پنج شنبه, 13ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر تأثیراعمال بشر برحوادث طبیعی در اندیشه اسلامی ـ بخش دوم

خبر

تأثیراعمال بشر برحوادث طبیعی در اندیشه اسلامی ـ بخش دوم

برگرفته از روزنامه اطلاعات

آیت‌الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد

شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا (زاده 1 شهریور 359 ش در بخارا ـ درگذشته 416 ش در همدان، 428ـ 370 ق، 1037ـ 980 م) ارتباط حوادث طبیعی با امور ماورای طبیعی و امور الهی را امری موجه وحق دانسته وآن را معلول علل خفیه و نامریی خوانده و منکران علیت الهی را «فیلسوف نمایان» نامیده است. این موضوع برای وی تا بدانجا پر اهمیت بوده که ظاهراً کتابی مستقل در این خصوص تالیف نموده است. وی دربخش الهیات کتاب‌الشفاء تفصیل این بحث را به کتابی مستقل از آثار خویش تحت عنوان «کتاب البر والاثم ـ کتاب کردار نیک و زشت» ارجاع می‌دهد. این کتاب در شرح حال خودنوشت13 ابن سینا ذکر شده و چنین پیداست که ایشان برای آن کتاب بسیار اهمیت قائل بوده است.

ابن سینا می‌نویسد: «بیست و یک ساله بودم، در آن زمان نسبت به فراگیری دانش قدرت حفظ بیشتری داشتم؛ اما امروز دانش من پخته‌تر شده است، وگرنه دانش من همان است وچیزی از آن زمان بر آن افزوده نشده است! در همسایگی من مردی بود به نام ابوبکر برقی، اهل خوارزم، دارای فقاهت نفسانی و در فقه و تفسیر و زهد ممتاز و به این علوم علاقه مند بود. از من خواست که به شرح این علوم بپردازم، من برای او کتابی دربیست جلد تالیف کردم. و نیز برای او در اخلاق کتابی تالیف کردم و نامش را کتاب البر و الاثم نهادم. این دو کتاب نزد هیچ‌کس جز خود وی یافت نمی‌شود؛ زیرا او به کسی عاریه نمی‌دهد که از روی آنها نسحه برداری کند.»14

به‌رغم جمله مأیوس کننده ابن سینا نسبت به اینکه رساله مزبور نزد ابوبکر برقی است و کسی دسترس به آن ندارد، علی‌الظاهر بعدها به دست ارباب دانش افتاده؛ ولی با کمال تاسف اکثر آن رساله از بین رفته و اخیراً فقط حدود 15 ورق آن در یکی از موزه‌های نسخ خطی استانبول یافت شده و هم ‌اکنون توسط انجمن حکمت و فلسفه ایران همراه سایر رسائل در دست تحقیق است که برای کنگره بین‌المللی آماده نشر خواهد شد.

متن شیخ الرئیس در کتاب الشفاء به شرح زیر است: «واعلم ان اکثر مایقربه الجمهور و یفزع الیه، ویقول به، فهو حق...: بدان آنچه اکثر مردم به آن اقرار دارند و به آن پناه می‌برند، حق و موجه است؛ ولی یک دسته اشخاص که خود را فیلسوف می‌نمایانند و شبیه آنان خود را می‌سازند، از روی جهل به علل و اسباب آن را انکار می‌کنند. ما در این زمینه کتابی تحت عنوان کتاب البر والاثم تألیف کرده‌ایم در آن کتاب دقت و تأمل کن تا به تمام آنچه در خصوص عذابهای نازله بر تمدن‌های فاسده نقل شده تصدیق نمایی و ببینی که چگونه حق پیروز می‌شود و بدانکه سبب دعا نیز از ناحیه ما و نیز صدقه و امثال آن و همچنین ظلم و گناه همه معلول علل سماوی و مبادی عالیه هستند. »15

حکیم صدرالمتألهین شیرازی (980 ـ 1050ق) در این باره در کتاب اسفار پس از نقل قطعات مختلفی از آثار گوناگون ابن سینا مانند تعلیقات، شفا و اشارات می‌گوید ظاهراً شیخ‌الرئیس از تأثیرپذیری امور آسمانی از امور زمینی تحاشی دارد و معتقد است که همه اعمال بندگان حتی کارهای خیر و شر همه معلول امور سماوی هستند و نه بالعکس. به تعبیر دیگر حوادث طبیعی معلول علم تفصیلی الهی واراده و عنایت حق متعال است که انفعال‌پذیر نمی‌باشد. آنگاه صدرا بر شیخ نقد می‌کند و آن را خلاف آورده‌های کتب آسمانی و تجربیات می‌داند. متن صدرا چنین است: «ان فی کلامه تحاشیا عن ان ینفعل کل ما فی‌السموات...16 در کلام ایشان(ابن سینا) تحاشی وجود دارد از اینکه آنچه در آسمانها و افلاک رخ می‌دهد متأثر از ارضیات [امور زمینی] باشد، در حالی که بارها برای ما حکایت شده و خود نیز شاهد بوده‌ایم که بر اثر دعای صاحبان دعا و ارباب نیاز، باران نازل شده یا بر اثر نفرین آنها بلایا چون زلزله و خسوف و امثال آن، اعم از رحمات الهیه و عقوبات قهاریه، پدید آمده که از مجموع این گونه قضایا برای ما قطع حاصل می‌شود که مبادی سماوی و دسته‌ای از ملائکه الهی بر اثر شنیدن دعای پیامبران (ع) و ائمه(ع) یا سایر دعا کنندگان به آنها توجه نموده و تحت تأثیر این نفوس عالیه قرار می‌گیرند، همانطور که بسیاری از آیات قرآنی برآن دلالت صریح دارند از جمله آیه شریفه: ان اصنع الفلک باعیننا و وحینا.»17

تحاشی یعنی اجتناب و امتناع و منظور ایشان این است که شیخ‌الرئیس ازاینکه حوادث طبیعی را نشأت گرفته از عوامل زمینی بداند امتناع دارد و منکر است، او معتقد است که علل حوادث طبیعی را باید در علم و اراده ازلی الهی جستجو نمود. به نظر شیخ حوادث سماوی البته علت دارند و مرتبط با عوامل زمینی هم هستند؛ ولی نمی‌توانند معلول عوامل زمینی باشند.

شیخ‌الرئیس قائل به نفس کلی برای جهان است و تمام وقایع را با همین امر توجیه می‌کند؛ به عبارت دیگر او معتقد است که درست است که دعا مؤثر است، ولی دعا معلول علل عالیه می‌باشد نه علت آنها، زیرا عقلا نمی‌تواند امور زمینی علت امور آسمانی باشد. وی در کتاب تعلیقات می‌گوید: «و قد یتوهم ان السماوات تنفعل عن الارضیات وذلک انا ندعوها فتستجیب لنا، و نحن معلولها وهی علتنا، والمعلول لایفعل فی العله البته و انما سبب الدعا من هناک ایضاً، لانها تبعثناعلی الدعاء و هما معلولا عله واحده:18برخی چنین گمان می‌کنند که امور آسمانی از امور زمینی اثرپذیرند به دلیل آنکه ما دعا می‌کنیم و اجابت می‌شود، در حالی که ما معلول امور سماوی هستیم و آن‌ها علت ما هستند و بی‌تردید معلول نمی‌تواند در علت موثر باشد. سبب دعا نیز از عالم بالاست، از ناحیه بالا ما برای دعا انگیخته می‌شویم. پس دعا و حادثه زمینی هر دو معلول یک علتند.»

ملاصدرا نظر شیخ‌الرئیس را با وقایع نقل شده مسلم و نیز با تجربیات شخصی خود مخالف دانسته است. وقایع آمده در کتب آسمانی و نیز مشهودات و تجربیات شخصی وی نسبت به تأثیر دعا و نفرین در حوادث طبیعی برای ملا صدرا این امر را مسلم ساخته است.

به نظر ملاصدرا «همه موجودات جهان به اراده و قدرت و عنایت الهی مستند است که عین علم او به نظام احسن و ارتباط اجزای نظام هستی و ترتیب مسببات بر اسباب است. و یکی از اسباب و علل عالم هستی وجود دعاکننده و دعای اوست، و همانطور که یکی از اسباب انجام یک فعل مثلاً وجود زید، علم، توانائی، اراده و اختیار او می‌باشد، همین طور دعاء و طلب از خدا و الحاح و تضرع از جمله اسباب موفقیت و حصول مرادمطرح شده باذن‌الله خواهد بود. و دعا چه بسا درب ملکوت را می‌کوبد و در گوشهای ملکوتیان تأثیر می‌کند زیرا در عالم سماوات جوهری نفسانی وجود دارد که هم متأثر است و هم در عالم زمینی موثر است، سرد را گرم و گرم را سرد، ساکن را متحرک و متحرک را ساکن می‌کند و عنصری را به عنصر دیگر مبدل می‌سازد البته با امداد و کمک اشعه جواهر عقلیه... آن جوهر نفسانی مذکور، عقلانی و مجرد محض نیست تا متأثر از هیچ چیز نباشد، و منفعل محض هم نیست تا در هیچ چیز حتی با کمک وامداد مافوق مؤثر در چیزی نباشد، بل فاعل در مادون است و منفعل از مادون نیز می‌باشد و هیچ بعید نیست که دعای مضطرین و استغاثه آنان متأثر گردد و دعای آنان را اجابت نماید و حاجات آنان را برآورد. و البته ما مکرر گفته‌ایم آنچه محال است متأثر گردد و تغییر و انفعال پذیرد، عالم امر است که جهانی کلی و عقلی. و آنچه نزد حکما ثابت شده که از مادون خود متأثر نمی‌باشد، آن عالی از هر جهت است ولی جواهر نفسانی هر چند از عالم سماوات است ولی امکان دارد که از بعضی از زمینیات به ویژه نفوس ناطقه شریفه منفعل گردد»

ملاصدرا پس از ذکر این بیان، آنگاه به کلام ابن سینا در تعلیقات که ما در سطور بالا آوردیم، اشاره می‌کند و می‌گوید: بنابراین (با توجه به مطالبی که گفته شد) نظر شیخ‌الرئیس قابل نقد و نظر و ایراد است. و سپس به پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی توصیه‌ای می‌کند که بسیار جالب و آموزنده است، بدین عبارت: «... فمنظور فیه، فلاتکن من حزب المقلدین الذین لایعرفون الحق الا بالرجال! یعنی: [خطاب به خواننده اسفار و پژوهندگان حکمت] به موارد نظر من در کلام ابن سینا تأمل کن و هرگز از گروه مقلدان مباش، آنان‌که حق را از طریق اشخاص می‌شناسند!»

این جمله که به نظر این جانب بر گرفته از حکمت‌های حضرت مولی(ع) است پیام بسیار مهمی برای روش اندیشمندی و پیمودن راه پژوهشگری وجستاری حقیقت دارد. آن پیام این است که برای یافتن حقیقت بایست به نیروی تعقل و تأمل که ودیعه‌ای است الهی توسل جست و هرگز نباید معیار حق را افراد و اشخاص قرار داد.

ملا صدرا می‌خواهد بگوید که بزرگی ابن سینا عده‌ای را مقلد ساخته، به گونه‌ای که ابهت و بزرگی وی آنان را چنان مرعوب می‌کند که نیروی تفکر را از ایشان می‌رباید و اجازه نقد و تامل به آنان نمی‌دهد و لذا بی‌چون و چرا نظر او را می‌پذیرند. این جمله دقیقاً همان است که حضرت مولی(ع) فرمود: «ان الحق و الباطل لا یُعرفان بالناس، و لکن اعرف الحق باتباع من اتبعهُ و الباطل باجتناب من اجتنبه:19 حق و باطل به افراد (و شخصیت افراد) شناخته نمى‏شوند، بلکه حق را به پیروى کسى که از آن پیروى مى‏کند، بشناس و باطل را به دورى کسى که از آن دورى مى‏کند.»

به هرحال ملاصدرا با جلب توجه طلاب حکمت بسوی تراوشات اندیشه خویش به پاسخ دغدغه ابن سینا می‌پردازد و می‌گوید: «اما الاشکال بان ما یرام بالدعاء و الطلب و السئوال و الالحاح...: مشکل ابن سینا این است که مفاد دعا و طلب و التماس برای انجام خواسته چنانچه در قلم قضای الهی جاری گشته و در قدر الهی ثابت شده پس دیگر چه نیازی به تحمل سختی دعا و التماس است واگر چنین نیست اصولاً فائده دعا برای امر نشدنی چه خواهد بود؟

پاسخ این است که دعا ودرخواست نیز از اموری است که قلم قضاء برآن تعلق گرفته و در لوح قدر مسطور است؛ زیرا دعا نیز از علل و شرائط تحقق مطلوب می‌باشد.»

نظر حاشیه‌پردازان ملاصدرا

حکیم بزرگوار حاج ملاهادی سبزواری(1289- 1212 ق)حاشیه‌پرداز نامدار اسفار بدون آنکه نظر ابن‌سینا و یا ملاصدرا را تأیید نماید، در فایده دعا می‌نویسدکه خود دعا و طلب از درگاه حضرت حق از اسباب سعادت نفسانی است زیرا موجب توجه و ذکر حق است و لذا خداوند به موسی وحی کرد که همواره هر چه می‌خواهد از او بخواهد حتی نمک طعام خود را. و شاعر خوب گفته است که:

هرچند دعا کنی اجابت نکنم

زیرا که مراد من ازآن زاری توست

بنابراین اگر برای سلامت تنت دعا کردی وخواسته‌ات اجابت نشد، خداوند مهربان که از پدر بر بندگان رئوفتر و رحیم‌تر است، حتماً مصلحت تورا ندیده است، ولی معذلک از رهگذر دعا صحت و سلامت باطنی برای نفس ناطقه توحاصل گشته است؛ زیرا نفس در اول امر همچون یک ماده و استعداد محض است و از طریق (عروض) صورت شیئیت خود را می‌‌یابد و شیئیت شیئ به صورت آن است.و چقدرتفاوت است میان آنکه نفس آدمی به اسماء حسنای الهی وصفات علیای او متصورگردد یا آنکه صور موجودات جهان فانی مادی صورت ذات او شود؟

ده بود آن نه دل که اندروی
گاو و خر باشد و ضیاع و عقار»20

به نظر می‌رسد که حکیم سبزواری به داوری میان ابن‌سینا و ملاصدرا نپرداخته و هر چند به ذکر فایده‌ای علاوه برآنچه ملاصدرا برای فائده دعا ذکر کرده بسنده کرده، ولی بی گمان در این حاشیه به گونه‌ای از مدعای ملاصدرا نسبت به تاثیر دعا در متافیزیک عبورکرده و به ذکر فائده‌ای تربیتی برای نفوس خاکی دعاکنندگان اهتمام نموده است.

علامه سید محمد حسین طباطبائی(1281 - 24 آبان ماه 1360 ‌ش) دیگر حاشیه‌پرداز اسفار نه به داوری میان آن دو حکیم مسلمان، بلکه به بیان و اظهارنظر شخصی خودشان با یک تحلیل مفصل پرداخته‌اند و در نهایت نظر ایشان در تقویت نظر صدراست.

ایشان می‌نویسند: «در اطراف آنچه این دو بزرگوار (ابن‌سینا و ملاصدرا) گفته‌اند اندکی مناقشه وچون وچرا وجوددارد،که البته نقش توضیح و تقریر را ایفا می‌کند؛ ولی آنچه برای ما مهم است، آن است که ما متذکر شویم که این تفاصیل مبتنی است از یک سو بر اصول فلسفی که در فلسفه برآن برهان اقامه گردیده و از سوی دیگر به نحو اصول موضوعه متخذ از طبیعیات و یا ریاضیات است، نظیر وجود افلاک کلیه و جزئیه متحرک به حرکات ارادی دائم و اینکه افلاک دارای نفوس‌ دراکه می‌باشند و اینکه ترکیبات عالم ماده به عناصر چهارگانه منتهی می‌گردد و امثال اینها که تمام این مطالب ارکانش توسط علوم جدید معاصر منهدم شده است!

 

پی‌نوشت:

13. شرح حال خودنوشت ابن سینا توسط آقای «گوهلمن» در نیویورک تصحیح و همراه با ترجمه انگلیسی منتشر شده است (The Life of Avicenna A critical Edition by: William E. Gohlman Sunny Press New York ـ 1974)

14. «.... وکنت اذذاک للعلم احفظ و لکنه الیوم معی انضج والا فالعلم واحد لم یتجدد لی شیئ من بعد ....... و کان فی جواری رجل یقال له ابوبکر البرقی، خوارزمی المولد فقیه النفس متوجه فی الفقه والتفسیر و الزهد مائل الی هذه العلوم. فسالنی شرح الکتب فصنفت له کتاب الحاصل و المحصول فی قریب من عشرین مجلده و صنفت فی الاخلاق کتابا سمیته کتاب البر والاثم وهذان الکتابان لایوجدان الا عنده لانه لم یُعر احدا یستنسخ منهما»(همان ص38)

15. ابن سینا، کتاب الشفاء، بخش الهیات، ص439

16. هود/37

17. ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج6 ص41

18. ابن سینا، تعلیقات، ص 47 و 48

19ـ امالى طوسى، ص 134، ح 216 (این جمله در نهج البلاغه بدین گونه است که: شخصی به نام حارث نزد امام علی(ع) آمد و گفت: آیا به من گمان می‌بری که می‌پندارم اصحاب جمل بر گمراهی بوده‌اند؟ علی (ع) فرمود:

إنک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه(حکمت 262)

تو حق را نشناختی تا اهل آن را بشناسی، و باطل را نشناختی تا پیروان آن را بشناسی. ودر کتاب علی و بنوه طه حسین مصری چنین است که فرمود: «انک لملبوس علیک ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله. طه حسین، ادیب و نویسنده معروف مصری، پس از نقل مضمون جملات فوق می‌نویسد: من پس از وحی و کلام خداوند، جوابی پر جلال‌تر و شیواتر از این جواب ندیده و نمی‌شناسم ( سیری در نهج البلاغه 35) چنان که ملاحظه می‌شود طه حسین مضمون کلمات امام علی(ع) را نقل کرده است و نه عین آن را.

20. اسفار، همانجا، حاشیه سبزواری

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید