2
عباس دوران در زمان جنگ یادداشتهای روزانهای داشت که در کتاب بمبی در کابین دستخطهای او منتشر شده است. در یکی از یاداشتها اینچنین آمده است:
«بیش از یک ماهه که با تکرار پروازهای بیوقفۀ حماسی عرصه را بر دشمن زبون تنگ ساختهایم و این تنها بخشی از فعالیتهای پایگاه شکاری (بوشهر) است که من نقش کوچکی داشتهام نظیر چنین عملیاتهایی توسط بچههای خلبان در پایگاههای دیگر به مراتب بیشتر از این صورت میگیرد. امروز وقتی به خونه رسیدم، به محض اینکه در حیاط را باز کردم پاکت نامهای از لای در زمین افتاد، نامه نرگس بود، همسرم، مدت سی تا چهل روز است که همسرم نرگس را ندیدهام و به کلی چهرهاش را از یاد بردهام، از نامهاش، پیدا بود که او نیز همین احساس را نسبت به من دارد، چه کنم دست خودم نیست»3.
همه ایرانیانی که به این آب و خاک عشق می ورزند، خاطره کسانی را که از خود گذشتند تا ایران باقی بماند، فراموش نمیکنند.
نوروز 1392 خورشیدی با چند تن از دوستان و هم اندیشان به مزار شهید دوران در گلزار شهدای شیراز رفتیم و یاد او را گرامی داشتیم...
«چو ایران نباشد تن من مباد»
پینوشتها:
1. کتاب «بمبی در کابین»، سید حکمت میرسعید، ناشر: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ص 15.
2. همان صص 137-138.
3. همان ص 206.
دیدگاهها
سالی خوش و خرم پیش روی همه ایرانیان در ایران بزرگ و سراسر جهان باد
بسیار خوب بود کار زیبایتان
روان همه جان باختگان ایران از آغاز تا امروز بویژه در دفاع 8 ساله در برابر دشمنان این آب و خاک شادباد و یادشان هماره در اندیشه و دل ایرانیان ماندگار است
كاوۀ داس گير، چكش ساز
آهني را ، پي قتلي نگداخت
ليك، تا هست نهيب ضحاك
خنجر و گرز گران خواهد ساخت
هر چند همچو گل همه بر باد رفته اند
هرگز گمان مدار كه از یاد رفته اند
اینان نه آن گل اند كه گویی در این بهار
از یاد رفته اند چو بر باد رفته اند
اینان نه آهویند كه گویی دریغ و حیف
در چنگ ظالمانه صیاد رفته اند
جای دریغ نیست بر ایشان كه این گروه
با عزم آهنین و دل شاد رفته اند
هر آن کو شود کشته زایران سپاه....بهشت برینش بود جایگاه
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا