داستان ایرانی
بوی مادربزرگ
- داستان ایرانی
- نمایش از جمعه, 03 تیر 1390 11:31
- بازدید: 5562
برگرفته از روزنامه اطلاعات
میخواهد نماز بخواند، با عصای قهوهای رنگ و چادرسفیدی، که همرنگ موهایش است و مهری که جلوی اوست، با اللهاکبر نمازش را شروع میکند، اما هنوز نشسته بود... وقتی نمازش تمام شد، گفتم: مادربزرگ چرا نشسته نماز میخوانی؟
گفت: اگر کسی توانایی نداشته باشد، میتواند نشسته نماز بخواند. آن وقت صورتم را بوسید. خودش هنوز نشسته بود ولی بوی عطرش بلند شد و همه جا را پرکرد.
مبینا یوسفی 11ساله -کانون پرورش فکری آمل