پنج شنبه, 30ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی داستان ایرانی داستان شیخ صنعان (4)

داستان ایرانی

داستان شیخ صنعان (4)

برگرفته از روزنامه اطلاعات

نوشته:‌استاد محمود شاهرخی ـ21

دعا، کلید قفل مهمات

بنده گرفتار پریشان روزگار را وسیله و دست‌آویزی محکم‌تر و کارآمدتر از دعا نیست. چه دعا کلید رحمت است و گواه عبودیت و رسول‌ مکرّم فرمود: دعا سلاح مؤمن است و پایه دین و نور آسمان و زمین. هرکس به کاری درمانده یا وی را محنتی رسیده دست در دعا و تضرع می‌زند. آری دعا پایمردی است کارآمد و شفیعی معتبر.

تا توانی در تضرع کوش و آه نیم شب

زانکه درهای اجابت در سحر وا می‌شود

ازین پیش یاد کردیم که چون شیخ از پا درآمد، مریدان ترک وی گفتند مریدی آگاه و کاردیده یاران را به ملامت گفت: ای تردامنان عاری از وفا و مهر از چه روی شیخ خویش را در غرقاب بلا رها ساختید و سر خود گرفتید، چرا دست توسل در دامان تضرع نزدید و از خدای بخشاینده نجات وی را خواستار نیامدید. اینک باقی ماجرا.

مرد ره گفتا ازین خجلت چه سود؟

کار چون افتاد برخیزیم زود

لازم درگاه حق باشیم ما

خاک بر سر در دعا پاشیم ما

پیرهن پوشیم از کاغذ همه

در رسیم آخر به شیخ خود همه

جمله سوی روم رفتند از عرب

معتکف گشتند پنهان روز و شب

بر در حق هریکی را صدهزار

گه شفاعت گاه زاری بود کار

همچنین تا چل شبان روز تمام

سر نپیچیدند هیچ از آن مقام

از تضرع کردن آن قوم پاک

در فلک افتاد جوشی صعبناک

سبزپوشان در فراز و در فرود

جمله پوشیدند از ماتم کبود

آخرالامر آنکه بود او پیش صف

آمدش تیر دعایی بر هدف1

مرید دانای بیدار دل، یاران را گفت از شرمساری چه سود؟ باید به کار برخاست و با تضرع و زاری از خداوند چاره‌ساز فتوح و گشایش طلبید تا آن مهربان شیخ را ببخشاید و دیگر بار او را به ما بازگرداند، لاجرم جملگی از کعبه شریف عزم روم کردند و چهل شبانه‌روز در آن سامان دور از نظر شیخ به دعا و عرض نیاز پرداختند.

شگفت حالتی بود و طرفه‌حضوری، از تضرع آن پاک جانان شوری در صوامع ملکوت افتاد و از دم صدق آن قوم پردگیان قدس با آنان هم آوا گشتند و نجات شیخ را خواستار آمدند. تیر دعا به آماج اجابت اصابت کرد و دیگ بخشایش به جوش آمد. مرید صادق در عالم واقعه رسول مصطفی را بدید که با سیمایی به مثابت بدر منیر خراسان فراز آمد، در حالی که تبسمی شیرین بر لب دارد.

مرد از جای جست و در دامان عطوفت آن رحمت محض در آویخت و دردمندانه گفت: ای رحمت عالمیان، کرم فرمای و شیخ ما را از این دام ابتلا برهان و از ضلالت به مشرب هدایت راهنما باش. آن مظهر حرمت و جوهر عطوفت وی را گفت: دل از غم شیخ فارغ دار که نزد خداوند شفاعت او کردم و بخشایش وی را از آن غفّار عذرپذیر خواستار آمدم. دیرگاهی در میان معبود متعال و شیخ گردی حائل بود و آن غبار آینه حال وی را تیره می‌ساخت اینک آن گرد از میان برخاست و شیخ از ظلمات محنت باز رهید.

صبحدم بادی برآمد مشکبار

شد جهان کشف بر وی آشکار

مصطفی را دید می‌آید چو ماه

در برافکند دو گیسوی سیاه

می‌خرامید و تبسم می‌نمود

هرکه می‌دیدش ز خود می‌رفت زود

مرد چون او را بدید از جای جست

کای نبیّ‌الله دستم گیر دست

رهنمای خلق از بهر خدای

شیخ ما گمراه شد راهش نمای

مصطفی گفت ای به همت بس بلند

روکه شیخت را رهانیدم ز بند

در میان شیخ و حق از دیرگاه

بود گردی و غباری بس سیاه

آن غبار از راه او برداشتیم

در میان ظلمتش نگذاشتیم

آن غبار اکنون ز ره برخاسته

توبه بنشسته گنه برخاسته2

آری ای دوست، دعا کلید قفل مهمات است و تضرع و نیاز حلاّل مشکلات، در منبع فیض بخل نیست او همه جودست و احسان و به بنده نزدیکتر از همگان، هیچ خواهنده‌ای بی‌حصول مقصود از در او بازنگردد و هیچ امیدوار از کرم بی‌منتهای او مأیوس نشود. او به بنده خویش از رگ حیات وی نزدیکتر است؛ چنان که خود در کلام مجید گفت:

«ای رسول هرگاه بندگان من مرا از تو پرسند بگو به آنان نزدیکم و چون مرا بخوانند پاسخ می‌گوید»3. بلی او به بندگان نزدیک است و نزدیکان را دوست دارد، و خواهندگان و خوانندگان را پاسخ می‌گوید.

 

پی نویس:

1-‌ عطار نیشابوری، منطق‌الطیر

2- عطار نیشابوری، منطق‌الطیر

3- و اذا سالک عبادی عنی فانی قریبٌ اجیب دعوهًْ الداع اذا دعان (بقره/186)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه