نامآوران ایرانی
گلرخسار صفینیا (آوا) - شاعر اشک و طوفان و مهر
- بزرگان
- نمایش از یکشنبه, 18 اسفند 1392 06:39
- بازدید: 4110
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 77 تا 78
فرهنگ ایرانزمین با تاریخ شعر پیوندهای ناگسستنی دارد. از سرودههای زرتشت تا آثار سخنورانی که پس از ظهور دین مبین اسلام در این قلمرو جغرافیایی ظهور کردند، عموماً با شعر درآمیخته و حاصل آن گلستانی پررنگ و بوی است که مشام جان را معطر میکند و هر پژوهشگر علاقهمند به تاریخ و فرهنگ این سرزمین از توجه، غور و بررسی آن بینیاز نیست. زیرا ادبیات منظوم ایران متعلق به قلمرو فرهنگ ایران است. حضور فرهنگی این مرز و بوم در شعر فارسی تا عصر حاضر ادامه داشته و آینهی تمامنمای مسایل اجتماعی است. چه بسیار شاعرانی را میتوان نام برد که تحولات جامعه در شعر آنان تجلی بسیار یافته و هویت و معنایی نوین پیدا کرده است.
در هر جا که زبان فارسی حضور داشته و دارد این ویژگی، بخش متمایز آن است. تاجیکستان و شعر آن نیز در همین حوزهی جغرافیایی فرهنگی است. تحولاتی که طی یکصد سال اخیر در این بخش از جهان اتفاق افتاد موجد و موجب دگرگونیهای جدی فرهنگی در این قلمرو گردید و کوشش استیلاگران در دگردیسی فرهنگی مردم، آثاری به جای گذاشته که به شاکلهی فرهنگ زبان فارسی آسیبهای جدی وارد کرده است. اما در میان انواع ادبی، زبان شعر به مثابه سپری در مقابل این دگرگونیها ایستادگی کرده است و موجب خاموش نشدن آتشی شد که روشنی و گرمی را به مردم این سرزمین هدیه کرده است.
شاعران، نگهبانان این آتش مقدس هستند که در صورت شعر تجلی یافته و موجب ماندگاری و پیوند مؤلفههای مختلف فرهنگی شده است. در میان شاعران معاصر تاجیکستان، خانم گلرخسار صفینیا (آوا) نامی شناخته شده است. علقههای معنوی استوار او با ایران و فرهنگ ایرانی، ارزشهای والای هنری شعر او و… موجب شد، دبیرخانهی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی نشر گزیدهای از شعر او را در دستور کار خود قرار دهد امیدواریم انتشار این مجموعه بتواند گزارشی کوتاه از شعر این شاعر همزبان در آن سوی مرزها، به دوستدارن عرضه کرده و گوشهای از وضعیت شعر معاصر امروز تاجیکستان را ارایه نماید تا زمینهی نقد علمی شعر فارسی در تاجیکستان فراهم آید.
دکتر سیدکمال حاج سیدجوادی
مشاور وزیر و دبیر شورای گسترش زبان فارسی
شاعر اشک و طوفان و مهر
در ادبیات تاجیک، شعر خانم گلرخسار از نخستین روزهایی که به این صحنه دلاورانه وارد شد، درخشش خاصی پدید آورد. او بیش از سی سال است که شعر میسراید و در این مدت همواره دردهای قوم کهنسال و جبردیدهی تاجیک، و مهر و محبت وطنش تاجیکستان را سروده است؛ بیش از بیست کتاب او در تاجیکستان و خارج از آن به نشر رسیده است. گفتنی است که در کشورهای شوروی سابق به ویژه روسیه، شعر گلرخسار علاقهمندان بسیار دارد، شعرها و مجموعههای او به زبانهای روسی، اکراینی، ارمنی، آذری، قزاقی، قرقیزی، ازبکی و… ترجمه و نشر شده است. صاحبنظران معروفی چون چنگیز آیتمتاف و رسول حمزتاف و استاد میرزا ترسونزاده به شعر او و استعداد تابناک این ادیب برومند، بهای بلند دادهاند.
خانم گلرخسار به ایران و فرهنگ عالمگیر آن دلبستگی خاصی دارد و از زمان استقلال جمهوری تاجیکستان تا امروز، در اکثر جشنها و انجمنهای ادبی این کشور شرکت کرده است و با ارایهی شعر و گفتوگوهای فرهنگی در تحکیم دوستی و همبستگی دو ملت [تیره] همزبان و همکیش سهمگذار است.
نخستین مجموعهی اشعار خانم گلرخسار در تهران، سال 1372 در انتشارات الهدی به طبع رسید. امید است کتاب تازهی او که با کوشش اینجانب از کریل به فارسی برگردان شده است، مورد پسند خاطر خوانندگان خوشذوق ایرانی قرار گیرد.
میرزا شکورزاده
شاهنامه وطن است!…
شاهنامه سخن است
سخن بیمرگی
شاهنامه روح است
با تن بیمرگی!
شاهنامه وطن است
وطن بیمرگی!
آری، آری، شاهنامه وطن است
وطنی کز من و تو
نتوانند به شمشیر و به تزویر ربودن
شاهنامه خرد است
خردی که به جهان آموزد
هنر از اجل جهل نمردن!…
شاهنامه ادب است
ادبی کز ثمر سبز درخشش
جاودان بهره بگیریم
شاهنامه نفس است
نفسی کز من و تو گر بربایند
بمیریم!
بمیریم!
بمیریم!
گویید به نوروز
گویید به نوروز که امسال نیاید
در کشور خونینکفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمهی شادی نسراید
خونینکفنان را لب پرخنده نشاید
خون میدمد از خاک شهیدان وطن، وای
ای وای وطن، وای!
خلیلالله خلیلی، شاعر برجستهی افغانستانی
گویید به نوروز که نو نیست غم ما
از حسرت خونینکفنان چشم نم ما
از وحشت عاق پدران پشت خم ما
گویید به نوروز که هر روز بیاید
هر روز بیاید، در غم خانه گشاید
زآیینه دل زنگ جراحت بزداید
بلبل الم ملت بیچاره سراید
گویید به نوروز که نوروز بیاید
گویید به نوروز که رزمیده بیاید
از سنگر مردان شرفدیده بیاید
از گور شهیدان گل غم چیده بیاید
گویید به نوروز که پیروز بیاید
تا میهن ما پایگه میر شکار است
در گلشن ما کشتن گل غنچه بهار است
هر پشته مزار است، مزار دل زار است
گویید به نوروز المسوز بیاید
در گوش رسد نالهی مرغان گرفتار
گلپوش کند مرقد یاران وفادار
جاوید کند عمر فر فرق شرر بار
گویید به نوروز که خوشروز بیاید
گویید به نوروز که مسرور بیاید
بیحسرت و بیوحشت و مغرور بیاید
بر چشم و دل غمزدگان روز بیاید
گویید به نوروز شبافروز بیاید
دلخواه و دلآگاه و دلافروز بیاید
بر گلشن سرمازده گلدوز بیاید
بر کشور ره ماندهی شب، روز بیاید
گویید به نوروز فراموز بیاید
عاشق نکند یاد گلافشان چمن، وای
شاعر نرسد بر دل الهام سخن، وای
«خون میدهد از خاک شهیدان وطن، وای»
ای وای چمن، وای سخن، وای وطن، وای …
دوشنبه، مسکو، 1992 - 1990
پیوند
عطر «جوی مولیان» و نکهتش
ما ز شعر رودکی بوئیدهایم
ما همه از آب رودک خوردهایم
ما ز درد رودکی روئیدهایم!
ایران
ای میهن سبز مهر
ای شهرگ نبض شعر
ای دور به جان نزدیک
ای نور دل و دیده
در هر ورق سنگت
شعری است اهورایی.
از هر وجب خاکت،
یک نابغه روییده،
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
کارون تو انشا کرد،
قانون سعادت را.
جمشید تو بینا کرد،
کاخ فر ملت را.
منصور تو بالا کرد،
قدر سر بی مرگی.
خیام تو افشا کرد،
اسرار محبت را.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
تیر نظر آرش،
در سینه نهان دارم.
«شهنامه»ی عالمساز،
از فضل کیان دارم.
برقصد کمانبازان،
بر رغم کمانسازان،
چون ماه نو تهران،
ابروی کمان دارم.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
با عشق خدادادت،
پیمان وفا باقی است.
از دخت «صفی» بهرت،
پیکی ز صفا باقی است.
از میر بخارایی،1
ناداریِ دارایی.
از پیر سمرقندی،2
پیغام سخا باقی است.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
ما را به دل تنگت،
ای یار به هم آور.
صد بار تو را میرم،
یک بار به هم آور.
بر گلشن گلخندت،
بر فرق دماوندت،
گلخار نمیزیبد،
گلنار به همآور،
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
پیوند نیاکانی،
پیوند دل و جانی،
پروردة شیرِ شعر،
پرودة عرفانی،
ای عشق فلک پیچم،
بهر تو اگر هیچم،
بهر من ناقابل،
جایزة یزدانم
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
پی نوشت:
1. امیر سامانی
2. استاد رودکی