پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی نام شهرها و آبادی‌های ایران، معرب چرا؟

زبان پژوهی

نام شهرها و آبادی‌های ایران، معرب چرا؟

دکتر محمد جعفر ملک‌زاده


اشاره


این مقاله، حاصل بررسی مختصر و مروری کوتاه در مجموعۀ برخی نام‌های شهرها و آبادی‌های ایران است که شکل معرب آن‌ها به کار می‌رود و منظور از آن، بازشناساندن یکی از مشکلات موجود در به کارگیری نام‌های شهرها و آبادی‌های ایران است. دسته‌ای از اشکال معرب این گروه نام‌ها، فقط در کتاب‌های جغرافیایی قدیم و به پیروی از آن در نقشه‌ها و نامه‌های اداری دیده می‌شود، و تا کنون در گفت و گوی مردم وارد نشده است. این دسته، بیشتر شامل نام‌های شهرهای کوچک و روستاهاست.

دسته‌ای دیگر از نام‌های معرب که بیشتر نام‌های شهرهای بزرگ را در بر می‌گیرد، به زبان مردم نیز راه یافته و آن‌ها هم در گفت و گو، از معرب نام شهرشان استفاده می‌کنند. این شیوه، به دلایلی که در این جا بدان می‌پردازیم، پسندیده نیست و اگر به آن سر و سامانی داده نشود، به پریشانی و آشفتگی که به همراه دارد، افزوده خواهد شد. به علاوه نام‌های معرب اغلب نامأنوس و ناهم‌آهنگ با ساختار نام‌های ایرانی و شکل زیبای آن‌هاست. از این‌ها گذشته، این وضع با استقلال زبان و هویت تاریخی و جغرافیایی سرزمین ایران سازگاری ندارد.



معرب چیست؟

به طور کلی به هر واژه‌ای که از زبانی دیگر به زبان عربی راه یافته، و شکل و تلفظ آن تغییر کرده باشد، معرب یا عربی شده گفته می‌شود. بخش عمده‌ای از هزاران واژۀ غیرعربی دخیل در زبان عربی واژه‌های ایرانی است. گروهی از واژه‌های معرب ایرانی تبار نام شهرها و آبادی‌های ایران است. جغرافیدان‌ها و تاریخ‌نویسان ایرانی و عرب که نوشته‌های خود را به زبان عربی می‌نوشتند، به دلایلی از جمله نبودن حروف «پ»، «چ»، «ژ» و «گ» در زبان عربی فصیح، به ناچار حروف دیگری را جایگزین این حروف در نام‌های ایرانی شهرها و آبادی‌های سرزمین‌های حوزۀ فرهنگی ایران می‌کردند. در نتیجه شکل اصلی و تلفظ این نام‌ها دگرگون و به عبارت دیگر، معرب می‌شد.



چگونگی معرب شدن نام شهرها و آبادی‌های ایران


1- تبدیل «گ» به «ج»

حرف «گ» در شمار فراوانی از نام‌های شهرها و مکان‌های ایران وجود دارد. به هنگام معرب شدن این نام‌ها اغلب حرف «گ» به «ج» تبدیل می‌شود. مثال‌هایی از این دست عبارت از سگستان، گرگان، گردیز، برازگان، بروگرد، خسروگرد، دستگرد، بهرامگرد، دارابگرد، گلپایگان، دلیگان، دارنگان، گندی شاپور، شلگستان، زنگان، خنگ، ارگان، بیرگند، هرگان، گور، گره، گلیون و سیرگان است که به ترتیب تبدیل به سجستان، جرجان، جردیز، برازجان، بروجرد، خسروجرد، دستجرد، بهرامجرد، دارابجرد، جرفاذقان، دلیجان، دارنجان، جندی شاپور، شورجستان، زنجان، خنج، ارجان، بیرجند، هرجان، جور، جره، جلیون و سیرجان شده است.


2- تبدیل «ک» به «ق»

هنگام معرب شدن گروهی دیگر از نام‌های شهرها و آبادی‌های ایران، «ک» تبدیل به «ق» شده است. مانند کدرو، کومش، کهستان، کهرود، کهن دژ، کرمانشاهان، تالکان، ابرکوه، کلید، خورزوک و کاشان که تبدیل به قطرو، قومش، قهستان، قهرود، قهندز، قرمیسین، طالقان، ابرقوه، اقلید، خورزوق و قاشان شده‌ است.


3- تبدیل هاء غیر ملفوظ به «ق» و «ج»

در فرآیند معرب شدن، هاء غیرملفوظ در پایان برخی نام‌ها تبدیل به «ق» یا «ج» شده است. مانند آوه، ساوه، ایذه، برده، دوده، سورمه، دهده و گزموده که به شکل آوج، ساوج، ایذج، بردج، دودج، سورمق، ددق و جزمودق در آمده است.


4- تبدیل «الف» به «ع»

در گذار از فارسی به عربی گاهی «ع» جایگزین «الف» در نام‌های شهرها و روستاها شده است. از جمله اراک، الامردشت، اوز و اران که به صورت عراق، علامردشت، عوض و عران در آمده است.


5- تبدیل «ت» به «ط»

نام‌هایی که دست کم امروزه می‌توان آن‌ها را با «ت» نوشت گاهی با «ط» نوشته می‌شود. مانند تالش، توس، تفرش، تشک، ترشیز، ترشت، ترز، تجریش، تفرش، تالش، تهران، تارم، ترقبه (که در اصل ترغبذ بوده است)، تبشگران و تیسفون که به صورت طالش، طوس، طجرشت، طبرس، طالش، طهران، طارم، طرقبه، طبشقوران و طیسفون درآمده است.


5- تبدیل «ش» به «س» و «ص»

معرب نام‌هایی از قبیل شاپور‌خواست، شوش و شاهین‌دژ، به ترتیب سابور‌خواست، سوس و صایین‌دز است.

6- تبدیل «س» به «ص»

مانند سغد، سیمکان، اسپهان، استهبان، سیمره، سولک و استخر که تبدیل به صغد، صیمکان، اصفهان، اصطهبان، صیمره، صولک و اصطخر شده‌ است.


7- تبدیل «ژ» به «ز»


از جمله کهن‌دژ و دژپل (یا دژپیل) که معرب آن‌ها قهندز و دزفول (یا دژبیل و نهایتاً دزفیل یا دزفول) شده است.


8- تبدیل «پ» به «ف»

از جمله نام‌هایی که «پ» آن‌ها به «ف» تبدیل شده، عبارت است از پارس، کامپیروز، اسپراین، پسا، پرگان، پرگ، پارو، ماه پیروزان، فیرورق، پال، پامور، پهونده، پتو و پالونک. معرب این‌ها فارس، کامفیروز،  اسفراین، فسا، فورجان، فورج، فاروق، ماه فیروزان، پره، فال، فامور، فهونده، فتو و فالونک است.


9- تبدیل «چ» به «ص» و «س»

مانند چالوس، چرام، ماه سرم و چغاد (چغا) که معرب آنها سالوس، صرام، ماه صرم و صغاد است.


10- افزوده شدن یک حرف به آخر نام آبادی

مانند نام‌های روستا، پارو و بدا که تبدیل به رستاق، فاروق و بداف شده است.


11- تبدیل «ژ» به «ج»

مانند بژستان که به بجستان تبدیل شده است.


12- تبدیل «ه» به «ح»

مانند تبدیل «هنا» به «حنا» و «هله» به «حله» در نوشتن. نام اخیر امروزه به یک تالاب در نزدیکی بوشهر گفته می‌شود.


13- افزودن «یه» به آخر نام‌ها

این اتفاق بیشتر در جنوب ایران و فارس و به ویژه در منطقۀ لارستان رخ داده است. مانند عسلو، فدشکو، بنارو، ماهلو، کهنارو، نهو، سختو و گستو که تبدیل به عسلویه، فدشکویه، بنارویه، ماهلویه، کهنارویه، نهویه، سختویه و گستویه شده است.


14- به هم ریختگی کامل نام شهر یا آبادی

مانند شوشتر که تبدیل به تستر شده است.


این‌ها عمده‌ترین گروه تغییراتی است که با معرب شدن در نام شهرها و روستاها رخ داده است.



چرا معرب؟

نخستین بار شکل معرب نام شهرها و آبادی‌های ایران در کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی و همچنین مکاتبه‌هایی به کار رفت که به زبان عربی نوشته می‌شد. این رویداد، تا حدود زیادی طبیعی است، صرف نظر از این که نویسندگان آن مکاتبات و کتاب‌ها، ایرانی یا غیر ایرانی بوده باشند. مشکل از جایی شروع شد که بعدها، ایرانیانی که آن کتاب‌ها را به فارسی ترجمه می‌کردند یا خود، به فارسی کتاب و نامه می‌نوشتند، تصور کردند همچنان باید شکل معرب نام‌ها را به کار برند. این وضع بدبختانه تا به امروز ادامه یافته است و گروهی می‌پندارند به دلیل اینکه زمانی بیگانگانی بر کشور ما و فرهنگشان بر فرهنگ ما حاکم بوده و نام‌های ایرانی را به شکل دلخواه خودشان در می‌آوردند، ما نیز تا ابد باید راه آن‌ها را ادامه دهیم و از کار آن‌ها تقلید کنیم، بدون این‌ که این کار ضرورتی داشته باشد یا مجبور به رعایت آن باشیم. امروز شوربختانه در تابلوهایی که نام آبادی یا شهرها را نشان می‌دهد، و در نقشه‌هایی که سازمان جغرافیایی کشور تهیه می‌کند، از نام‌های معرب هم استفاده می‌شود. نام‌هایی که با اصل آن‌ها و آنچه در میان تودۀ مردم رواج دارد، کاملاً بیگانه است.



وضعیت کنونی مسأله

به جاست مثال ساده‌ای آورده شود. در کتاب فارسی مسالک و ممالک که ترجمه‌ای است متعلق به قرن پنجم یا ششم هجری از کتاب عربی مسالک الممالک استخری مربوط به قرن چهارم، آمده است که: «اقلید» و «سرمق» دو پاره شهرند – به پارسی «کلید» و «سرمه» خوانند. مطمئناً سده‌ها پیش از استخری نام این دو شهر کوچک فارس کلید و سرمه بوده و امروز نیز پس از گذشت دست کم دو هزار سال هنوز مردم آن‌ها را کلید (در لفظ عوام کیلیل) و سرمه (در لفظ عوام سورمه) می‌خوانند. این وضع همچنان ادامه دارد، مردم راه خودشان را می‌روند، تابلوها، روزنامه‌ها و رادیو – تلویزیون هم راه خودشان. مردم می‌گویند کلید و سرمه، تابلوها می‌گویند اقلید و سورمق. گویی می‌خواهند به مردم و به واقعیت‌ها دهن کجی کنند. این وضع با کدام منطق و عقل سلیم تطابق دارد؟ سرمه یا سورمه واژه‌ای فارسی است، تاریخی است، دارای معنی است، زیباست و مردم هم به کار برده و به کار می‌برند. پس چرا بنویسیم سورمق؟ اگر مردم زیر فشار تابلوها، روزنامه‌ها، کتاب‌ها، نامه‌های اداری و رادیو – تلویزیون به تدریج سورمه را فراموش کنند و سورمق را به کار برند، چه چیز عایدمان می‌شود؟ متأسفانه در بعضی موارد، این اتفاق رخ داده و مردم پنداشته‌اند معرب نام‌ها، شکل درست آن‌هاست. این تصور غلط، از این جا ناشی شده که عوام معرب‌ها را از درس خوانده‌ها و رادیو – تلویزیون شنیده‌اند. غافل از این‌ که، خودشان با تاریخ و فرهنگ خودشان آشناترند. در کتاب فارسنامۀ ناصری که یکصد و بیست سال پیش نوشته شده، وقتی که صحبت از شهرهای استان فارس پیش می‌آید می‌گوید:  شهر ایگ که اعراب آن را ایج گفتند. امروز در مورد این شهر، رفته رفته همان می‌گویند که اعراب گفتند. به کار بردن نام‌های معرب برای نامیدن شهرها و روستاهای ایران به هیچ وجه مصلحت نیست و دلیلی ندارد. اگر فرض کنیم ما ایرانیان به هویت تاریخی و جغرافیایی شهرها و آبادی‌های کشورمان و به استقلال زبان و فرهنگ خود بی‌علاقه و از مسائل سیاسی آینده منطقه خود غافل باشیم، باز به دلایل چهارگانه زیر به کار بردن شکل معرب نام‌ها عاقلانه نیست.


الف:  نام‌های معرب نازیبا هستند

نام‌های معرب اغلب نازیبا هستند، مانند جرفاذقان در برابر گلپایگان، لنجه در برابر لنگه، قرمیسین در برابر کرمانشاهان و قاشان در برابر کاشان. به همین دلیل، نام‌های معرب این چند مثال و بسیاری دیگر هرگز به زبان عامه راه نیافته و از قلمرو نوشته‌های امروزی نیز حذف شده است. اما بدبختانه هنوز به جای گرم‌آباد، گزمیده (یا گزموده) و سورمه می‌نویسند:  جرمابق، جزمودق و سورمق.


ب:  نام‌های معرب بی‌معنی هستند

در مقایسه با نام‌های اصیل که اغلب معانی ساده‌ای دارند و معنایشان برای همه حتی عوام روشن است، مانند سرمه، ابرکوه، کهستان، کهن دژ، دوده و گرم آباد، معرب این‌ها، سورمق، ابرقوه، قهستان، قهندز، دودج و جرمابق همگی بی‌معنی هستند.


پ:  نام‌های معرب غلط هستند

نام‌های معرب گاهی به سبب تغییر شکل، تغییر معنی می‌دهند، و معنی جدید آن‌ها غلط خواهد بود. این امر باعث می‌شود مردم در معنی کردن نام‌ها دچار اشتباه شوند. مانند شاهپورجان و ملوس‌جان که معنی‌هایی غیر از معانی نام‌های اصلی شاهپورگان و ملوسگان دارند.


ت: نام‌های معرب گمراه کننده هستند

گاهی نام‌های معرب به شکلی در می‌آیند که گویی از اصل برگرفته از نام‌های بیگانه بوده‌اند. مثلاً پارو که برای نامیدن روستایی در استان فارس به کار می‌رود، و واژه‌ای فارسی و دارای معنی است، با معرب شدن تبدیل به فاروق شده که واژه‌ای است عربی و در آن زبان برای نامیدن اشخاص به کار می‌رود، و معنی دیگری دارد. همچنین است دلیجان که معرب دلیگان (یا دلیگون) است و این تصور را به وجود می‌آورد که واژه‌ای فرانسوی به معنی ارابه مسافربری است. گسترش کاربرد نام‌های معرب، در ذهن عوام و حتی سوادداران عادی این توهم را بر می‌انگیزد که باید ریشۀ نام‌های اصیل و باستانی ایران را در واژه‌های عربی جست و جو کنند. برای مثال این گروه در گفته‌ها و نوشته‌ها، زادون را زاهدان و شیدون را شهیدان و مادآباد را عمادآباد و اوباد را عباد و تی‌کل آباد را توکل آباد پنداشته‌اند.



تکلیف چیست

در وضعیت کنونی، موقعیت برای بازگرداندن نام‌های معرب شهرهای بزرگ به صورت‌های اصلی مناسب نیست. مانند نام‌های مشهور اصفهان و زنجان. هر چند این بدان معنی نیست که هرگز نمی‌توان چنین کرد. اما در موارد دیگر به ویژه در مورد روستاها به راحتی می‌توان نام‌ها را به اصلشان بازگرداند. همچنان که در سال‌های اخیر، در برخی موارد چنین کرده‌اند. مانند استهبان که جایگزین اصطهبانات شده، و ابرکوه که به جای ابرقوه یا ابرقو نشسته است. به نظر نگارنده، پیش از این که مردم نام اصلی شهر یا آبادی خود را فراموش کنند و نام‌های معرب کاملاً مصطلح شوند، بهتر است جایگزینی صورت گیرد. مثلاً مردم هنوز می‌گویند دلیگون (دلیگان)، برازگون (برازگان)، دارنگون (دارنگان)، پرگون (پرگان)، سورمه (سرمه)، کیلیل (کلید)، گرم آباد، گزموده، چغاد، وروگرد (بروگرد)، رمگرد (رامگرد)، پره و دوده. بنا بر این، همین‌ها را اگر به کار گیریم، هیچ سختی و تلاطمی حس نخواهد شد. اگر زمان بگذرد، آنگاه برای جایگزین کردن این نام‌ها، با سختی و تلاطمی رو به رو خواهیم بود که امروزه برای جایگزین کردن اسپهان یا سپاهان به جای اصفهان، و زنگان به جای زنجان با آن رو به رو هستیم.


نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه